کد خبر: ۶۵۰۴۲
تعداد نظرات: ۱۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۸ - ۱۷ دی ۱۳۹۳

خاتمی به حرم امام رفت/ استقبال سیدحسن خمینی از «باغی انقلاب» + عکس

سیدحسن خمینی به استقبال یکی از سران فتنه که به حرم امام خمینی آمده بود، رفت.
به گزارش شیرازه، سیدحسن خمینی در اقدامی قابل تامل از محمد خاتمی، یکی از سران فتنه که به حرم امام خمینی(ره) رفته بود، استقبال کرد. در خصوص نقش خاتمی در فتنه سال 88 گفتنی‌های بسیاری وجود دارد اما جملات نبویان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در این خصوص خواندنی‌تر است؛
«در روزهای بستری مقام معظم رهبری در بیمارستان، چهار نفر واسطه شدند که خاتمی به عیادت ایشان رود اما رهبر فرزانه انقلاب فرمودند که من او را «باغی انقلاب» می‎دانم و اجازه ملاقات ندادند.»

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
دوست
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
7
باغی انقلاب یا یاغی انقلاب ؟ لطفا جواب دهید کدام درست هست
ممنون
مدیر سایت
مدیر سایت
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
معنای عبارت "بـــاغی" متفاوت از یاغی است.
استاد دانشگاه
چشم دوستداران امام و انقلاب روشن
با این اخبار اشک توی چشممام حلقه می زنه
امام در اوج سادگی و تقوی؛ نوه ی او در ایام عزای اهلبیت و شهادت پیامبر تشریف می برن یاسوج تفریح و گردش و شکار
خلف صالح امام درباره خاتمی ملعون و سران فتنه اون حرف هارو می زنه بعد جناب سید حسن عکس یادگاری می گیره!


انقلاب با هیچ کس تعارف ندارد.
بصیر
باغی از ریشه بغی . به آیات قرآن رجوع کنید! نیاز به تفسیر هم نداره فقط ترجمه را بخوانید. (ان قرون کان من قوم موسی فبغی علیهم.... قصص / 76 )واقعا این صفت برازنده خاتمی خائن هست.
سید حسن به فکر عاقبت به خیری باش!!!
حقوقدان
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
4
باغی در کدام دادگاه به اثبات رسیده است؟
امت ایران اسلامی
دادگاه 9 دی!
شاید ندیدی
شاید نبودی
شعارهای مرگ بر خاتمی رو نشنیدی؟
شاید هم خودت رو زدی به خواب
ضرغام
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
1
نسخه چاپيارسال به دوستان
واکاوی مفهوم «بغی» و «باغی» و مصداق‌شناسی «خروج بر امام عادل» و چگونگی رفتار نظام اسلامی با باغیان

براساس قرائن و شواهد گوناگون، می‌توان احکام مربوط به خروج‌کنندگان بر امام معصوم را به خروج‌کنندگان و شورشیان بر ولی فقیه نیز تعمیم داد.
خبرگزاری فارس: واکاوی مفهوم «بغی» و «باغی» و مصداق‌شناسی «خروج بر امام عادل» و چگونگی رفتار نظام اسلامی با باغیان

بخش اول

چکیده

بغی عبارت است از خروج و جبهه‌گیری گروهی از مسلمانان مقابل امام عادل و قیام براندازانه ضد او.

براساس ادله و قرائن، ضرورت جهاد و مقابله با باغیان و خروج‌کنندگان بر «امام عادل» شامل خروج‌کنندگان بر ولی فقیه نیز می‌شود و این عنوان، اختصاص به امام(ع) ندارد. البته لازم است، پیش از هرگونه اقدام قهر‌آمیز ضد این گروه، آنان را ارشاد و راهنمایی کرد و به شبهه‌های احتمالی آنان پاسخ داد. باغیان، محکوم به کفر نیستند و درصورت صلاحدید حاکم اسلامی، اموال آنان، مصادره نمی‌شود. چنانچه خروج‌کنندگان بر پیشوای عادل، جدای از تشکیلات حاکمیت اسلامی، دارای سازمان و قدرت و شوکت باشند، به‌منزلة بغاة شناخته می‌شوند، درغیراین‌صورت، از مصادیق محاربان خواهند بود و احکام ویژه این گروه بر آنان مترتب می‌گردد.

