یک تامل/
چرا «غلامحسین و غلامعلی به امیرحسین و امیرعلی» تبدیل شد؟
آتشفشان «فردیت ایرانی» فعال شده است. با این فردیتگرایی هیچ کاری نمیتوان کرد، جز مدارا و تدبیر و و تعامل و اندکی جهتدهی
شیرازه: به گزارش پارسینه؛ تا گذشتههایی نه چندان دور، کلمۀ «دین» جزء دوم اکثر اسمها و لقبها بود: جلال الدین، کمال الدین، جمال الدین، عز الدین، شرف الدین، سراج الدین، فرید الدین، حسام الدین، غياث الدين، ناصر الدین، محیی الدین...
کمکم «دین» جای خود را به اشخاص داد: غلامعلی، غلامحسین، عبدالحسین، عبدالرسول، خاکعلی، کلبعلی؛ چون پدران و مادران ما با مصادیق و اشخاص، بهتر ارتباط برقرار میکردند تا مفاهیم و معانی. لقبهایی مانند «حاجی» و «کربلایی» و «مشهدی» که سابقۀ هیچکدام به دویست سال نمیرسد، از همین عادت ذهنی گذشتگان ما سر برآوردند.
عبور از مفاهیم دینی به مصادیق دینی در نامها، نشانۀ مهمی است برای کسانی که در شناخت جامعۀ دینی و شیوههای دینداری میاندیشند. مثلا شاید خوشبینها را به این نتیجه برساند که سیر اندیشۀ دینی در تاریخ ما از «انتزاع» به «انضمام» و از اجمال و ابهام به شفافیت بیشتر بوده است، و ممکن است کسانی مانند من را به این نتیجه برساند که سیر اندیشۀ دینی، از ماه به سوی انگشت اشاره بوده است. (بودا میگفت: اگر مردی با انگشت اشاره، ماه را به شما نشان داد، در انگشت او خیره نشوید. ماه را ببینید)
در سالهای اخیر، دیگر کسی دوست ندارد فرزندش را غلام یا عبد بنامد؛ دورۀ «امیرحسین»ها و «مهدییار»ها فرا رسیده است. و چه ترفند زیرکانه و ماهرانهای است تبدیل غلامحسین به امیرحسین! غلامعلی به امیرعلی؛ «امیرحسین» یعنی کسی که امیری خود را مدیون حسین است. بنابراین در معنا تضادی با غلامحسین ندارد؛ اما کلمۀ «غلام»، در آن دودر شده است.
پدیدۀ دیگر در نامگذاریها در دورۀ معاصر، تنوعطلبی است. پیشترها شمار نامهای رایج به 100 نمیرسید. امروز تنوعطلبی در نامگذاری به جایی رسیده است که بسیاری از خانوادهها دنبال نامهای غیر تکراری یا کمبسامد، برای فرزندانشان(خصوصا برای دختران) هستند؛ چون «وجود مکرّر» را نمیپسندند؛ حتی اگر تکرار محبوبترین شخصیتهای ذهنیشان باشد. اسمهایی مانند «کورش» که جدیدا رایج شدهاند، فقط به دلیل علاقۀ مجدد ایرانیان به تاریخ باستانشان نیست. امتیاز دوم اینگونه نامها برای مردم، تازگی و كميابی آنها در 40 سال گذشته است. بنابراین در اینگونه نامها نیز میتوان رد پای تنوعطلبی را دید.
تنوعطلبیِ بیسابقه در نامگزینی، پیامی مهم برای ناظران و آیندهشناسان دارد: آتشفشان «فردیت ایرانی» فعال شده است. با این فردیتگرایی هیچ کاری نمیتوان کرد، جز مدارا و تدبیر و و تعامل و اندکی جهتدهی. فردیت، یعنی من منم و تو تو. من به هویت تو تجاوز نمیکنم و تو نیز من را همینگونه که هستم، بپذیر. آنگاه بدون اینکه هیچ شباهتی در نام و نشان و مرام به یکدیگر داشته باشیم، همچون پیچ و مهره همدیگر را کامل میکنیم.
