بازنشر گفتگوی علی جعفری دبير اسبق جنبش عدالتخواه؛
در برهههایی روند جنبش عدالتخواه با مطالبات رهبري زاويه پيدا كرد و دوباره برگشت/ در اين دو سال بايد با دولت مدارا و به او كمك كرد/تفكيك بين رهبري و دفتر رهبري، بحث مهمي است/ کاری که شورای ائتلاف کرد ذبح جوانگرایی بود/ صندلي مجلس يك كالاي لوكس و سرمايهاي و پردرآمد است/ حتي يك روز هم عضو جبهه پايداري نبودهام
بخش مهمي از بيكاري و گراني در چند دهه گذشته به خاطر نظام معيوب بودجهريزي بوده است. براي اصلاح ساختاري بودجه بايد دو تا كار انجام دادد. يكي در بعد هزينههاست. در بعد هزينههاي دولتي آمارهاي مفصلي وجود دارند.
علی جعفری که با سابقه عدالت خواهی به خصوص در دوره دانشجویی شناخته می شود از نامزدهای انتخاباتی تهران برای یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی بود. او که کارشناس ارشد مسائل حقوقی است در مصاحبه ای که چند ماه پیش با رجانیوز داشته به بحث اصلاح ساختار انتخابات و همچنین ساختار نظام بودجه ریزی کشور پرداخته است. نام وی در جبهه پایداری نیز بود که در روند وحدت ائتلاف و پایداری به لیست وحدت راه پیدا نکرد.
ابتدا خودتان را معرفي كنيد و از سوابق و تخصص تان بگوئيد.
بسمالله الرحمن الرحیم. علي جعفري هستم. قبل از اينكه وارد فضاي كارشناسي ارشد بشوم، در شيراز مسئول بسيج دانشكده حقوق، دبير شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان، سردبير نشريه «1357» و «غریو» بودم كه گستره فعاليتش در جنوب كشور بود و گاهي به صدهزار تيراژ ميرسيد و خيلي بين بچهها جا افتاده بود. در 4، 5 سالي كه در فضاي دانشجوئي در شيراز بودم، مفصل فعاليتهاي عدالتخواهانه را چه در بحث زمينخواري، چه برجسازيهاي بيضابطه، چه بحث مفاسد اقتصادي و... داشتم. در مقطعي هم مشاور حقوقي فرماندار شيراز و بعد هم دبير كميته مبارزه با مفاسد اقتصادي شيراز بودم. بعد كه براي دوره ارشد به دانشگاه علامه طباطبائي آمدم، حقوق عمومي خواندم و همان سال هم دبير جنبش عدالتخواه شدم. آن زمان هم مصادف شده بود با بحث توافق ژنو و مذاكرات هستهاي دولت آقاي روحاني با 1+5 كه آن هم مفصل است. اقداماتي كه بچهها در بحث مخالفت و تبيين اين موضوع انجام دادند. از سال 93 خدمت آقاي دكتر جليلي بودم و در آنجا كارهاي مختلفي، از بحث سفرهاي استاني ايشان تا حضور در كارگروههاي مختلف اقتصادي و فرهنگي و سياسي و اجتماعي را انجام ميدادم. حالا چيزي هم كه در رسانهها مطرح شده كه مسئول دفترها، من مسئول دفتر نبودم، ولي افتخار داشتم كه 4، 5 سال از عمر و جوانيم را خدمت آقاي دكتر جليلي بودم و خيلي هم استفاده كردم. بعد از آن هم در مقطع كارشناسي ارشد دانشگاه تهران وارد شدم و بعد هم در آزمون دكترا رتبه 23 شدم و بعد هم به خاطر مشكلات شخصي نتوانستم و پيگيري نكردم.
