کد خبر: ۶۷۰۲۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۵ - ۱۰ اسفند ۱۳۹۳
پنجاه و هفتمین معجون وبلاگی شیرازه؛

هزینه تورم صفر درصد به دوش کیست؟/ لطفا سیب زمینی نباش!

در پنجاه و هفتمین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «خیری به بلندای یک سرنوشت»، «با خون آینده را ساختند» و موضوعات دیگر منتشر شده است.

شیرازه وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر،شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.

*******

وبلاگ نقطه از زیر مجموعه های سایت رکان کلوب نوشت: گر خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو…

65445

یک روزی با دوستامون نشسته بودیم و خاطره تعریف می کردیم و بحث می کردیم که بحث ما به سمت مذاکرات اخیر رفت!

یکی از بچه ها گفت : که به نظر من خیلی خوبه اگه با آمریکا به توافق برسیم اونوقت همه چی عالی میشه همه مشکلات برطرف می شود اصلا تمام مشکلات ما از وقتی شروع شد که با آمریکا دشمن شدیم…

یکی از بچه ها گفت : مگه وقتی با آمریکا دوست بودیم برامون چیکار کرد که دوباره بخواهیم دوست بشیم و با هم به توافق برسیم ؟!

مگه یه زمانی عراق با آمریکا دوست نبود و گوش به فرمان آمریکا هشت سال با ما جنگید الآن ببین چی به سرش اومده؟!

داعش داخل خاک عراقی ها هست داخل شهر هاشون و هیچ کسی آسایش نداره، مگه حامی داعش همین آمریکا نیست؟

دوباره دوست اولی ما گفت: ای بابا تو هم حوصله داریا چرا نمیگی عربستان؟

آمریکا برای اونا خیلی خوب بوده شهرهاشون رو می سازه براشون پایگاه نظامی زده و مواظبشون هست اصلا به نظر من ما هم اگه میخوایم مشکلاتمون برطرف بشه باید با آمریکا دوست بشیم.

این بار یکی دیگه از بچه ها گفت: اون عربستانی که شما میگید فکر میکنید خوشون هم میتونند شهراشون رو بسازند؟

خودشون واقعا پیشرفت کردند؟ خودشون کشورشون رو اداره میکنند؟

یا گوش به فرمان آمریکا هستند و اونا براشون تصمیم می گیرند و استقلال ندارند؟!

فقط باید بگویند چشم. تو با توافق با آمریکا اینا رو میخوای؟

یعنی عزت و سربلندی و آینده کشور برات مهم نیست؟

میخوای یکی دیگه بیاد بهت حکومت کنه؟!

تا اسمی از ایران و اسلام باقی نماند؟

گفت : خب نه من اینا رو دوست ندارم ولی اینکه می گویند گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو آیا بهتر نیست ما هم مثه بقیه بشیم؟!

و این بار من گفتم این اشتباه هست درسش این هست که : گر خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو…

*******

وبلاگ رفاقت های ماندگار نوشت: هزینه تورم صفر درصد به دوش کیست؟

داشتم وب گردی می کردم که  وبلاگ  لبخندهای خاکی خاطره ای که از تورم  اون زمان ها نوشته بود، که حرف دل ما هم بود…

28547_898

یادش بخیر چقدر کتک هم خوردم!

یادش بخیر! اون زمانها که هنوز دو تومن (بیست ریال) خیلی خیلی ارزش داشت یه روز من یه تک تومنی (همون ده ریالی سکه ای) داشتم! دلم هوس نوشابه کرده بود! (یادتونه نوشایه شیشه ای ها؟! (اگه هم سن وسال ما باشین میدونین  که نوشابه شیشه ایهای اون زمان چه مزه ای داشتن! اونم با یک بسگویت تینا!! واقعا یادش بخیر!)بگذریم. اما نوشابه دوتومن بود ومن فقط یه تومن داشتم! رفتم خونه . تنها کسی که خونه بود خواهر بزرگم بود گفتم یه تومن بده میخوام نوشابه بخرم! گفت نداریم! خلاصه از من اصرار واز اون انکار تا اینکه کلی کتک خوردم بخاطر یه تومنه ولی آخر بدستش آوردم! دیگه تمام کتکها یادم رفت . رفتم در مغازه گفتم آقا یه نوشابه کوکا بدین که  آقای مغازه دار گفت: پولت کمه! نوشابه شده دوتومن وپنج ریال!(یعنی همون بیست وپنج ریال). دود از کلم بلند شد! خواستم برگردم خونه برا پنج ریال ولی فکرشو که کردم گفتم بازم باید کتک بخورم!  از ناچاری بی خیال  نوشابه شدم وبا دوتومنه یه پفک نمکی با یه تمر خریدم!

