کد خبر: ۵۳۱۳۴
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۱ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۲

از شکنجه اسرا تا جلوگیری از انجام فرائض

در هر آسایشگاه، فردی از طرف جمع انتخاب می شد که مشکلات و مسائل را برطرف و برنامه ها را جاری و هدایت می کرد. همگان خود را موظف می دیدند که از آن نمایندة خود حمایت و اطاعت کنند.
به گزارش شیرازه به نقل از سایت جامع آزادگان: عملکرد عراقی ها در مقابله با اسرای ایرانی را در عناوین زیر خلاصه می کنم و درباره ی هر یک، به اختصار شرحی می نویسم.
 
۱-    ضرب و جرح اسرا بدون استثنا
 
زدن آنها از هنگام اسارت شروع می شد. چیزی که در این قسمت قابل توجه است، اینکه در زدن، عدالت را رعایت می کردند و همه را به یک چشم نگاه می کردند. گاه انفرادی وگاه دسته جمعی بچه ها را می گرفتند به باد و طوفان کتک؛ کتک زدن شان خیلی وحشیانه بود. به طوری که شکستن دست و پاها و کور شدن، از حال رفتن، مجروح شدن و... نتیجه ی همیشگی کتک ها بود. البته گاهی قیافه ی کتک ها عوض می شد. مثلاً در تابستان، دست و چشم نفر را می بستند و آنها را مجبور می کردند که از صبح تا عصر بودن اینکه بنشینند یا حرکتی بکنند، جلو آفتاب بایستند. آب ریختن در مکان استراحت اسرا، یکی دیگر از شیوه های اذیت و آزار آنها بود.
 
۲-توهین به اسرا
 
هتاکی و فحش به اسرا، ورد زبان شان بود. جدای از این، بهترین و مهم ترین خواسته ی آنان، توهین اسرا بود به حضرت امام. برای این کار خیلی ها را مجبورکردند که نتیجه ای برایشان نداشت. احترام اجباری به سربازها، نوعی توهین به اسرا بود. هر اسیر موظف بود که هرگاه سربازی را دید، خبردار بایستد و سرش را بیندازد پایین. این احترام شامل همه می شد. از جوان ترین آزاده تا پیرترین آنها و حتی مجروح ها.
 
۳- در اختیار قرار ندادن ابتدایی ترین امکانات
 
تمام اردوگاه ها را از نظر غذا و لباس،آب، حمام، دستشویی، بهداشت و... در مضیقه قرار می داند. به عنوان نمونه باید نوشت، برای هر هشت نفر، یک ظرف بود، تازه این ظرف را هم خود اسرا از پول ماهیانه ی اسارت شان می خریدند. کیفیت لباس ها چندان نامناسب بود که گاه لباس یک نفر، دورنگ ازآب در می آمد.
 
از نظر غذا به جرأت می توان گفت که هیچ کس غذای سیری نخورد، کم نبودند اسرایی که به خاطر کمبود غذا و خصوصاً کیفیت پایین و نامرغوب آن، زخم معده گرفتند.
 
آب، یکی دیگر از دردسرها بود. یا نبود و یا آنقدر کم بود که با نبودنش یکی بود. بعضی شب ها بچه ها از تشنگی بیدار می شدند و دنبال یک قطره آب می گشتند و چون چیزی گیرشان نمی آمد، تشنه می خوابیدند.
 
تعداد توالت ها هیچ تناسبی با تعداد اسرای اردوگاه نداشت. صف های طولانی توالت، یک تا دو ساعت از وقت هر اسیر را در روز می گرفت. عده ای که نتوانستند به موقع خود را به توالت برسانند، سنگ کلیه گرفتند.
 
وقتی از غذا، لباس،آب و توالت شمه ای برایتان نوشتم، باید حدس بزنید که بهداشت در چنین وضعیتی چه شکلی خواهد بود. هر آزاده لااقل به دو بیماری مبتلا بود.
 
۴- ایمان و هدف زدایی
 
این را می دانستند که تا بچه ها ایمان دارند، دست از هدف خود نخواهند کشید. برای گرفتن ایمان مذهبی یاران مؤمن ما دست به کارهایی زدندکه فهرست وار می نویسم:
 
الف- نصب بلندگو در اردوگاه و آسایشگاه ها و پخش نوارهای موسیقی از آن.
 
ب- آوردن تلویزیون و ویدئو و مجبور کردن اسرا به تماشای فیلم های زشت و مهیج. نکته ی مهمی که در خصوص تماشای تلویزیون در ذهنم هست، اینکه مجبورمان کرده بودند که با نواخته شدن سرود جمهوری عراق خبردار بایستیم. اگر کسی از این کارها سرباز می زد، با شلاق طرف بود.
 
ج- آوردن روحانی های درباری و سخنرانی کردن آنها. یکی از این شخصیت های کاسه لیس، شیخ علی بود که حتماً دوستانم گفتنی های لازم را از او برایتان نوشته اند.
 
د- سخنرانی تعدادی از پناهندگان و فراریان که (ضد انقلاب) بودن، صفت جدا نشدنی آنها بود.
 
۵- شکنجه های روحی- روانی دادن
 
مهم ترین عامل روانی، شایعه بود. خبرهای پوچ و دروغ که یا از زبان سربازهای عراقی و یا گنداب دهان جاسوس ها پخش می شد، اگر همان ایمان و تحقیق و مقاومت بچه ها نبود، چندان بی تأثیر نبود.
 
