کد خبر: ۹۷۶۹۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۳ - ۱۴ مهر ۱۳۹۵
یاران شیدای حسین (علیه السلام)

بیوگرافی کامل شهدای کربلا

نام بسیاری از افراد را می شنویم اما نسبت آنان را با یکدیگر نمی دانیم. سن و سال آنان را نمی دانیم، زمان و مکان آن را نمی دانیم. کیفیت آن را نمی دانیم. این ندانستن ها جو را تاریک و مبهم می نماید و مانع از برقراری ارتباط می شود…
به گزارش شیرازه، نام بسیاری از افراد را می شنویم اما نسبت آنان را با یکدیگر نمی دانیم. سن و سال آنان را نمی دانیم. بیوگرافی آنان را نمی دانیم. زمان و مکان آن را نمی دانیم. کمیت یا شغل و یا… آن را نمی دانیم. این ندانستن ها جو را تاریک و مبهم می نماید و مانع از برقراری ارتباط می شود… لذا بر آن شدیم تا با استفاده از منابع مختلف بیوگرافی یاران عاشورائی امام حسین(علیه السلام) را ارائه نمائیم امید است که مفید حال ما باشد.

 شهدای خاندان امام حسین، شهدای خاندان امام علی، شهدای خاندان امام حسن (علیهم السلام)، شهدای خاندان جعفربن ابی طالب، خاندان مسلم بن عقل، شهدا از سفیران امام حسین، یاران از غیر بنی هاشم، و بالاخره زنان هاشمی و زنده کنندگان خون شهدای کربلا.

امام حسین

الف) شهدای خاندان بنی هاشم:

1) امام حسین(علیه السلام) و شهداء خاندانش:

نام پدر: امام علی(سلام الله علیه)/ نام مادر: فاطمه (سلام الله علیه)/ متولد: 3ه.ق/ زمان شهادت: 61ه.ق در سن 57 یا 58 سالگی

اولاد ذکور امام حسین(سلام الله علیه) در کربلا:

علی اکبر(سلام الله علیه): کنیه اش ابوالحسن و مادرش لیلی بنت ابی مرّه ابن عروه ابن مسعود ثقفی است. گویند عروه ابن مسعود اشبه الناس به عیسی (علیه السلام) بوده است. مادرش لیلی دختر میمونه و میمونه دختر ابوسفیان ابن حرب ابن امیه است (لذا از طرف مادر از بنی امیه است). علی اکبر متولد 11 شعبان 33ه.ق است و در کربلا متاهل بوده و از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده که همسر او یک کنیز بوده است.

سن او در کربلا 23 یا 27 یا 28 سال بوده است.

علی اکبر(سلام الله علیه) به گفته امام حسین(سلام الله علیه) اشبه الناس برسول الله خَلقا خُلقا و منطقا بوده است. وی فرزند ارشد امام حسین و اولین شهید از خاندان بنی هاشم است.

علی اوسط(علیه السلام): یا همان امام سجاد(علیه السلام) که در کربلا 19 تا 23 ساله بوده است. وی در کربلا متاهل بوده و فرزندش امام باقر(علیه السلام) در واقعه کربلا 4 ساله بوده است. امام سجاد(علیه السلام) بخاطر بیماریش و خواست خداوند از قتل دژخیمان در امان ماند. فرزند او امام باقر(علیه السلام) نیز در سن 4 سالگی با حضرت در کربلا حضور داشته است.

علی اصغر(سلام الله علیه): مادرش رباب دختر امروالقیس است. امروالقیس از چنان شخصیتی برخوردار بود که وقتی پیامبر(صل الله علیه و آله) اعلان نبوت نمود قریش گفتند: اگر قرار بود خدا پیامبری برگزیند او کسی جز امروالقیس نبود.امروالقیس سه دختر داشت که امام علی و امام حسن و امام حسین (سلام الله علیه) با آنان ازدواج نمودند و با یکدیگر باجناق شدند.

علی اصغر در کربلا 6 ماهه بود و با تیر سه شعبه بر روی دستان امام (سلام الله علیه) به شهادت رسید. امام حسین خون او را به آسمان پاشید و حتی قطره ای از آن به زمین باز نگشت. و از آسمان ندا آمد که «دعه یا حسین فان له مرضعه فی الجنه» یعنی او را رها کن که برای او دایه ای است که هم اکنون به او شیر می دهد و این تنها جائی است که خداوند با امام (علیه السلام) سخن گفته و دلداری داده است که نشان از سنگینی فاجعه دارد. امام سجاد (سلام الله علیه) او را بر روی سینه امام حسین (سلام الله علیه) دفن نمود. خون او از سنگین ترین خون های کربلاست و نشان دهنده عمق کینه و عداوت دشمن با خاندان رسول اکرم(صل الله علیه و آله) است.

اولاد اناث امام حسین(علیه السلام) در کربلا:

فاطمه(علیها سلام): نام مادرش ام اسحاق دختر طلحه ابن عبیدالله تیمیه (مشهور به طلحه الخیر) است. ام اسحاق در ابتدا همسر امام حسن (سلام الله علیه) بود و بعد از شهادت همسرش به عقد امام حسین (سلام الله علیه) درآمد. فاطمه در کربلا 15ساله بود. او در تقوی و کمال و فضائل و جمال نظیری نداشت به گونه ای که او را حورالعین می نامیدند. همسر او حسن ابن حسن ابن ابیطالب (حسن مثنی) جد اعلای طباطبائی هاست. حسن مثنی در کربلا به شدت مجروح شد و علیرغم دوا و درمان های بسیار بعد از یک سال به شهادت رسید. حاصل ازدواج حسن مثنی و فاطمه بنت الحسین (سلام الله علیه) سه پسر و دو دختر بود به نام‌های عبدالله (عبدالله محض)، ابراهیم (ابراهیم عُمر)، حسن (حسن مثلث)، زینب و ام کلثوم است. ابراهیم عمر جد اعلای علامه طباطبائی(ره) است. لذا علامه از طرف مادر حسینی و از طرف پدر حسنی است. زوج دوم فاطمه عبدالله بن عمر بن عثمان بن عفان بود و محمد دیباج از وی متولد شد که به دست منصور به قتل رسید. فاطمه عروس امام حسن(سلام الله علیه) در سال 117ه.ق در سن 71سالگی در مدینه دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

سکینه(علیها سلام): سکینه عقیله بنی هاشم و دارای سیره ای نیکو بود، او صاحب فضل و دانش و فضیلت و کرم فراوان و عقل کامل و مکارم اخلاق بزرگوارانه و مناقب عالی و افتخارآمیز بوده است. او سرور زنان عصر خویش و زیباترین، ظریفترین و با اخلاق ترین آنان بود. سکینه در واقعه کربلا پانزده یا دوازده سال داشت که با پسر عمویش عبداللّه بن حسن(علیه السلام) که در کربلا شهید شد ازدواج کرده بود (برخی عبدالله ابن حسن را همان ابوبکر دانسته اند که با تیر سه شعبه در کربلا به شهادت رسید. علت اینکه اهل بیت نام فرزندان خود را ابوبکر یا عمر یا عثمان می گذاشتند این بود که در صدر اسلام شهدائی تحت همین عناوین وجود داشته اند که به یاد آنان نام گذاری می کردند). مادر او رباب است. لذا با علی اصغر خواهر و برادر تنی هستند. رباب همسر محبوب امام حسین (علیه السلام) است. رباب بعد از کربلا همواره ذیل آفتاب می نشست و می گفت حسین! دو چیز را هرگز فراموش نمی کنم: تو را و نیزه ها را (که نشان از تولی و تبری اوست). اگر چه خواستگار زیاد داشت اما او می گفت: افتخار عروس رسولخدا بودن را با هیچ چیز عوض نمی کنم. و سرانجام بعد از یک سال دق کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود. سکینه در شعر و ادب قوی بود به طوری که  شاعران توانمند و مشهور آن زمان به خبرویت وی در شعر معترف بودند و او را حکم قرار می دادند تا درباره اشعار آنان داوری کند زیرا به عقل و هوش و آگاهی های وی از شعر اعتماد داشتند.

سکینه اهل عرفان و معنا بود طوری که وقتی حسن مثنی او را از پدرش خواستگاری کرد امام(علیه السلام) به او فرمود: «ان الغالب علی سکینه الاستغراق مع الله فلا تصلح لرجل» یعنی سکینه غالبا غرق در خداست و بهتر است با فاطمه ازدواج کنی. و این سکینه است که در گودی قتلگاه از حلقوم بریده پدرش می شنود که: «شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی او سمعتم بغریب او شهید فندبونی.»

 سکینه در پنجم ماه ربیع الاول سال 117 در مدینه درگذشت. خلیفه در شام هشام بن عبدالملک بود و حاکم مدینه ابن مطیر، خالد بن عبدالملک بن الحارث بن حکم. پس از درگذشت سکینه حاکم مدینه پیام داد که او را دفن نکنید تا بر او نماز بخوانم و پیش از ظهر از مدینه خارج و به جنگل های اطراف رفت. نماز ظهر خوانده شد نیامد، نماز مغرب را خواندند، وی نیامد. جنازه را در بقیع قرار داده بودند که بر اثر گرما نگران بودند که جسد دچار بوی بد شود از این رو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازه او دود کنند. محمد بن عبداللّه پسر خواهرش فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام)، سی دینار بخور خرید و در کنارش دود کردند. بعد از نماز عشا حاکم مدینه آمد و به شیبه بن نصاح دستور داد بر جنازه نماز بخواند. این نشانه کینه وی نسبت به جناب سکینه است که به عمد این گونه عمل کرد تا از وی انتقام بگیرد. زیرا در برابر سب علی (علیه السلام)، با شجاعت و بدون ترس و هراس از حکام ستمگر اموی مروانی او را سب می کرد. برخی نیز گفته اند وقتی که سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان که در مصر بود ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرد و در دمشق درگذشت. از این رو در قبرستان باب الصغیر، قبری منسوب به سکینه است ولی قول اول درست می باشد. رحمت خدا بر او باد.