جرياني به نام جريان عدالتخواه چند وقتي است كه در كشور مطرح شده است. نسبت شما با اين جريان چيست؟ و تعريف شما از عدالت چيست؟
من از سال 92 دبير جنبش عدالتخواه شدم، مرا به اين نام شناختند. هويت دانشجوئي من در شيراز و تهران هم هويت عدالت خواه بود، گرچه من در برههاي هم در بسيج دانشجوئي بودم. آنچه كه من در فضاي فعلي كشور از جريان عدالتخواه ميبينم، يك هويت واحد نيست. يعني نميتوانيم بگوئيم عدالتخواه كيست يا عدالتخواهي چيست. حتي در داخل تشكلي به نام جنبش عدالتخواه كه تابلوي عدالتخوهي دارد، جريانات مختلفي وجود دارند. بعضي از رفقاي من در شوراي مركزي يا دبير بودند، الان در جريان آقاي قاليباف هستند. بعضيها به سمت آقاي احمدينژاد رفتند. بعضيها ماندند و به هيچيك از اين دستهبنديهاي سياسي نرفتند. كسي مثل من بعد از دوره دانشجوئي خدمت آقاي دكتر جليلي بوديم. هريك هم در عرصه فرهنگ و سياست و فساد گرايشات مختلفي دارند. بعضيهايشان حتي در سال 88 به آقاي ميرحسين موسوي رأي دادند. متفاوتند و نميشود تعريف واحدي از آنها داشت. اما آن چيزي كه من خودم هميشه سعي كردهام بري خودم مبنا بگيرم و مبناي اختلافات ما در سال 92 در جنبش دانشجوئي كشور هم همين بود، اين بود كه ما اعتقاد داشتيم كه فلسفه شكلگيري جنبش عدالتخواه به خاطر مطالبات رهبري در حوزه عدالت خواهي و مبارزه با فساد و اشرافيگري و تبعيض بوده. بچههائي هم كه جنبش عدالتخواه را تأسيس كردند، بارها گفتهاند. در برهههائي اين روند با مطالبات رهبري زاويه پيدا كرد و دوباره برگشت. بستگي داشت كه دبير جنبش چه كسي بود و شوراي مركزي چگونه شكل ميگرفت. ما در سال 92 هم چنين دعوائي را در جنبش عدالتخواه داشتيم. دعوائي كه سه تا سرفصل داشت. يعني آن موقعي كه من صحبت كردم و اين دعوا علني شد، اين بود كه جنبش بايد تكليف خودش را با جمهوري اسلامي و ولايت فقيه و شخص رهبري مشخص كند. نه به اين معنا كه بچههاي جنبش ضدرهبري يا ضدولايت فقيه بودند. اصلاً اينطور نبود. ما يك پله بالاتر ميگفتيم. حرف ما اين بود كه ما بايد پيگير اين مطالبات و منويات باشيم، اما يك عده ميگفتند كار ويژه ما نقد رهبري است. علناً اين را ميگفتند. وقتي كارويژه يا هدفگذاري شما از پيگيري مطالبات رهبري و كمك به رهبري به سمت نقد ايشان ميرود، كلاً دو مسير متفاوت ميشود. بعد هم ميگفتند عيبي ندارد. بگذاريد در جنبش عدالتخواه همه گرايشها حضور داشته باشند، چه آنهائي كه معتقد به نقد هستند، چه آنهائي كه ميگويند بايد مطالبات رهبري پيگيري شوند، ولي ما ميگفتيم يك تشكل بايد همسو باشد. اينجا كرسي آزادانديشي كه نيست. اينها ميتوانند بروند بيرون و يك تشكل ديگر بزنند. ولي به نظر من جنبش عدالتخواه دانشجوئي يا نگاهي كه ما به عدالت داشتيم اين بود كه ما بايد با تمام مظاهر اشرافيت، تبعيض، فساد، بيعدالتي مبارزه كنيم، در عين حال نبايد با رهبري زاويه داشته باشيم. يعني در جائي كه نگاه، صحبت يا نظر رهبري هست، بايد اطاعت كنيم. ولي عدهاي معتقد بودند در جائي كه نظر رهبري هست و حتي حكم ميدهد، ما بايد بتوانيم نقد كنيم و تلاش كنيم كه آن را تغيير بدهيم. به نظر من اينجا آغاز انحراف است.
اين ديدگاه شما در تناقض با نظر آقا نيست كه ميگويند نظرات كارشناسي تخصصي مختلف و مخالف با ديدگاه من مطرح بشوند؟
من در اين مورد نكتهاي و بحثي ندارم كه اگر كسي نظر مخالفي دارد نبايد بگويد، بلكه اعتقادم اين است كه تشكلي كه ميخواهد پيگير مطالبات رهبري و پيشبرنده باشد، ميخواهد وقتي كه حضرت آقا صحبتي ميكنند، كار را پيگيري كند و پيش ببرد، اگر قرار باشد هر بار كه آقا حرفي ميزنند، دنبال نقد نظر ايشان باشيد كه نظر خودتان را به كار ببريد يا نظر آقا را تغيير بدهيد، قدرت بسيجكنندگي آقا و قدرت بازوهاي رهبري آقا را كه همين بسيجهاي دانشجوئي هستند، داريد ميگيريد. الان در دانشگاه ما عملاً چه اتفاقي افتاده؟ الان با بچههاي بسيج دانشجويي صحبت ميكنم از اين حرفها زياد ميزنند. رهبري ميگويند مخالفت كارشناسانه با حرفهاي من ضديت با ولايت فقيه نيست. حتي مخالفت با من هم ضديت با ولايت فقيه نيست. رهبري ميگويند ضديت با ولايت فقيه نيست، اما آيا ولايتمداري هم هست؟ نكته همينجاست. يعني شما ميتوانيد مخالفت كنيد. مثلاً در جنگ صفين يا بین یاران امیرالمومنین«ع»چه كساني ميتوانستند برجسته باشند؟ عمار هم اگر هر بار كه حضرت علي(ع) حرفي ميزدند، ميايستاد و نقد ميكرد، ميتوانست عمار باشد؟ مالك و ابوذر همينطور. آنها هم ميتوانستند نقد كنند، ولي ويژگي انسانهاي برجسته تاريخ اين است. حاج قاسم با كساني سر و كار داشت كه همين ديدگاه را داشتند، ولي خود حاج قاسم در وصيتنامهاش راجع به آقا و ولايت فقيه چه ميگويد؟ ميخواهم بگويم خواصي كه حضرت آقا ميگويند كه قرار است جريانات اجتماعي، سياسي، فرهنگي جامعه را هدايت كنند، قائل به نظرات آقا نباشند و لنگ بزنند، ميتوانند پيشبرنده باشند و كار را پيش ببرند؟ الان در دانشگاه ميشود اين اتفاق بيفتد؟ جنبش عدالتخواه دانشجوئي فعلي را مقايسه كنيد با زماني كه اعتقاد داشت بايد براي آقا كار كند و نظرات رهبري را پيگيري كند با حالا كه دنبال اين هستند كه هر چه را كه آقا ميگويند نقد كنند و بگويند نظر كارشناسي متفاوتي داريم. كدام يك ميتوانند كار را پيش ببرند. آن موقع جنبش دانشجوئي موفقتر بود يا حالا؟ شما در ادوار تاريخ جنبشهاي دانشجوئي و تشكلها ببينيد اينها در چه مقاطعي موفقيتهائي داشتهاند؟ در جاهائي كه پشت سر آقا حركت كردند و پيگير مطالبات ايشان بودند يا در جاهائي كه ايستادند و تپق زدند و خواستند نقد كنند؟ در مسئله برجام اين كاري كه آمدند جلوي مجلس، كار خوبي نيست. برويد يك سالن بگيريد و نقد كارشناسي كنيد. به خيليها برخورد و همان جا از قطار پياده شدند. اگر ميرفتند و كاري را كه آقا فرمودند انجام ميدادند بهتر نتيجه ميگرفتند، يا ميرفتند جلوي مجلس تجمع ميكردند؟ ميخواهم بگويم حتي در اين سطوح هم كه حضرت آقا دارند نكتهاي را ميگويند، بعضيها قائل به تبعيت نيستند، چه رسد به نظرات كارشناسي، در حالي كه در ديدارهاي دانشجوئي، افراد بارها نظرات متفاوتي داشتند، از جمله نماينده جنبش دانشجوئي كه گفت شما در بحث مسكن، اين نكته را نياوردهايد. حضرت آقا گفتند بگوئيد من انجام ميدهم. ما قائل نيستيم كه ايشان همه جوانب را ميبينند، چون اين كارها كه فقط كار يك شخص نيست. خيلي از كارها را دفتر ايشان به صورت تيمي و مشورتي انجام ميدهند و ممكن است خطا كنند. ما در اين بحث مشكلي نداريم. بحث من بالاتر از اين است. من دارم درباره كساني صحبت ميكنم كه ميخواهند پيشبرنده و نوك پيكان فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي جامعه باشند. ميخواهند براي وليفقيه، بسط يد ايجاد كنند. ميخواهند اين بحثها را تبيين و نهادينه كنند و قدرت بسيجكنندگي آقا را جلو ببرند. اگر خود اينها قائل به اين مسائل نباشند، چه كساني بايد اين كارها را بكنند؟ من نميگويم كسي كه نقد ميكند ضدولايت فقيه است يا بايد او را منكوب كرد. اين كه نه موافق نظر ايشان است، نه موافق نظر امام است، نه با سيره اهلبيت(ع) تناسبي دارد. من در اين بخش بحثي ندارم. مثالي ميزنم. آقاي احمدي نژاد زماني كه پيگير مطالبات آقا بودند، افتخارشان اين بود كه صحبتهاي آقا را پيگيري و اجرا ميكنند موفقتر بودند يا وقتي كه ايستادند و گفتند اگر ايشان حرفي دارند، من هم نظري دارم و ميتوانم نقد و براي تغيير نظر ايشان تلاش كنم، موفقتر بودند؟ به نظر من آقاي احمدينژاد درست از همين نقطه خورد. اصلاً اين فارغ از اينكه اين يك مبناي ديني و نظري دارد، يك بحث كاملاً عقلاني هم هست. يعني اگر شما به عقل هم رجوع كنيد، كساني كه در طول تاريخ انقلاب با امام و آقا هماهنگتر بودند، هم بهتر به مردم خدمت كردند، هم موفقتر بودند. هر جا كه لنگ زدند، مشكلاتشان بيشتر شد، نمونهاش قاي هاشمي.
مجلس در اين زمينه چه نقشي دارد؟ با اين توضيحاتي كه داديد مجلس چگونه ميتواند عمل كند؟
يك رابطه، رابطه حقوقي مجلس با رهبري است كه در قانون اساسي هم آمده است. يك بحث اين بحث است كه مجلس ما دو ركني است، يعني شوراي نگهبان كه شش نفر فقيه آن را رهبري مشخص ميكند كه تأثيرگذاري رهبري در بحث حقوقي و رابطه ايشان با مجلس است. از طرف ديگر هماهنگي سياستهاي كلي با مصوبات مجلس است. مصوبات مجلس نبايد با سياستهاي كلياي كه رهبري ميدهند مخالف باشد. شوراي نظارتي هم كه در مجمع تشخيص تشكيل شد، براي همين بود كه نظارت كند كه اين اتفاق نيفتد.
