حال و روز طبیعت کازرون مناسب نیست
به گزارش شیرازه به نقل از "کازرون خبر"،
«محمودرضا پولادی» فعال محیط زیست کازرون در یادداشتی نوشت: هفتهای که
گذشت را از هر زاویهای که نگاه میکنم برای کازرون عزیز هفتهای تلخ و
سخت و دردناک به حساب باید آورد.
شاید دردناک تر از
همه از کف رفتن سه تن از فرزندان برومند دیارمان در کنار دیگر سربازان جان
برکف ایران زمین در سانحه تلخ و تاسف بار سقوط اتو بوس به دره ای در نزدیکی
نیریز بود حادثهی تلخی که واکنشهای احساسی و خودجوشی را در بین مردم با
فرهنگ کشورمان به دنبال داشت و زیباترین جلوه ی آن در افروختن شمع هایی به
یاد این سربازان دلاور میهن نمود پیدا کرد.
از این
حادثه که بگذریم قطع سه درخت کهنسال سرو و نخل و کُنار که توسط بالاترین
مرجع حفظ و توسعه فضای سبز درون شهری یعنی شهرداری آن هم به بهانه تعریض
یک خیابان و علی رغم مخالفتهای افکار عمومی صورت پذیرفت نکته تاسف برانگیز
دیگری بود که درجای خود باید بدان پرداخته شود تا از این پس شاهد آن
نباشیم که درختان کهنسال و با ارزش معابر شهرمان که میبایست به عنوان
هویت طبیعی شهر نگهداری شوند در ساده ترین و بی دردسرترین شکل ممکن قلع و
قمع گردند.
اما آنچه این حقیر را بر آن داشت تا این
رشته را به تحریر در آورم وقوع دو رخداد آتش سوزی مشابه و دردآور در دو
مجموعه تاریخ و طبیعی شهرمان بود که به فاصله زمانی چند روز از یکدیگر به
وقوع پیوستند و اگر همکاری نیروهای مردمی و از خود گذشتگی پرسنل زحمتکش
محیط زیست و میراث فرهنگی نبود شاید عمق فاجعه بسیار فراتر از آنچه اکنون
هست میشد.
کازرون از دیرباز وارث دو میراث بزرگ طبیعی
(تالاب پریشان و جنگل های دشت برم) و میراث با ارزش تاریخی (مجموعه کم
نظیر بیشاپور) بوده است و بارها نوشته ام که متاسفانه ما آن چنان که باید و
شاید قدر و ارزش این گوهر های گران بها را ندانسته ایم تا آن جا که آنقدر
تعلل نمودیم ودست روی دست گذاشتیم تا بالاخره قهر طبیعت و زیاده خواهی ما
انسانها شیره ی جان پریشان را ذره ذره مکید و ازآن هم شادابی و شکوه سال
های نه چندان دور اینک جز برهوتی سوخته و پریشان شده چیزی برجای نمانده
است.
حال و روز جنگلهای با ارزش دشتبرم مان نیز
زیاد مناسب نیست و تهدیدات زیادی همواره سلامت جنگلهای مان را تهدید
مینماید از تجارت هیزم و ذغال گرفته تا کشتهای بیرویه و رو به افزایش
زیر اشکوب و عبور جاده و خطرات ناشی از آن.....
مجموعه
بینظیر ساسانی و شهر تاریخی بیشاپور هم که در سالهای اخیر به شکلهای
گوناگون مورد تهدید و تعرض واقع شده که دردناکترین آن شکستن بخشی از نقش
برجسته بهرام در تنگ چوگان در چند سال قبل بود و اکنون نیز خبر میرسد که
آتش به جان محوطه شهر تاریخی بیشاپور افتاده و دود وشعلههای آن از
کیلومترها آن سوتر پیداست.
اگر به دلایل و ماهیت هر دو
این آتش سوزیها با دقت نظر افکنیم تشابهات زیادی میان هر دو آتش سوزی
مشاهده میکنیم که توجه به آنها میتواند به ما در جلوگیری از حوادث مشابه
در آینده کمک شایانی بنماید.
در هر دوی این آتش
سوزیها نخست این سوال اساسی مطرح میشود که آتش سوزی چرا و چگونه اتفاق
افتاد؟ در واقع چه کسی آتش را بر افروخت و رفت؟ آیا آتش سوزی تعمدی بوده و
یا سهواً صورت گرفته است؟ پاسخ همهی این سئوالات در حال حاضر فقط یک کلمه
است "نمی دانیم" خوب دقت بفرمائید.
ما صاحب دو مجموعه
بزرگ و با ارزش میراث تاریخی و طبیعی کم نظیر در ایران هستیم اما
نمیدانیم چه کسی و یا کسانی و چگونه میآیند و آتش به جان هستی وهویت ما
میاندازند و میروند.
