از سماجت هواپیماهای عراقی تا تنها خواسته ی یک جانباز اعصاب و روان!
به گزارش سرویس شهرستانهای شیرازه به نقل از ارسن نیوز، به مناسبت روز جانباز، امام جمعه، بخشدار مرکزی، فرمانده سپاه، یکی از مسوولین نیروی انتظامی و مسوول اداره بنیاد شهید و امور ایثارگران ارسنجان به دیدار سه تن از جانبازان شهرستان آقایان شاه رضا قرائی، مجید نعمت الهی و اسماعیل زارعی رفتند.
امام جمعه ارسنجان در منزل این جانبازان، ضمن تبریک روز جانباز و تجلیل از رشادت های ایثارگران انقلاب اسلامی گفت: «این عزیزان چراغ راه همه ی ما هستند و حضور آن ها در صحنه های دفاع از انقلاب اسلامی همچنان لازم و ضروری است.» حجة الاسلام و المسلمین احمدی که خود برادر شهید و با سابقه ی 30 ماه حضور در جبهه است افزود: « ما جز شرمندگی هیچ چیز دیگری در برابر شما جانبازان عزیز نداریم و امیدواریم که خداوند به واسطه ی شما عزیزان ما را هم مورد مغفرت قرار دهد.»
اما این دیدارها با سخنان جالب جانبازان هم همراه بود. شاهرضا قرایی، جانبازی که با یک پای مصنوعی، هر هفته از روستای علی آباد برای شرکت در نمازجمعه و بدون وسیله شخصی به ارسنجان می آید در خصوص نحوه ی مجروحیت خود گفت: « در منطقه خرمال عراق مستقر بودیم که یک هواپیمای شناسایی عراقی توسط بچه های پدافند سرنگون شد و دقایقی بعد 6 عدد میگ عراقی به محل استقرار ما حمله کردند که به ما گفته شد فقط فرار کنید! که بنده در هنگام دویدن ناخواسته وارد میدان مین شده بودم و پس از آن دیگر متوجه چیزی نشدم تا اینکه روی تخت بیمارستان صحرایی به هوش آمدم. سپس مرا به تهران منتقل کردند و تازه در آنجا بود که متوجه شدم یکی از پاهایم قطع شده. پس از عمل جراحی قرار بود با هواپیما به شیراز منتقل شویم که چون تهران مورد حمله هوایی دشمن قرار گرفت، ما را با ماشین به شیراز منتقل کردند و تازه به شیراز رسیده بودیم که هواپیماهای دشمن منطقه هفت تن را زدند. و در آن وضع مجروحیت به شوخی گفتم: « لامذهب ها اینجاهم دست از سرم برنمی دارند و احتمالاً چون هنوز زنده ام می خواهند تا خود ارسنجان و علی آباد هم به دنبالم بیایند!»
اسماعیل زارعی نیز از جانبازان اعصاب و روان می باشد و به دلیل شدت موج انفجار علاوه بر مجروحیت، حافظه کوتاه مدت و بخشی از حافظه بلند مدت خود را ازدست داده است به طوری که تا 6 ماه پس از مجروحیتش، خبری از او در دست نبوده است و با جستجوی های فراوان بالاخره بیمارستان محل مداوای وی مشخص می شود و از آن زمان تاکنون باید همواره تحت مراقبت باشد تا خدای ناکرده به دلیل عدم درک کامل مکان، دچار مشکل نشود و این وظیفه خطیر بر عهده ی همسر بزرگوار این جانباز است که حدود سی سال است به طور کامل از او مراقبت می کند. او که اهل روستای کتک و ساکن شهرک امام خمینی(ره) ارسنجان است در حالی که چهره ی هیچکس (حتی اعضای خانواده اش) بیشتر از یکی دو ساعت در ذهنش باقی نمی ماند اما برخی خاطرات قبل از مجروحیت را به یاد دارد. از جمله این که می گفت: « زمانی یکی از بچه ها را که جثه ی ضعیفی داشت به عنوان تیربارچی و من را که جثه ی قوی تری داشتم به عنوان کمک او تعیین کردند، من گفتم چون جثه من قوی تراست بهتر است من تیربارچی شوم و تو کمک من باشی، با اصرار پذیرفت اما زمانی که درگیر شدیم او بود که در کنار من شهید شد و هر وقت این خاطره به یادم می آید غمی عجیب تمام وجودم را فرا می گیرد.» اما تأثیر گذارترین سخن این جانباز زمانی بیان شد که دیدارکنندگان قبل از خداحافظی از وی خواستند اگر مشکل یا خواسته ای دارد بیان کند و اسماعیل زارعی در جواب خطاب به حاضرین گفت: « من فقط یک خواسته بیشتر ندارم و آن نابودی آمریکا و اسراییل است! خیلی دوست دارم روزی این آرزوی من برآورده شود»
و ما در حالی منزل این جانباز سرافراز را ترک می کردیم که می دانستیم ساعتی بعد او هیچ چیز از این دیدار و دیدار کنندگان به یاد نخواهد آورد اما بدتر از این فراموشی، آن است که ما از یاد ببریم چه ستاره هایی در همین نزدیکی مان می درخشند.