واژگان کلیدی

بغی، باغیان، خروج، امام عادل، سیره‌ امام علی(ع)، ولی فقیه.

طرح مسئله

از مباحث مهم کلامی که ارتباط وثیق آن با موضوع جهاد، سبب شده است، به‌جای آنکه مورد توجه متکلمان قرار گیرد، کانون توجه فقیهان واقع شد، مبحث «بغی» و «خروج بر امام عادل» و چگونگی برخورد حاکم اسلامی با باغیان است. این مبحث، همانند مبحث «کفر» و «ارتداد»، هرچند دارای صبغه و ماهیت کلامی است، طرح آن در فقه و کثرت و تنوع مسائل آن در این دانش، سبب شده است متکلمان، خود را از طرح و بررسی مباحث مرتبط با آن، بی‌نیاز ببینند یا از آن، بحث چندانی به‌میان نیاورند.

ضرورت پرداختن به این موضوع در عصر حاضر، بدان جهت است که سمت‌وسوی مستقیم نصوص و روایات‌رسیده و نیز برخی عبارت‌های دانشمندان اسلامی، خروج بر امام معصوم(ع) و عمدتاً مرتبط با گروه‌هایی است که به مخالفت با حاکمیت امام علی(ع) برخاستند؛ و به علت عدم حاکمیت سیاسی فقیهان جامع الشرایط، در طول تاریخ، بحثی از «خروج بر ولی فقیه» به میان نیامده است. یکی از فقیهان پیشین، به‌صراحت می‌نویسد:

کل من خرج علی امام منصوص علی امامته وجب قتاله. (حلی، 1420: 2 / 230)

هرکس بر امامی که امامت او منصوص است، خروج نماید، جنگ با او واجب است.

یکی دیگر از ایشان، می‌نویسد:

کل من خرج علی المعصوم من الأئمه(ع) فهو باغ. (شهید ثانی، 1410: 2 / 407)

هر کسی بر امام معصوم(ع) خروج نماید، باغی است.

افزون بر این، مفاد پاره‌ای نصوص و مضمون بسیاری از عبارت‌های فقیهان، آن است که باغیان و شورشیان بر حکومت امام معصوم(ع)، در زمره کافران شمرده می‌شوند. حال باید دید آیا این تلقی، شامل خروج‌کنندگان بر ولی فقیه جامع الشرایط نیز می‌شود؟ پرسشی که، تاآنجاکه نگارنده می‌داند، در هیچ‌یک از متون کلامی و فقهی به آن پاسخ داده نشده است.

از سوی دیگر، برخلاف نصوص فراوانی که مدلول صریح آنها، جواز جنگیدن و مقابله با خروج‌کنندگان بر امام عادل است، ظاهر عبارت «لاتقتلوا الخوارج بعدی» (علم‌الهدی، بی‌تا: 94) از امام‌ علی(ع) دلالت بر نهی از کشتن این گروه دارد.

همچنین براساس برداشت برخی فقیهان، سربازان امام(ع) می‌توانند بخشی از اموال باغیان را به غنیمت گیرند. بنابراین می‌توان پرسید: آیا اموال خروج‌کنندگان بر ولی فقیه نیز، مشمول همین حکم است؟

این مسائل و نیز چگونگی مقابله دولت اسلامی با همسران و فرزندان گروه یادشده و تکلیف مردم در مواجهه با این دسته، از مسائل مهمی است که تاکنون طرح نشده و یا به‌خوبی تبیین نگردیده است و ضرورت پاسخگویی به آنها در این عصر که عصر حاکمیت تبلیغات و رسانه است و گاه، نه‌تنها قشرهای عادی، بلکه خواص نیز دچار شبهه و سردرگمی می‌شوند، بیش از هر زمان، احساس می‌شود.