رقیه(علیها سلام): دختری 3 یا 4 ساله از امام حسین(علیه السلام) است که در خرابه شام در داغ پدر به شهادت رسید. برخی وجود او را قطعی و برخی وجود او را از مشهورات دانسته اند. مادر او ام اسحاق بنت طلحه است (لذا طبق این نقل رقیه و فاطمه بنت الحسین خواهر تنی هستند)

2) شهدا از فرزندان امام علی(علیه السلام) و برادران امام حسین(علیهم السلام) در کربلا:

عباس ابن علی(علیه السلام): مادرش فاطمه دختر حزام ابن خالد ابن کلاب است. امام علی(علیه السلام) قریب به 22 سال بعد از فاطمه (علیها السلام) خواستار ازدواج با زنی شجاع شد. عقیل فاطمه بنی کلاب را پیشنهاد داد. بنی کلاب در شجاعت سرنیزه ها را به بازی می گرفتند و قبایل بزرگ هم از شجاعت آنان خوف داشتند. فاطمه گوید شب خواستگاری علی(علیه السلام) از من در خواب دیدم که در باغی نشسته ام پس ماه و سه ستاره به دامن من نشستند.

شب زفاف فاطمه بنت حزام به درب خانه علی(سلام الله علیه) رسید گفت: «سادتی انا هنا خادمه عندکم جئت لخدمتکم، فهل تقبلونی بهذا الشرط… و الا فانی راجعه الی داری» برای ورود شرطی دارم اگر آقازاده ها قبول کنند وارد می شوم و الا به خانه پدرم بازمی گردم و آن شرط این است که من خدمتکار شما باشم؛ پس امام حسن و امام حسین و زینب (علیهم السلام) به ایشان خوش آمد گفتند و فرمودند: «انت عزیزه و کریمه و هذا بیتک»؛ شما عزیز و بزرگوار هستید و این خانه هم متعلق به شماست.

«و کان العباس رجلا و سیما جمیلا یر کب الفرس و رجلاه یخطان فى الاءرض و کان یقال له قمر بنى هاشم و کان لواء الحسین علیه السلام معه» یعنی عباس (علیه السلام) مردی زیبا، تنومند و آراسته بود که هر گاه بر اسب تناوری سوار می شد پاهایش به زمین می رسید و به او قمر بنی هاشم می گفتند و پرچم سپاه امام حسین(علیه السلام) به دست با کفایت او بود.

او فقط اسب های عربی بلند بالا و قوی را سوار می شد و زانویش در مقابل گوش اسب قرار می گرفت. در وجه تسمیه او به عباس نوشته اند: عموی پیامبر نیز عباس نام داشت و هنگامی که می ایستاد صورتش روبروی کوهان شتر ایستاده قرار می گرفت لذا او را نیز عباس نامیدند. برخی نیز گفته اند عباس یکی از 500 نام شیر در عربی است و عباس به شیری می گویند که به گله شیرها حمله کند و گله را پراکنده کند.

 باز نوشته اند: «ان العباس ابن علی زق العلم زقا» یعنی قبل از این که خوردن بیاموزد از علم تغذیه شد. «عالم غیر معلم فهیم غیر مفهم. ان العباس من اعاظم الفقهاء. کان فقیها عالما زاهدا و بین عینیه اثر السجود». امام صادق (سلام الله علیه): «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَهِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللَّهِ و أبلى بَلاءً حَسَناً و مَضى شَهیداً.»

ابوالفضل(علیه السلام) در کربلا 34 سال داشتند. همسرش لبابه دختر عبیدالله ابن عباس(پسر عموی پیامبر) است.

فرزندان عباس(علیه السلام): عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر. بعضی معتقدند ابالفضل(علیه السلام) پسری بنام محمد داشته که در کربلا به شهادت رسیده است.

شاخصه اصلی شخصیت عباس(سلام الله علیه) ولایت پذیری اوست. او آنچنان فانی در امام (سلام الله علیه) است که نه تنها از دستورات امام (سلام الله علیه) که حتی از وضعیت امام (تشنگی) نیز تبعیت می کند و بدون این که آب بنوشد از فرات بیرون می آید. چه سخت است آب نخوردن بعد از سه روز در حالی که خون زیادی از بدن رفته باشد، جنگی سخت نموده باشی و زره سنگین را در روزی گرم بر تن داشته باشی و حال اینکه تا زیر شکم اسبت آب موج بزند. چه سخت است برای مردی رزمی با قدرتی فوق العاده که برادرانش و یارانش و عزیزانش کشته شوند اما او به دستور امام پرچم به دست بایستد و تماشا کند.

تا این که نوبت به او رسید. عرض کرد: «قد ضاق صدری و سئمت من الحیاه و ارید ان اطلب ثاری من هولاء المنافقین»

پس امام(سلام الله علیه) فرمود: «اذا مضیت تفرق عسکری» (اگر تو بروی شیرازه لشکرم از هم فرو خواهد پاشید.) عرض می کنیم آقا جان کدام لشکر؟! مگر بجز عباس کس دیگری هم مانده است؟! آری او به تنهائی یک لشکر بود.

از 4000 تا 10000 نفر شریعه را دوره کرده  بودند اما او بی اعتنا به سوی آنان می رفت. ناگهان خورشید پنهان شد؛ باران تیر باریدن گرفت آنقدر تیر بر دستانش نشسته بود که از دور شبیه دو بال بنظر می رسیدند و آنقدر بر سینه اش تیر بود که تو را به یاد پشت خارپشت بیندازد.

ماه از رود بیرون آمد. آنقدر کشت که ضجه لشکر درآمد. نوشته اند از کشتاری که او راه انداخته بود، لشکر عمر ابن سعد خود را باخته بود. سرانجام دشمن قید مردانگی را زد، دستانش را قطع نمودند اما او همچنان با تمام سرعت بسوی خیمه ها می تاخت پس مشک را زدند. اسب را نگه داشت و مسیر اسب را به سوی تپه ای تغیر داد تا شاید از بلندی برای آخرین بار قد و بالای مولایش(علیه السلام) را بنگرد. اما نگاه 20 کودک بر چشمان خیس او سنگینی کرد. تیری آمد و سنگینی نگاه کودکان را سبک کرد. چشمان ناامید کودکان آخرین صحنه ای بود که کعبه الاولیاء و امید امیدواران مشاهده نمود.

عبدالله ابن علی ابن ابیطالب(علیه السلام): مادرش ام البنین(سلام الله علیها)  است و در کربلا 25 سال داشته است

عثمان ابن علی ابن ابیطالب(علیه السلام): مادرش ام البنین(سلام الله علیها) است و در کربلا 23 سال داشته است

جعفر ابن علی ابن ابیطالب(علیه السلام): مادرش ام البنین(سلام الله علیها) است و در کربلا 21 سال داشته است

ابوبکر یا عبدالله ابن علی ابن ابیطالب(علیه السلام): کنیه اش ابوبکر و نام مادرش لیلی دختر مسعود ابن خالد ابن مالک است و در کربلا 25 ساله بوده است.

محمد ابن علی ابن ابیطالب(علیه السلام): بعضی مادر او را اسماء بنت عمیس می دانند.(اسماء همسر جعفر ابن ابیطالب بوده و بعد از شهادت جعفر ابن ابطالب با ابوبکر ازدواج نمود که حاصل این ازدواج محمد ابن ابی بکر است. و بعد از وفات ابوبکر با امام علی(علیه السلام) ازدواج نمود.) وی در کربلا 22 سال داشته است.

عباس اصغر ابن ابن ابیطالب(علیه السلام): نام مادرش صهبا است. صورت او همچون ماه شب چهارده زیبا و نورانی بود. هنوز محاسن نداشت اما در پیشانیش آثار سجده نمایان بود. (لذا رقیه همسر مسلم ابن عقیل با عباس اصغر خواهر و برادر تنی و از یک مادر هستند)

ابراهیم ابن علی ابن ابیطالب(علیه السلام): در کربلا 20 ساله بود.

مورخین(با حفظ اختلاف) 18 نفر از شهدای کربلا را از فرزندان امام علی(علیه السلام) دانسته اند.

فرزندان اناث امام علی(علیه السلام):

زینب (علیها سلام): معروف به فاطمه صغری در کربلا 55 ساله بوند و در سن 56 سالگی در غم شهادت امام حسین(علیه السلام) رحلت کردند. زینب(علیها سلام) عقیله، مستجاب الدعوه، فصیح، عارف، عفیفه، مدافع ولایت، مفسر قرآن فهیمه غیر مفهمه و عالمه غیر معلمه و عابده آل علی و از خاندان نبوت است. او همسر عبدالله ابن جعفر طیار است (جعفر طیار در واقعه عاشورا حضور نداشت اما به فرزندانش دستور داد چنان که دائیتان وارد جنگ شد جان خود را فدای او کنید. هنگامی که خبر شهادت فرزندانش به او رسید گفت: تنها چیزی که مرا آرام می کند شهادت فرزندانم در راه امام(علیه سلام) است. عبدالله بر اثر دعای پیامبر(صل الله علیه و آله) بسیار ثروتمند بود تا جائی که به دولت وام می داد. وی در جنگ های امام علی(علیه سلام) جزء فرماندهان بود. عبدالله در عاشورای 61ه.ق 70ساله بود.)

