کد خبر: ۲۶۳۲۴
تاریخ انتشار: ۲۱:۱۴ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۰

طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (2)

 

2.امريکا، اسرائيل و طرح هاي شيعي

پس از حوادث 11 سپتامبر، امريکا بر اساس رويکرد نوواقع گرايي تهاجمي و در چارچوب حمله «پيش دستانه»،(Preemptive Attack.2003) خود را مجاز به بهره گيري از قدرت نظامي براي مقابله با تروريسم مي داند تا از اين رهگذر، دستيابي به سلطه ي مطلق بر منابع نفت و گاز را تضمين کند. امريکا در راستاي تلاش براي تحميل امپراتوري خود در خليج فارس، سياست اعلام نبرد با تروريسم، مقابله با «کشورهاي سرکش»، (Rogue states) جلوگيري از گسترش سلاح هاي کشتار جمعي و مبارزه با اسلام گرايي را در چارچوب سياست هاي اعمالي حفظ امنيت اسرائيل و کنترل مستقيم در زمينه هاي استراتژيک جهان اسلام مطرح ساخته است (دهشيري، 1383، ص 115)؛ در واقع در پي سقوط صدام، امريکا در فکر ايجاد ابزار ديگري است تا کارکردها و نقش سابق او را در منطقه خليج فارس احيا کند.
به نظر مي رسد اين کشور، هراس افکني از طريق خطرهاي شيعه و پيامدهاي ناشي از قدرت گيري شيعيان در منطقه را ــ در کنار ابزارهاي ديگر ــ مد نظر دارد. حوادث 11 سپتامبر و به دنبال آن، اشغال عراق، باعث حضور بيش از پيش و پر رنگ تر امريکا در منطقه و اين بار در مرکز اين مخزن عظيم نفتي، يعني کشور عراق شد؛ امّا با توجه به تجربيات تاريخي در اعتراضات مردمي نسبت به حضور بيگانگان در منطقه، به نظر مي رسد فضاي هراس آلود ناشي از خيزش شيعه و نيز هراس افکني امريکاييان در منطقه ي خليج فارس، با تأکيد بر موضوعاتي چون خطر اشاعه باورهاي شيعه به کشورهاي خليج فارس خصوصاً از سوي ايران، بر هم زدن امنيت در لبنان و فلسطين توسط ايران و سوريه و بر هم زدن امنيت و ثبات در منطقه توسط حزب الله، اين امکان را براي امريکا فراهم مي آورد تا بتواند حضور
دايمي و بلند مدت خود را در منطقه، علي رغم قول کاهش نيروها در عراق و گسيل بخش مهمي از آنان به افغانستان تضمين کند. امريکا تلاش دارد به اين حضور دايمي در منطقه، به اهداف خود، يعني: 1.بازسازي منزلت هژمونيک سابق از طريق تأمين نيازهاي نفتي خود و نيز کنترل نيازهاي نفتي رقباي جهاني خود؛ 2.صدور و فروش تسليحات نظامي به کشورهاي ثروتمند حوزه خليج فارس و بازگشت دلارهاي نفتي و 3.تأمين امنيت اسرائيل با توجه به منافع متقابل امريکا ــ اسرائيل در منطقه، دست يابد.