۶- جلوگیری از انجام فرائض
 
سفت و سخت این مورد را اجرا می کردند. خواندن نماز به جماعت ممنوع بود. یادم می آید که در ماه رمضان برای خواندن نماز وقت تعیین کرده بودند؛ مثلاً نیم ساعت. بعد از این مدت، هیچ کس حق خواندن نماز نداشت. اگر می دیدند که مجالس دعا، قرآن خوانی و.. داریم، در منحل کردنش کوتاهی نمی کردند. شاید باور نکنید که چون مجبور بودیم مجالس را دور از چشم عراقی ها برگزار کنیم، هر وقت می دیدیم که نگهبان نزدیک می شود، مجلس را تعطیل می کردیم و با رفتن نگهبان، دوباره کارمان را از سر می گرفتیم. این کار، گاه برای یک مجلس ۱۰-۱۵بار تکرار می شد.
 
در مقابل اقدام هایی که دشمن می کرد، برادران شما هیچ گاه دست روی دست نگذاشتند. من مهم ترین کارهای آنها را نیز با شرح مختصری درباره ی هر یک می نویسم.
 
 
۱-    مأنوش شدن با قرآن
 
مأنوس شدن با قرآن، تلاوت آن، حفظ و تلاش برای فهم دقیق تر آن، روح را تقویت می کرد. با همه ی مشکلاتی که برایمان می تراشیدند، حدود ۴۰% از همبندان مان قاری شدند و با صوت های مختلف قرآن می خواندند. عده ای حافظ و عده ای هم ترجمه ی تحت الفظی مسلط شدند.
 
۲-     چنگ زدن به دعا و مسائل معنوی
 
تنها سلاح برنده را در آن سیاه چال ها، نمازخواندن، دعا کردن و اشک ریختن می دانستیم. توسل به ائمه- علیهم السلام- همه ی معنویت ما بود. خواندن نماز شب به صورتی در آمده بود که می توانم بنویسم اکثر نماز شب شان ترک نمی شد.
 
سه شنبه ها دعای توسل داشتیم و صبح چهار شنبه، دعای عهد می خواندیم. شب های جمعه، دعای کمیل و و روزهای جمعه، دعای ندبه و قرآن و زیارت عاشورا به راه بود.
 
۳-     ایجاد کلاس های مختلف به دست خود آزاده ها
 
این واقعیت که رزمندگان در بند رژیم عراق از یک تشکیلات درون سازمانی- و البته مخفی- برخوردار بودند، گزافه گویی نیست. در هر آسایشگاه، فردی از طرف جمع انتخاب می شد که مشکلات و مسائل را برطرف و برنامه ها را جاری و هدایت می کرد. همگان خود را موظف می دیدند که از آن نمایندة خود حمایت و اطاعت کنند. تشکیل شوراهایی از برادران روحانی و عده ای از کسانی که آشنایی بیشتری با چم و خم اسارت داشتند، از برنامه های دیگر ما بود. روی هم رفته، این تشکیلات بهترین ثمره اش کلاس هایی شد که هر یک از آنها در باروری ذهنی و قوت روحی فرزندان این کشور مؤثر بود. من به اختصار، این کلاس ها را نام می برم:
 
الف- کلاس های قرآن در سطوح روخوانی، تجوید، صوت، ترجمة تحت اللفظی.
 
ب- کلاس های نهج البلاغه، شرح آن یا ترجمة تحت اللفظی.
 
ج- کلاس های زبان خارجی مانند: انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، عربی و...
 
د- کلاس های درسی در سطوح راهنمایی و دبیرستان.
 
ه- ورزش های رزمی چون: کاراته، تکواندو، جودوو...
 
۴- حفظ وحدت در مقابل دشمن
 
وحدت و تأثیر کار برد آن در کشورمان دیده و تأکید های حضرت امام نیز آویزه ی گوش مان بود. ما به همه فشارهایی که دشمن وارد می کرد، دست از یکپارچگی و وحدت کلمه نکشیدیم، به طوری که مثلاً در اردوگاه ۱۷۰۰ نفری ما خود دشمن گیج شده بود که چطور ممکن است ما به چاله ی اختلاف نیفتیم. البته منکر این نیستیم که اختلاف سلیقه بود، اما اختلاف در برابر دشمن تا دندان مسلح هرگز. وقتی عراقی ها می دیدند که مثلاً کل اردوگاه در برابر نخواستن تلویزیون، حرف شان یکی است- البته به جز اسرای جاسوس-تعجب که چه بنویسم، تحقیقاً وحشت می کردند.
 
ما ثمره ی این وحدت را هم وقتی می دیدیم که دشمن نمی توانست عقاید خود را بر ما تحمیل کند و در مقابل صف بلند وحدت، سر تسلیم فرود می آورد. این را هم بنویسم که بارها از افراد صلیب سرخ شنیدم که می گفتند:
 
شما در اینجا یک جمهوری اسلامی تشکیل داده اید. جا دارد که یادی هم از شهدای آزاده بکنم. آنها که اکنون در آن قبرستان درد و رنج خفته اند.
 
در موصل، چهار اردوگاه بود، موصل یک، دو، سه، چهار. یک اردوگاه دیگر هم بود که به آن موصل پنج می گفتیم و آن اردوگاه نبود، قبرستان گمنام و دورافتاده ای که شهدای آزاده در آنجا دفن می شدند.
 
هر وقت یکی از بچه ها شهید می شد، به بیمارستان منتقل می گشت و بعد ازکالبد شکافی دفن می شد. دفن شهدا به دست خود بچه ها انجام می شد. عراقی ها سه نفر را انتخاب می کردند و دوستان ما، همرزمان خود را بدون هیچ مراسمی به خاک می سپردند.       

نظرات بینندگان