کد خبر: ۱۱۵۱۴۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۰ - ۲۳ مهر ۱۳۹۶

قصه ی پر غصه ی توانمندانی که با چشم دلشان به دنیا لبخند می زنند

در میان نعمت های الهی، نعمت چشم و بینایی از نعمت های بسیار مهم و شگفت انگیز است، و به راستی از دست دادن چنین نعمتی، دنیا را بر انسان تاریک می کند، و موجب نابودی ابزار مهم شناخت و درک حقایق می شود اما هستند کسانی که با این نظر هم عقیده نیستند.

به گزارش  شیرازه، فرق است میان آنکه بی هیچ رنجی به گذران زندگی می پردازد، درس می خواند، شغلی می یابد، تشکیل خانواده می دهد، خانه می سازد و هزار راه را برای بهتر زیستن امتحان می کند با کسی که رنج را به جان می خرد و با انگیزه ای ستودنی کفش آهنین به پا می کند و به جنگ مشکلات زندگی می رود، بدون آنکه یکی از مظاهر راحتی را داشته باشد.

حمیده محمدی ، بانوی توانمند جهرمی یکی از آن افرادی است که با چشم دل به تماشای زیبایی های هستی نشسته و با وجود محدودیتی که دارد از حرکت نایستاده و با پشتکار فراوان به جنگ با ناملایمات زندگی رفته است .

- خودتان را معرفی کنید و از ماجرای تاریک شدن چشمانتان برایمان بگویید؟

حمیده محمدی هستم ، متولد 12 بهمن ماه سال 1362 و لیسانس برنامه ریزی اجتماعی دارم . ماجرای چشمانم به دی ماه سال 73 بر میگردد . وقتی که کلاس اول راهنمایی بودم و تا قبل از آن هیچ مشکلی نداشتم . سر سفره ی شام نشسته بودیم که ناگهان همه جا برایم تاریک شد و دیگر نتوانستم جایی را ببینم .

- وقتی این مشکل پیش آمد چه واکنشی داشتید؟

خب اولش برایم خیلی سخت بود . حتی خانواده ام هم باورشان نمی شد و قبول نمی کردند . قبل از آنکه این مشکل برایم پیش بیاد به عینک علاقه داشتم و وقتی این مشکل به وجود آمد ابتدا خانواده ام فکر می کرند بخاطر اینکه آنها را مجاب کنم از عینک استفاده کنم اینگونه رفتار می کنم . اما بعد از چند روز که دیدند واقعا در راه رفتن و دیدن اجسام مشکل دارم باورشان شد .

- نظر پزشکان در این مورد چه بوده است؟

مشکل چشمانم یکی از نادرترین موارد شاید در دنیا باشد . به بسیاری از پزشکان و متخصصان چشم پزشکی مراجعه کرده ام اما آنها می گویند از نظر علم پزشکی چشمانت هیچ مشکلی ندارد و نتوانسته اند تشخیصی برای این مورد بدهند، در حال حاضر نزدیک به 23 سال است که با مشکل کم بینایی مواجه هستم . در ده سال اول مطلقا جایی را نمی دیدم و تنها از حس شنواییم استفاده می کردم . در ده سال دوم سعی کردم از دیگر حس هایم مثل بویایی و یا لامسه بیشتر بهره بگیرم ، در این دو سه سال اخیر نیز به دنبال درمان از طریق طب سنتی رفته ام و مقداری از بینایی خود را بدست آورده ام .

- این اتفاق چقدر در روند زندگیتان مؤثر بوده است؟

خیلی، در این مدتی که برای درمانم سراغ طب سنتی رفته ام بسیار به این حرفه علاقه مند شده ام تا جایی که درحال حاضر در کنار دکتر با ایشان همکاری می کنم . در طول این 23 سال هیچگاه خودم را دیگران مقایسه نکرده ام و و از اینکه چشمانم به خوبی نمی بیند گلایه ای نکرده ام .از انگشتان دستانم برای درک محیط اطرافم استفاده می کنم . با استفاده از قوه ی تخیلم و علاقه ی زیادی که به کودکان دارم برایشان شعر می گویم ، داستان می نویسم ، نقاشی می کنم و حتی کتاب چاپ کردم .مدرک قالیبافی ام را نیز سال گذشته گرفتم . با استفاده از حس چشایی و بویایی به راحتی آشپزی می کنم و در زمینه مربیگری کودکان نیز فعالیت کرده ام .