شما هم از تورم خاطره دارید؟!
چند وقت پیش داشتم می رفتم سر کار دیدم ملت جمع شدند یه جا، با خودم گفتم آخ جون دعوا. آقا من می خوام پیاده میشم (از همون بچگی عشق تماشای دعوا داشتم) تا خواستم پیاده شم دیدم همه جلو یه مغازه ان که بالاش نوشته مرغ ۱۱۰

طفلک مردمی که برا یه کیلو مرغ که  فقط ۲۵۰ تومان از بازار ارزون تر بود چند ساعت می خواستن تو صف بمونن؟

******

دیشب رفته بودم بازار خرید کنم دست رو هر چیزی که دست گذاشتم دیدم با شیب ملایمی نسبت به هفته گذشته قیمتش تغییر کرده، دیگه خیلی اعصابم خط خطی شده بود، وقتی رسیدم خونه شروع کردم به نق زدن و… (جنس ها همش گران شده ها، شما ها یکم رعایت کنید و کمتر مصرف کنید و...)

IMG15492177

تلویزیون رو روشن کردم دیدم رئیس جمهور محترم داره صحبت میکنه، به بچه ها گفتم ساکت شید ببینم مرد دولت دم عیدی چی داره برامون بگه:رئیس جمهور حرف های باور نکردنی زد: بهمن و اسفند دو ماهی است که در طول سال بیشترین تورم را دارند. سال گذشته تورم بهمن و اسفند را خیلی پایین آوردیم اما هیچ کس پیش‌بینی نمی‌کرد امسال تورم ما در بهمن صفر باشد ولی دیروز مرکز آمار این عدد را اعلام کرد. این کار بزرگی است که با تلاش همه به دست آمد…

دیگر حرفی برای گفتن نداشتم، سکوت خانه را گرفته بود بچه ها زیر لب خنده شان شروع شده بود. همه منتظر بودند که منی که هر شب از اقتصاد حرف میزنم و مطالعه میکنم واکنشم چیه . منتظر بودند که صدام بره بالا و تلویزیون بزنم یه شبکه دیگه ای ولی تلویزیون و خاموش کردم و گفتم شاخص تورم پایین آمده ولی به چه قیمت؟

هزینه‌اش را خانواده ها، جامعه و مردم می دهند و رفاه و رضایتی هم وجود ندارد.  این شاخص از اون شاخص هاست همچی گران می شود مردم هم نمی تونند بخرند.

اینجوری نگند چه جوری بگن! داغ دل آدم تازه می کنند این امارم جزء گمراهی چیزی نداره و بازی با آمارهای اقتصادی هست که آخر و عاقبتش باعث میشه دیگه آمارهای رسمی کشور را کسی قبول نکند و هر کسی شروع کنه واسه خودش چیزی بگه،دوران انتخابات که یادمون نرفته…

وقتی رئیس جمهور می آید، تورم را صفر درصد اعلام می‌کند، مردم می گویند چرا پس در زندگی این تورم صفر درصدی را احساس نمی‌کنیم؟

ما که از خدامون هست این اتفاق بیفتد ولی این خوب می دونیم وقتی تورم تک نرخی شود باید همه  آن را با پوست و گوشت خود حس کنند.

نه به این صورت که هر روز بدتر از دیروز قیمت ها بالا برود و و فشارها زیادتر شود.

2014010613-01-footofan_com

*******

وبلاگ آسمانیان نوشت: خیری به بلندای یک سرنوشت

 

54e0441c0f2c4lvb.jpg

می گویم: روز بخیر
پیرمرد در پاسخم می گوید: عاقبت بخیر
به وجد می آیم از پاسخش، چه دعایی!!!
من برای او خیری می خواهم به کوتاهی یک روز
او برای من خیری می خواهد به بلندای یک سرنوشت
دوستان خوبم
عاقبت بخیر

*******

وبلاگ بهشتیان روی زمین نوشت: یادم باشد که زندگی را دوست بدارم!

یادم  باشد قلب کسی را  نشکنم.

یادم باشد زمان، بهترین  استاد است.

یادم باشد که عشق  کیمیای زندگیست.

یادم باشدپاکی کودکیم را از دست  ندهم.

یادم باشد  زندگی، ارزش  غصّه خوردن  ندارد.

یادم باشد  پل های  پشت سرم  را  ویران  نکنم.

یادم باشد  هیچگاه  از راستی نترسم  و نترسانم.

یادم باشد از بچّه ها  می توان خیلی چیزها  آموخت.

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.

یادم باشدبا کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.

یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.

یادم باشدبا کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی  دشمنم شود.

یادم باشد از چشمه،درس خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.

یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه میتوانند مهربان و دلسوزباشند.

یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.

یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به  دست دل خودش باز می شود.

یادم باشد قبل از هر کار،با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم.