بحث درباره مفهوم بغی و تبیین ضابطه «باغی» پیش از هر چیز، ریشه در قرآن کریم دارد که می‌فرماید: «وَإ‌ِنْ طَائِفَتَان‌ِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأ‌َصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإ‌ِنْ بَغَتْ إ‌ِحْدَاهُمَا عَلَى الأخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إ‌ِلَى أ‌َمْر‌ِ اللَّهِ». (حجرات / 9) به ‌علت درگیری امام علی(ع) و برخورد منحصربه‌فرد آن حضرت با باغیان زمان خود، موسوم به «ناکثین»، «مارقین» و «قاسطین»، می‌توان بیشترین مباحث این باب را الهام‌گرفته از سخن و سیره آن حضرت دانست.

این مقاله، درصدد است با نگاهی نو، به‌دلیل‌های یادشده و احادیث دیگر و نیز بررسی کلمات و تعبیرات فقیهان در این باب، به پرسش‌های فوق پاسخ دهد.

پیش از ورود در متن بحث، بیان دو نکته، یکی به‌منزلة فرضیه و دیگری به‌منزلة پیش‌فرض، سودمند است.

نکته نخست آنکه می‌توان کسی را که مقابل حاکمیت پیشوای معصوم(ع) قیام نماید و با اقدامات براندازانه و تحرکات خشونت‌آمیز، به معارضه با وی برخیزد، از مصادیق قطعی«باغی» دانست و براساس ادله و قرائن، این عنوان بر قیام‌کنندگان ضد ولی فقیه جامع الشرائط نیز صدق می‌کند.

نکته دوم آنکه دربارة حجیت روایات مرتبط با موضوع ولایت فقیه و چگونگی دلالت آنها و نیز دلالت برخی آیات در این زمینه، بحث‌های گسترده‌ای مطرح است که طرح و بررسی آنها، رسالت این مقاله نبوده، از ظرفیت آن بیرون است. آنچه این نوشتار بر آن تأکید می‌کند، پذیرش حجیت و دلالت آنها، به‌صورت پیش‌فرض است.

بغی چیست و باغی کیست؟

گرچه واژه «بغی» را افزون بر «تعدی و تجاوز»، به‌معنای برگشتن از حق، حسادت، کبر ورزیدن، قصد فساد نمودن، ظلم و ستم و دروغ‌گویی دانسته‌اند (ابن‌منظور، 1416 : 1 / 457 ـ 455؛ طریحی، 1408: 1 / 226؛ فیروزآبادی، 1412: 4 / 440) به ‌نظر می‌رسد، بازگشت همه‌ این معانی، به‌معنای نخست است. زیرا هریک از امور یادشده، به‌نحوی، تجاوز از حد است. چنانکه یکی از واژه‌‌شناسان نیز می‌نویسد: اصل البغی مجاوزة الحد. (ابن‌اثیر، 1364: 1 / 143) اینکه به زن و کنیز زناکار «بغی» می‌گویند، (طوسی، 1409: 10 / 46) به‌‌دلیل تجاوزکاری و خروج او از حدود و موازین شرع است.

راغب، بغی را بر دو قسم ممدوح و مذموم می‌داند. قسم نخست مانند اینکه شخص، از عدالت فراتر رفته، اقدام به احسان نماید یا افزون بر واجبات، به مستحبات نیز عمل کند، و قسم دوم از نظر وی، عبارت است از تجاوز از حق و روی‌آوردن به باطل. (راغب، 1412: 136) ظاهراً، مقصود وی از این تقسیم، ابراز این نکته است که برخلاف تلقی برخی، واژة بغی، تنها به‌منزلة صفت ذم به‌کار نمی‌رود، بلکه می‌تواند در مقام مدح نیز استعمال شود.

به‌هرحال، چنان‌که خواهیم دید، مفهوم اصطلاحی بغی و باغی، تناسبی آشکار با معنای اصلی این واژه دارد، و با تتبع در عبارت‌های فقها، با دو تعریف از «باغی» برمی‌خوریم. برخی نوشته‌اند:

المراد من الباغی فی عرف الفقهاء المخالف للامام العادل الخارج عن طاعته. (حلی، 1417: 9 / 319)

مقصود از باغی در عرف فقها، کسی است که با امام عادل، مخالفت ورزد و از اطاعت او خارج شود.