ام کلثوم(علیها سلام): ام کلثوم کنیه حضرت زینب نیز هست. اما ام کلثوم نام این شهیده است نه کنیه ایشان. کنیه ایشان زینب صغری است. مادرش فاطمه(علیها سلام) است. او متولد سال 6ه.ق است و همسرش عون ابن جعفر طیار است. عون فرزند جعفر و اسماء بنت عمیس است (اسماء بنت عمیس همان است که در غسل زهرا(علیها سلام) حضور داشت) و در کربلا در سن 57 سالگی به شهادت رسید.

افراد زیادی از محققان اهل سنت با اسناد تاریخی، گفته‎اند که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) دختری به نام "ام کلثوم(علیها سلام)” داشته است و خلیفه دوم ایشان را از حضرت علی(علیه السلام) خواستگاری نیز کرد ولی حضرت قبول نکردند؛ از جمله: «انصاب الاشراف؛ بلاذری»، «البدء و التاریخ؛ مقدسی»، «تاریخ الائمه؛ ابن ابی التلج»، «الموطأ؛ مالک»، «السنن؛ بیهقی»، «سیر اعلام النبلا؛ ذهبی»، «الذریه الطاهره؛ دولابی»، «دلایل الامامه؛ طبری»، «مناقب آل ابیطالب؛ ابن شهراشوب»، «معارف؛ ابن قطیبه»، «کفایه الطالب؛ گنجی شافعی».

لذا برخی از مولوی های حال حاضر اهل سنت هم قبول دارند که مطلب ازدواج او با حضرت ام کلثوم(علیها سلام) دروغ است.

«ابن سعد» هم در کتاب "طبقات” جلد سوم صفحه 183 و «ابن هشام» در کتاب "السیره النبویه” جلد سوم صفحه 791 و "تاریخ طبری” جلد سوم صفحه 269 آورده‎اند که خلیفه دوم 14 همسر داشته است که یکی از آنها «ام کلثوم بنت جرول خذاعی» بود. پس ایشان زنی به نام ام‎کلثوم داشته ولی نه «ام کلثوم بنت فاطمه الزهراء(سلام الله علیها).

حضرت ام کلثوم(علیها سلام) پس از واقعه هولناک کربلا، دوش به دوش حضرت زینب(علیها سلام) بود. ایشان هم بارها و بارها در طول مسیر خطبه خواند؛ در "کوفه”، "بعلبک”، "سیبور”، "نصیبیین” و چهل منزلی که رفتند سخنان ایشان وجود دارد. همچنین ایشان در ورود به دروازه شام و ماجرای تازیانه و مطالب دیگر حضور داشت.

خطبه ای که ام کلثوم(علیها سلام) در کوفه خواند غوغایی به پا کرد. وقتی دیدند مردم کوفه نان و خرما در میان بچه ها تقسیم کردند حضرت آمدند از دهان بچه ها نان و خرما را بیرون کشید و گفتند: مگر ما را نمی‎شناسید؟ مگر نمی‎دانید صدقه بر ما حرام است؟

قافله وقتی در اربعین به کربلا بر‏گشت حضرت زینب(علیها سلام) در کنار قبر برادر آنقدر ناله ‎کرد و لطمه زد که از حال رفت. حضرت ام کلثوم(علیها سلام) نیز به همین شکل. حضرت زینب(علیها سلام) روضه ‎خواند و لطمه ‎زد و از هوش ‎رفت؛ سپس حضرت ام کلثوم(علیها سلام) بر‎خاست و روضه ‎خواند و از حال ‎رفت. یعنی در همه وقایع پا به پای حضرت زینب(علیها سلام) بود.

حضرت ام کلثوم(علیها سلام) همه جا احترام حضرت زینب(علیها سلام) را نگه داشت و قبل از ایشان قدم بر نداشت و حتی قبل از ایشان صحبت نکرد؛ اما هر جا که حضرت زینب(علیها سلام) از حال می‎رود، ایشان ادامه می‎دهند.

سخنرانی هایش دارای فصاحت و بلاغت نه به مانند خواهر ولی در حد خواهر بوده است. در کتاب "بلاغات النساء” کلمات این اولیا مخدره را آورده است.

در کتاب "ریاحین الشریعه” جلد سوم صفحه 256 آمده که حضرت ام کلثوم(علیها سلام) به دلیل اینکه صبری که خداوند به حضرت زینب(علیها سلام) عطا کرده بود را نداشت چهار ماه پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، مورخ 29/جمادی الثانی/61ه.ق دق کرد و در واقع بر اثر شدت تألمات به شهادت رسید.

 3) شهدا از فرزندان امام حسن(علیه السلام) در کربلا:

امام حسن(علیه السلام) 15فرزند داشت که 5 نفر از آنان در کربلا به شهادت رسیدند.

حسن ابن حسن(علیه السلام): مشهور به حسن مثنی است. مادر وى، خوله، دختر منظور ابن ریان النزاری است. وی بعد از کشتن 17 نفر و زخمی نمودن 18 نفر دست راستش قطع شد و به اسارت دشمن در آمد. یکى از سربازان عمر بن سعد به نام ابى‏حسان اسماء بن خارجه خزارى، که از بستگان مادرش نیز بود، او را از اسارت دشمن نجات داده و در منزل خویش در کوفه به مداواى وى همت گماشت و پس از بهبودى، او را به مدینه روانه کرد. بعد از بازگشت اسراى کربلا به مدینه، حسن مثنّى همچنان با همسر فداکارش فاطمه بنت الحسین زندگى مى‏کرد تا اینکه به دستور عبدالملک بن مروان از خلفاى اموى مسموم گردیده و در 35 سالگى به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون شد.

ابوبکر ابن حسن(علیه السلام): نام مادرش نفیله است لذا او برادر تنی قاسم و عبدالله ابن حسن(علیه السلام) است و بعید نیست که از قاسم بزرگتر بوده باشد. او همسر سکینه بنت الحسین(علیه السلام) است و در کربلا با تیر سه شعبه شهید شد.

قاسم ابن الحسن(علیه السلام): مادرش نفیله است و در کربلا حداکثر 16ساله بود. او بسیار شجاع بود و در کرببلا با هزار نفر جنگید.

قاسم در شب عاشورا از شهادت خود سوال کرد امام حسین(علیه السلام) فرمود: «کیف الموت عندک؟ گفت: احلی من العسل». امام فرمود: آری شهید خواهی شد بعد از این که بلای عظیمی به تو برسد (ظاهرا چون زره و کلاه خود نداشت شهادتش فجیع بود). و بعد امام(علیه السلام) فرمود: حتی آن نوزاد(علی اصغر) در خیمه نیز شهید خواهد شد.

عبدالله ابن الحسن(علیه السلام): نام مادرش نفیله است. او در کربلا 10ساله بوده است و در آغوش امام حسین(علیه السلام) در آخرین لحظات عمر شریف امام به شهادت رسید.

عبدالله ابن عبدالله ابن حسن(علیه السلام): از دیگر شهدای این خاندان است.

4) شهدا از خاندان جعفر ابن ابیطالب(علیه السلام):

عون ابن عبدالله ابن جعفر طیار(علیه السلام): او فرزند حضرت زینب(علیها سلام) است. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السّلامُ عَلی عَون بن عَبدالله بنِ جَعفرٍ الطّیار.» در زیارت ناحیه، از او با عناوین هم پیمان ایمان، نصیحت کننده به سوی پروردگار و همتای مثانی و قرآن یاد شده و قاتل او مورد لعن خداوند قرار گرفته است.

او در رجز خود می خواند: اگر مرا نمی‌شناسید، پس من پسر جعفر، شهیدی راستین در بهشت تابان هستم؛ او در آنجا با بالی سبزفام پرواز می‌کند، در محشر همین شرافت او را بس است

او با شمشیر به جنگ دشمن ‌رفت تا این که سی نفر سوار و هجده نفر پیاده را به قتل رسانید.

محمد ابن عبدالله ابن جعفر طیار (علیه السلام): او فرزند حضرت زینب(علیها سلام) است. برخی گفته اند او فرزند همسر دیگر عبدالله بنام خوضا است.

عبید الله ابن عبدالله ابن جعفر طیار(علیه السلام): فرزند خوضاء است.

قاسم ابن محمد ابن جعفر طیار(علیه السلام): مادر او، ام کلثوم دختر زینب کبری(علیها سلام) است.(در واقع نوه حضرت زینب است)

5) شهدا از خاندان مسلم ابن عقیل:

نام پدر: عقیل ابن ابیطالب/ نام مادر:  کنیزی بنام علیّه است که عقیل او را از شام خریداری نمود./ متولد: 11ه.ق یا 33ه.ق/ شهادت:  سال 61ه.ق؛ لذا در هنگام شهادت 28 ساله یا 50 ساله بوده است.

نسبتش با امام حسین(علیه السلام): پسر عمو

نسبتش با امام علی(علیه السلام): داماد امام است. او همسر رقیه دختر امام علی(علیه السلام) است. نام مادر رقیه، صهباء یکی از همسران امام علی(علیه السلام) است.

فرزندان مسلم(علیه السلام): 

عبدالله ابن مسلم بن عقیل(علیه السلام): مادرش رقیه دختر امام علی(سلام الله علیه) است. وی در کربلا 14 یا 26 ساله بوده است.

محمد ابن مسلم بن عقیل(علیه السلام): مادرش ام ولد بوده است. برخی نیز گویند مادرش رقیه بنت علی(سلام الله علیه) است و در کربلا 27 سال داشته است.

محمد و ابراهیم(علیه السلام): معروف به طفلان مسلم که یک سال بعد از شهادت امام حسین(سلام الله علیه) از زندان ابن زیاد فرار کردند و توسط یکی از کوفیان به شهادت رسیدند.