مثال دقيقتر ميزنم. در قضيه بنزين شوراي سران اقتصادي تصميمي گرفتند. در مجلس يكسري از نمايندهها راه افتاده بودند كه اين شورا اساساً غيرقانوني است و ما ميخواهيم طرح ديگري بياوريم و اصلاح كنيم. بعد رهبري آمدند و نظر ديگري دادند و از اين شورا حمايت كردند. به نظر شما رفتار مجلس در اين قضيه درست بود يا نه؟
مجلس بايد قبل از اين قضيه كارش را درست انجام ميداد. يعني قبل از اينكه كار به اينجا بكشد، يكسري قونين نظارتي بود كه مجلس بايد انجام ميداد. همان روز اولي كه آقاي روحاني كابينهاش را تشكيل داد و آقاي زنگنه آمد و هم سهميهبندي و هم افزايش پلكاني قيمت بنزين را كنار گذاشت، چرا مجلس در آن موقع نظارت نكرد؟ مجلسي كه خودش در نظارت ضعيف است، مجلسي كه در قانونگذاري و عمل به وظايفش ضعيف است. بعد هم كه اتفاقي در كشور ميافتد و شورائي ميايد و در كنار اين تصميم ميگيرد، باز هم نميتواند تصميم درستي بگيرد. اين مجلس به نظر من بايد هدايت بشود و اگر غير از اين باشد، بدتر ميشود.
شما اگر از يك مجلس كارآمد، انقلابي با نمايندگان آزاد و مستقل و متخصص داريد صحبت ميكنيد، چنين مجلسي كارش را انجام ميدهد و اگر در جائي به خاطر رفت، رهبري تذكرشان را ميدهند و به نظر من كساني كه معتقدند بايد نظرشان را مطابق با نظر رهبري اصلاح كنند. اما شما داريد درباره مجلسي صحبت ميكنيد كه دائماً دارد خطا و اشتباه ميكند. نظارت قوي ندارد. در بعد قانونگذاري ضعيف است. اين مجلس در آنجا هم كار خودش را به رهبري منتسب ميكند.
اگر يك مجلس قوي هم شكل بگيرد، حالا نزديك به دو سال از دولت روحاني باقيمانده و احتمال ايجاد تنش وجود دارد. در اين دو سال باقيمانده از دولت روحاني چه كار بايد كرد؟
به نظرم در اين دو سال بايد با دولت مدارا و به او كمك كرد كه كارش را تمام كند. براي اين حرفم هم دليل دارم.
شما ميگوئيد كه دولت بايد از همان ابتدا بر قضيه بنزين نظارت ميكرد. مثالهاي مختلفي را ميشود در زمينه سياست، فرهنگ، اقتصاد و... آورد. فرض بگيريم كه مجلس ميخواهد در اين دو سال نظارت كند و سر و كارش با قوه مجريهاي است كه نظر ديگري دارد و راه ديگري را ميرود. چگونه بايد با اين دولت تعامل كند؟
بايد به وظيفه قانوني خودش عمل كند. الان فضا اينقدرها فانتزي نيست و دارد به سمتي ميرود كه رئيس دولت را استيضاح بكنند. فضا دارد به اين سمت ميرود كه چند وزير را استيضاح كنند و دولت از حدنصاب نيفتد. معلوم نيست تركيببندي مجلس آينده چه باشد. من دارم راجع به آن مجلس و به شكل واقعي صحبت ميكنم. من مخالف هستم، چون ميدانم چه در بعد مادي و چه در بعد سياسي، چه در بعد همين كارهاي نيمبندي كه دولت دارد انجام ميدهد، چه هزينههائي به كشور تحميل ميشود. وقتي كشور به فضاي استيضاح و امثال اينها بيفتد، همين كارها هم تعطيل ميشوند و كشور وارد يك جنگ تمامعيار سياسي و جناحي داخلي ميشود. در اين فضا نه ميشود به مردم كمك كرد، نه مشكلات كشور حل ميشوند، نه فضاي اقتصادي رونق پيدا ميكند و هيچ اتفاق خوبي نميافتد. فقط جنگ و دعواي سياسي است و مردم را خستهتر ميكند. ما در طول تاريخ جمهوري اسلامي يك استيضاح داشتهايم. بعد از آن استيضاح كه سازمان مجاهدين وارد فاز مسلحانه شد، 17 هزار نفر را ترور كردند. شهادت شهيد بهشتي، انفجار حزب جمهوري، شهادت شهيد رجائي، همه اينها بعد از استيضاح بنيصدر بود. هزينههائي كه بر كشور بار شد.
