دانشگاه سیاسی یا سیاست دانشگاهی؟!
اما هدف از این نگارش؛ پرداختن به یک آسیب جدی در زمینه ی فعالیت دانشجویی میباشد.
شیرازه: ابتدا تا انتهای دانشگاه را که زیر و رو کنیم، زیر و بَم همۀ مباحثه ها و مکالمه ها و مناقشه ها و مذاکره ها و مناظره ها، و صد افسوس، مجادله ها(!) به این می رسد که: دانشگاه سیاسی هست یا نیست؟
اصلاً دانشگاه و دانشجو باید سیاسی باشد یا غیرسیاسی؟!
نقل به مضمون اینکه جای سیاست در دانشگاه است و جای تفکر سیاسی در دانشجو، نظر متفق القولی نبوده میان مدعیان!
حال در این مقال، قصد نداریم قلم و فکر و کاغذ هَدَر دهیم تا نهایتاً نتیجه گیری مان شود اینکه: دانشگاه سیاسی بودنش خوب است یا بد!
دلیلی ندارد مُعمای حل گشته را بازطرح کنیم و بخواهیم زمان بگزرانیم برای پاسخ گوئی!
ضرورت سیاسی بودن دانشجو و محیط دانشگاه، بارها و بارها به مرحلۀ اثبات رسیده و نیاز به بحث کلیشه ای نیست.
لیک؛ فی الواقع بحث بر سر نوع و چارچوب سیاستی است که دنبال میشود.
بنابراین مخاطب مطلب پیش رو، دانشجویانی هستند که بر لزوم توجه به مسائل و دیدگاه های سیاسی و اجتماعی در چارچوب فضای دانشجویی واقف اند.
اما هدف از این نگارش؛ پرداختن به یک آسیب جدی در زمینه ی فعالیت دانشجویی میباشد، که گاهاً ممکن است دانشجو را بی اختیار در حیطه ی اندیشه ای خاص بازی داده و یا دانشجوی پویا را در حالتی منفعل قرار دهد؛ بی آنکه خود متوجه این پروسه غیرارادی باشد.
حرف همان است که در تیتر مطلب نیز بدان اشاره شد؛ " یک دانشگاهِ سیاسی میتواند مطلوب باشد یا نوعی سیاست کاری که تغییر ظواهر در فضای دانشگاه، همان مسیر بیرون دانشگاه را در پیش می گیرد؟! "
گاهاً گمان بردیم و خواهیم برد که دیدگاهی با نوعی منشأ فکری بیرون از دانشگاه در صدد پیاده کردن ایده های خود درون این محیط می باشند؛ که لاجرم همین ایده ها و افکار، به شکل کنش و رفتار مجسّم شود تا دانشجو عملاً در زمین تفکری غیر دانشجویی توپ بزنند!!!
(در باب نکته ای جهت رفع هرگونه ابهام در ذهن خواننده عرض کنم که؛ مقصود و مخاطب حقیر تمامی دیدگاه های حاضر در دانشگاه ها با هر تریبون و عنوانی میباشد؛ مشروط بر دانشجو بودن.)
اگر نگاهی هرچند گذرا و سطحی نیز به تفکر غالب دانشجو جماعت مبنی بر تعریف وظایف این قشر داشته باشید، قطعاً یک نقطه اشتراک همیشه نظر شما را جلب خواهد کرد. آن هم موضوع "مطالبه گری" میباشد.
مطالبه گری را حداقل در زبان و شعار هر جریان و شخصی، با هر عقیده و حوزۀ فکری، می توان مشاهده کرد. اما میزان تحقق همین شعار در میان فعالان دانشجویی تا چه اندازه بوده است؟
تا چه مقدار جریانات در دانشگاه، در تلاش برای عملی ساختن آن دسته از ادعاهای خود بوده و هستند؟!
پاسخ به این سؤال و قضاوت آن به عهده ی خودتان...
باز میگردیم به انگاره ی آغازین مان؛
از آنجا که با روند غالبی که متأسفانه در پیش گرفته شده، بیشتر از آنچه دانشجویی سیاسی داشته باشیم، سیاست دانشجویی (!) داشته ایم. به عبارتی؛ شاهد تصمیم گیری های خارج دانشگاهی جهت اقدامات درون دانشگاه بوده ایم، و تأسف بیشتر آنجا شکل میگیرد که تصمیم گیرندگان از قشری غیردانشجویی باشند!
همان روندی که نتیجه اش جز تَنِش های بی حاصل و جدال گونه، در دانشگاه حاصلی در پیش نداشته . . .
بهتر است جای تقابل های جدال گونه، عزت ملّی و آرمان خواهی را مطالبۀ خود قرار دهیم. که در غیر این صورت، شعار مطالبه گری، فِعلی ست هَجو !!!
دانشگاه بعنوان «مبدأ همه تحولات» خود می تواند زمینه ساز نوعی "گفتمان" باشد، که:
اولاً؛ بر مرام مطالبه گری و صراحت بیان دانشجو پایبند باشد.
ثانیاً؛ از درون دانشگاه عنصر پذیرد و در بطن این محیط رشد و نمو یابد.
ثالثاً؛ وام دار هیچ جناح و حزبی خارج از این مجموعه (جامعۀ دانشجویی) نباشد.
خامساً؛ با برچم دانشجویی و قشر تحصیل کرده ی اجتماع، اعتماد تمامی اقشار و طبقات را به سمت و سوی خود بکشاند.
مخلص کلام اینکه؛ داعیه دار حق و حقوق جامعه باشد، بِسان طبقه ای روشنگر و صاحب تفکر.
تحقق هرآنچه در این مقول آمد، صرفاً با بینشی آرمانی و مرام حقیقی و به حق دانشجویان، و به دست خود آنان امکان پذیر خواهد بود.
به این امید که گفتمان دانشجویی، نگرش و کُنِش جامعه را جهت دهی کند؛ که نیاز است جامعه مؤثر از دانشجو باشد، نه دانشجو متأثر از کُنِش های زرگری جامعه.
الحق که؛ «دانشگاه مبدأ همه ی تحولات است.»
نظرات بینندگان