برادران مسلم ابن عقیل(علیه السلام):

جعفر ابن عقیل(علیه السلام): مادر او ام الثغر دختر عامر از بنی کلاب است.وی در کربلا 23 سال داشت. وی 15 نفر را کشت.

عبدالرحمن ابن عقیل(علیه السلام): مادر او ام ولد بوده است. وی با دختر امام علی(سلام الله علیه) بنام خدیجه ازدواج نمود. وی 17 نفر را کشت.

عبدالله ابن عقیل(علیه السلام): عبدالله بن عقیل که به «عبدالله اکبر» ملقب بود، روز عاشورا در سپاه امام حسین(علیه السلام) به میدان رفت و با سپاهیان عمر سعد مبارزه کرد، و سرانجام به دست «عثمان بن خالد» و مردی از قبیله همدان به شهادت رسید.

محمد ابن ابی سعید بن عقیل(علیه السلام): در کربلا پسر بچه ای است. مادرش ام ولد بود. چوبی به دست داشت و به چپ و راست سر می چرخاند. لقیط ابن ایاس جهنی از روی اسب خم شد و او را جلوی چشمان مادرش به دو نیم کرد.

ب) سایر شهدا از غیر بنی هاشم:

6) شهدا از سفیران امام حسین(علیه السلام):

مسلم ابن عقیل(علیه السلام): او در کوفه به شهادت رسید.

عبدالله ابن یَقطُر حِمیری: مادرش ام قیس ابن ذریح (پرستار امام حسن و امام حسین(علیه السلام) بوده). او جواب نامه مسلم را مبنی بر لبیک کوفیان می آورد که در قادسیه دستگیر شد. عبیدالله ابن زیاد به او گفت: بالای دارالاماره برو و به درغگو پسر دروغگو لعنت بفرست. او بالای دارالاماره رفت و گفت: ای مردم! من فرستاده حسین ابن فاطمه بنت رسول الله هستم تا او را علیه پسر مرجانه و پسر سمیه آن حرامزاده پسر حرامزاده یاری کنم.

پس او را از بالای دارالاماره پرت کردند؛ اسنخوان های او شکست و هنوز رمقی در بدن داشت که با کارد سر از تنش جدا کردند.

سلیمان ابن رَزین: از غلامان امام حسین(علیه السلام) و سفیر امام بسوی رؤسای پنجگانه بصره بود. منذر ابن جارود (پدر زن ابن زیاد) او را دستگیر و بسوی ابن زیاد فرستاد و او سلیمان را گردن زد.

قیس ابن مُسهّر صیداوی: امام(علیه السلام) توسط او نامه ای به سوی مسلم و مردم کوفه فرستاد. اما او را دستگیر کردند. ابن زیاد گفت: بالای منبر برو و بگو: من فرستاده دروغگو پسر دروغگو هستم. او بالای منبر رفت و گفت: ای مردم به درستی که حسین ابن علی(علیه السلام) بهترین خلق خداست و او پسر فاطمه دختر رسول الله است و من فرستاده او بسوی شما هستم لذا او را اجابت کنید. بر عبیدالله و پدرش لعنت و به حسین و علی(علیها السلام) درود فرستاد. پس او را از دارالاماره به پایین افکندند.

7) یاران شیدای امام حسین(علیه السلام):

*عبدالرحمن ابن عبد رب الانصاری الخزرجی: از صحابه رسول خدا و از یاران مخلص امام علی(علیه السلام) است. وی قرآن را نزد علی(علیه السلام) آموخت. او از مکه امام را همراهی نمود تا به فیض شهادت نائل آمد.

*نعیم ابن عجلان انصاری خزرجی: او همراه دو برادرش در جنگ صفین علی(علیه السلام) را همراهی نمود. وی از کوفه خود را به امام(علیه السلام) رساند.

*عمران ابن کعب ابن حارث الاشجعی: از وی فقط در زیارت ناحیه مقدسه اسم برده شده است.

*قاسط ابن زهیر ابن حرث تغلبی: او همراه با برادرش کردوس در کربلا به شهادت رسیدند. آنها صحابه امیرالمومنین(علیه السلام) هستند و امام علی و امام حسن(علیه السلام) را در جنگ های متعدد یاری کرده اند.

*کنانه ابن عتیق تغلبی: عابد و قاری و از شجاعان کوفه بود.

*زاهر ابن عمرو کندی: رزم آوری مشهور بود. او از محبان شناخته شده اهل بیت(علیهم السلام) بود. او علیه معاویه شورید و تا سال 60ه.ق فراری بود. او به حج رفت و از آنجا امام حسین(علیه السلام) را همراهی کرد.

*حارث ابن عمرو القیس کندی: جنگاور و اهل عبادت بود. وی به یاری ابن سعد آمده بود ولی وقتی دید او کلام امام را رد کرد به لشکر امام حسین(علیه السلام) پیوست.

*یزید ابن ثبیط عبدی بصری: او در قبیله خویش به مردی شریف شهرت داشت و از شیعیان علی(علیه السلام) بود. وی به همراه دو فرزند از ده فرزندش(عبدالله و عبیدالله) و اصحابش (عامر و غلامش و نیز سیف ابن مالک و ادهم ابن امیه) به مکه آمدند. او در مکه به دنبال امام می گشت و امام(علیه السلام) به دنبال او می گشت.تا بالاخره امام(علیه السلام) در خیمه او ایستاد تا او برگشت. وی در کربلا به شهادت رسید.

*عامر ابن مسلم عبدی بصری: وی از شیعیان بصره است که همراه غلامش سالم به همراهی یزید ابن ثبیط امام(علیه السلام) را از مکه تا کربلا همراهی کردند.

*سالم غلام عامر ابن مسلم عبدی: وی در حمله نخستین به شهادت رسید.

*سیف ابن مالک عبدی بصری: از شیعیان بصره است و در حمله نخستین شهید شد.

*حباب ابن عامر ابن کعب تیمی: از شیعیان کوفه بود.

*نُعمان ابن عمرو الرّاسبی: از اهالی کوفه و از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) است. او با عمر ابن سعد به کربلا آمد. وقتی عمر ابن سعد پیشنهادات امام(علیه السلام) را رد کرد شبانه به امام پیوست.

*حُلاس ابن عمرو ازدی راسبی: برادر نُعمان است. او یار علی(علیه السلام) بوده و از مأموران نیرو انتظامی امام علی(علیه السلام) در کوفه بوده و همچون برادرش شبانه به سپاه امام حسین(علیه السلام) پیوست.

*عمار ابن ابی سلامه دالانی: از صحابه امام علی است و آن حضرت را در هر سه جهادش یاری نمود.

*جابر ابن حجاج: غلام عامر است. وی مردی شجاع و رزم آور بود.

*مسعود ابن حجاج: از شیعیان بنام، شجاع و رزم آور است. وی به همراه عمر ابن سعد به کربلا آمد و خود را به سپاه امام(علیه السلام) رساند.

*عبدالرحمن ابن مسعود ابن حجاج: فرزند مسعود است و از شیعیان شناخته شده کوفه.وی به همراه پدرش به خدمت امام رسیند.

*جبله ابن علی شیبانی: وی از شجاعان کوفه است. در بدو امر مسلم ابن عقیل را یاری نمود و سپس به یاری امام (علیه السلام) شتافت.

*عبید الله ابن یزید ثُبیط: وی اهل بصره است و همراه پدر زید و برادرش عبدالله به کربلا آمد.

*عبدالله ابن یزید ثبیط: از شیعیان بصره است.

*ادهم ابن اُمیه: از دیگر شهدای کربلا

*عمار ابن حسّان ابن شُریح طائی: از قبیله طی است.او شجاع و عاشق ولایت بود. از مکه تا کربلا امام(علیه السلام) را همراهی نمود. پدرش یاور امام علی(علیه السلام) در جنگ جمل و شهید صفین است.

*عمر ابن صبیعه ابن قیس ابن ثعلبه ضبُعی تیمی: او با ابن سعد از کوفه خارج شد و با جمعی در کربلا به امام پیوست.

*مسلم ابن کثیر اعرج ازدی: از یاران امام علی(علیه السلام) بوده. وی خود را از کوفه به امام حسین(علیه السلام) رساند.

*زهیر ابن سلیم: وی در شب عاشورا موفق شد خود را به امام(علیه السلام) برساند.

*رافع ابن عبدالله: غلام مسلم ازدی است. وی بعد از مسلم و بعد از نماز ظهر به شهادت رسید.

*جُندب ابن کندی خولائی: او فرزند حُجر از اصحاب امام علی(علیه السلام) است. معاویه وی را در محلی بنام مرج عذرا به شهادت رساند. مقبره وی در شام است. جندب از بزرگان شیعه و امیر قبیله بزرگ بنی کنده است. وی قبل از ملاقات امام و لشکر حر به امام(علیه السلام) پیوست.

*جناده ابن کعب ابن الحرث انصاری خزرجی: او با اهل و عیال و فرزندش(عمرو) در مکه به خدمت امام(علیه السلام) رسیدند و تا روز عاشورا در رکاب امام ماندند.

*قاسم ابن بِشر ازدی: از شجاعان و شیعیان کوفه است. او به همراه ابن سعد وارد کربلا شد. اما با مشاهده ظلم امویان به امام(علیه السلام) پیوست.

*جُوین ابن مالک ابن قیس ابن ثَعلبه: وی از شیعیان است و با قبیله خود علیه امام(علیه السلام) از کوفه خارج شد ولی وقتی ابن سعد شروط امام(علیه السلام) را نپذیرفت با عده ای شبانه به امام پیوست.