به نظر من يكي از درايتهاي امام كه ميخواستند بنيصدر تا آخر حفظ شود همين بود، چون ميدانستند كه چه خسارتهائي دارد. اين كه رهبري چه در دولت آقاي احمدينژاد، چه در دولت فعلي ميخواهند كه كار دولتها تا به آخر انجام شود همين است كه ميدانند چه هزينههائي به كشور بار ميشوند. يك سال و خردهاي بيشتر از عمر دولت باقي نمانده است. فرض كنيد مجلس دولت را استيضاح كند. اولاً خود اين استيضاح كلي تنش در كشور ايجاد ميكند. بر فرض اينكه اتفاق بيفتد، طبق قانون اساسي انتخابات بايد در ظرف 50 روز انجام بشود. تازه بعدش چه كسي رئيسجمهور بشود. هزينههاي مالي انتخابات، شائبه دخالت رهبري و فشارهاي به دولت. تازه به نگاه و فهم كلي تمدنياي كه مدنظر رهبري است ايراد وارد ميكند. اين رهبري ميخواهد خود مردم اقناع بشوند كه اين مسير، چه مسيري بوده. اين دولت يك كليدواژه و كارويژه اصلي داشته و آن هم حل تمام مسائل كشور با مذاكره با غرب. اگر اين اتفاق بيفتد، تمام اين مسئله را به حاشيه ميبرد و تمام مسائل ميرود به اين سمت كه نگذاشتند دولت كارش را تمام كند و اين دولت مخالفان جدي داشت و دولت را در موضع مظلومنمائي ميبرد و موضعي كه حرف من درست بوده. كليتش مشكل دارد، ولي من اگر نماينده مجلس باشم، تمام وظائف قانوني و نظارتيام را انجام ميدهم، اما اگر در جائي شخص رهبري ـ و نه دفتر رهبري ـ با پيامي كه منتسب به ايشان باشد ـ چه تصويري، چه صوتي، چه مكتوب ـ نظري داشته باشند، بنده تبعيت ميكنم. اما مشكلي كه الان در كشور ما وجود دارد اين است كه گاهي پيامهائي صادر و منتقل ميشود كه شايد نظر رهبري نباشد، ولي به اسم رهبري است. تفكيك بين رهبري و دفتر رهبري، خودش بحث مهمي است. بعضي از نمايندهها كه شما ميگوئيد ميخواهند نظارت كنند، اما جرئتش را ندارند، به خاطر اين است كه جرئت قبول نكردن نظر دفتر رهبري را هم ندارند. دفتر رهبري هم يك تشكيلات است، رئيس دفتر دارد، افراد مختلفي هستند. اگر در مجلس كسي جرئت نداشته باشد مقابل اينها بايستد، ميگويد نظر رهبري اين بود و دفتر رهبري اين را گفته. اين خيلي مهم است. پيام رهبري بايد از طرف كسي باشد كه بشود صحت و سقم پيم را مشخص كرد. من خودم به عنوان كسي كه قائل به تبعيت از ايشان هستم، اين كار را انجام ميدهم، ولي ممكن است نماينده ديگري اين كار را انجام ندهد.
اولويت مجلس آينده بايد چه چيزي باشد؟
چند اولويت را ميگويم كه به نظر خودم مهم هستند . اولويت اول، اولويت سياسي و قانونگذاري است. به نظرم اصلاح قانون انتخابات بايد اولويت اول مجلس باشد. اصلاح قانون انتخابات با همه فرآيندهائي كه از قبل از ثبتنام، زمان ثبتنام، تأئيد صلاحيتها، ورود مجلس، حين نمايندگي و تا پايان نمايندگي بايد ادامه داشته باشد. قانون فعلي انتخابات ما به اذعان همه كساني كه در انتخابات شركت ميكنند و حتي به اذعان اعضاي شوراي نگهبان، قانون ناكارآمدي است.
