حسین من کمی تا قسمتی با حسین شما فرق میکند
قزوده: امام حُر میخواهد نه غلام!
همین امسال از اهل معرفتی شنیدم که امام حسین (ع) آمده است تا غلامها را و انسانها را آزاد کند امام حر میخواهد نه غلام.
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، علیرضا قزوه در وبلاگ عشق علیهالسلام نوشت: اصلاً دلم
نمیخواهد به رخ کسی بکشم که دورترین خاطرات زندگیام گم شدن در دستههای
عزاداری بود؛ که در کودکی بزرگترین دلمشغولیام جارو کردن هیئت حسینی قبل
از غروبها بود.
که پدر مرحومم هیئتدار بود و خانه مان تا هرچه یادم میآید پاتوق سخنرانها و مداحان اهل بیت (ع) و سینه زنان حسینی؛ اینها البته همهاش افتخار است و همهاش بخشی از خاطرات خوب زندگی؛ بعدها که بزرگتر شدم میدان کربلا در نگاهم بزرگتر و بزرگتر شد و حالا کربلا در نگاه من تمام جهان است و تمام کائنات.
کمی که بزرگتر شدم دیدم از شب عاشورا تا طوفان ساعت ۳ ظهر عاشورا چقدر نقشها عوض شدند؛ چقدر آدمها جابجا شدند؛ خیلیها در همان تاریکی شب خیمه امام را رها کردند و رفتند و بعضی که اصلاً از آنها انتظاری نبود خود را یک جوری به خیمه امام رساندند.
یکی از آنها حر شد؛ ظهر عاشورا شد و وقتی حر با پای برهنه به سمت اردوگاه امام آمد انگار امام رسالت خود را با رضایت تمام به تماشا نشسته بود؛ بیدریغی از پاشیدن خون علی اصغر به آسمان.
کربلا باید همین طور اتفاق میافتاد که افتاد؛ وقتی حر به خیمه گاه امام برگشت امام حرهای بسیاری را میدید که در فرداهای دور به سمت چشمه هل من ناصر فریادش میآمدند تا از جاری آزادگی، نوش جان کنند؛ همین امسال از اهل معرفتی شنیدم که امام حسین (ع) آمده است تا غلامها را و انسانها را آزاد کند امام حر میخواهد نه غلام. او در همان ظهر عاشورا غلامش را که او نیز حر شده بود آزاد کرد و رفت.
در مقابل این سخن کمی بیشتر درنگ کردم و دانستم که آری به راستی امام آمده است تا بسیاری از این حرها را و بسیاری از این امثال من و تو را آزاد کند. حرهایی که امروز در کربلای سوریه آمدهاند به سمت فریاد عطشناک اباعبدالله و در پاسخ خون ۵ هزار شیعه سربریده در کربلای سوریه دارند با این همه ابن زیاد میجنگند.
حالا فکر میکنم که ۲ کربلا وجود دارد. کربلای در حال حرکت و زنده و کربلای مرده؛ ۲ حسین وجود دارد حسین زنده و حسینی که در یک هزار و ۴۰۰ سال قبل سر مبارکش را جدا کردند و تا هنوز دست به دست بر نیزه میچرخانند؛ گاهی نوازشش میکنند و گاهی با خیزران جهل بر لب و دندان مبارکش میزنند.
این روزها به شدت در معرض قضاوتیم؛ همه ما؛ شاعر آگاه شعر ولایی را به تهمتی بزرگ میکوبند؛ همانگونه که روزی شهید مطهری آن شهید راستین و آن ناصر واقعی حسین را با طعن و نیش و کنایه مینواختند.
امروز تو را به زور وا میدارند که از کربلای بیروح و مرده حمایت کنی و کربلای زنده را بگذاری و بگذری؛ حسینی را دوست داشته باشی که کاری با یزید و یزیدیان زمانه نداشته باشد؛ اگر در مجلس به اصلاح حسینیشان شعری برای کربلای غزه و سوریه بخوانی تو را از مجلس شان بیرون میکنند.
حسین (ع) از آن همه است؛ حسینی که من میشناسم همان حسینی است که ملت در بند و هندوی هند را ۶۰ سال قبل از زیر چنگال استعمار انگلستان آزاد کرد و حالا دارد در حوالی مزار خواهرش زینب(س) به بچههای مظلوم حزب الله آب میرساند؛ حسینی که من میشناسم خود خود حسین است نه سین سین سینهایی که از اکوهای گران شما بیرون میآید.