*اُمیه ابن سعد ابن زید طائی: او از بزرگان امام علی(علیه السلام) است. وی از رزم آوران بود و شب هشتم به امام پیوست.

*زهیر ابن بُشر خثعمی: از دیگر شهدای کربلا

*عبدالله ابن بُشر خثعمی: او از شجاعان است. وی همراه لشکر عمر ابن سعد آمد ولی سرانجام یار امام حسین(علیه السلام) شد.

*بُشر ابن عمرو حضرمی: از یاران دلاور علی (ع) است. روز عاشورا پسرش در مرزی اسیر شد. امام (علیه السلام) فرمود: برو و او را آزاد کن. اما او گفت: یا اباعبدالله، درندگان مرا زنده زنده بدرند اگر از شما جدا شوم. پس امام(علیه السلام) به فرزند او 5 برد یمانی به قیمت 1000 دینار داد تا برود و برادرش را آزاد کند.

*حجّاج ابن بدر سعدی تیمی بصری: وی اهل بصره است.

*عائذ ابن مجمع ابن عبدالله عائذی(مذحجی): عائذ و پدرش مجمع و جمعی از دوستداران امام(علیه السلام) در عذیب الهجانات به امام ملحق شدند.

*قارب ابن عبدالله دئلی: مادرش خادم امام حسین(علیه السلام) بود و پدرش رسول خدا را از غار ثور تا مدینه همراه بود و همانجا اسلام آورد. قارب امام حسین(علیه السلام) را از مدینه تا مکه و سپس تا کربلا همراهی کرد و سرانجام به فیض شهادت نائل آمد.

*منجح ابن سهم: وی غلام امام حسین(علیه السلام) است.

*سعد ابن حرث: وی غلام امیرالمومنمین(علیه السلام) است. او صحابی رسول الله و آزاد شده امام علی(علیه السلام) است. در زمان حکومت امام علی(علیه السلام) استاندار آذربایجان شد. بعد از شهادت امام علی(علیه السلام) از ملازمان امام حسن(علیه السلام) بود و در نهایت امام حسین(علیه السلام) را تا کربلا همراهی نمود و به فیض عظمی شهادت دست یافت.

*نصر ابن ابی نیزر حبشی مدنی: وی غلام امام علی(علیه السلام) است. ابی نیزر از نوادگان پادشاهان عجم بوده که به رسول خدا(صل الله علیه و آله) هدیه شد و پس از رسول خدا در خدمت علی(علیه السلام) مشغول به کشاورزی بود. ابی نیزر مردی بلتد قامت و خوش سیما بود. گویند ابی نیزر از فرزندان نجاشی پادشاه حبشه بوده و از دوران کودکی به خدمت رسول خدا(صل الله علیه و آله) درآمد. بعد از رحلت نجاشی آمدند تا تنها بازمانده او را جهت پادشاهی برگردانند اما او گفت: یک ساعت در خدمت رسول خدا بودن برای من از یک عمر پادشاهی حبشه برتر است. فرزندش نصر نیز همچون پدر از یاران امام علی(علیه السلام) بود. او از مدینه تا کربلا امام حسین(علیه السلام) را همراهی کرد. امام(علیه السلام) به او اجازه بازگشت داد ولی او گفت: هرگز هرگز… اگر رفتنی بودیم به اینجا نمی آمدیم (یعنی اگر عافیت طلب بودیم آنگاه که برای پادشاهی ما را فراخواندن به حبشه برمی گشتیم.)

*حبشی ابن قیس نهمی: از دیگر شهدای دشت کربلا

*حارث ابن نبهان: نبهان غلام حمزه سید الشهداء و سواری شجاع بوده است. فرزند او حارث از یاران امام علی و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) است.

*سالم ابن عمرو: وی غلام بنی مدینه است.

*شبیب: وی غلام حرث ابن سریع همدانی جابری است. وی مردی شجاع و جنگاور بوده.

*عمرو ابن جُناده: مادر او بحریّه بنت مسعود خزرجی است. وی در کربلا یازده سال بیشتر نداشته و پس از شهادت پدرش اذن میدان گرفت. امام فرمود: حالا که پدرت شهید شده شاید مادرت راضی نباشد. عمرو در جواب امام گفت: مادرم مرا فرستاده… عمرو وارد میدان شد و اینچنین رجز خواند:

امیری حسین و نعم الامیر      سرور فواد البشیر النذیر

علی و فاطمه والداه            و هل له تعلمون من نظیر

پس از شهادت عمرو دشمن سر جدا  شده او را بسوی امام(علیه السلام) پرتاب کرد. مادرش سر او را برداشت، خون از آن برگرفت و سپس بسوی دشمن پرت کرد. سر به یکی از دشمنان اصابت کرد و او را کشت سپس برگشت و ستون خیمه را کند و بسوی دشمن حمله ور شد در حالی که اینچنین رجز می خواند:

انی عجوز فی النساء ضعیفه      خاویه بالیه نحیفه

اضربکم بضربه عنیفه           دون بنی فاطمه الشریفه

من در بین زنان، ضعیف، خرد شده، پوسیده و لاغرم. اما شما را در راه حمایت از فرزندان عزیز فاطمه ضربتی سخت می زنم.

پس تیرک خیمه را بسوی دو نفر پرتاب کرد و آنان را زخمی نمود. پس امام(علیه السلام) او را به خیمه برگرداند

*عبدالله ابن عُمَیر: او مردی شجاع و شریف بود. قامتی بلند و بازوانی پرتوان داشت و در رزم مهارت داشت. نام همسر او ام وهب است. عبدالله بر مردمی که در نُخیله علیه امام حسین(علیه السلام) جمع شده بودند سوال کرد: کجا می روید؟ گفتند: به جنگ پسر دختر رسول خدا می رویم! عبدالله گفت: سوگند به خدا برای جنگ با اهل شرک حریص هستم. من امیدوارم ثواب جهاد کسانی که با پسر دختر پیامبرشان قصد جنگ دارند از جهاد با مشرکان آسانتر به دست  آید. او ماجرا را برای همسرش تعریف کرد. همسرش گفت: به واقع رسیده ای امیدوارم که خدای تعالی به تو روی کند و در کارهایت رشد یابی. آری چنین کن و مرا نیز با خود از این شهر خارج کن. وی شبانه با همسرش بسوی حسین ابن علی(علیه السلام) رهسپار شدند. عبدالله مسیحی بود ولی به همراه مادرش خدمت امام رسیدند و دین اسلام را برگزیدند. عبدالله دو غلام عبیدالله ابن زیاد یعنی یسار و سالم را کشت. او 19سواره و 16 پیاده از لشکر دشمن را کشت و سرانجام بعد از این که انگشتان دستش قطع شده بودند به اسارت دشمن درآمد. به دستور عمر ابن سعد سرش را جدا کردند و به سوی امام پرتاب کردند. همسرش سر او را برداشت و خاک و خون از آن پاک نمود و گفت: بهشت گوارای وجودت پس ستون خیمه را کند و بسوی دشمن حمله ور شد اما امام(علیه السلام) او را برگرداند و فرمود: خدا رحمتت کند جهاد از شما برداشته شده است. او می گفت: خدایا امیدم را نا امید نکن. امام(علیه السلام) فرمود: خدا امیدت را نا امید نمی کند.

*ام وهب: وی همسر عبدالله ابن عمیر است. و سرانجام در حالی که بالای سر شوهرش نشسته بود و می گفت: «هنیا لک الجنه اسال الله الذی رزقک الجنه ان یُصحبنی معک» غلام شمر(رستم) با عمود آهنین بر سرش ضربه ای زد و درجا او را به شهادت رساند.

*مالک ابن عبدالله سُریع: مالک پسر عمو و برادر مادری سیف ابن الحارث است. او همراه با سیف ابن الحارث نزد امام حسین(علیه السلام) رفتند و سخت گریستند. امام فرمود: چرا گریه می کنید؟ در حالی که ساعتی دیگر چشمتان روشن خواهد شد. گفتند: خدا ما را فدای تو کند. گرفتار شده ای و کاری از دست ما ساخته نیست.

*سیف ابن حارث ابن سُریع جابری: از دیگر شهدای دشت کربلا

*عبدالله ابن عُروه ابن حرّاق غفاری: از بزرگان قوم خود(بنی غفار) است. جد او (حرّاق) از اصحاب امام علی(علیه السلام) است که در سه جنگ صفین و جمل و نهروان حضور داشته است.

*عبدالرحمن ابن عروه ابن حرّاق غفاری: وی برادر عبدالله است. آنها با هم به جنگ دشمن رفتند و با هم به شهادت رسیدند.

*عمرو ابن خالد اسدی صیداوی: وی از مردان شریفی است که مسلم ابن عقیل را یاری داد. عمرو بعد از خیانت مردم چاره ای ندید جز این که خود را به امام(علیه السلام) برساند. او به همراه غلامش سعد و نیز پسرش جابر ابن حارث سلمانی و نیز مجمع العائذی و غلام (نافع بجلی) به سوی امامن شتافت. آنان راهنمائی بنام طرمّاح ابن عدیّ طائی داشتند و چون راه ها بسته بودند از بیراهه آمدند. آنها همراه هم با دشمن جنگیدند. دشمن آنان را محاصره کرد. امام(علیه السلام) به ابوالفضل(علیه السلام) برای آزادی آنان از محاصره دستور داد و ابوالفضل(علیه السلام) حلقه محاصره را شکست. پس هنگامی که به شهادت رسیدند امام(علیه السلام) چندین بار برای آنان طلب رحمت نمود.

*جناده ابن حرث مُذحجی مرادی کوفی: وی پس حرث از مشاهیر شیعه در کوفه است. وی از اصحاب علی(علیه السلام) است و به همراه عمرو ابن خالد صیداوی به امام پیوست.