1ــ2.امريکا، برتري جهاني و هلال شيعي

هر چند رئيس جمهور جديد و دموکرات امريکا، باراک اوباما از ضرورت «تغيير» در رفتار و سياست خارجي کشورش به منظور «بازسازي چهره ي مخدوش امريکا در جهان» و به ويژه در خاورميانه صحبت کرده است و حتي بلافاصله پس از انتخاب شدن به عنوان چهل و چهارمين رئيس جمهور ساکن کاخ سفيد، بر تغيير سياست خارجي خاورميانه اي واشنگتن تأکيد کرد، اما هنوز زمان لازم براي بررسي اين تغيير احتمالي فرا نرسيده است (خبرگزاري فارس، 27آبان 1387). اوباما بارها از کاهش نيروهاي نظامي کشورش و نهايتاً خروج آنها از عراق و تمرکز بر افغانستان و گسترش حملات نظامي عليه طالبان در پاکستان صحبت کرده است، اما در خصوص تغيير جدي در روند سياست خارجي امريکا در جهان و در خاورميانه به ويژه مباني و نحوه اين تغيير احتمالي، براي مثال احتمال کنار گذاردن يا هر گونه تغيير در «طرح خاورميانه بزرگ» علي رغم عدم دستيابي به اهداف کلان آن در گسترش دمکراسي در منطقه، هنوز براي ظهور علايم واقعي زود است (The New York Times, 7 November 2008)
واقعيت آن است که خليج فارس به عنوان مهمترين و بزرگ ترين مخزن نفتي جهان، نقش تعيين کننده اي در سرنوشت اقتصادي جهان دارد. با توجه به بحران موجود انرژي در دنيا، تا زماني که نفت به عنوان بهترين و ارزان ترين منبع انرژي مطرح است و ترانزيت نفت از تنگه هرمز براي کشورهاي غربي اهميت خاص دارد، قدرتي که بخواهد کنترل سياسي جهان را به دست آورد، از طريق خليج فارس و استفاده از اهرم انرژي آن، قادر خواهد بود به اهداف خود نايل آيد؛ بنابراين جاي تعجب نخواهد بود اگر در راه اجراي استراتژي دفاعي، خليج فارس به عنوان بزرگ ترين مخزن انرژي جهان، کانون توجه جهاني امريکا قرار گيرد.(1)
حضور امريکا در منطقه ي خليج فارس، اين امکان را براي واشنگتن فراهم مي سازد تا کنترل نفت جهان را در اختيار داشته باشد. علاقه مندي امريکا به خليج فارس از زاويه ي کنترل عواملي چون انرژي براي تحکيم رهبري جهان جنبه استراتژيک دارد. واشنگتن به هيچ وجه حاضر نيست اتحاديه اروپا يا ديگر قدرت هاي فرامنطقه اي همچون چين و روسيه در اين منطقه داراي قدرت باشند و يا به سرمايه گذاري در زمينه هاي انرژي مبادرت نمايند. هدف امريکا از حضور نظامي مستقيم در خليج فارس، ضمن دسترسي بلند مدت خود به نفت، کنترل قيمت آن و در اختيار گرفتن نبض اقتصادي اروپا، چين، ژاپن و هند است (دهشيري، 1383، ص 123-124)؛ حتي در اين راستا، برخي معتقدند ک دولت بوش طرح حمله به عراق را بدون دخالت و نظر شرکت هاي نفتي انديشيده و به پيش برده است و در اين روند از سازنده ترين اصول اقتصاد نفت بي اطلاع بوده است.
آنها مي گويند: نفت در محاسبات امريکا براي حمله به عراق، ارزش استراتژيک داشته است نه اقتصادي؛ در نتيجه از ديدگاه بسياري از انديشمندان سياسي ــ اقتصادي، جنگ امريکا عليه عراق بر سر تضمين هژموني امريکاست نه افزودن بر منافع شرکت «اکسان» و مانند آن (سادوسکي، لوموند، 2003)؛ يعني خود نفت في النفسه و فقط به دليل اقتصادي نمي تواند اين اهميت را داشته باشد که امريکايي ها به خاطر آن اينقدر هزينه کنند يا اينکه مخالفان امريکا فقط براي يک موضوع اقتصادي، هزينه هاي مخالفت با امريکا در ارتباط با حمله و اشغال به عراق را تحمل کنند؛ آنچه مسلم است، سيطره ي استراتژيک بر چاه هاي نفت است. اهميت اين سيطره نيز کاملاً مشخص است.(2)