- در مورد کتابتان و دیگر استعدادهایتان برایمان بگوئید

کتابم با موضوع رنگ آمیزی نقاشی برای کودکان است . علاوه بر این بافندگی می کنم و بدون آنکه کلاس آموزشی رفته باشم کیف بافی انجام می دهم و همه طرح های آن را خودم طراحی می کنم .

- بیشترین دغدغه و بزرگ ترین مشکل شما در این مدت چه بوده است؟

 بعد از اینکه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم به دنبال کار و یافت یک شغل بوده ام اما تا کنون موفق نشده ام . شاید تنها موردی که از آن نارحت هستم همین باشد . با توانایی هایی که دارم نمیتوانم قبول کنم که بیکار باشم . اصلی ترین مشکل ما کار است، کسی صدای ما را نمی شنود . آرزویم این است که دیده شویم و بتوانیم توانمندی هایمان را بروز دهیم . می گویند صدای بلند را کسی نمی شنود اما کسی نه صدای بلند و نه صدای آهسته ی ما را نشنید.

- تا کنون حمایتی از سوی نهادهای مرتبط از شما شده است؟

متاسفانه هیچ حمایتی از سوی مسؤولین نشده ام . اگر بهزیستی مرا حمایت نکند پس باید به سراغ چه کسی بروم ؟!از سال 83 به اداره ی بهزیستی مراجعه می کنم اما تا کنون هیچ حمایتی از من نکرده اند . قول دادند کتابم را اگر چاپ کنم برای فروش آن حمایتم می کنند اما بعد از چهارسال که از چاپ کتابم می گذرد یک نسخه از آن را نخریده اند . اگر تنها یکی از هنرهایم را دیده بودند و حمایتم کرده بودند برایم کافی بود اما مشکل اینجاست که ما را نمی بینند، این مسؤولین اند که نابینا هستند و این همه استعداد و توانایی هایی که من و امثال من داریم را نمی بینند . به من قول دادند برایم کاری مهیا کنند اما هربار مراجعه می کنم یا انکار می کنند و یا باز وعده ی سرخرمن می دهند، به من می گویند کاری از دستمان بر نمی آید.

- برای تحصیل چه مشکلاتی داشتید؟

 من در مدارس عادی تحصیل  کردم و همه موارد را در کلاس درس به خاطر می سپردم و نیاز چندانی به درس خواندن مجدد در منزل نداشتم . همواره جزء شاگردان ممتاز مدرسه بودم.

- از علایق و آرزوهایتان برایمان بگویید؟

 علاقه بسیار زیادی به بازیگری و کارگردانی دارم و تا کنون هم در این زمینه خیلی تلاش کرده ام اما آنچنانی که باید و شاید نتوانستم به حد مطلوبی که از خودم انتظار دارم برسم.

علاقه ی زیادی به آشپزی دارم و طرز تهیه غذاهای زیادی را بلدم و آنها را درست می کنم . از حس بویایی در پخت غذا استفاده می کنم . ماکارونی را خیلی دوست دارم و خیلی خوب آن را طبخ می کنم.

اگر بگویم آرزویم خوب شدن چشمانم نیست شاید راستش را نگفته باشم اما احساس می کنم اگر چشمانم ضعیف نشده بود این هنر ها و استعداد های خودم را نمی توانستم کشف کنم و مثل  بقیه افراد دچار روزمرگی می شدم و توانمدی هایم شکوفا نمی شد.

اگر به این نتیجه برسم که می توانم کاری را انجام دهم حتما به سراغ آن می روم و به هر نحوی که شده آن را انجام می دهم.

- چه چیزی بیشتر از همه ناراحتتان می کند؟

بدی های دیگران در حقم را که به یاد می آورم خیلی اذیت می شوم  حتی شب ها خوابم نمی برد.

صحبت پایانی :

ما نیازی به ترحم نداریم، اگر استعداد ها و توانمندی هایمان دیده شود برایمان کافی است . همه مسؤولین در قبال ما فراموش کار شده اند گاهی اوقات به خودم می گویم که کار از رو رفت اما تو برای یافتن کار از رو نرفتی . توکل به خدا و پشتکار عامل همه ی موفقیت هاست. 




منبع: پسین جهرم
برچسب ها: جهرم ، نا بینا ، روشن دل
نظرات بینندگان