*******

وبلاگ مهندسین فارس نوشت: خود نشانی یا خود فراموشی

خود نشانی یا خود فراموشی

کدام ؟

چه خوب است، انسان جای پا و نشانی نداشته باشد.

و در راه خدا گم شود

کار خوبش را فراموش کرده و کار بدش را هم زود استغفار کرده و فراموش کند.

تا بی نشان شود

که در محضر خدا بی نشانی بزرگترین نشان است.

*******

پاتوق وبلاگ نویسان برتر مرودشت نوشت: لطفا سیب زمینی نباش!

http://www.lenzor.com/public/public/user_data/photo/7017/7016585-e73be0d0ed25f92fb6a47b6d3a9ed5b7-l.jpg

برادر من، دوستم، رفیق گلم، یه خواهش دارم ازت لطفا سیب زمینی نباش

آره درست شنیدی سیب زمینی نباش، سیب زمینی نسبت به همه چیز بی تفاوته ولی تو نباش

برات مهم باشه همسرت، خواهرت، دخترت، مادرت!

برات مهم باشه که مردم هدفشون از زل زدن به ناموست چیه و نذار بهت بگن سیب زمینی

غیرت، غیرت، غیرت

برادر من یه خواهش ازتون دارم غیرتت را به باد فراموشی نسپار

*******

وبلاگ پاتوق وبلاگ نویسان برتر مرودشت نوشت: با خون آینده را ساختند…

شهدا رفتند و تمایلی برای ماندن در این دنیا نداشتند و وابسته دنیا نبودند و با اینکه زمینی بودند و دلبستگی به خانه و خانواده داشتند اما همه را گذاشتند و رفتند تا آسمانی شوند، تا با خون خودشان نهال آینده ما را با خون خود آبیاری کنند، تا پرچم ایران همیشه در اهتزاز باشد و ما نسل سومی های انقلاب و نسل های پس از ما باید با علم خود پرچم ایران بالا نگه داریم.

پوستر وصیت نامه شهدا

روزهایی در تقویم تاریخی این سرزمین هم بوده که در ماه اسفند آن مردانی خانه تکانی میکردند البته خانه دل را آن هم برای استقبال از شهادت، اسفند ماه عروج بسیاری از سرداران اسلام است.

۶اسفند/ شهادت حمید باکری

حمید باکری از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تحمیلی و برادر شهیدان علی باکری و مهدی باکری بود.

index

شهید جاوید الاثر، حمید باکری، جانشین فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا و از خط‏شکنان عملیات خیبر بود. او به همراه یارانش در عملیات خیبر، پس از مقاومتی دلیرانه با سلاحی اندک در مقابل انبوه نیروهای زرهی دشمن، موفق به تصرف و حفظ یکی از مهمترین مواضع استراتژیکی عملیات یعنی پل مجنون شده و سرانجام به شهادت رسید و پیکر مطهرش به شهدای مفقود جزایر مجنون پیوست.

۱۸اسفند/ شهادت حاج حسین خرازی

خرازی از فرماندهان شجاع و تیز بین در جنگ تحمیلی بود و جانبازی و قطع دست هرگز باعث نشد که از از جبهه های نبرد دور بماند به همین خاطر رزمندگان او را بوالفضل جبهه ها نامیده بودند، در عملیات فتح‌المبین نیروهای عراق را در جاده عین‌خوش حدود ۱۵ کیلومتر دور زد و آنها را غافلگیر نمود. یگان او در عملیات بیت‌المقدس جزو اولین لشگرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر سهم به سزایی داشت.

417341_623

شهید جانباز خرازی دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کرده‌ام.» او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران می‌کرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریب‌چی‌ها در حال مصاحفه با او می‌خواست پیشانی‌اش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. ترکشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پرکشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت.

۱۰اسفند/ شهادت امیر حاج امینی

امیر حاج امینی از جمله دلاورمردان عرصه دفاع مقدس است. وی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.

amini.

۱۷اسفند/ شهادت حاج ابراهیم همت

"سردار خیبر” یکی از القاب شهید همت است، ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم.

شهید-حاج-ابراهیم-همت1

محمد ابراهیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و در اوایل سال ۱۳۵۹ برای دفع ناآرامی‏های پاوه راهی این شهر گردید. حاج همت، حدود دو سال در کردستان بود و در این مدت، بیش از بیست عملیات کوچک و بزرگ را فرماندهی کرد. وی از آن پس راهی جبهه‏های جنوب گردید و به فرماندهی تیپ محمد رسول اللَّه (ص) رسید. حضور در عملیات بزرگ بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر و فرماندهی عملیات‏های رمضان و مسلم بن عقیل نیز در این دوران روی داد. سرانجام سردار نامدار لشکر ۲۷ محمد رسول اللَّه(ص) در جریان عملیات بزرگ خیبر، در حالی که کمتر از سی سال داشت به معشوق حقیقی رسید و به لقاءاللَّه پیوست. پیکر پاک این رادمرد بزرگ جبهه‏ های حق علیه باطل پس از تشییعی با شکوه، در گلزار شهدای شهرستان شهرضا به خاک سپرده شد.

