بیداری اسلامی و عقبگرد ایدئولوژیک سلفیه
جدای از ماهیت و چگونگی شکلگیری این خیزشهای مردمی، آنچه در این میان از اهمیت برخوردار است آن است که پس از گذشت این برهه یک ساله، همگان به این واقعیت رسیدهاند که اسلامگرایان، یکهتاز اصلی میدان سیاسی پس از انقلاب در کشورهای عربی هستند.
حضور جریانهای اسلامی همچون اخوان المسلمین، وجود نمادهای مذهبی و شعارهای اسلامی شواهدی است که باعث شده تا تحلیلگران، یکی از مؤلفههای این قیامها را اسلامی بودن آنها بدانند.
خیزشهای انقلابی موسوم به «بیداری اسلامی»، به عنوان پدیدهای اجتماعی، ناظر به خودباوری، بازگشت و مباهات شهروندان امت اسلامی به دین، کرامت و استقلال سیاسی، اقتصادی و فکری خود است که در راستای ایفای نقش طبیعی خود به عنوان «بهترین امت» تلاش میکنند.
از پیروزی قاطع حزب النهضه به رهبری شیخ راشد الغنوشی در تونس، تا بدست گرفتن اکثریت کرسیهای مجلس مصر توسط اخوان المسلمین و حزب سلفی نور، همگی حاکی از این واقعیت است که اسلامگرایان توانستهاند، آراء اکثریت را در این برهه زمانی از آن خود کنند.
در کشوری همانند مصر انتخابات، تنها از آن رو که نخستین رایگیری آزاد در این کشور، پس از بیش از 32 سال دیکتاتوری مبارک بود، مهم و برجسته نیست بلکه برای نخسین بار شاهد یک رقابت سیاسی تمام عیار بودیم که این بار بازیگران صحنه با همیشه متفاوت بودند.
مهمترین وجه تمایز آن است که برای نخستین بار احزاب اسلامگرا توانستند بدون ممنوعیت در انتخابات شرکت کنند و با استقبال گسترده مردم هم مواجه شدند به گونهای که این بار، ائتلاف حزب پیروز اخوان المسلمین با دیگر احزاب است که دولت را تشکیل میدهد.
در این میان، جریانهای مختلف سلفی با رویکردهایی متفاوت و با حداکثر توان از ابزارهای رسانهای و نیروهای انسانی در این عرصه ورود یافته و درصدد تأثیرگذاری بر این تغییرهای مهم در راستای اهداف خویشاند. از این رو، دیدگاه سلفیان در مورد بیداری اسلامی و تأثیرات این جریان در میدان بیداری اسلامی، بسیار حایز اهمیت خواهد بود.
بر اساس یک تقسیم بندی سنتی از جریانات سلفی در مواجهه با خیزشهای انقلابی، میتوان به سه دسته کلی «سلفیه جهادی»، «سلفیه میانهرو اخوانی»، و «سلفیه وهابی یا حکومتی» اشاره کرد.
آنچه در این میان مورد بحث ماست و امروزه نیز در محافل سیاسی از این گروه به عنوان «سلفی» یاد میشود، مورد اول یعنی همان «سلفیه جهادی» است. عنصر «جهاد» در ایدئولوژی سلفیه جهادی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است به طوری که آن را از دیگر عبادات همچون نماز، روزه و حج مهمتر میدانند.
امروزه با وجود اینکه سلفیه، استقرار جامعه اسلامی، حمایت از مستضعفین امت و جلوگیری از فساد سرزمین مسلمین را از جمله عوامل جهاد میدانند اما دایره دشمنان اصلی خود را در اکثر موارد به آمریکا، یهود و شیعه محدود میکند.
سلفیان در قبال تحولات تونس، مصر، یمن و لیبی حضور و یا موضعگیری انقلابی و خاصی نداشتند. بر اساس ایدئولوژی تعریف شده برای سلفیان، تحولاتی که در بیشتر این کشورها صورت گرفت اساساً با روش سلفیه جهادی در تنافی است، چراکه سلفیه از راه مبارزههای مسلحانه، بمبگذاری و گروگانگیری اهدافش را پیش میبرد و این روش با انقلابهای مسالمتآمیز منافات دارد.