مشكلاتش چيست؟
مهمترين مشكلات قانون انتخابات اين است كه نظارت دقيقي بر فرآيندهاي انتخاباتي، زمان ثبتنام، تأئيد صلاحيتها و حين فعاليتهاي انتخاباتي ندارد. قانون انتخابات ما به اين شكل است كه فردي ميآيد ثبتنام ميكند و يك معيارهاي حداقلي برايش وجود دارد و شاخصها هم كلي هستند، معيارهاي كاملاً كلي هستند و ريز و كمّي نميشوند كه آيا اين فرد واجد صلاحيت براي انتخابات مجلس هست يا نه؟ صرف اينكه فرد كمتر از 75 سال سن داشته باشد و مدرك كارشناسي ارشد در هر رشتهاي، با هر تخصصي، با هر سطح فعاليتي داشته باشد، ميتواند در انتخابات مجلس شركت كند. بعد ايشان به صرف اينكه التزام خود را با كاري نفي نكرده باشد، تأئيد صلاحيت ميشود. وقتي هم كه وارد فعاليت انتخاباتي ميشود، هيچ محدوديت انتخاباتياي ندارد و فقط كافي است فرد از فيلتر شوراي نگهبان عبور كند. هر كاري از دستش بربيايد ميتواند انجام بدهد تا نماينده بشود. الان آقاي تاجگردون در گچساران، نمايندگان ديگر در شهرستانهاي بزرگ و كوچك كشور، در شهرستان دهدشت، ميليارد تومان خرج ميكنند كه وارد مجلس بشوند. در قانون انتخابات ما هيچ سقف و كفي وجود ندارد. هيچ الزامي براي اينكه افراد هزينه كردن انتخاباتيشان را شفاف كنند وجود ندارد. هيچ الزامي براي اينكه افراد بيايند و برنامههايشان را ارائه بدهند وجود ندارد. هيچ مكانيسمي براي ارزيابي اين برنامهها وجود ندارد. طرف ميگويد برنامه من اين است كه اين شهرستان را شهرستان اول دنيا بكنم. ميخواهم در اين شهرستان اين ميزان اسفالت بكشم يا اين تعداد خانه بسازم يا بيكاري را كلاً محو كنم. هر چيزي كه به ذهنش ميرسد ميگويد. آيا شوراي نگهبان ميآيد بگويد آقا! اين اصلاً در صلاحيت شما نيست؟ شما برويد اينستاگرامهايشان را ببينيد كه چه وعدههائي ميدهند. هيچ كسي هم نميگويد با اينكه چند دوره رئيس كميسيون بودجه و نماينده مجلس يا در هيئت دولت بودهاي و ميداني كه انجام اين كارها در صلاحيت تو نيست، آشكارا داري تخلف ميكني. يا شيوه هزينهكردنهاي انتخاباتي را ببينيد. حالا فرد با همه اين اوصاف وارد مجلس شد. در آنجا هم هيچ نظارتي بر عملكردش نميشود.
و خروجياش ميشود عدم صلاحيت
در طول نمايندگي با تفسير غلطي كه از يك بند قانون اساسي كه نماينده مصونيت دارد، ميكنند، درحالي كه نماينده اگر بخواهد لطفي بكند و يا در محدوده وظايف نمايندگياش كاري را انجام بدهد، مصونيت دارد و در ساير حوزهها و مثلاً وقتي جرمي را انجام ميدهد، مثل بقيه مردم هيچ مصونيتي در برابر قانون ندارد، با اين تفسير غلط وارد مجلس ميشود، كسي هم كاري به كارش ندارد و حالا وقتي مجلس دارد تمام ميشود، سخنگوي شوراي نگهبان ميگويد 90 نفر به خاطر مسائل مالي رد صلاحيت شدند. در اين چهار سالي كه ايشان در مجلس بود شوراي نگهبان هيچ وظيفهاي نداشت؟ دستگاههاي نظارتي وظيفه نداشتند؟ قوه قضائيه وظيفهاي نداشت؟ و باز عدم صلاحيتش را اعلام ميكنند و قوه قضائيه پيگيري نميكند كه تخلفش چه بوده است! و بعد دوباره اين فرد ميآيد كانديد ميشود و دوباره رأي ميآورد. اين قانون انتخابات ايراد دارد كه از دل آن اين همه آدم مشكلدار بارها و بارها وارد مجلس ميشود و چند دوره نماينده ميشود و هيچ نظارت و سازوكاري هم وجود ندارد. اين مهمترين اشكال قانون انتخابات است.
اولويتهاي ديگر مجلس چه چيزهائي باشد باشند؟
نكته دوم، بحث شفافيت است كه در تمام فرآيندهاي مجلس، چه زماني كه نماينده ميخواهد رأي بدهد، چه زماني كه ميخواهد نامهاي را امضا كند، چه زماني كه به مصوباتي رأي ميدهد، چه توصيههائي كه ميكند، چه مزايا و دريافتيهائي كه دارد، همه اينها بايد شفاف باشند. وقتي كه همه اينها شفاف شد، صندلي مجلس ديگر جذابيت ندارد. الان نمايندهاي كه 20 ميليارد خرج ميكند كه وارد مجلس بشود، ميداند كه ميتواند اين پول را از جائي دربياورد. صندلي مجلس يك كالاي لوكس و سرمايهاي و پردرآمد است. مثل خانه و ماشين كه ميخريد و گرانتر ميفروشيد. مجلس هم اينطوري است. وارد كه شديد... حتي بعضي از نمايندهها حاضرند حقوق مجلس را هم نگيرند، چون با رابطههايي كه برايشان ايجاد ميشود، ميلياردها تومان آورده دارد يا قدرتي برايشان ايجاد ميشود كه ميتوانند از آن سوءاستفاده كنند. اگر اين فرآيندها شفاف باشند، نماينده مجلس نميتواند اين كارها را انجام بدهد و صندلي مجلس داغ ميشود و در اين صورت ديگر اينقدر براي به دست آوردنش تقلا نميكنند. طرف ميگويد بايد 20 ميليارد تومان خرج كنم و وارد مجلس بشوم و برايم هيچ آوردهاي نداشته باشد؟ اگر اين 20 ميليارد تومان را در بانك بگذارم، سود بيشتري به من ميدهند.
