قبل از اینکه پرواز کنم، چشمانم با وحشت روی تابلوی سبزرنگ بزرگی که چند متر بالاتر از در پادگان قرار داشت و روی آن با حروف عربی نوشته شده بود دوباره میخکوب ماند و بر وحشتم افزوده شد.
کد خبر: ۴۷۸۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
همراه هشت نفر از بچههای گردان شهادت برای شناسایی رفتیم و در حین عملیات در کانال قیر عراقیها افتادیم؛ بعد متوجه شدیم عراقیها پس از کندن کانال، داخل آن را پر از قیر کرده و روی آن را هم با خاک نرم پوشانده بودند.
کد خبر: ۴۷۸۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۰
گفتم: آخه هم سنهای تو دستشویی که میخواهند بروند با بابا و مامانشون میروند اون وقت تو میآیی این جا و توی این شب و این سرما گریه میکنی؟ جلوی این نگهبانها و کمینها؟
کد خبر: ۴۷۷۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
در حین تفحص بودیم که سرباز جوان عراقی که پدرش در جنگ تحمیلی کشته شده بود، از بقیه فاصله گرفت؛ او در کانالها بالای سر بچههای تفحص میرفت، مینشست؛ وقتی بالای سر تعدادی از شهدای ما رسید، برایشان مداحی کرد.
کد خبر: ۴۷۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
همسر شهید چراغی تعریف میکند که شهید بزرگوار برخلاف ظاهر نسبتا خشنی که داشت خیلی به خانه و خانواده علاقهمند بود و حتی موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفشهایم را جفت کند.
کد خبر: ۴۷۶۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۷
طرف مقابلمان افراد سازمان منافقین بودند. آنها پس از گذشتن از اسلامآباد خواب فتح باختران، همدان، قزوین و تهران را دیده بودند. به همین خاطر تا تنگه چهارزبر یعنی تا 36 کیلومتری باختران آمده بودند.
کد خبر: ۴۷۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۷
بعد از مسافتی تانکها متوقف شدند و سه خدمه تانک آمدند پهلوی ما سه نفر نشستند. ابتدا تجهیزات و نارنجکهایی را که همراه داشتیم باز کردند و آنچه که در جیبمان بود شامل وصیتنامه، برگ شناسایی و مقداری پول برداشتند و ما را مشغول کردند.
کد خبر: ۴۷۶۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۷
این تصویر مربوط به دوران نوجوانی سردار شهید حاجمحمدابراهیم همت است که آن روزها در شهرضای اصفهان زندگی میکرده است.
کد خبر: ۴۷۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۷
سمسار بودم، سمساری ام رو آتیش زدن به سلامتیت، ساواکا. البته دو شال و نیم قبل از جنگ. قبل از هفتم سینما رکس، اومدن دکونم رو آتیش زدن، بعدا خودم اومدم دیگه تبلیغات شهرستانی داشتم که جنگ شروع شد
کد خبر: ۴۷۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
صدای جناب سروان مروج به گوشم رسید که میگفت: بچهها کافیست، دست نگهدارید، آتش خود را خاموش کنید چرا که عراقیها قصد تسلیم شدن را دارند.
کد خبر: ۴۷۶۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
به یاد سردار گمنام اطلاعات - عملیات (شهید علی چیت سازیان)؛
روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد؛ به خاطر این اسمشو گذاشتند علی. از شاگردی کارخانه یخ شروع کرد. باباش نذر کرده بود سقا بشه.
کد خبر: ۴۷۵۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
در ملحق با سربازی به نام کامران فتاحی آشنا شدم. او آن جا نقاشی میکرد و به خاطر تسلیم نشدن در برابر خواست عراقیها برای نقاشی عکس صدام، مدتها در یک زندان یک متر مکعبی که نه جای ایستادن داشت و نه جای خوابیدن زندانی شده بود.
کد خبر: ۴۷۵۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
جبهه که بود برای خواهرش نامه نوشت و گفت: حجاب تو سنگر اسلام هست و سنگراسلام رو حفظ کن.
کد خبر: ۴۷۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴
طی عملیات تفحص، شهیدی در جاده سیدالشهدا (ع) پیدا شد؛ دوستان ما آمده بودند بالای سرش تا وسایل آن شهید از قبیل ساعت، انگشتر، تسبیح، جانماز و وسایل شخصیاش را جمع کنند، یک دفترچه خشتی مداحی نیز همراه شهید بود.
کد خبر: ۴۷۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴
روحانی مسجد شیعه، شبی گفت: هرکس مادر ندارد به حضرت زهرا(س) متوسل شود. من نمیدانستم حضرت زهرا(س) کیست، زمان گذشت و گذشت وارد دانشگاه شده و در جلسات مذهبی شرکت کردم. تازه متوجه شدم او دختر پیغمبر(ص) است.
کد خبر: ۴۷۵۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴
آزاده شهيد "حسين لشگری" اسطوره مقاومت
چرا غربیها در 1990 صدام را نگه داشتند؟ / مریضی لاعلاج ژنرال بعثی پس از به توپ بستن حرم امامحسین(ع)
"حسین کامل" پس از دادن اطلاعاتی از نیروگاههای اتمی، شیمیایی و میکروبی عراق به آمریکا، به قول صدام که گفته بود اگر برگردی تو و برادرت را عفو خواهم کرد، اطمینان میکند و همراه برادرش به عراق باز میگردد. بلافاصله پس از ورودشان به خاک عراق دختران صدام در رادیو و تلویزیون عراق اعلان کردند بهخاطر اینکه شوهرانشان به ملت عراق خیانت کردهاند از آنها طلاق گرفتهاند...
کد خبر: ۴۷۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴
«شاهرخ ضرغام»، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به قشری از طبقات اجتماعی تعلق داشت که در ادبیات عمومی، از آنان با عنوان «لات و لوت» و «چاله میدونی» یاد می شود.
کد خبر: ۴۷۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴
بالاخره نوبتم شد. یک عراقی شماره م را صدا زد و بعد هم بردم اتاق بازجویی. دست ها و چشم هام را باز کردند. یک نفر که انگار بازجو بود، پشت یک میز بزرگ نشسته بود. چند نفر هم دور میز ایستاده بودند. یکی شان باتوم دستش بود. آن که پشت میز نشسته بود، اسمم را پرسید؛ به عربی. یکی به فارسی ترجمه کرد. یک دفعه به ذهنم رسید بگویم: «من ترکم، فارسی بیل میرم.»
کد خبر: ۴۷۵۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴
به بهانه آزادسازی سوسنگرد و روز بسیـــج
وقتي رسيديم شهيد سرلشكر زهيرنژاد را ديديم كه با لباس ارتشي دارد نيرو هايش را از پل عبور مي#31;دهد. به ما هم گفتند شما هم برويد.
کد خبر: ۴۷۴۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
بسیج کنونى علىرغم همه نقاط قوت و همه محسناتى که از آن برخوردار است و با همه ظرفیتها و توانمندىهایى که هماکنون دارد، براى انجام وظیفه اصیل و ذاتى خود، نیازمند ارتقا و تغییر فراوانى است.
کد خبر: ۴۷۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۳