این یکی از ضعفهای عمده و
اساسی کار ماست که نمیتوانیم کنترل دقیقی بر عبور و مرور و دخول و خروج
افراد در این دو مجموعه داشته باشیم.
البته در اینجا
قصد آن را نداریم که زحمات دست اندرکاران و پرسنل زحمتکش این دو مجموعه را
نادیده بگیریم که از قضا اگر از جان گذشتگی همین پرسنل و کمک نیروهای مردمی
نبود ممکن بود وضعیت از آنچه هست به مراتب بدتر نیز گردد.
بنده
به عنوان کسی که از نزدیک شاهد آتش سوزی بستر خشکیده پریشان بودم با چشم
خود دیدم که چگونه افرادی همچون مهندس خداپرست و آقایان قرمزی و پاکاری و
اسکندری در کنار فعالان محیط زیست با به خطر انداختن جان خود و با دستان
خالی به جنگ شعلههای آتش رفتند و آن را مهار نمودند.
بحث
اصلی ما این است که چرا این دو مجموعه تاریخی و طبیعی باید با کمترین
امکانات موجود اداره گردند و کمترین نیروها و پرسنل باید در امر نگهبانی از
آنان به کار گرفته شوند.
در مورد دریاچه پریشان باید
گفت: وسعت 42 کیلومتر مربعی منطقه و رفت و آمد افراد مختلف به دلایل
گوناگون مانند چوپانانی که احشام و گوسفندان خود را برای چرا به میان
نیزارها میبرند و یا کسانی که گفته میشود شبانه برای شکار پرندگانی مانند
دراج به آن جا میروند و یا عبور و مرور ماشینهایی که بستر دریاچه را راه
میان بر مناسبی برای رفتن به سوی دیگر دریاچه میبینند همه و همه امکان
وقوع چنین خطراتی را افزایش میدهد.
از سوی دیگر با
وجود تعداد معدود پرسنل این سازمان در حال حاضر امکان پوشش کامل منطقه
بسیار سخت و دشوار میشود و اگر راهکار مناسب دیگری اندیشیده نشود در آینده
نیز باید شاهد وقوع این بلایا باشیم.
بنابراین بستن
کلیه راههای ورودی به بستر دریاچه و افزایش نیروها و گشت زنی مداوم به
خصوص گشتهای شبانه میتواند ما را به عدم تکرار این داستان غم انگیز
امیدوار نماید.
اما در مورد مجموعه تاریخی بیشاپور
وضعیت با تالاب پریشان تا حدود زیادی متفاوت است. وسعت بسیار کمتر و
محدودتر این شهر تاریخی و وجود حصارهای فلزی در برخی مناطق اطراف این
مجموعه از تردد غیر قابل کنترل در آن میکاهد اما با همهی این وجود بازهم
در قسمت جنوبی شهر و جادهای خاکی که از سمت شمال به جنوب آن میگذرد و
گاهی به عنوان راهی میان بر برای رسیدن به مناطق پائین دست استفاده میشود
خطر آفرین است بنابراین برای جلوگیری از تکرار چنین حوادثی در این مجموعه
که نامزد معرفی به یونسکو برای ثبت میراث جهانی است نخست بایستی تمام محوطه
زیر پوشش دوربینهای مدار بسته در آمده و کلیه ورود و خروجها کاملا کنترل
شده و تحت نظارت باشند و فنس کشیها و حصارها دوباره بازبینی و مرمت گشته و
بر تعداد نیروهای گشت زنی در داخل مجموعه افزوده گردد از سوی دیگر رویش
علفهای هرز اگر چه در اسفندماه و فصل بهار زیبایی فوق العاده و منحصر به
فردی به این شهر تاریخی میبخشد ولی بلافاصله با آغاز اردی بهشتماه باید
چارهای اساسی برای جلوگیری از آتش سوزی آنها جست شاید سوزاندن مقطعی و
کنترل شده آنها در یک مدت مشخص و با نظارت نیروهای آتش نشانی بتواند
راهکاری مطمئن تر در این زمینه باشد.
به هر حال برای
شهر تاریخی که نامزد دریافت عنوان میراث جهانی است وقوع حوادثی مانند شکسته
شدن نقش برجستهها و یا آتش سوزی مهیب در داخل شهر با آن وسعتی که تصاویر
نشان میدادند نمیتوانند چندان خوشایند باشد.
امیدوارم با دوراندیشی و بررسی همهی جوانب و بکارگیری پیشنهادهای موجود در آینده هرگز شاهد وقوع این گونه حوادث نباشیم.