۲۳ اسفند/ شهادت عبدالحسین برونسی

شهید عبدالحسین برونسی، پیشه‎اش بنایی بود و در مشهد محضر مقام معظم رهبری را درک کرده بود. وی که فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیه‌السلام بود، ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به شهادت رسید و پس از ۲۷ سال پیکر پاکش به میهن بازگشت.

13887

کتاب خاک‌های نرم کوشک مجموعه خاطراتی از شهید برونسی است از زبان همسر وی معصومه سبک خیزو همرزمانش که در سال ۱۳۸۳ توسط سعید عاکف در مشهد چاپ گردید و به یکی از پرفروش ترین کتاب‌های تاریخ ایران مبدل شد و تا بهمن ۱۳۸۸ به چاپ صدوپنچم (۳۴۴۰۰۰ نسخه) رسید.

۲۴ اسفند/ شهادت حاج عباس کریمی

سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج عباس کریمی قهرودی، از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس است که به اخلاص و ساده زیستی همچون دیگر سرداران شهید شهره است، او به گفته دوستان و همرزمانش همراه با جهاد اصغر به جهاد اکبر که همانا خود سازی و دوری از رذایل اخلاقی است، همواره همت می گمارد، چنانکه شهید دستواره در مورد وی می گوید:” در جسم کوچک او یک روح بزرگ و با عظمت و متصل به عظمت خدا نهفته بود که او را یک انسان الهی کرده بود” او زندگی یک مجاهد فی سبیل ا… را مانند زندگی مردمان عادی نمی دانست و معتقد بود: ” من فکر نمی کنم که ما به آنجا برسیم که بتوانیم یک زندگی مثل مردم عادی تشکیل بدهیم ، ما همیشه در جنگیم. اگر جنگ ما با عراق تمام شود، با اسرائیل شروع می شود و اگر با آنجا تمام شود با آمریکا تمام نمی شود، ما باید بجنگیم تا همه این کارها را تمام کنیم.”

شهید کریمی در روز پنج شنبه ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر منطقه شرق دجله و شمال القرنه اجرا می کرد (و لبخندی متین بر لب داشت) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و جان را به معشوق تسلیم نمود.

 

شاید اسفند ماه در ذهن همه ماهی برای خانه تکانی باشد روزهای اسفند جنب و جوش خاصی برای آمدن فضل بهار وجود دارد، اما روزهایی در تقویم تاریخی این سرزمین هم بوده که در ماه اسفند آن مردانی خانه تکانی میکردند البته خانه دل را آن هم برای استقبال از شهادت، اسفند ماه عروج بسیاری از سرداران اسلام است.

وبلاگ «آقای طراح» نوشت: هارون الرشید و بهلول!

th

روزى هارون بهلول را ملاقات کرد و گفت مدتى است آرزوى دیدارت را داشتم. بهلول پاسخ داد که من به ملاقات شما به هیچ وجه علاقه ندارم . هارون از او تقاضاى پند و موعظه اى کرد.

بهلول گفت چه موعظه اى تو را بکنم؟ آنگاه اشاره بسوى عمارتهاى بلند و قبرستان کرد و گفت این قصرهاى بلند از کسانى است که فعلا در زیر خاک تیره در این قبرستان خوابیده اند. چه حالى خواهى داشت اى هارون ، روزى که براى بازخواست در پیشگاه حقیقت و عدل الهى بایستى و خداوند به اعمال و کردار تو رسیدگى کند. با نهایت دقت از تو حساب بگیرد و چه خواهى کرد در آن روزى که خداوند جهان به اندازه اى دقت و عدالت در حساب بنماید که حتى از هسته خرما و پرده نازکى که آن هسته را فرا گرفته و از آن نخ باریکى که در شکم هسته است و از آن خط سیاهى که در کمر آن هسته مى باشد بازخواست کند. و در تمام این مدت تو گرسنه و تشنه و برهنه باشى در میان جمعیت محشر، روسیاه و دست خالى. در چنین روزى خواهى شد و همه به تو مى خندند، هارون از سخنان بهلول بى اندازه متاثر شد و اشک از چشمانش فرو ریخت.

نویسنده :
باشگاه وبلاگ نویسان فارس
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳
0
لطفا سیب زمینی نباشی شعار تشکل های دانشجویی دهه هفتاده همیشه بچه دفتر تحکیم این شعار رو تو نشریاتشو ن میزدن