مرا ببخشید که حسین من کمی تا قسمتی با حسین شما فرق میکند.
که پدر مرحومم هیئتدار بود و خانه مان تا هرچه یادم میآید پاتوق سخنرانها و مداحان اهل بیت (ع) و سینه زنان حسینی؛ اینها البته همهاش افتخار است و همهاش بخشی از خاطرات خوب زندگی؛ بعدها که بزرگتر شدم میدان کربلا در نگاهم بزرگتر و بزرگتر شد و حالا کربلا در نگاه من تمام جهان است و تمام کائنات.
کمی که بزرگتر شدم دیدم از شب عاشورا تا طوفان ساعت ۳ ظهر عاشورا چقدر نقشها عوض شدند؛ چقدر آدمها جابجا شدند؛ خیلیها در همان تاریکی شب خیمه امام را رها کردند و رفتند و بعضی که اصلاً از آنها انتظاری نبود خود را یک جوری به خیمه امام رساندند.
یکی از آنها حر شد؛ ظهر عاشورا شد و وقتی حر با پای برهنه به سمت اردوگاه امام آمد انگار امام رسالت خود را با رضایت تمام به تماشا نشسته بود؛ بیدریغی از پاشیدن خون علی اصغر به آسمان.
کربلا باید همین طور اتفاق میافتاد که افتاد؛ وقتی حر به خیمه گاه امام برگشت امام حرهای بسیاری را میدید که در فرداهای دور به سمت چشمه هل من ناصر فریادش میآمدند تا از جاری آزادگی، نوش جان کنند؛ همین امسال از اهل معرفتی شنیدم که امام حسین (ع) آمده است تا غلامها را و انسانها را آزاد کند امام حر میخواهد نه غلام. او در همان ظهر عاشورا غلامش را که او نیز حر شده بود آزاد کرد و رفت.
در مقابل این سخن کمی بیشتر درنگ کردم و دانستم که آری به راستی امام آمده است تا بسیاری از این حرها را و بسیاری از این امثال من و تو را آزاد کند. حرهایی که امروز در کربلای سوریه آمدهاند به سمت فریاد عطشناک اباعبدالله و در پاسخ خون ۵ هزار شیعه سربریده در کربلای سوریه دارند با این همه ابن زیاد میجنگند.
حالا فکر میکنم که ۲ کربلا وجود دارد. کربلای در حال حرکت و زنده و کربلای مرده؛ ۲ حسین وجود دارد حسین زنده و حسینی که در یک هزار و ۴۰۰ سال قبل سر مبارکش را جدا کردند و تا هنوز دست به دست بر نیزه میچرخانند؛ گاهی نوازشش میکنند و گاهی با خیزران جهل بر لب و دندان مبارکش میزنند.
این روزها به شدت در معرض قضاوتیم؛ همه ما؛ شاعر آگاه شعر ولایی را به تهمتی بزرگ میکوبند؛ همانگونه که روزی شهید مطهری آن شهید راستین و آن ناصر واقعی حسین را با طعن و نیش و کنایه مینواختند.
امروز تو را به زور وا میدارند که از کربلای بیروح و مرده حمایت کنی و کربلای زنده را بگذاری و بگذری؛ حسینی را دوست داشته باشی که کاری با یزید و یزیدیان زمانه نداشته باشد؛ اگر در مجلس به اصلاح حسینیشان شعری برای کربلای غزه و سوریه بخوانی تو را از مجلس شان بیرون میکنند.
حسین (ع) از آن همه است؛ حسینی که من میشناسم همان حسینی است که ملت در بند و هندوی هند را ۶۰ سال قبل از زیر چنگال استعمار انگلستان آزاد کرد و حالا دارد در حوالی مزار خواهرش زینب(س) به بچههای مظلوم حزب الله آب میرساند؛ حسینی که من میشناسم خود خود حسین است نه سین سین سینهایی که از اکوهای گران شما بیرون میآید.
مرا ببخشید که حسین من کمی تا قسمتی با حسین شما فرق میکند.
نظرات بینندگان