بحث بعدياي كه بايد مجلس به آن رسيدگي كند، بحث نظام برنامهريزي بودجه كشور است. در بودجهريزي كشور اشكالات فراواني وجود دارند كه يكي از آنها عدم شفافيت است. حجم عظيمي از بودجه عمومي كشور صرف شركتهاي دولتي ميشود كه بحثش مفصل است. به نظر من يكي از وظايف اصلي هر نماينده در طول دوره نمايندگي همين تصويب بودجه است و هر سال بايد وقت مفصلي روي تصويب بودجه بگذارد كه كار سختي است و نيازمند نظارت و دقت و توجه و وقت مفصل است.
نكته بعدي اين است كه بخش مهمي از بيكاري و گراني در چند دهه گذشته به خاطر نظام معيوب بودجهريزي بوده است. براي اصلاح ساختاري بودجه بايد دو تا كار انجام داد. يكي در بعد هزينههاست. در بعد هزينههاي دولتي آمارهاي مفصلي وجود دارند. حداقل از سال 92 تا حالا را كه بررسي كردهام، در آن زمان هزينهها در بودجه جاري كشور 60 و خردهاي هزار ميليارد تومان بود و حالا تقريباً دارد به 400 و خردهاي هزار ميليارد تومان ميرسد. يعني نزديك به ده برابر افزايش پيدا كرده و ماشين دولت هر روز دارد سنگين و سنگينتر ميشود و هر قدر نفت بفروشيم بايد شكم دولت را سير كنيم كه سيرشدني هم نيست. همانطور كه در شهرداري هم همينطور است، يعني هر قدر تراكمفروشي كنيم، بايد حقوق كارمندان شهرداري را بدهيم.
شفافيت هزينهكردهاي دولت باعث ميشود كه دولت يك كمي از ريخت و پاشهايش كم كند. ما در دستگاههاي اجرائيمان ريخت و پاشهاي زيادي داريم. از سفرهاي بيمورد و ملاحظه تا هزينهكردهاي بيمورد و ملاحظه، هزينههاي جاري دولت بسيار مفصل است. يك موردش را برايتان ميگويم. در زمان آقاي دكتر جليلي، وقتي كه ايشان براي انجام مذاكره به اروپا ميرفت، تمام پروازهاي ايشان عادي و Economy بود، اما مسئولين رده چندم اجرائي كشور ما در همه وزارتخانهها با پروازهاي خيلي لوكس Business و first class ميروند، به اضافه اينكه بعضيها اصلاً با پرواز اختصاصي ميروند. دبير شورايعالي امنیت ملی كشورمان همين چند وقت پيش با پرواز اختصاصي به روسيه رفت. فرض كنيد كه هزينه پرواز اختصاصي چقدر ميشود؟ اگر همه اينها شفاف و معلوم بشود كه ايشان اينقدر هزينه پرواز اختصاصي داشته، خود اين شفافيت و فشار افكارعمومي باعث ميشود كه هزينههاي جاري دولت تا حد زيادي كاهش پيدا كند. پس در بعد هزينهها يكي از اقدامات مهم شفاف كردن هزينههاي دولت است.
در بخش درآمدها هم بخش مهمي بخش تمركز بر مالياتهاست. در بحث مالياتها مخصوصاً تلاش بري گرفتن هر چه بيشتر ماليات از اقشار پردرآمد و نه اقشار ضعيف.
يك نگراني وجود دارد كه دولت اگر بخواهد به اين سمت برود، در واقع ميخواهد جبران كسري بودجه را از جيب مردم بكند.
دقيقاً نكته همينجاست. ما وقتي ميگوئيم كه قطع بودجه از فروش نفت با تمركز بر مالياتها بايد اتفاق بيفتد، بايد هدفمند باشد. ما گفتمي هدفمندي يارانهها، ولي اين نكته را درنظر نگرفتيم كه چه كسي چه سطح زندگياي دارد و يارانهها را به تساوي تقسيم كرديم. در بحث مالياتها هم همين است كه بايد از اقشار پردرآمد ماليات بيشتري گرفت. در حالي كه الان وضع برعكس است. اقشار پردرآمد چون نماينده دارند، از آنها ماليات كمتري گرفته ميشود، در حالي كه بايد روي آنها تمركز كرد. اگر يك مجلس سالم، مستقل و عدالتخواهي وجود داشته باشد، دقيقاً به اين سمت ميروند كه اين نوع قوانين را تصويب كنند، يعني لازمه اصلاح بودجه، اصلاح قانون مالياتهاست و اين دو در هم تنيدهاند.
نكته بعدي كاهش ميزان فرار مالياتي است. در حال حاضر حجم زيادي فرار مالياتي در كشور وجود دارد. اگر اين دو سه اقدام انجام شوند، بخش زيادي از اصلاح بودجهريزي انجام شده است. اين روند هم به نفع مردم است و هم قطع وابستگي به نفت را به دنبال دارد و در نتيجه يكسري از فعاليتهاي غيرمولد خود به خود از بين ميروند.
