کدام نماینده فارس در حادثه هفتم تیر شهید شد؟/ او به خاطر نپذیرفتن پست مدیرکلی تبعید شد!
شیرازه – شهید نصیری در روستای سلطان آباد از روستاهای بین سیرجان و بافت و در هفتمین روز از فروردین سال 1312 از پدری روحانی و مادری متین، پسری بدنیا آمد که نامش را مهدی گذاشتند. مهدی در پنج سالگی قرآن را فراگرفت و سه سال بعد پدر بزرگوارش را از دست داد.
حاج محمد علی بهروزی از خویشان پدرش او را به شیراز برد و با همان سواد مکتبی اش توانست گواهینامه پایان دوره شش ساله ابتدایی را بگیرد .
سپس سه سال از محضر درس بزرگانی چون آیت الله شهید دستغیب بهره مند شد. با وجودی که با رتبه نخست در رشته طبیعی فارغ التحصیل شده بود اما بدلیل فعالیت های سیاسی علیه رژیم پهلوی و حزب توده که مصادف با قیام فدائیان اسلام بود از ورود به دانشگاه بدون کنکور و تحصیل رایگان محروم شد و حتی بعدها با قبول شدن در کنکور هم اجازه ورود به دانشگاه را نیافت.
وی را به شهر اوز فرستادند و پس از مدت کمی با حضور در مسجد و تلاوت قرآن توانست عده ی زیادی از جوانان را پای جلسات درس و بحث های مذهبی خود بکشاند.
سال 1338 ازدواج نمود و یکسال پس از زلزله لار به سیرجان منتقل شد. 2 سال بعد در امتحان ورودی دانشسرای عالی شرکت و در استان کرمان رتبه اول را کسب کرد. سپس به تهران عزیمت نمود و در خانه ی اجاره ای کوچکی ، در جنوب تهران سکنی گزید.
در این دوران در تظاهرات و بخصوص تظاهرات 15 خرداد شرکت فعال داشت و در جلسات شهید مطهری و شهید بهشتی شرکت می کرد.
پس از اتمام تحصیل به سیرجان منتقل شد و علی رغم پیشنهاد پست های بالا، معلمی را پیشه خود ساخت و به سکونت در خانه ای خشت و گلی بدون آب و برق بسنده کرد.
پس از محاکمه بدلیل رد کردن مدیر کلی به جیرفت تبعید شد که با تقاضای مردم به سیرجان بازگردانده شد .
در جلسات مخفیانه سیرجان و بندرعباس به افشاگری می پرداخت و بارها خانه اش توسط ساواک تفتیش و خودش بازجویی می شد.
وقتی به او می گفتند نماز را در خانه بخوان، پاسخ می داد اگر توانستید ماهی را دور از آب نگه دارید مرا هم می توانید از مسجد دور نگه دارید.
پس از چند ماه نامه ای به وزیر نوشت و توضیح داد من شغل معلمی را به خاطر آب و نانش نخواستم و ترقی را در مطالعه و تدریس می دانم .
لذا سه پیشنهاد دارم با برگرداندن من به آموزش و پرورش یا بازنشستگی و یا همین نامه را به عنوان استعفا قبول کنند.
با بازنشستگی ایشان پس از 23 سال خدمت پرتلاش موافقت کردند. پس از آن شهید نصیری آزادانه در جلسات سخنرانی در شهرهای استان کرمان، فارس، هرمزگان و اصفهان به روشنگری می پرداخت تا اینکه پس از سخنرانی تیرماه 57 در لار دستگیرو برای 15روز زندانی شد.
سپس آبان ماه همان سال در سیرجان دستگیر و در کرمان زندانی گردید و حتی تهدید به مرگ و ترور در اراده او خللی ایجاد نکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان اولین فرماندار سیرجان طی یازده ماه بدور از تجملات و حتی عدم استفاده از ماشین دولتی خدمت کرد.
اواخر سال 58 به تقاضای مردم لار در انتخابات مجلس اول شرکت و با رای مردم به مجلس راه یافت و در کمیسیون دارایی مجلس شروع به فعالیت نمود و در نهایت سادگی در طبقه فوقانی منزل یکی از روحانیون بدون امکانات اولیه رفاهی زندگی کرد.
شهيد نصيري لاري در جلسه استيضاح
ابولحسن بني صدر اولين رئيس جمهور کشور؛به سخنراني پرداخت و حسن ختام سخنان
خود را اين دو بيت شعر قرار داد که با تکبير پر شور ساير نمايندگان همراه
بود:
داد دل خلق دادرس مي گيرد/ رهبر، سر ره، به بوالهوس مي گيرد/ احساس وظيفه چون کند روح الله/ هرچيز به هر که داده پس مي گيرد
آنگاه در ادامه مي افزايد: «...
ما هرگز نمي خواستيم اولين رئيس جمهوري مملكت اسلامي به چنين سرنوشت دچار
شود، چه كنيم كه اين هم از الطاف الهي بود تا نقاب از چهره ها برداشته
شد... اي كاش پس از فرمان دوران ساز امام حتي يك روز در گفته ها و نوشته
هايش، [بني صدر] رعايت اطاعت ولي امر را مي كرد....»
تا اینکه عصر هفتم تیرماه 59 پس از خداحافظی تلفنی از همسرش و سفارش به ضبط پیام امام به مناسبت ترور ناموفق حضرت آیت الله خامنه ای راهی جلسه حزب جمهوری اسلامی شد و پس از دقایقی از شروع جلسه بر اثر بمب گذاری منافقین در زمره 72 تن از یاران بهشتی مظلوم قرار گرفت.
باید خودمون حدس بزنیم