کد خبر: ۱۶۲۵۶۸
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۵ - ۰۹ بهمن ۱۴۰۲
شاه‌چراغ؛

جایی برای رسیدن به رستگاری

زائران برای نماز جماعت به‌طرف شبستان امام خمینی حرکت می‌کنند؛ اما پسر جوان، گوشه‌ای از صحن به مناجات می‌ایستد. انگار چیزی درونش شکسته و از زمزمه‌های بیرون فارغ است که می‌گوید: آقو، یا شاه‌چراغ میگن صدبار اگر توبه شکستی بازآ، حالو منم اومدم که پناهم بدی، از حر که کمتر نیستم.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه»، لحظات مجاورت با رستگاری فرارسید و مردم آمده‌اند برای استجابت در جوار بقعه‌ای که اصلِ نور است. همان که مدفنش از نور اطراف آن، نمایان شد. انعکاس نورهای پاشیده روی زمین، کف دستم را نشانه می‌رود.

باز هم رد نور را می‌کاوم. آن را از کف دستانم به دلم عبور می‌دهم و با دلی که از درد جار می‌کشد و با گام‌هایی که به انعکاس زمان دل‌سپرده، در صحن حرم شاه‌چراغ (ع) حرکت می‌کنم.

نور روی آینه‌کاری دیوارها تلألؤ می‌یابد، دستانم روی آینه‌های قطعه‌قطعه سر می‌خورد و زبانم اذن ورود را جاری می‌کند.

لاله‌گردانی است و زائران به تماشا ایستاده‌اند. خدام در صفوف منظم و دست ادب به سینه، مراسم سالروز شهادت حضرت شاه‌چراغ (ع) را اجرا می‌کنند. عود و اسپند در فضا پراکنده شده و حس و حالی دل‌انگیز به صحن مطهر داده است.


دعوت به حضور قلب در برابر معبود
صحن شلوغ‌تر از روزهای دیگر است و غروبش، غمگنانه‌تر. صدای اذان مغرب از گلدسته‌ها جمعیت را دعوت به حضور قلب می‌کند در برابر معبود. هنگام نماز است و تعدادی از جوانان کنار حوض وسط صحن وضو می‌گیرند.

در میان آنها، یک نفر توجه زائران را جلب می‌کند. متفاوت می‌نماید و گویی با این مکان مقدس نامأنوس است. هرچند حضرت احمدابن‌موسی همه را به حضور می‌پذیرد، همه حتی آن که وزنه بدی‌ها و سیئات او سنگین‌تر از حسناتش است؛ اما در نگاه افرادی که از جنس زمین هستند، مناجات کسی با این مشخصات در حرم قدری عجیب‌وغریب است.

جایی برای رسیدن به رستگاری

ساعت به‌وقت توبه
پسر جوان در حال وضوگرفتن است، هیکل چهارشانه و قامتی بلند دارد. روی بازوهایش خال‌کوبی شده و زیر یکی از گوش‌های او رد چاقو به چشم می‌خورد!

آن‌سوتر پچ‌پچ دو زن دیگر به گوش می‌رسد که ظاهراً جوان را می‌شناسند و راجع وضعیت او صحبت می‌کنند: همه اهالی محله سنگ سیاه ای پسرو می‌شناسن. شروری هست که مدت‌ها اهالی از دستش امون نداشتن.

هرچند ترجیح می‌دهم باقی حرفهایشان را گوش نکنم و به سمت دیگری بروم؛ اما این را هم متوجه می‌شوم که این جوان به‌خاطر زورگیری و سرقت، سه بار به زندان رفته و بار آخر همین چند هفته پیش آزاد شده است.

رستگاری حر در شام عاشورا
زائران برای نماز جماعت به‌طرف شبستان امام خمینی حرکت می‌کنند؛ اما پسر جوان، گوشه‌ای از صحن به مناجات می‌ایستد. حالت غریبی دارد، انگار چیزی درونش شکسته و از زمزمه‌های بیرون فارغ است.

ناخودآگاه چنددقیقه‌ای تأمل می‌کنم و گوش می‌سپارم: آقو میگن صدبار اگر توبه شکستی باز آ... حالو منم اومدم که پناهم بدی. از حر که کمتر نیستم.

تواب است و دل‌شکسته و تلمیحش به ماجرای رستگاری حر ابن یزید ریاحی در شام عاشورا، هر جان آگاهی را به دالان‌های تاریخ می‌کشاند، به واکاوی شور شیدایی.

شبی برای دعوت به پاکی 
دستانش می‌لرزد و تسبیح، میان انگشتان خشن و زبرش دنبال ردی از نیکی می‌گذرد. سرش را پایین انداخته و نیم‌خیز می‌شود، با همان حال می‌خروشد: آقو اگه دست‌خالی برگردم، نابود میشم. امشب تو همی ساعت عزیز اومدم که از پاکی و صفای خودت، منو هم طیب‌وطاهر کنی.

کم شبی نیست و جوان تواب، زمان مناسبی را برای واگویه‌های درونش انتخاب کرده. شب سالروز شهادت حضرت شاه‌چراغ. شبی عظمی به بلندای پذیرش توبه و استغفار در ماهی که سرآغاز تحول است.

محرم اسرار
جمعیت به شبستان رفته‌اند و نماز جماعت اقامه می‌شود. نمازی که هر ذکرش باعظمت حرم مطهر گره می‌خورد.

به هر طرف نگاه می‌کنم، حال و حالتی خاص به چشم می‌آید. زنان زائر هر کدام شوقی برای عرض ارادت دارند و حرم همچون آهن‌ربایی دل‌ها را به خود جذب می‌کند.

هر که رازی در دل دارد که آن را با محرم اسرار واگویه می‌کند و در شبی که بزرگداشت آقای شیرازی‌ها است، هر که در این مکان مطهر قرار گرفته به دنبال شفای جسم و روح خود می‌گردد.


انتهای خبر/






منبع: فارس
نظرات بینندگان