امنيت اقتصادي کشورهاي صنعتي، بسته به تداوم صدور نفت خام از منطقه ي خاورميانه است که براي اين کشورها حياتي و بسيار مهم است. کشورهاي صنعتي، شکنندگي خود را در برابر سه شوک نفتي آشکارا ديدند. اين شوک ها هشدار بسيار بزرگي براي اين کشورها بود (عسکري، 1383،ص 16)؛ در نتيجه مي توان اين موضوع را پذيرفت که مسئله ي امنيت دسترسي به منابع انرژي و از جمله نفت، جايگاه ويژه اي در تفکر امريکا دارد. اين کشور تلاش مي کند با سلطه هر چه بيشتر بر مخازن و بازارهاي عرضه نفت، اقتدار جهاني خود را در رابطه با کشورهاي
نيازمند به سوخت هاي فسيلي بازيافت کند (پور احمدي، همان، ص 16). اين کشور در پي افول نسبي هژموني و رقابت نسبي در اقتصاد جهاني، به دنبال بازار تسليحاتي و انرژي اقتصاد جهاني و کنترل گلوگاه سرمايه گذاري خارجي در منطقه ي خاورميانه است تا بتواند تعادلي ميان قدرت اقتصادي، سياسي و نظامي ــ امنيتي خود با قدرت اقتصادي رقبا برقرار کند.
يکي از اهداف سناريو سازي هايي که در قالب طرح هلال شيعي اجرا مي شود، در گيري هاي فرقه اي، نژادي، قومي و مذهبي در منطقه خاورميانه و خصوصاً خليج فارس است. فوري ترين پيامد و منافع اين چنين سناريو ها و طرح هايي (هلال شيعي) ايجاد بهانه هاي لازم براي حضور دايمي و بلند مدت و کم هزينه ي نيروهاي نظامي امريکا در منطقه است. واقعيت آن است که ضرورتاً ظهور و قدرت گيري شيعيان نمي تواند باعث نگراني ايالات متحده شود؛ چه اينکه حتي مي تواند اتحاد هايي با امريکا درمنطقه به وجود آورد که اين موضوع مي تواند فرصت هاي تازه اي براي منافع منطقه اي امريکا خلق کند؛ براي مثال مي تواند باعث تسريع در روند دموکراسي سازي مورد نظر امريکا در منطقه شود (Nasr ، Opct ، p.60) اما دولت امريکا با استفاده از اهرم تبليغاتي «قدرت گيري شيعيان » و ايجاد ترس و دلهره از طريق آن در بين کشورهاي منطقه، خواهان حضوري دايمي در عراق و منطقه است. دولت امريکا نه تنها آماده خروج از عراق نيست، بلکه با درخواست بودجه از سوي دولت بوش از کنگره براي ايجاد پايگاه هاي دايمي در عراق، حتي آماده ي اعلام اين نکته هم نيست که قصد ندارد به طور دايمي در قالب نظامي در عراق بماند (ايسنا، مصاحبه با ظريف، 1385/11/27). روزنامه اردني «السبيل» درمقاله اي نوشت:
منطقه، اين روزها شاهد فعاليت شديدي از سوي دولت امريکاست که براي ايجاد پايگاه هايي براي نيروهاي اين کشور و نيز حفظ حضور نظامي دايمي در عراق عجله مي کند. سخن از ايجاد سه پايگاه اصلي نيروهاي امريکايي است که گنجايش چهل هزار نيروي نظامي را دارد و در شمال در منطقه حرير در شرق اربيل، مرکز، در پايگاه الحرّيه در کرکوک ودر جنوب عراق در شرق استان واسط پراکنده شده است (http:// tabnak. ir/ pages/? cid =17246).