به همین مضمون است، سخن صاحب‌جواهر که در تعریف «بغی» می‌نویسد: «الخروج عن طاعة الامام العادل». (نجفی، 1362: 21 / 322) بر این ‌اساس، باغیان کسانی هستند که در عرصه سیاسی و امور حکومتی، با خواست و فرمان پیشوای عادل مخالفت کرده، از اطاعت او بیرون روند.

بدیهی است، گسترة این تعریف، شامل همه کسانی می‌شود که تمرد و سرپیچی خود از فرامین و احکام حکومتی امام عادل را با تحرکات نظامی، شورش، قیام براندازانه، جبهه‌گیری آشکار، مخالفت مدنی، خروج از حاکمیت و اموری مانند آن نشان دهند.

این در حالی است که بیشتر فقها، برای باغی، مفهوم محدودتری در نظر گرفته‌اند. اگرچه عبارت‌های این دسته، یکسان نیست، همه آنان در اینکه باغی عبارت است از «کل من خرج علی امام عادل»، نظر مشترک دارند. آنچه در پی می‌آید. پاره‌ای از این عبارت‌ها است:

الباغی هو کل من خرج على امام عادل و شقّ عصاه، باغی. (طوسی، 1400: 315)

هرکسی است که بر امام عادل خروج نماید و جمع او را پراکنده سازد.

من قاتل اماما عادلا فهو باغ. (طوسی، 1404: 244)

هرکس با امام عادل، وارد جنگ شود، باغی است.

کل من خرج على امام عادل و نکث بیعته و خالفه فی احکامه فهو باغ. (ابن‌ادریس، 1411: 2 / 15)

هرکس بر امام عادل خروج کند و بیعت با او را بشکند و از احکام و فرامینش مخالفت نماید، باغی است.

من خرج على امام عادل ... . (محقق حلی، 1409: 1 / 256؛ حلی، 1410: 1 / 351؛ شهید ثانی، 1416: 3 / 91)

من خرج على المعصوم من الائمة(ع) فهو باغ. (شهید اول، 1411: 74؛ شهید ثانی، 1410 :2 / 407)

الباغی من خرج على الامام. (ابن‌شهر آشوب، 1328: 2 / 77)

المقصود من البغاة هم الخارجون ـ من المسلمین ـ على الامام العادل. (انصاری، 1415: 2 / 164)

البغی فی عرف المتشرعة: الخروج على الامام العادل بالسیف و نحوه. (روحانی، 1413: 13 / 108)

براساس تعریف این گروه، باغیان، تنها بر کسانی اطلاق می‌شود که ضد امام عادل مسلمان، قیام نمایند و وارد جنگ با دولت اسلامی شوند و با قیام براندازانه و تحرکات خشونت‌آمیز، به مقابله و معارضه با آن برخیزند. بدیهی است بنابر این تعریف، صرف خروج از حاکمیت و قهر سیاسی و عدم حضور در عرصه‌های حکومتی، بغی گفته نمی‌شود.

به‌هرحال، می‌توان گفت، تعریف دوم که در میان فقها، مشهور است و قائلان بیشتری دارد، با سخن و سیره امام علی(ع)، همخوانی بیشتری داشته، می‌توان برخی روایات را تأییدکنندة آن دانست؛ زیرا چنان‌که می‌دانیم، آن حضرت، به صرف جدایی خوارج نهروان از اردوگاه مسلمانان و به‌محض بدگویی‌ها و مخالفت‌های گفتاری این گروه، به مقابله و جنگ با آنان برنخاست و سهم آنان از بیت‌المال را قطع نکرد.

