به گزارش شیرازه ، شاید منصوریان تصورش را هم نمی کرد که در استقلال اینگونه او را در کنار دیوار محاصره کنند، شاید رویاهای علیمنصور آبی ها، مرد محبوب و مرکز ثقل شده استقلالی ها بیش از اندازه مثبت بود. او دیگ جوشان را تصور می کرد که همه برایش هورا می کشند و رسانه ها هم در تمجید از او سنگ تمام می گذارند.
منصوریان به استقلال که رسید یک جور احساس کودکانه و شیرین به جامعه داد، درست مثل کودکی بود که دوچرخه خریده و با ذوق و عشق به آن نگاه می کند. همین احساس شیرین جامعه را نسبت به منصوریان حساس کرد و مشتاق تا نتایج او را ببیند که آیا این کودک خوش سخن و عاشق به آرزوی استار شدنش در استقلال می رسد؟ یا او هم شکست می خورد آن هم در حالی که همه قبیله استقلال از هواداران ناصر حجازی و امیر قلعه نویی و حتی طرفداران مربیان خارجی، روی او توافق داشتند.
منصوریان اما در سه گام اول به کودکی شبیه شد که دوچرخه سواری نه، اول باید روی کف پا راه برود و بعد رکاب بزند چون در هر سه قدم اول سکندری خورد و صدای اندوه جامعه را شنید. حالا خیلی ها مثل والدین وی در حال تشویق کردن او هستند و انگار دوچرخه سواری منصوریان برایشان یک جور خواسته با تمام وجود است و اگر او در استقلال موفق نشود، انگار دنیایشان خاکستری خواهد بود.
پرسش اینجاست: سه سکندری اول چگونه به وقوع پیوست؟ آیا خود منصوریان تمام و کمال مقصر بود؟ اینکه کسی بگوید در سه سکندری اول منصوریان تنها مقصر بوده است پاسخی خنده دار است، این درست که امروز برخی بازیکنان و بعضی پیشکسوتان به «ورجه و ورجه» کردن منصوریان هم بند کرده اند و می گویند اشکال کار اینجاست که او زیادی استرس می دهد اما این مبحث خیلی واقع گرایانه نیست چرا که این «ورجه و ورجه»ها انرژی مثبت هم میدهد و تحرک را بیشتر میکند. البته منصوریان صدر در صد تقصیر دارد اما آنها که باید در قدم های اول پشت صندلی دوچرخه را میگرفتند هم مقصرند.
این موضوع را در دو بخش بررسی می کنیم:
اول: مدیریت
۱- منصوریان که فرمان دوچرخه را گرفت قصه از راس هرم شروع شد، هنوز استارت
نزده بود که گفتند قنبرزاده مدیرعامل می شود! یعنی درست کسی که پارسال با
منصوریان کارش به جنگ و دعوا کشیده شده بود. انگار اول مربی انتخاب کرده
بودند و بعد بخواهند برای این مربی مدیر عامل انتخاب کنند آن هم مدیری که
رابطه اش با منصوریان بسیار خراب بود.
جنگ مغلوبه شد
منصوریان از دوچرخه پایین آمد و اعلام کرد که «قنبر زاده که بیاید من
نیستم». از آن روز به بعد انگار جنگ شروع شد، انگار جوری همه چیز را چیدند
که منصوریان ضرر کند، چیزی شبیه به لج بازی کودکانه رخ داد و یارگیری کلا
به هم ریخت و در استقلال متوقف شد تا جاییکه هواداران منصوریان آماده به
رکاب را اعم از زن و مرد به جلوی مجلس کشاند تا به سبک استادیومی اعلام
کنند: « وزیر پرسپولیسی نمی خوایم، نمی خوایم»!
استقلال اینجا را باخت
آنها شیر نقل و انتقالات را باز کردند اما افشارزاده دقیقا فهمیده بود که
پروسه قنبرزاده با تاکتیک دیگر و اسم رمز دیگری تکرار می شود و اینگونه شد
که؛ لیست منصوریان از اولویت های اول تا اولویت های دوم نزول پیدا کرد و
خواسته ها و دست آوردها اینگونه شد: سیدجلال حسینی مبدل شد به کنعانی
زادگان، پادوانی شد قربانی، امیری شد کاوه رضایی، حاج صفی شد زکی پور،
حدادی فر شد باقری و ...
۲- قدم بعدی عدم کنترل حاشیه ها بود، افشارزاده نشان داده بود که در فوتبال جنگهای رسانه ای را میبازد و به این ترتیب منصوریان سه روز قبل از بازی اول دنبال زمین تمرین می گشت و با طاهری و بیست میلیون پرسپولیسی درگیر شد و البته مدیران استقلال هم در خواب بودند.
منصوریان زمین نداشت در حالیکه ورزشگاه حجازی باید زودتر از اینها چمن می شد و نشده بود. منصوریان تمرکز میخواست اما به جای سایت و خود افشارزاده مربی درگیر می شد!