این تلقی از هویت شخصی، تعلق چندانی به سنتها ندارد. سنت، طرفدار یکدستی و مهار ارادهها است؛ اما عصر مدرنیته(به غلط یا درست) عصر تقدیس ارادۀ انسانها تا مرز تجاوز به ارادۀ دیگری است. از همین رو است که بسیاری معتقدند، سنت برای بقا در دنیای فردیتها، یک راه بیشتر ندارد: قواعد بازی را در دنیای جدید بپذیرد و خوی ستیزهجویی و رقیبکُشی و خودمقدسپنداری را کنار بگذارد.
کمکم «دین» جای خود را به اشخاص داد: غلامعلی، غلامحسین، عبدالحسین، عبدالرسول، خاکعلی، کلبعلی؛ چون پدران و مادران ما با مصادیق و اشخاص، بهتر ارتباط برقرار میکردند تا مفاهیم و معانی. لقبهایی مانند «حاجی» و «کربلایی» و «مشهدی» که سابقۀ هیچکدام به دویست سال نمیرسد، از همین عادت ذهنی گذشتگان ما سر برآوردند.
عبور از مفاهیم دینی به مصادیق دینی در نامها، نشانۀ مهمی است برای کسانی که در شناخت جامعۀ دینی و شیوههای دینداری میاندیشند. مثلا شاید خوشبینها را به این نتیجه برساند که سیر اندیشۀ دینی در تاریخ ما از «انتزاع» به «انضمام» و از اجمال و ابهام به شفافیت بیشتر بوده است، و ممکن است کسانی مانند من را به این نتیجه برساند که سیر اندیشۀ دینی، از ماه به سوی انگشت اشاره بوده است. (بودا میگفت: اگر مردی با انگشت اشاره، ماه را به شما نشان داد، در انگشت او خیره نشوید. ماه را ببینید)
در سالهای اخیر، دیگر کسی دوست ندارد فرزندش را غلام یا عبد بنامد؛ دورۀ «امیرحسین»ها و «مهدییار»ها فرا رسیده است. و چه ترفند زیرکانه و ماهرانهای است تبدیل غلامحسین به امیرحسین! غلامعلی به امیرعلی؛ «امیرحسین» یعنی کسی که امیری خود را مدیون حسین است. بنابراین در معنا تضادی با غلامحسین ندارد؛ اما کلمۀ «غلام»، در آن دودر شده است.
پدیدۀ دیگر در نامگذاریها در دورۀ معاصر، تنوعطلبی است. پیشترها شمار نامهای رایج به 100 نمیرسید. امروز تنوعطلبی در نامگذاری به جایی رسیده است که بسیاری از خانوادهها دنبال نامهای غیر تکراری یا کمبسامد، برای فرزندانشان(خصوصا برای دختران) هستند؛ چون «وجود مکرّر» را نمیپسندند؛ حتی اگر تکرار محبوبترین شخصیتهای ذهنیشان باشد. اسمهایی مانند «کورش» که جدیدا رایج شدهاند، فقط به دلیل علاقۀ مجدد ایرانیان به تاریخ باستانشان نیست. امتیاز دوم اینگونه نامها برای مردم، تازگی و كميابی آنها در 40 سال گذشته است. بنابراین در اینگونه نامها نیز میتوان رد پای تنوعطلبی را دید.
تنوعطلبیِ بیسابقه در نامگزینی، پیامی مهم برای ناظران و آیندهشناسان دارد: آتشفشان «فردیت ایرانی» فعال شده است. با این فردیتگرایی هیچ کاری نمیتوان کرد، جز مدارا و تدبیر و و تعامل و اندکی جهتدهی. فردیت، یعنی من منم و تو تو. من به هویت تو تجاوز نمیکنم و تو نیز من را همینگونه که هستم، بپذیر. آنگاه بدون اینکه هیچ شباهتی در نام و نشان و مرام به یکدیگر داشته باشیم، همچون پیچ و مهره همدیگر را کامل میکنیم.
این تلقی از هویت شخصی، تعلق چندانی به سنتها ندارد. سنت، طرفدار یکدستی و مهار ارادهها است؛ اما عصر مدرنیته(به غلط یا درست) عصر تقدیس ارادۀ انسانها تا مرز تجاوز به ارادۀ دیگری است. از همین رو است که بسیاری معتقدند، سنت برای بقا در دنیای فردیتها، یک راه بیشتر ندارد: قواعد بازی را در دنیای جدید بپذیرد و خوی ستیزهجویی و رقیبکُشی و خودمقدسپنداری را کنار بگذارد.
نظرات بینندگان