در روایات می‌خوانیم: روزی، درحالی‌که علی(ع) در مسجد، مشغول سخنرانی بود مردی از خوارج با قطع سخن آن حضرت، و در اعتراض به قضیه حکمیت، خطاب به آن حضرت گفت: «لا حکم الا لله، امام در پاسخ فرمود: کلمة حق یرید بها باطلا» و افزود: «لکم علینا ثلاث ألّا نمنعکم مساجد الله أن تذکروا فیها اسم الله ولا نمنعکم الفئ ما دامت ایدیکم معنا و لا نبدأکم بقتال؛ شما بر ما، سه حق دارید: یکی اینکه مانع عبادت شما در مساجد خدا نشویم، دیگر آنکه، مادامی که دست شما با ماست، مانع برخورداری شما از فیء [و بیت‌المال] نگردیم و سوم آنکه آغازگر جنگ با شما نباشیم». (طوسی، 1351: 7 / 265)

ممکن است از جملة «مادامت ایدیکم معنا» برداشت شود که حضرت، قطع‌نکردن سهمیه خوارج از بیت‌المال را منوط به همراهی آنان با جبهه حق کرده تا قدرت و توان رزمی آنان را در اختیار گرفته باشد، بنابراین به‌محض همراهی نکردن آنان با جبهه حق و خروج آن گروه از حاکمیت، باغی‌بودن آنان، تحقق می‌یافته است و این موضع‌گیری، تأییدکننده تعریف نخست از باغی است.

ولی چنان‌که می‌دانیم و به‌لحاظ تاریخی روشن است، گروه موسوم به خوارج، از همان ابتدا که به این نام، خوانده شدند، هیچ‌گاه، با جبهه حق نبودند و از هرگونه همراهی و مساعدت آن حضرت دریغ می‌ورزیدند، ازاین‌رو، از این جمله امام می‌توان فهمید، امام محفوظ‌ماندن سهم آنان از بیت‌المال را منوط به جدا نشدن آنان از جمعیت مسلمانان، و عدم اعلان استقلالشان دانسته است.

شماری از فقهای بزرگ نیز، از جمله مزبور همین معنا را برداشت کرده‌اند. ازجمله شیخ طوسی در تفسیر آن نوشته است: «یعنی لستم بمنفردین» (طوسی، 1351: 7 / 265) و مانند ابن‌ادریس که به‌منزلة یکی از شروط تحقق بغی می‌نویسد:

أن یخرجوا عن قبضة الامام، منفردین عنه فی بلد او بادیة، فاما إن کانوا معه فی قبضته، فلیسوا اهل بغی. (ابن‌ادریس، 1411: 2 / 15)

اینکه از حیطه نفوذ امام بیرون رفته و جداگانه در آبادی یا بیابانی گرد آیند و اما چنانچه در کنار امام و در حیطه حکومت او باشند، اهل بغی محسوب نمی‌شوند.

علامه‌ حلّی نیز، در دو موضع از کتاب‌های خود با عبارتی همانند عبارت ابن‌ادریس، بر لزوم این شرط در تحقق بغی تاکید می‌ورزد. (حلی، 1417: 9 / 406 و 407؛ همو، 1420: 3 / 229)

همچنین شیخ طوسی، پس از یادآوری این نکته که احکام بغی بر کسانی مترتب می‌شود که پراکنده‌کردن و ازبین‌بردن جمعیت آنان، نیازمند هزینه‌کردن مال و تجهیز لشکر باشد، تأکید می‌کند که درصورت اندک بودن شمار معارضان و سهولت دستیابی به آنان، احکام اهل بغی بر آنان صدق نکرده، همانند دیگر آحاد جامعه، مشمول حدود و موازین شرعی خواهند بود. در ادامه می‌نویسد:

و اما ان کانت کثیرة ذات منعة لکنهم ما خرجوا عن قبضة الامام فتأولوا و أتلفوا ضمنوا و أقیمت علیهم الحدود. (طوسی، 1351: 7 / 268)

درصورتی‌که شمار معارضان زیاد و دارای قوت و قدرت باشند، ولی بااین‌وجود، از دسترسی و حیطه نفوذ امام خارج نشوند و با توجیه اقدامات خود، به اتلاف [اموال دیگران] اقدام نمایند، ضامن خواهند بود و حدود شرعی بر آنان جاری می‌گردد.