ولنگاری مالی
۳- ولنگاری در قراردادها و ابهام ها از استقلالی که لیست دوم منصوریان را
تهیه کرده بود گرانترین تیم لیگ را ساخت تا ابهام خرید هایی با چهار برابر
قیمت پای سازمان حسابرسی را در دومین سکندری به باشگاه باز کند و اقدامات
تا جایی امنیتی شود که حسابها مسدود شوند، خاطره تلخ ریوالدوی پارسال که
۴۰ هزار دلارش گم شد و قهر کرد و رفت و البته مبلغ قرارداد حاج محمدی که سه
برابر بیشتر از اندازه فنی آن بازیکن به نظر می رسید و البته از آن بالاتر
ناهمخوانی قراردادهایی که بالاتر به نظر می آمدند اما پایین تر ثبت شده
بودند، انتقاد وزیر به اوج رسید و اعلام شد که بازیکنان استقلال باید مبلغ
قراردادها را کم کنند. تیم به هم ریخته بود، کسی حتی بی انصاف ترین
بازیکنان که خودش هم میداند گران قرارداد بسته هم راضی نبود قراردادش کم
شود و به این ترتیب دوباره منصوریانی که سوار دوچرخه شده بود دستی را پشت
زین دوچرخه اش ندید و باز هم سکندری دوم را خورد.
مدیریت زوج و فرد
۴- سکندری سوم ماجرای مدیر عاملی، سرپرستی و استعفای حسنی خو درست یک روز
قبل از بازی، روز بازی و آخر شب رقم خورد تا منصوریان و تیمش اصلا نفهمند
که چگونه در بازی با نفت آبادان سکندری خورده اند. تیم از هم پاشیده بود،
کسی نمی دانست بالاخره آخرش چه میشود، اولش را هم کسی نفهمیده بود، مدیریت
استقلال به طور کلی زوج و فرد شده بود، روزهای زوج سرپرست، روزهای فرد
مدیرعامل هر بار هم یکی، هر«کی» هم ضعیف تر و بی ربط تر از مدیر قبلی. همه
آنها هم مخالف نظر هواداران استقلال.
دوم: منصوریان
نمیتوان گفت منصوریان تقصیری نداشته است که اگر چنین بگوییم بیانصافی کردهایم.
فقط خودش میخواست سوار دوچرخه شود
۱-منصوریان کادر فنی خوبی نبست. کافی نبودند، نه منصورخان میتوانست به او
کمک کند و نه امثال هنکه یا نامجو مطلق یا صالحی بودند که تئوریسین باشند.
او انگار فقط خودش میخواست دوچرخه سواری کند و حاضر نبود بر ترک دوچرخه
کسی را بنششاند تا کمک حالش باشند.
۲- او در عرض یک سال سه بار با وزیر درافتاد بار اول پارسال بود که وزیر ورزش اجازه اش را از وزیر نفت گرفت اما منصوریان با شرایط آن روزهای استقلال قرارداد نبست، بار دوم وقتی بود که وزیر خواست کمتر قرارداد ببندد و نبست، بار سوم آن روز بود که قنبرزاده، نماینده وزارت ورزش را برای مدیر عامل شدن در استقلال پس زد! این سه موضوع وزیر را با منصوریان بد کرد.
لیست خروجی قویتر از لیست ورودی
۳- لیست ورودی های منصوریان از خروجیهایش ضعیفتر بودند. هم فخرالدینی
بهتر از وریا غفوری در این سه سکندری بود، هم عمران زاده بهتر از کنعانی
زادگان و حاج محمدی و هم برهانی بهتر از افشین و هم طالب لو بهتر از حسین
حسینی و رحمتی. در این رابطه شایعه دخالت برخی بازیکنان زیاد به گوش می
رسد.
۴- تیم بیتاکتیک و بدون وظیفه های مشخص به میدان فرستاده شد تا مشخص شود منصوریان نه توانسته مسئولیت پذیری را مثل پیچ به بازیکنان پرچ کند و نه توانسته الگوی تاکتیکی خوبی داشته باشد.
۵- در لیست خرید، منصوریان به مصدومیت های قبلی بازیکنان توجه نکرد هرچند او لیست دیگری در ابتدا داشت و بعدا اولویت های دوم او جمع شدند و به این ترتیب این بندهای آخر را نمیتوان صد در صد به پای این مربی جوان و مملو از آرزو نوشت.
۶- به نظر میرسد انتخاب رضا افتخاری هم انتخاب مطلوبی نیست حداقل کارنامه ها این را میگوید و این می تواند خبر بد دیگری باشد برای منصوریان تشنه موفقیت.
نتیجه گیری
استقلال را میتوان درست کرد اما برای این کار یک مدیر قوی لازم است و گوش
شنوای منصوریان. او باید آدم های بزرگ تری را کنار خود بچیند، از آن دست
آدم ها که وظیفهشان مخالفت با وی باشد. مدیر هم باید بتواند این موارد را
حل کند تا همه از دوچرخه سواری خوشحال مردی که زیاد می خندید و حالا زیاد
نمی خندد خوشحال شوند و دنیایشان رنگی شود.