به روشنی واضح است که سلفیان عرب از تحولات سلفیه مصر بهویژه پس از انقلاب متاثر بودهاند. تحولات تونس، مراکش، الجزایر، لیبی، و دیگر کشورها حاکی از آن است که رویکرد سلفیان مصر به شدت مورد توجه است. در این کشور، جریان سلفی بر خلاف رویه جاری و سنتی خود مبتنی بر عدم مشارکت در یک فرآیند دموکراتیک سیاسی، به طور فعال در انتخابات شرکت کرد و در میدان سیاست، دوشادوش دیگر جریانات سیاسی وارد رقابت شد.
با پیروزی انقلاب، دگرگونی عمیق در گفتمان و عملکرد نیروهای سلفی رخ داد. حزب «النور» بزرگترین حزب سلفی مصر است که پس از انقلاب شکل گرفت و رهبری آن به عهده «شیخ عماد عبدالغفور» است. هرچند در دوره زمامداری مبارک، سلفیان تحت فشار بودند اما پس از انقلاب، گروههای سلفی فرصت مناسبی برای سازماندهی به دست آوردند. این در حالی است که حزب النور در گذشته با هرگونه فعالیت سیاسی مخالف بود.
مخالفت سلفیان جهادی با فعالیت سیاسیِ سلفیان اخوانی همواره مشهود بوده است. به طور مثال، جریان اسلامگرای حماس در فلسطین همواره از این بابت که مشارکت و رقابت سیاسی در کنار دیگر جریانات غیراسلامی را سرلوحه کار خود قرار داده، مورد ملامت سلفیان قرار میگرفت.
سلفیان البته پیش از این نیز تجربه مشارکت سیاسی را داشتهاند. تجربه مشارکت آنان، شاید به طور جدی بیش از همه در کویت مشهود بوده، جایی که بسیاری از کرسیهای مجلس همواره در اشغال سلفیها قرار داشته است. با این وجود عملکرد سلفیان در پی تحولات اخیر جهان عرب، فصل جدیدی در تاریخ سیاسی سلفیه به شمار میرود.
فلسفه سیاسی سلفیه در حکومت، همواره مبتنی بر نظریه سنتی «خلافت» و اصل اجتماعی «بیعت» بوده است. اساساً اندیشه سلفی از آنجا شکل گرفت که راهکار حل مشکلات امروز جامعه اسلامی را بازگشت به شیوه سلف و صحابه در حکومتداری و بر اساس اصل بیعت میدانسته است.
بیهوده نبوده که سلفیان طی روزهای پس از انتخابات و علی رغم استقبال گسترده از آنان، به خیابانها آمدند و ضمن مخالفت با پارلمان و حکومت مردمسالارانه، تشکیل حکومت اسلامی بر پایه بیعت را خواستار شدند.
اصل بیعت از اصول اساسی سلفیه است که ریشه در اندیشه های «ابن تیمیه» دارد و از پایههای اندیشه سیاسی وی به شمار میرود.
دومین شاخصه مهم سلفیه جهادی که بیش از همه تحت تاثیر برداشتهای افراطی از آثار و رهنمودهای سید قطب است، عنصر جهاد و هجرت است. اصلی که همواره به عنوان تنها راه مبارزه و منش سیاسی سلفیان مورد توجه بوده است.
هرچند سلفیان طی هفتهها و ماههای گذشته تلاش کردند تا ثابت کنند همچنان بر این منش سیاسی پایبند هستند و در تجمعات خود، تصاویری از رهبران گروههای جهادی همچون اسامه بنلادن را در دست گرفتند، اما عملکرد فعلی آنان حاکی از این نکته است که سلفیان شیوه دیگری غیر از مبارزه مسلحانه و جهاد را برگزیدهاند.
