آموزش و پرورش هم یک «انقلاب فرهنگی» میخواهد
به گزارش شیرازه به نقل از رجانیوز، سیستم ارزش گذاری غلط منجر به سیستم آموزشی غلط میشود. آنچه که کودک ایرانی در مدارس و در خانواده باید یاد بگیرد متاسفانه فاقد بعضی از ضروریترین نیازهای یک انسان مسلمان ایرانی است که آن هم ناشی از سیستم غلط ارزش گذاری میباشد.
سیستم آموزشی ما از دو جهت غلط است:
۱: آنچه که به فرد یاد میدهند
۲: آنچه که فرد را به یاد گرفتن آن تشویق میکند
سیستم آموزشی خانواده و مدرسه در ایران سیستم آموزشی بسته و فاقد چندجانبه نگریست. به این معنی که کودک در این سیستم آموزشی فرصت امتحان بعضی از استعدادهای خود را نمییابد و به نوعی در بسیاری از استعدادهای خود سرکوب میشود و از طرف دیگر فرد به علت فرهنگ غلط ارزش گذاری از رفتن به سوی استعدادها و آرزوهای خود ناامید میشود. نظام آموزشی خانواده ایرانی در ایجاد یک شخصیت کاری معمولا شکست میخورد. ریشه شکست آن است که خانواده (و جامعه) ایرانی فرزند خود را فردی پر توقع، مغرور و در عین حال بدون اعتماد به نفس کافی پرورش میدهد و همین امر باعث میشود که جوانان ایرانی در بازار کار تنها دنبال کارهایی باشد که نیازی به فعالیت فراوان و خلاقیت زیاد نداشته باشد و تنها سعی کنند کاری راحت، اصطلاحا باکلاس و روزمره و نه لزوما مفید انجام دهند. حتی اگر این به قیمت آن باشد که سالها وابسته مالی خانواده باشند.
جدا از آن عدم وجود اعتماد به نفس کافی که ریشه در ایدهآلگرایی دارد، منجر به آن میشود که بسیاری از جوانهای ایرانی همه چیز را در آن سوی مرزها ببینند که این خود باعث میشود که بسیاری از تکنولوژیها و الگوریتمهای ما کاملاً وارداتی باشد. وارد کردن علوم و تکنولوژی و الگوریتمها در حالت کلی کار مناسبی است اما به شرطی که به آنچه که خود داریم واقف و معترف باشیم و بتوانیم آنچه را میگیریم را هم نقد کنیم و متناسب با سیستم جامعه ایران کنیم.
آموزش زبان انگلیسی؛ مشتی نمونه خروار سیستم آموزشی کشور
تمام دیپلمهها دستکم نمره شش سال آموزش زبان انگلیسی را در بایگانی کارنامههای خود دارند اما این کارنامهها نماد هرچه که باشند، باسوادی یا بیسوادی افراد، حکم کولهباری سبک از دانستههای زبان انگلیسی دانشآموزان ایرانی را دارند.
کولهباری که دانشآموزان به اتکای آن نمیتوانند حتی یک نامه کوتاه به زبان بینالمللی انگلیسی بنویسند و توانایی مکالمهای مختصر در حد یک گفتوگوی روزمره را هم ندارند. شش سال آموزش زبان انگلیسی در بیشتر مدرسههای ایرانی به اعتقاد بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش و زبانشناسی تنها صرف وقت و اتلاف زمان محسوب میشود، آن هم در شرایطی که برخی از دانشآموزان پس از فارغالتحصیل شدن یا حتی در زمان تحصیل و به موازات برنامههای آموزشی مدرسه، به یادگیری زبان انگلیسی در آموزشگاههای آزاد میپردازند و به تدریج نیز بر تعداد متقاضیان حضور در این آموزشگاهها افزوده میشود.
بر همین اساس کارشناسان ضعف دانشآموزان ایرانی را در یادگیری زبان، تنها به فضای آموزش رسمی مرتبط میدانند و از دانشآموزان به عنوان افرادی علاقهمند به یادگیری زبان انگلیسی نام میبرند که مشکلات متعددی چون ناکارآمد بودن محتوای کتابهای درسی زبان انگلیسی و کمبودن ساعتهای تدریس از انگیزه آنها در یادگیری این زبان کاسته است.