صاحب جواهر نیز، به‌صراحت می‌نویسد: «المراد من قوله(ع): «ما دامت ایدیکم معنا»، عدم الانفراد». (نجفی، 1362: 21 / 332)

به‌هرحال، بسیاری از فقها، تحقق بغی و مترتب‌شدن احکام مربوط به آن را، منوط به سه شرط زیر دانسته‌اند:

1. معارضان، قدرتمند و قوی باشند، به‌گونه‌ای که بازدارندگی و پراکنده‌کردن آنان، نیازمند صرف هزینه و تجهیز نیرو و اقدامات جنگی باشد؛ و درصورت ناچیز بودن تعداد و ضعف و سستی در برنامه و نقشه آنان، باغی شمرده نمی‌شوند و باید آنان را راهزن و در زمره محاربین دانست.

2. از دسترسی امام بیرون رفته در آبادی و یا بیابانی گردآیند. بنابراین چنانچه در قبضه امام و تحت نظارت و نفوذ او باشند، باغی شمرده نخواهند شد.

3. گرفتار شبهه‌ای نادرست باشند و با توجیه و تأویلی که از نظر آنان صحیح است، به مخالفت با امام برخاسته، در مقابل او جبهه‌گیری کنند؛ درغیراین‌صورت، این‌گونه افراد، راهزن خواهند بود و احکام محاربین دربارة آنان اجرا می‌شود. (بنگرید به: طوسی، 1351: 7 / 264 و 265؛ ابن‌ادریس، 1411: 2 / 15؛ حلی، 1417: 9 / 406 و 407؛ همو، 1420: 3 / 229)

مرحوم کاشف الغطا، افزون بر شروط یادشده، از دو شرط دیگر نیز سخن به میان می‌آورد:

4. آنان را نتوان از طریق استدلال و مناظره و بحث و گفتگو از اقدام خود بازداشت.

5. با زیرکی و نفوذ میان آنان و به‌طورکلی با کار دیگری غیر از جنگ، بازداشتن آنان از معارضه و مطیع‌کردنشان ممکن نباشد. (کاشف الغطاء، بی‌تا: 2 / 404)

به‌نظر می‌رسد شرط چهارم در نظر این فقیه، مبتنی بر چگونگی برخورد امام علی(ع) با خوارج نهروان است که پیش از اقدام نظامی ضد آن گروه، عبدالله بن عباس را جهت گفتگو و مذاکره و اتمام حجت، روانه دیدار با آنان نمود. (طوسی، 1351: 7 / 267؛ مجلسی، 1404: 33 / 343)

ولی چنان‌که پیداست، این شرط و نیز شرط اخیر، نقشی در صدق عنوان باغی و تحقق بغی نداشته، مناسب است آنها را از مقدمات و اموری دانست که زمینه جنگ با آنان را فراهم می‌آورد. درباره شرط سوم نیز، باید گفت، این امر، تنها درباره خوارج نهروان و بخش‌هایی از لشکریان معاویه صادق است که گروه نخست پس از تن‌دادن امام علی(ع) به حکمیت، دچار شبهه شدند و گروه دوم در نتیجه فضاسازی‌ها و تبلیغات سوء معاویه، آن حضرت را در ریختن خون عثمان سهیم دانستند.

و چنان‌که می‌دانیم، طلحه و زبیر و حامیان آن‌دو، و نیز معاویه و شمار بسیاری از یاران و سربازان او، در جنگ با امیرالمؤمنین(ع)، هدفی جز مطامع دنیوی نداشتند و دچار هیچ‌گونه شبهة فکری و عقیدتی نبودند. براساس روایتی، امام باقر(ع) جنگ‌های امام علی(ع) با معارضان زمان خود را عظیم‌تر [و دشوارتر] از جنگ‌های پیامبر(ص) با مشرکان زمان آن حضرت می‌داند و در بیان دلیل آن می‌فرماید:

لان اولئک کانوا جاهلیة و هؤلاء قرؤا القرآن و عرفوا فضل اهل الفضل، فأتوا ما أتوا بعد البصیرة. (نوری، 1408 : 11 / 66)

زیرا آنان، اهل جاهلیت بودند ولی اینان، قرآن می‌خواندند و برتری اهل فضیلت را می‌دانستند و پس از یافتن بصیرت، کردند آنچه کردند.