اين سياست، يعني حضور دايمي نيرو هاي امريکايي در عراق، چنان براي منافع ايالات متحده حياتي است که حتي دولت دموکرات «باراک اوباما » نيز در ابتداي نشستن بر صندلي رياست جمهوري، تصميم خود را مبني بر حضور دايمي سي هزار تن از نيروهاي نظامي امريکا در عراق حتي پس از عقب نشيني نامعلوم نيروهاي امريکايي از عراق اعلام کرد (The New York Times 2009/ 01 /10) در نتيجه، دستمايه قرار دادن خطر قدرت گيري شيعيان در عراق و منطقه مي تواند سياست مؤثري در راه حضور کم خطر و کم هزينه ي نيرو هاي امريکايي قلمداد شود. بر اساس ذهنيت مقامات واشنگتن و استراتژيست هاي جنگ افروز، امريکا مي تواند با ايجاد کانون هاي جديد بحران و دامن زدن به اختلافات مذهبي، نژادي و جغرافيايي بر بازار انرژي خاورميانه تسلط يابد و بلکه جهان را به انحصار خود در آورد و حتي اروپا را در قلمرو «امنيت و انرژي » به خود وابسته سازد (روزنامه جمهوري اسلامي، 10 مرداد 1386).
نوام چامسکي مي گويد: «...گويا ذخاير انرژي خاورميانه در تصرف و سيطره ي هلال شيعي قرار گرفته و امريکا براي مهار مؤثر صنايع انرژي، ناچار است در خاورميانه حضور داشته باشد و ديگران را از هلال شيعي بترساند». وي مدعي
است: «کنترل ايران بر هلال شيعي، وحشتناک ترين کابوس براي امريکاست»(همان). اين کشور با استفاده از حربه مذهبي ــ اعتقادي سعي دارد بهانه اي ايجاد کند؛ چرا که ايالت متحده کاملاً به جايگاه و اهميت مسايل مذهبي و قومي در زندگي مردم و نيز تداوم حکومت هاي کشورهاي اين منطقه از جهان واقف است. اينها مسائلي هستند که نه تنها براي توده هاي مردم اين منطقه، بلکه براي حکومت هاي آن نيز از اهميت شايان توجهي برخوردار است؛ چرا که نقش خود را در استحکام حکومت ها و نيز فرو پاشي آن در منطقه در طي دوران حاضر، نشان داده است که مي توان در نقش آفريني اين عوامل در پيروزي انقلاب ايران و فرو پاشي سلسله ي پهلوي و نيز نقش آن در بسيج مردم ايران در دفاع از کشور خود، طي هشت سال جنگ تحميلي صدام عليه ايران، اشاره کرد.
خطرهاي هلال شيعي براي تداوم حکومت هاي منطقه و نيز تهديد اعتقادات مذهب سني که از سوي دستگاه هاي سياسي ــ تبليغاتي امريکا تبليغ مي شوند، در حقيقت به منظور ايجاد هراس در بين حکومت هاي منطقه و مردم سني مذهب آنهاست. از اين طريق، امريکا قصد دارد آنها را براي دفع اين خطر هاي موهوم بسيج کند و چون يکي از ابزارهاي دفع هرگونه خطر از سوي اين حکومت ها توسل به قدرت هاي فرا منطقه اي و حضور آنها در منطقه است، امريکا مي تواند با بهره گيري از حربه ي خطرهاي هلال شيعي، حضور دراز مدت خود در منطقه را تضمين کند.
از ديدگاه نگارندگان اين منطقه، هلال شيعي و تبليغات حول خطرهاي آن، صرفاً ابزاري است که ايالات متحده امريکا از طريق آن ــ در کنار ديگر ابزارهاي شناخته شده ــ براي رسيدن به اهداف خود در منطقه که همه ي آنها در جهت رسيدن به هدف اصلي اين کشور، يعني دستيابي به منزلت هژمونيک از دست رفته ي اين کشور است، استفاده مي کند.

پي نوشت ها :

1- براي آگاهي بيشتر در اين باره، ر.ک به:
- United States Energy Information Administration, March 2002.
- British Petroleum Statistical Review of World Energy 2004, p.p.11-19.
2- براي اطلاع بيشتر ر.ک:
- پور احمدي، حسين؛ «اقتصاد سياسي بين الملل و تهاجم آمريکا به عراق »؛ فصلنامه راهبرد دفاعي، س 2، ش 3، بهار 1383.
- سرکيس، نيکلاس؛«دوران پس از نفت آغاز شده است»؛ لوموند ديپلماتيک، مي 2006.
- سيف، مراد؛ «تحليل جايگاه نفت در تهاجم به عراق» فصلنامه سياست دفاعي، ش42، پاييز 1382.
- برآوردهاي آژانس بين المللي انرژي؛ بانک جهاني و بريتيش پتروليوم، ژوئن 2003.

منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.


انتهای مقاله/ص

نظرات بینندگان