اگر لازم باشد تمام فرزندانم را برای دین خدا و کشور تقدیم میکنم
به گزارش شیرازه، شهادت خود افتخاری بزرگ است و مادر شهید بودن افتخاری بس غیر قابل توصیف، این را می شود از نگاه مادرانشان که آسمانی شدند فهمید.
وقتی پای صحبت های مادر یک شهید مینشینی، دلت صفا پیدا میکند و انگیزه ای دوصد چندان میگیری، مادر شهیدان داوودی با افتخار از شهدا فرزندانش در راه دین خدا و کشور میگوید و از اینکه دیگر فرزندانش نیز در این را قدم بردادند افتخار می کند.
حاجی بی بی فیروزی
مادر شهیدان محمد مجید وعبدالحمید داوودی می گوید فرزندم محمد مجید در سن
19 سالگی فرمانده گروهان، گردان کمیل بود.
حاجی بی بی گفت: فرزندم عبدالحمید در 16 سالگی به جبهه رفت.
مادر شهیدان محمد مجید وعبدالحمید داوودی از شهادت فرزندانش در شب 21 رمضان در عملیات رمان می گوید.
حاجی بی بی فیروزی در خصوص جبهه رفتن عبدالحمید گفت: عبدالحمید وقتی می خواست به جبهه برود سنش دوسال کم داشت.
آن
زمان عبدالحمید، شناسنامه اش را برداشت و پیش دایی اش که در ثبت احوال کار
می کرد رفت. تا اینکه سن خود را تغییر بدهد و به جبهه برود.
مادر
شهیدان داوودی از پسرش محمد مجید نقل می کند که؛ محمد مجید به من گفت دوست
داری ، مادر شهید باشی، و مادر شهید صدایت کنند و من هم به او گفتم مادر
هر چه خدا بخواهد مادرجان.
وقتی فرزندانتان میخواستند به جبهه بروند شما در جواب به آنها چه گفتید ؟
وقتی
فرزندانم به من گفتند می خواهیم به جبهه برویم نه من و نه پدرشون مانع
رفتن آنها نشدیم من آنها را از زیر قرآن رد کردم و راهی جبهه شدند.
وی در خصوص جانبازی محمد مجید و پنهان کاری او گفت: محمد مجید هنگامی که در جبهه در سنگر بود بر اثر ترکش خمپاره زخمی وبه تهران انتقال داده شده بود و بعد از بهبودی حالش به نی ریز آمد؛ و گفت مرخصی گرفتم ولی به من نگفت که زخمی شده و بعد 15 وباره به جبهه برگشت.
هردو فرزندم در سال 61 در عملیات رمضان در شب 21 ماه رمضان به شهادت رسیدند و شب 23 رمضان آنها را به من تحویل دادند.
مادر جان شهادتت مبارک
در
سال 61 شب 23 رمضان ما را به بسیج بردند و گفتند محمد مجید شهید شده و به
من نگفتند که عبدالحمید هم شهید شده است و من فکر میکردم عبدالحمید زنده
است و دارد به مرخصی میاد.
وقتی برسر پیکر محمد مجید رفتم چهره اش را که دیدم بهش گفتم مادر جان مجید جان مادر به آرزویت رسیدی ، قبول باشه مادرجان ماردت را مادرشهید کردی شهادتت مبارک.
من
را به بیرون بردند تا آن لحظه هنوز نمی دانستم عبدالحمید هم شهید تا اینکه
محمد خلیل پسرم به من گفت مادر اگه جنازه هر پنج پسرت رو آوردند ناراحت
نشو.
وقتی رفتیم در صحن شهدا در آنجا فردی روضه میخواند که همان جا گفت "دو دل داده داوودی" که همان جا فهمیدم عبدالحمید هم به شهادت رسیده است.
بعد از شهادت فرزندانتان چگونه زندگی کردید ؟
بعد از شهادت فرزندانم کمی حالم بد بود تا اینکه 15 روز بعد از شهادت هر دو فرزندم به بسیج رفتم در پشت جبهه به دیگران کمک کردم.
اگر دوباره جنگ شود اجازه می دهید فرزدانتان دوباره به جبهه بروند؟
انشاالله که جنگ پیش نیاید ولی اگر لازم باشد تمام فرزندان را برای دین خدا و کشور تقدیم خداوند میکنم
منبع: نبض نی ریز