بنابراین، می‌توان دو شرط اول و دوم را در تحقق مفهوم بغی و صدق باغی، کافی دانست.

پی نوشت:

1. بلکه می‌توان گفت، تا آنجا که می‌دانیم کسی جز صاحب جواهر، به دیدگاه اول قائل نیست؛ زیرا گرچه علامه حلی، در کتاب تذکرة الفقهاء، همین دیدگاه را پذیرفته است، در کتاب ارشاد الاذهان، به همان تعریف مشهور قائل شده است.

2. صاحب جواهر در تعریف محارب می‌نویسد: کل من جرّد السلاح او حمله لاخافة الناس ولو واحد لواحد علی وجه یتحقق به صدق ارادة الفساد فی ‌الارض ... محارب، هرکسی است که با کشیدن اسلحه یا حمل آن، درپی‌ ترسانیدن مردم برآید، هرچند این کار، توسط یک نفر و برای ترسانیدن یک نفر انجام شود، به‌گونه‌ای که با کار او، این معنا تحقق یابد که اراده فساد در زمین دارد. (نجفی، 1362: 41 / 564) و براساس قول مشهور، حد محارب آن است که براساس صلاحدید حاکم، یا کشته شود یا به دار آویخته شود، یا دست راست و پای چپ او قطع گردد و یا تبعید شود. (بنگرید به: همان: 573)

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. ابن‌اثیر، مبارک بن محمد، 1364، النهایة فی غریب الحدیث، قم، مؤسسه اسماعیلیان.

3. ابن‌ادریس حلی، محمد بن احمد، 1411ق، السرائر، قم، نشر اسلامی، چ دوم.

4. ابن‌برّاج، عبدالعزیز، 1406 ق، المهذب، قم، نشر اسلامی.

5. ابن‌شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، 1328، متشابة القرآن، بیدار.

6. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، 1416ق، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

7. احسایی، ابن ابی‌الجمهور، 1405 ق، عوالی اللآلی، قم، سید الشهدا.

8. انصاری، محمدعلی، 1415 ق، الموسوعة الفقهیة المیسره، قم، مجمع الفکر الاسلامی.

9. حرّ عاملی، محمد بن حسن، 1391 ق، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

10. حمیری قمی، عبدالله بن جعفر، بی‌تا، قرب الاسناد، تهران، انتشارات کتابخانه نینوی.

11. دیلمی، سلار بن عبدالعزیز، 1414 ق، المراسم العلیة، قم، المعاونة الثقافیة للمجمع العالمی لاهل‌البیت.

12. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، الدارالسلامیة.

13. روحانی، سید محمدصادق، 1413 ق، فقه الصادق، قم، دارالکتاب.

14. شهید اول، محمد بن مکی، 1414 ق، الدروس الشرعیة، قم، نشر اسلامی.

15. ــــــــــــــــــــ ، 1411 ق، اللمعة الدمشقیه، قم، دارالفکر، چ اول.

16. شهید ثانی، زین‌الدین، 1410 ق، الروضة البهیه، قم، داوری.

17. ــــــــــــــــــــ ، 1416 ق، مسالک الافهام، قم، پاسدار اسلام.

18. صدوق، محمد بن علی، 1403 ق، الخصال، قم، نشر اسلامی.

19. ــــــــــــــــــــ ، بی‌تا، علل الشرایع، قم، انتشارات مکتبة الداوری.

20. طباطبایی، سیدعلی، 1415 ق، ریاض المسائل، قم، نشر اسلامی.

21. طبرسی، احمد بن علی، 1403ق، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی.