*سعد: غلام عمرو ابن خالد اسدی صیداوی است. وی مردی شریف بود که به همراه عمرو ابن خالد صیداوی وارد کربلا شد.

* جابر ابن حارث سلمانی: وی همراه صیداوی به کربلا آمد.

*مجمّع ابن عبدالله عائذی: پدرش عبدالله صحابی رسول خداست.و خود از یاران امام علی(علیه السلام) است.او همراه صیداوی و غلامش نافع ابن هلال و پسرش عائذ به کربلا آمدند.

*سعد ابن حارث انصاری عجلانی: او و برادرش ابوالحتوف در لشکر عمر ابن سعد بودند و هر دو از خوارج بودند.اما بعد از دیدن مظلومیت امام(علیه السلام) به یاری امام شتافتند و به شهادت رسیدند.

*ابوالحتوف ابن حارث انصاری عجلانی: از دیگر شهدای دشت کربلا

*مسلم ابن عوسجه اسدی: وی نیز همچون حبیب ابن مظاهر از طایفه بنی اسد است.او مردی شریف، عابد، با مروّت و با سخاوت بود.هنگامی که مسلم ابن عقیل در کوفه بود معقل غلام ابن زیاد با قسم های غلاظ و شداد اعتماد او را به خود جلب کرد و با فریفتن مسلم ابن عوسجه مخفیگاه مسلم ابن عقیل لو رفت. مسلم ابن عوسجه از جمله کسانی است که به امام(علیه السلام) نامه نوشت و وفادار باقی ماند.امام زمان(عج) در ناحیه مقدسه سوگند یاد نموده که او از رستگاران است.مسلم با اهل و عیالش به کربلا آمد.

هنگام شهادتش حبیب ابن مظاهر خود را بالای سر او رساند وی حبیب را به جانبازی در رکاب امام(علیه السلام) سفارش نمود.

*مجمّع ابن زیاد ابن عمرو جهنی: او در جهینه که در اطراف مدینه منوره است زندگی می کرد.وقتی امام(علیه السلام) از مدینه به سوی مکه می رفت به امام ملحق شد.

*عُبّاد ابن مهاجر ابن ابی مهاجر جهنی: وی نیز امام(علیه السلام) را از مدینه همراهی نمود.

*عقبه ابن صلت جهنی: او نیز امام(علیه السلام) را از مدینه همراهی نمود.

*وهب ابن عبدالله ابن عُمیر حبّاب الکلبی: وهب فرزند عبدالله ابن عمیر از قبیله بنی کلاب است.او همراه مادر و همسرش به کربلا آمد.به تشویق مادرش جهاد کرد.مادرش به او گفت: از تو راضی نمی شوم تا این که در پیش روی امام کشته شوی.همسرش گفت: مرا بی شوهر نکن.مادر گفت: ای فرزند عزیزم سخن همسرت را دور بینداز در راه حسین شهید شو تا به شفاعت جدش نائل شوی.او بعد از این که 19 سوار و 12 نفر از پیاده نظام را کشت دو دستش قطع و به فیض شهادت نائل آمد.وهب و مادرش مسیحی بودند و به دست امام حسین(علیه السلام) مسلمان شدند.

*ابوالشّعثا کندی: او تیرانداز ماهری بود.در کنار امام(علیه السلام) به زانو نشست و 100 تیر را شلیک کرد. 95 تیر به هدف نشست و حضرت چنین دعا کردند: «اللهم سدّد رمیته  و اجعل ثوابه الجنه» یعنی خدایا پرتاب او را محکم کن و پاداش آن را بهشت قرار بده. او با ابن سعد به کربلا آمد ولی وقتی ابن سعد شرایط امام(علیه السلام) را نپذیرفت به امام ملحق شد.او بعد از تیراندازی 9 نفر دیگر را کشت و به شهادت رسید.

*حبیب ابن مظاهر(مُظهّر) اسدی: وی از اشراف، شجاعان و چهره های سرشناس کوفه از قبله بنی اسد است. رنگ رخسارش سرخ و سفید بود وی صحابی رسول خدا(صل الله علیه و آله) بوده و در زمان حکومت امام علی(علیه السلام) مقیم کوفه شد.در سه جنگ صفین و جمل و نهروان شرکت داشت.حبیب از اصحاب سرّ امیرالمومنین(علیه السلام) و از حاملان علم آن حضرت است و از واقعه کربلا مثل میثم تمار و رشید هجری باخبر بود.حبیب و مسلم ابن عوسجه روزها مخفی می شدند و شبها حرکت می کردند تا خود را به کربلا رساندند.حبیب در کربلا از امام(علیه السلام) خواست تا اجازه دهد طایفه بنی اسد را به کمک بطلبد.امام پذیرفت. 90 نفر به حبیب لبیک گفتند اما در راه کربلا با سپاه 400 نفره ازرق درگیر شدند، تعدادی از آنان شهید شدند و بقیه گریختند پس حبیب به تنهائی بسوی امام(علیه السلام) برگشت.حبیب در شب عاشورا بسیار شادمان بود و می گفت: به خدا قسم اگر فرمان امام نبود همین امشب به آنها حمله می کردم تا نفس را پاک و چشم را روشن می کردم.در شب عاشوراء حبیب و یاران امام(علیه السلام) برای تصلی دل زینب کبری(علیها سلام)درب خیمه جمع شدند و گفتند: ای حریم رسول الله! این شمشیرهای جوانان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند… زنان گریه کردند و گفتند: ای پاکان! از دختران رسول خدا(صل الله علیه و آله) و امیرالمومنین(علیه السلام) حمایت کنید. پس همگی گریستند گویا زمین با آنان می گریست.حبیب فرمانده چپ سپاه امام(علیه السلام) بود.

حبیب در میدان نبرد چنین رجز می خواند: من حبیبم و پدرم مظاهر پهلوان میدان نبرد و کارزار شعله ور گرچه گروه شما از ما فزونتر است اما ما حجتی والاتر و آشکارتر داریم. و اگر شما خائن به عهد خود هستید ولی ما وفادارتر از شما و شکیباتریم.

حبیب ابن مظاهر 62 نفر را کشت و سرانجام به دست بُدیل ابن صُریم به شهادت رسید. امام(علیه السلام) بالای سر او آمد و فرمود: خود و اصحابم را در نزد خدا احتساب می کنم و مرتب می فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. و سپس فرمود: «لله درُک یا حبیب لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیله واحده» یعنی آفرین بر تو ای حبیب تو مرد فاضلی بودی که یک شبه قرآن را ختم می نمودی.

*حر ابن یزید ریاحی تمیمی: حرّ از فرماندهان و شجاعان بود.ابن زیاد به او گفت بدون این که حتی آب برداری با 1000 نفر راه را بر حسین ببند.حرّ گوید: وقتی به سوی کاروان امام رهسپار شدیم صدائی را شنیدم که مرا به بهشت بشارت داد.گفتم: به خدا قسم که این بشارت نیست در حالی که مجبور به جنگ با حسینم.هنگامی که به کاروان امام(علیه السلام) رسید امام به لشکر حر و حتی اسبان آنها آب داد.حر جلوی امام را به سوی کوفه بست امام فرمود: «ثکلتک(ثکلتک بکسر الکاف أی فقدتک وهو دعاء علیه بالموت على ظاهره ولا یراد وقوعه بل هو تأدیب وتنبیه من الغفله وتعجیب وتعظیم للأمر) امک ما ترید؟» یعنی مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی؟ حر گفت: اگر مادرت فاطمه(سلام الله علیها) نبود من نیز جواب می دادم اما سزاوار نیست که مادر شما را یاد کرد مگر به نیکوترین وجه. روز عاشورا حر با خطبه امام متنبه شد.امام فرمود: «الا حرّ یدع هذه اللّماظه من دنیاکم» یعنی آیا آزاده ای هست که این ریزه غذای داخل دهان را برای اهلش واگذارد؟شاید این سخن امام بود که طوفان ظلمت براندازی را در جان حر به پا ساخت.لذا حر به عمر ابن سعد گفت: آیا پیشنهاد حسین مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: چرا ولی فرمان امیر تو جنگ است. سرانجام ادب و تفکر دست او را گرفت. در حالی که بدنش می لرزید و خود را بین بهشت و جهنم مخیر می دید آهسته از لشکر فاصله گرفت شرمنده و سرافکنده خدمت امام رسید. امام(علیه السلام)فرمود: «ارفع راسک یا حر!» حر گفت: گمان نمی کردم کار به اینجا بکشد که قصد جانتان را بکنند.آیا برای من راهی به توبه هست؟امام(علیه السلام) فرمود: آری خدا به تو رو می کند.حر شاد شد و قصه بشارت هاتف را برای امام بازگو کرد.امام(علیه السلام) فرمود: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته ای.حر و با زهیر با هم به جنگ رفتند.حر 40 نفر را کشت.هنگام شهادتش امام به او فرمود: «انت الحر کما سمّتک امّک و انت الحر فی الدنیا و الاخره» .

*سعید ابن عبدالله حنفی: سعید اهل کوفه، شجاع و عابد بود.او نامه های کوفیان را از کوفه به مکه برد و امام با جواب او را بسوی کوفه فرستاد.پس مسلم ابن عقیل توسط او نامه ای برای امام فرستاد.او نامه را در کربلا به دست امام رساند.روز عاشورا سعید به امام عرض کرد: اگر هفتاد بار کشته شوم و خاکسترم را به باد دهند باز هم دست از شما برنمی دارم و حال این که کشته شدن یکبار بیش نیست ولی کرامت آن بی نهایت است. سعید و زهیر روبروی امام(علیه السلام) ایستادند تا نماز امام(علیه السلام) تمام شود آنان به قدری تیرها را بجان خریدند که با سلام نماز امام(علیه السلام) هر دو به شهادت رسیدند.سعید گفت: «اوفیت یابن رسول الله؟» وفا کردم؟ امام(علیه السلام) فرمود: «نعم انت امامی فی الجنه» بله تو در بهشت با من هستی.امام زمان(عج) بعد از اینکه در ناحیه مقدسه به سعید سلام داده آرزو نموده که خداوند او را با شهدای کربلا محشور گرداند و از مقامات آنان برخوردار گرداند.