علوم انسانی وارداتی و عدم توجه به شرایط فرهنگی - بومی ایران
علوم انسانی در ذات خود دارای ماهیت انسانی و فردی هستند و میتوان آنها را رابط میان فرد و جامعه دانست که به دنبال بهینه کردن این ارتباط ناگزیر است. مباحثی که در این بخش از علوم مطرح میشود، برخلاف علوم ریاضی به هیچ عنوان قرار نیست به ابزار دست بشر برای رسیدن به نوعی ابزار دیگر تبدیل شود که اگر قرار بود چنین باشد، اساسا نیازی به تعریف و ایجاد علوم انسانی نبود. با این تفسیر، بدیهی است که علوم انسانی به صورت ریشهای و بنیادین یک مساله بومیف منطقهای و محلی است؛ زیرا انسانها و روابط حاک بر آنها تبعیت بسیار شدیدی از شرایط محیطی و اجتماعی دارد (هرچند این تبعیت صد در صد نیست).
به همین دلیل است که نمیتوان تعریفی جامع و یکسان از علوم انسانی ارائه کرد و به مانند یک نسخه شفابخش برای همه جوامع بشری تجویز کرد. بشر اصولا با تحول زنده است و حتی یک جامعه هم در طی چند سال میتواند تغییرات اساسی و بنیادینی داشته باشد که تمامی ارزشهای آنجامعه را به طور کامل تغییر دهد. پس چگونه میتوان انتظار داشت که برای حل مشکلات جوامع گوناگون و مختلف بشری یک ارائه ثابت و مطلوب ارائه داد؟ (در نظر داشته باشید که این مساله برای وضعیت فعلی مناسبات جهانی است و موضوعی مانند مهدویت از اساس تعریف روابط بین المللی را دچار تغییر میکند و به همین دلیل در زمان حکومت مهدی موعود، این گزاره خود به خود نقض خواهد شد).
برای شفاف شدن این بحث لازم است تا مثالی برای آن آورده شود. مادر نگارنده معلم آموزش و پرورش است و بیشتر از ۱۰ سال است که مشغول به تدریس در مدارس مختلف تهران است. ایشان چندی پیش در یک همایش که توسط وزارت آموزش و پرورش برای معلمان برگزیده برگزار شده بود، شرکت کردند. هنگام بازگشت، بستهای را به عنوان هدیه جلسه به مدعوین اهدا کردند که در آن چند جلد کتاب در زمینه نحوه بهینه تدریس در کلاس وجود داشت. یکی از این کتابها درباره نحوه مدیریت آموزشی کلاس و تربیت حدکثری دانش آموزان بود. اصل کتاب توسط یک معلم ژاپنی نوشته شده و به زبان فارسی ترجمه شده بود. نام جذاب کتاب و طراحی جلد بامزه آن من را تشویق کرد که نگاهی به آن بیندازم اما هنوز کمتر از ۱۰ صفحه خوانده بودم که متوجه شدم «این خانه از پای بست ویران است.» تمامی توصیههایی که در کتاب آورده شده بود، با پیش فرض یک کلاس نهایتا ۱۵ نفره، مجهز به کاملترین تجهیزات رسانهای و دیجیتال، تهویه مطبوع مناسب و الزام تمام دانش آموزان به همراه داشتن رایانه شخصی بود. ناگاه به یاد تعاریف مادرم از وضعیت کلاسهای درس و حضور ۴۰ و حتی ۵۰ دانش آموز در هر کلاس افتادم. دوران دانش آموزی خودم نیز با یادگاریهایی مانند پردههای پاره شده که مجبور بودیم برای فرار از نور آفاب، روزنامه به شیشهها بچسبانیم و غیره کاملا در جلوی چشمانم رژه میرفتند.
مخلص کلام اینکه آموزش و پرورش در ایران
نیاز به یک بازنگری با نگاه بومی دارد تا بتواند فرهنگ ایرانی – اسلامی
مطلوب را در فضای آموزش کشور پیاده کند. در غیر اینصورت، تغییر مکرر سیستم
آموزشی و همچنین به روز کردن منابع مطالعاتی، تغییری در اصل ماجرا ایجاد
نخواهد کرد و دربِ سیستم «حفظیات محور» در نظام آموزشی ایران، بر همان
پاشنه قدیمی خواهد چرخید.