مشارکت در یک رقابت سیاسی مبتنی بر رای مردم، یک تحول اساسی و تاریخی در سابقه مبارزاتی این گروه محسوب میشود. سلفیان پیش از این، در الجزایر نیز پیروز انتخابات بودند، اما هرگز فرصت آن را نیافتند تا در یک مشارکت واقعی در قدرت سیاسی سهیم باشند و به شدت توسط حکومت سرکوب شدند امری که بعدها به تشکیل گروههای مبارزاتی سلفی و القاعده در جهان اسلام دامن زد.
نکته پایانی در مورد جریان سلفی، پایبندی این گروه به مظاهر سنتی مبتنی بر شریعت اسلامی در جامعه و عدم ناسازگاری مظاهر جدید تمدن غرب با آموزههای سلف و صحابه است.
شیوههای جدید تبلیغات انتخاباتی، وعدههای انتخاباتی نامزدهها به مردم، ورود نامزدهای زن از سوی جریان سلفی به عرصه اجتماع و صحنه انتخابات و در مواردی ظاهرشدن بدون پوشش سنتی نقاب، ائتلاف با احزاب غیر سلفی و احیانا غیر اسلامگرا، و موضعگیریهای دیپلماتیک در قبال تحولات سیاسی، اجتماعی، بینالمللی و منطقهای در این چارچوب تعریف میشود.
تمامی موارد فوق به نوعی از اصول سلفیه به شمار میرود که به نظر میرسد جریان سلفی در قبال موج بیداری امت اسلامی چارهای جز مشارکت در فرآیند سیاسی آینده نمیبیند. امری که میتوان آن را به نوعی حرکتی رو به جلو در قبال تحولات سیاسی آینده جهان عرب نیز به شمار آورد.
سلفیهای که تا مدتی قبل تنها فعالیت مسلحانه را در دستور کار خود میدید، این باره شیوههای خشونت بار را به کنار نهاده و سعی میکند به دنبال آراء مردمی باشد. تغییر مواضع سلفیان، شاید در ابتدا امری استراتژیک به نظر آید، اما بررسی ماهیت این تغییر مواضع حاکی از این واقعیت است که این تغییرات فراتر از یک تحول استراتژیک است و سلفیان علناً، از مواضع اصولی خود در قبال تحولات اخیر عقب نشینی کردهاند. مشارکت در رقابت سیاسی مسالمتآمیز برای سلفیان نوعی خط قرمز به شمار میرفت اما آنان اکنون خود را به خوبی پایبند به آن میدانند و در چارچوب تعریف شده حزبی عمل میکنند.
بسیاری البته مشارکت سلفیان در رقابت سیاسی را تنها راه خنثیسازی شیوه خشونتآمیز این جریان میدانند همانند رویکردی که امروز در افغانستان نیز دنبال میشود با این وجود نمیتوان از این واقعیت چشم پوشی کرد که این امر، نوعی عقبگرد ایدئولوژیک در اندیشه سیاسی سلفیه به شمار میرود.
در عین حال، مواضع اتخاذ شده از سوی برخی رهبران سلفی حاکی از این نکته است که سلفیان هنوز با قواعد جدید بازی سیاسی خو نگرفتهاند. مواردی همچون ضرورت اقدام مسلحانه در صورت اصرار گروههای غیر اسلامی بر مخالفت با شریعت و یا اعلام علنی جواز تقلب در انتخابات از سوی رهبران بلندپایه سلفی از این موارد است.
یک مقام بلندپایه عمل اسلامی مصر چندی قبل در گفتوگویی با نگارنده، تصویر واضحی از سلفیان ترسیم کرد: «آنان ناچارند تا خود را با قواعد بازی سیاسی جامعه امروز و در فرآیندی دموکراتیک و رقابتی وفق دهند، تنها مرور زمان این را به آنان خواهد فهماند.»
انتهای مقاله/ص