*عمرو الصائدی: وی عمرو ابن عبدالله ابن کعب صائدی است و کنیه اش ابوثمامه است.او در بسیاری از جنگ ها امام علی(علیه السلام) را یاری نمود.او بعد از امام علی(علیه السلام) امام حسن(علیه السلام) را یاری نمود.او با مسلم ابن عقیل بیعت کرد و مسئول امور مالی او شد تا سلاح تهیه کند.بعد از مسلم، ابن زیاد دنبال او بود ولی او به همراه نافع ابن هلال حملی خود را به امام حسین(علیه السلام) رسانید.ابوثمامه همان کسی است که نزد امام(علیه السلام) از نماز اول وقت یاد کرد و امام(علیه السلام) او را دعا کرد.ابوثمامه به امام(علیه السلام) عرض کرد: یا اباعبدالله! من در الحاق به دوستانم عجله دارم و از طرفی دیدن تنهایی شما برای من مشکل است.امام(علیه السلام) فرمود: «تقدّم فانا لاحقون بک عن ساعه». پس ابوثمامه با دشمن جهاد کرد و سرانجام به دست پسرعمویش قیس ابن عبدالله صاعدی به شهادت رسید.

*سلمان ابن مُضارب ابن قیس انماری بَجَلی: او پسر عموی زهیر ابن قین ابن قیس انماری بَجَلی است.او همراه زهیر به حج رفته بود و با دعوت زهیر به امام(علیه السلام) پیوست.

*زُهیر ابن قین ابن قیس انماری بجلی: وی اهل کوفه است و به شجاعت شهره است.از یاران رسول خدا(صل الله علیه و آله) اما بعد از رسول اکرم در اثر تبلیغات سوء معاویه، امام علی(علیه السلام) را در قتل عثمان سهیم دانست و به عثمان مودت ورزید.در مسیر بازگشت از مکه به کوفه با امام(علیه السلام)هم مسیر شدند وی سعی می کرد با امام(علیه السلام) ملاقات نکند اما در یکی از منازل بالاجبار با امام(علیه السلام) هم منزل شدند امام(علیه السلام) به دنبال او فرستاد.او ندانست چه جوابی بدهد اما همسرش بنام دلهم به او تشری زد که او را به خود آورد پس با امام(علیه السلام) ملاقات کرد امام(علیه السلام) به او فرمود: به یاد آور که در غزوه بلنجر(از شهرهای امروز ترکستان و بلا روم قدیم) غنیمت فراوان به دست آوردید و خوشحال بودید پس سلمان گفت اگر سرور جوانان اهل بهشت را درک کردید برای جهاد در رکاب او شادمانی کنید چرا که بهره های بیشتری به دست خواهید آورد.او بعد از ملاقات شادمان به امام(علیه السلام) پیوست و فرماندهی جناح راست را عهده دار شد.زهیر هنگام نماز جماعت روبروی امام(علیه السلام) ایستاد و تیرها را به جان خرید و بعد از کشتن 120نفر از لشکر ابن سعد به دست کثیر و مهاجر به شهادت رسید.امام(علیه السلام) در شهادت او فرمود: ای زهیر! خدا تو را از رحمتش دور نکند و خداوند کشندگان تو را لعنت کند، که همچون بنی اسرائیل به شکل بوزینگان و خوکان درآمدند.

*عمرو ابن قُرظه خزرجی انصاری کوفی: وی پسر کعب ابن عمرو ابن عائذ ابن مناه است.پدرش از اصحاب رسول خدا(صل الله علیه و آله) بود و با امام علی(علیه السلام) به کوفه آمد، در جنگ های حضرت حضور داشت و از طرف امام(علیه السلام) والی فارس بود.وی در سال 51 ه.ق وفات کرد.عمرو با بدنش تیرهایی را که بسوی امام می آمد می گرفت.پس از این که زخم های بسیار بر بدنش نشست رو به امام کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کردم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری شما در بهشت پیش روی من هستید.از من به رسول خدا سلام برسان و به ایشان خبر ده که من نیز خواهم آمد.

*نافع ابن هلال الجَمَلی: وی از قاریان قرآن و مردی جنگجو، شجاع و از نویسندگان حدیث بود.در هر سه جنگ امام علی(علیه السلام) را یاری نمود.وی در عذیب الهجانات به امام حسین(علیه السلام) ملحق شد.او روز عاشورا به امام عرض کرد: ما از ملاقات با خدا کراهت نداریم.ما دوست داران شما را دوست داریم و با دشمنان شما هر کس که باشد دشمنیم.نافع در کربلا هم سقا بود هم تیرانداز.سرانجام پس از کشتن 12 نفر او را با سنگباران کردن و شکستن بازوانش به اسارت درآوردند. وی به ضربت شمر به شهادت رسید.

*واضح ترکی: وی غلام حرث سلمانی مذحجی است و از نژاد ترک بوده.مردی شجاع و پاکدامن.او با همراهی جناده ابن حرث خود را به امام رساند. هنگام شهادت امام را خواند حضرت او را در آغوش گرفت و گونه اش را بوسید.واضح گفت: کجا چون منی با فرزند رسول خدا این گونه باشد که او گونه بر گونه ام نهد پس جان به جان آفرین تسلیم نمود.

*اسلم(مسلم) ابن عمرو: وی از نژاد ترک بود و افتخار کاتب بودن سیدالشهداء را داشت ونیز قاری قرآن بود.امام او را نیز در آغوش گرفت و گونه بر گونه اش نهاد.او گفت: چه کسی مثل من است که پسر رسول خدا گونه بر گونه اش نهد؟

*بُریر ابن خُضیر همدانی کوفی: از بزرگان و قاریان و پرهیزگاران مسجد کوفه است.وی چهل سال نماز صبح خود را با وضو نماز عشاءش به جا می آورد و هر شب یک ختم قرآن می نمود.در زمان او کسی عابدتر از او نبود.وقتی خبر حرکت امام(علیه السلام) از مدینه به مکه را شنید خود را در مکه به امام رساند.شب عاشورا بریر با عبدالرحمن شوخی می کرد و می گفت: قوم و تبار من می دانند که من حتی در جوانی بذله گو نبوده ام اما من واقفم بر آنچه که بزودی ملاقاتش خواهم نمود.به خدا سوگند تنها فاصله ما و بهشت حمله این قوم با شمشیرهایشان است چقدر مایلم که آن حمله هم اکنون باشد.                                                             بریر صبح عاشورا با کوفیان سخن گفت و مزد رسالت و کار زشت کوفیان را در بستن آب به رخشان کشید.اما کوفیان گفتند: ما نمی دانیم تو چه می گویی! و بریر را تیرباران کردند.

یزید ابن معقل بریر را گمراه خواند بریر او را به مباهله دعوت نمود آنها یکدیگر را لعن کردند پس به هم حمله نمودند و بریر مغز او را متلاشی کرد.پس کعب از پشت او را با نیزه زد و به شهادت رساند. نوار همسر کعب با کعب برخورد تندی کرد و او را به قتل سیّد القرّاء سرزنش نمود.

*حنظله ابن سعد(اسعد) شبامی: او مردی فصیح و بلیغ و شجاع بود.او به کوفیان گفت: حسین را نکشید که بر شما به عذابی همانند عذاب قوم نوح و عاد و ثمود بیمناکم.پس به امام(علیه السلام) گفت: آیا بسوی آخرت شتاب نکنم؟ امام فرمود: بشتاب بسوی حکومتی که کهنه نگردد.پس حنظله گفت: سلام بر تو و اهل بیتت خداوند بین ما و شما در بهشت آشنایی برقرار کند.امام فرمود: آمین آمین.پس کارزار نمود تا شهید شد.

*عبدالرحمن ابن عبدالله اَرحبی: از یاران امام علی(علیه السلام)، شجاع و صاحب نفوذ بود.وی از جمله کسانی است که نامه های کوفیان را در مکه به امام تحویل داد.او به همراه مسلم ابن عقیل به کوفه فرستاده شد اما دوباره به مکه برداشت و تا شهادت امام(علیه السلام) را همراهی نمود.او در میدان نبرد چنین رجز می خواند: من بر دین حسن و حسینم ای نفس بر نیزه و شمشیر شکیبایی کن تا وارد بهشت شوی.

*شَوذب ابن عبدالله: زمانی غلام شاکر پدر عابس بود.خانه او محل تدریس شیعیان بود.در خانه او از فضل اهل بیت سخن گفته می شد.قاری و حافظ حدیث بود.شوذب همچنین سفیر مسلم ابن عقیل از کوفه به مکه بود.وی امام را از مکه تا کربلا همراهی نمود.