22. طبرسی، فضل ‌بن حسن، 1415 ق، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

23. طریحی، فخرالدین، 1408 ق، مجمع البحرین، مکتب نشر الثقافة الاسلامیة.

24. طوسی، محمد بن حسن، 1417 ق، الخلاف، قم، نشر اسلامی.

25. ــــــــــــــــــــ ، بی‌تا، النهایة، بیروت، دارالاندلس.

26. ــــــــــــــــــــ ، 1351، المبسوط، تهران، المکتبة المرتضویة.

27. ــــــــــــــــــــ ، 1400 ق، الاقتصاد، قم، چاپخانه خیام.

28. ــــــــــــــــــــ ، 1404 ق، الرسائل العشر، قم، نشر اسلامی.

29. ــــــــــــــــــــ ، 1409 ق، التبیان فی تفسیر القرآن، مطبعة مکتب الاعلام اسلامی.

30. ــــــــــــــــــــ ، 1365، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

31. حلّی، یوسف بن مطهر [علامه]، 1420 ق، تحریر الاحکام، قم، مؤسسه امام صادق×.

32. ــــــــــــــــــــ ، 1415 ق، مختلف الشیعة، قم، نشر اسلامی.

33. ــــــــــــــــــــ ، 1333 ق، منتهی المطلب، تبریز، نشر حاج احمد.

34. ــــــــــــــــــــ ، 1417 ق، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسه اهل‌البیت.

35. ــــــــــــــــــــ ، 1410 ق، ارشاد الاذهان، قم، نشر اسلامی.

36. علم‌الهدی (سیدمرتضی)، علی بن حسین، 1417 ق، مسائل الناصریات، تهران، رابطة الثقافة والعلاقات الاسلامیة.

37. ــــــــــــــــــــ ، بی‌تا، نهج البلاغه، قم، دارالهجرة.

38. عیاشی، محمد بن مسعود، 1380ق، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه.

39. فیروزآبادی، مجدالدین، 1412 ق، القاموس المحیط، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

40. قمی، علی بن ابراهیم، 1404 ق، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دارالکتاب.

41. کاشف الغطا، جعفر، بی‌تا، کشف الغطاء، اصفهان، مهدوی.

42. کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

43. مجلسی، محمدباقر، 1404 ق، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.

44. محقق حلّی، جعفر بن حسن، 1409 ق، شرایع الاسلام، تهران، استقلال.

45. مفید، محمد بن نعمان، 1410 ق، المقنعة، قم، نشر اسلامی.

46. نجفی، محمدحسن، 1362، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

47. نوری، حسین، 1408 ق، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل‌البیت.

منبع: فصلنامه اندیشه نوین - شماره 25

ادامه دارد ...
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920427000811#sthash.ySgmtMKU.dpuf
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
1
شیرازه عزیز میشه بفرمایید که سند فرمایش حضرت آقا درباره خاتمی ملعون کجاست
صهبا
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
0
هردو به معنای سرکش ،نافرمان ،متمرد و...است
جواد
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
4
خاتمی در دل مردم ایران جای دارد همان طور که مقام معظم رهبری در دل مردم جای دارند
ایشون اگر هم اشتباهی انجام داده قابل گذشته
ناشناس
خب بیاد بگه غلط کردم تا ببخشیمش
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
3
که گفته خاتمی در دل مردم ایران جای داره؟؟؟ بله شاید عده اندکی از روی غفلت و نادانی و عده ای هم که کلاً مخالف این نظامن خاتمی رو دوست داشته باشن ولی به دلیل وجود این عده اندک که یا غافلند یا مزدور اجانب و یا منفعتشون در مخالفت با نظام هست نمیتوان گفت خاتمی فتنه گر که میخواست این نظام رو ساقط کنه در دل مردم که مشتاقان و دوستداران این نظامن جای داره.ضمناً قیاس ایشون با امام خامنه ای عزیز مثل قیاس امام علی و امام حسن و حسین علیهم السلام با معاویه و یزیده...
متقی
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
1
حقیقتا حقت بود که مردم گفتند:
سید حسن نصرالله
نواده ی روح الله