*عابس ابن ابی شبیب شاکری: امیر المومنین(علیه السلام) در جنگ صفین قبیله بنی شاکر را چنین ستود: اگر تعداد شما به هزار می رسید خداوند آنگونه که سزاوار بود پرستش می شد. او مردی اهل کمال، زهد و ورع بود.بسیار زنده دل و شب زنده دار بود.هنگامی که مسلم نامه امام(علیه السلام) را خواند عابس گفت: من نمی دانم در دل دیگران چه می گذرد و وعده فریبنده نمی دهم اما اگر دعوتم کنید اجابت می کنم و با دشمنان شما می جنگم. روز عاشورا در برابر امام(علیه السلام) ایستاد و گفت: نزد من کسی عزیزتر از تو نیست.اگر قدرت داشته باشم که ظلم را با چیزی عزیزتر از جان و خونم دور کنم چنین خواهم کرد.سلام بر تو ای اباعبدالله من شهادت می دهم بر هدایت شما و پدرتان استوارم.پس به میدان آمد و می گفت: الا رجل الا رجل: آیا مرد رزم نیست.کسی جرات میدان او را نداشت پس به دستور ابن سعد او را سنگباران کردند.پس عابس زره از تن بیرون آورد و حمله نمود پس 200نفر را بکشت.دیگر طاقتی برای او نمانده بود.محاصره اش نمودند و سر از تنش جدا نمودند.همه می گفتند من او را کشتم پس ابن سعد برای خواباندن نزاع گفت: او را یک نفر نکشته است.پس سر او را بسوی خیمه امام(علیه السلام) پرتاب کردند.

*جَون ابن حویّ: وی غلام ابوذر غفاری است.او اهل نوبه و از شیعیان است.وی پیوسته بعد از ابوذر با اهل بیت(ع) بوده است و امام حسین(ع) را از مدینه تا کربلا همراهی نمود.جون در ساخت سلاح جنگ مهارت داشت و در شب عاشورا اسلح سپاه امام را تعمیر کرد.امام(ع) به او اذن میدان نمی داد لذا او زینب(س) را واسطه قرار داد و به پای امام افتاد و می گفت: ای فرزند رسول خدا! من خود می دانم که بوی خوشی ندارم رنگم سیاه و نسبم پست است اما به خدا از شما جدا نخواهم شد تا خونم با خون شما مخلوط گردد.امام شفاعت زینب(س) و التماس های او را پذیرفت و او وارد میدان نبرد شد.او 25نفر را کشت و در آخرین لحظات عمرش اباعبدالله بالای سر او رفت و فرمود: «اللهم بیّض وجهه و طیّب ریحه و احشر مع الابرار و عرّف بینه و بین محمد و آل محمد». امام زین العابدین(ع) می فرماید: بعد از سه روز که برای دفن اجساد آمدیم بوی خوشی از او متصاعد بود.

*اَنس ابن حرث کاهلی اسدی: او و پدرش حرث از صحابه رسول خدا(ص)بودند و در غزوه بدر و حنین در رکاب رسول الله جنگیدند.وی از راویان معتبر حدیث نزد شیعه و سنی است از جمله روایات او: انّ ابنی هذا الحسین یُقتل بارض یُقال لها کربلا فمن شهد ذالک فلیَنصَرُه.او از اهالی کوفه بود.او موفق شد شبانه در کربلا خود را به امام(ع) برساند.امام از او خواست علت حضور عمر ابن سعد را در کربلا جویا شود.انس وقتی به نزد ابن سعد رسید سلام نکرد.عمر گفت: مگر ما را مسلم نمی دانی که سلام نمی کنی؟ انس گفت: مگر به کسی که در برابر فرزند رسول خدا ایستاده باید سلام کرد؟

عصر عاشورا انس در حالی که با عمامه اش کمرش را بسته بود و ابروان بلندش را با دستمالی بر پیشانی بسته بود اذن میدان خواست.امام به چهره او نگاه کرد و گریان فرمود: ای پیرمرد! خداوند سپاس گذار تو باشد. او 18 نفر را کشت و به شهادت رسید.

*حجاج ابن مسروق(مسرور) جُعفیّ مُذحجی: او از صحابه علی(ع) بود و در کوفه زندگی می کرد.در راه مکه به کربلا به امام ملحق شد.وی موذن امام بود.در بیستمین منزل (قصر بنی مقاتل) عبید الله ابن حر جعفی خیمه ای برافراشته بود.امام به حجاج ابن مسروق امر فرمود که او را دعوت کند.حجاج به او گفت: برای تو هدیه و گرامی داشتی دارم اگر بپذیری چه بکشی چه کشته شوی ماجوری.گفت: مایل نیستم او را ببینم و او مرا ببیند.

روز عاشورا حجاج نبردی سخت کرد و در حالی که چهره اش از خون رنگین بود خدمت امام آمد و گفت: تو امامی هدایت یافته هستی که دیگران را دهدایت می کنی.پدرت صاحب جود و فضل و احسان بود آن عزیزی که ما او را وصی و جانشین بر حق رسول خدا می دانیم.امام فرمود: آری من نیز آن دو بزرگوار را بعد از شما ملاقات خواهم نمود.او بار دیگر به میدان رفت تا به شهادت رسید.

*ضرغامه ابن مالک تَغلبی: او شیر میدان نبرد بود.شیعه شناخته شده مولا بود.با سپاه ابن سعد بیرون آمد و به لشکر امام(ع) پیوست.بعد از نماز ظهر با اذن امام به میدان رفت و بعد از نبردی خونین به شهادت رسید.

*عمر ابن عبدالله الجندعی: وی در کربلا زخمی شد و بعد از یکسال به شهادت رسید.

*ابوعمرو نهشلی: او چون صاعقه ای شرربار به هر طرف می تاخت بگونه ای که هیچ کس تاب برابری با او نداشت.سرانجام توسط عامر ابن نهشل به شهادت رسید.

*سُوید ابن عمرو ابن ابی مطاع : آخرین یاور امام(ع) است.او مردی شجاع، زاهد وعابد بود.وی در میدان با صورت به زمین خورد و از هوش رفت اما دشمن گمان کرد او کشته شده است. بعد از شهادت امام به هوش آمد و با دشمن جنگید تا به فوز شهادت نائل آمد.

*هفهاف ابن مُهنّد راسبی ازدی بصری: وی ساکن بصره بود.از فرماندهان امام علی(ع) در جنگ صفین بود.بعد از شهادت امام حسن(ع) به بصره آمد و سپس به کربلا رفت اما امام به شهادت رسیده بود پس شمشیر کشید و جنگید تا به شهادت رسید.

*بَکر ابن حیّ:  او ابتدا در لشکر ابن سعد بود ولی به امام(ع) ملحق شد و پایش قطع و به اسارت درآمد و در زیر شکنجه به شهادت رسید.

*سِوار ابن ابی حِمیر فهمیّ همدانی: او در کربلا مجروح شد و با وساطت خاندانش تا 6ماه مجروح بود و در اثر جراحات به شهادت رسید.

*عمرو ابن عبدالله الجندعیّ: ضربتی به سر او زدند و بیهوش شد و بعد از یکسال به شهادت رسید.

ج) زنده کنندگان خون شهدای کربلا:

امام سجاد(ع)

زینب کبری(س)

ام کلثوم بنت علی(ع)

سکینه بنت الحسین(ع)

فاطمه بنت الحسین(ع)

8) زنان هاشمی در کربلا:

*زینب کبری(س): حضرت در کربلا 55 ساله بود.محل تدفین او را مدینه، شام و مصر ذکر کرده اند.وی در 15 رجب 62 ه.ق از شدت غصه درگذشت.

*ام کلثوم: وی دختر حضرت زهراء(س) است و در کربلا 54ساله بود او 4 ماه بعد از کربلا از شدت غصه درگذشت.

*زینب صغری: دختر امام علی(ع) و همسر محمد ابن عقیل ابن ابی طالب است برخی معتقدند آن که در شام مدفون است ایشان است نه زینب کبری(س)

*رقیه: دختر امام علی(ع) است.لقبش ام کلثوم صغری و مادرش ام حبیبه همسر مسلم ابن عقیل است.از وی دو پسر بنام عبدالله و محمد و یک دختر بنام عاتکه به شهادت رسیده اند.

*فاطمه بنت حسن ابن علی(ع): او مادر امام باقر(ع) و همسر امام سجاد(ع) است.این زن نخستین علویه ای است که فرزند علوی به دنیا آورده است.

*رمله: همسر امام حسن مجتبی(ع) است.او مادر قاسم و عبدالله ابن حسن(ع) است او را نفیله نیز گفته اند.

*فاطمه بنت الحسین(ع): بر سر مزار شوهرش حسن مثنی یکسال خیمه زد و مشغول نماز و روزه شد.

*سکینه: سکینه لقب اوست و نامش امینه، امیمه و آمنه ذکر شده است.

*ام کلثوم: دختر عبدالله ابن جعفر و همسر قاسم ابن محمد ابن جعفر و مادرش زینب کبری(س) است.

*رقیه: دختر امام حسین(ع) است.وی 4ساله بود که در خرابه شام به شهادت رسید.

*رباب دختر امرو القیس: امروالقیس در زمان عمر ابن خطاب به مدینه آمد و مسلمان شد

*عاتکه: دختر زید ابن عمرو ابن نفیل یکی از همسران امام حسین(ع) است.او زنی صاحب جمال و دارای حسن خلق و وجاهت و عقلانیت بود او بعد از امام حسین(ع) ازدواج نکرد.

*سه تن از دختران امام علی(ع): برخی از مقاتل سه تن از دختران امام علی(ع) به نام های میمونه، خدیجه و ام الحسن که همسران سه تن از همسران عقیل ابن ابیطالب بوده اند را نام برده اند.

*دو تن از دختران امام حسن(ع): برخی از مقاتل نیز دو زن به نام های ام الحسن و ام الحسین از دختران امام حسن(ع) را نام برده اند که در کربلا به شهادت رسیده اند.

منبع برای مطالعه بیشتر: کتاب یاران شیدای حسین ابن علی تالیف استاد مرتضی آقا تهرانی

نظرات بینندگان