نكته بعدي نرخ سود بانكي بالاست. همه اقتصاددانها معتقدند كه اين نرخ سود بانكي بالا سرطان اقتصاد كشور است و اين بحث بسيار مهمي است. اين مبحث به توليد ضرر ميزند و باعث تورم و افزايش فعاليتهاي اقتصادي غيرمولد و سودآور كردن آنها ميشود. وامها با نرخ سود بانكي بالا پرداخت ميشوند كه خودش ايجاد تورم ميكند و انگيزه مردم را براي فعاليت توليدي از بين ميبرد. دليل اينكه خيليها وارد فعاليتهاي توليدي نميشوند، در كنار سختي توليد، بالا بودن نرخ سود بانكي است. طرف ميگويد پولم را در بانك ميگذارم و خيلي سود بيشتري ميبرم از اينكه پولم را درگير يك كار توليدي بكنم، سختيهايش را تحمل كنم و سود كمتري هم ببرم. در بانك ميگذارم و سود بيشتر و مطمئني ميبرم. كاهش نرخ بالاي سود بانكي بايد علمي و كارشناسانه باشد. يعني اگر بخواهيم نرخ سود بانكي را به طور ناگهاني كاهش بدهيم، مشكلات بيشتري توليد ميكند. تمام اين مراحل بايد پله به پله و كارشناسيشده و با نگاه علمي باشد.
اما براي كاهش سود بانكي دو كار مهم را ميشود انجام داد. يكي از آنها اجراي طرح ماليات بر عايدي سرمايه در بخشهاي املاك و ارز و خودروست و ديگر تعريف سازوكارها براي هدايت پساندازهاي مردم به سمت توليد و كسب سود براي فعاليتهاي توليدي است.
ما بحثي داشتيم كه قبلاً هم به طور مفصل درباره پتروپالايشگاهها مطرح شده بود. براي اينكه وابستگي ما به نفت كم بشود و همزمان تحريمها را دور بزنيم و همزمان فعاليت توليدي صورت بگيرد و سرمايههاي مردم از بانكها جمع بشوند و به سمت فعاليتهاي توليدي بيايند، صنعت كشور رونق پيدا كند، اقتصاد كشور رونق پيدا كند و به قول آقاي دكتر جليلي عملاً تنگه هرمز را اقتصادي ببنديم، اين بود كه با استفاده از همين نقدينگي موجود در بازار و بانكها، يكسري پتروپالايشگاه تأسيس كنيم. يكي از مثالهايش ميتواند اين باشد كه يكسري فعاليتهاي توليدي جذاب چه از سوي دولت و چه از سوي بخش خصوصي ايجاد كنيم.
بر فرض كه مجلس بتواند تمام اين طرحها را تصويب كند، آيا دولت فعلي اينها را اجرا ميكند؟ آيا مجلس ابزاري دارد كه دولت را ملزم كند كه به اين سمت حركت كند؟
من خيلي واقعی عرض میکنم، به اين بحث كليشهاي كه مجلس وظيفه نظارتي دارد قائل نيستم. اعتقادم اين است كه بايد تمام فشار را به اين دولت آورد و تمام تلاش را كرد، اما معتقدم كه اين دولت توان اجراي بسياري از مباحث را ندارد، چون نگاهش اين نيست، چون...
آقای رئیس جمهور گفت که من فقط با مذاكره بلدم كشور را اداره كنم.
باز اين هم يك رد گمكني است. نه اينكه بلد نيستند، نميخواهند. بعضي از وزرا آنقدر توان دارند كه در اين حوزه كاري انجام بدهند، ولي نگاهشان اين نيست. به قول آقاي روحاني ميخواهند بگويند كه ما فقط همينجوري بلديم. بنابراين من چندان اعتقادي به اين دولت ندارم، ولي بالاخره عمر اين دولت يك سال و خردهاي ديگر تمام ميشود. اين مجلس بايد كابينه دولت بعدي را مشخص كند و به آنها رأي بدهد. به برنامههاي دولت سيزدهم رأي بدهد. پس همه اين حرفها براي اين است كه با نگاه حضرت آقا يك دولت جوان و حزباللهي داشته باشيم، هم متناسب با اين نگاهها و راهبردهاي اساسي نظام و حضرت اقا، يعني قطع وابستگي كشور به نفت با استفاده از فعاليت توليدي و صادرات و هم بحث اصلاح ساختاري نظام بودجهريزي و عادلانه كردن تقسيم ثروتهاي عمومي و كم كردن بار ضربات اقتصادي بر طبقات پائين مردم. البته بيشتر اين حرفها به درد دولت بعدي ميخورد، هر چند در اين دولت هم ميشود يك كارهائي انجام داد و من نااميد نيستم كه نشود هيچ كاري كرد. مجلس ابزارهاي متعددي دارد كه ميتواند از آنها استفاده كند و تا حد زيادي هم ميشود كارهائي را انجام داد، ولي به نظرم اين موضوع را كنار بگذاريم و به دولت بعدي، برنامهها و وزراي دولت بعدي فكر كنيم و اصلاحاتي كه ميشود توسط آن انجام داد.
بحثي كه در اين مدت خيلي مطرح است بحث جوانگرائي است. شما خودتان هم از جوانان هستيد. ورود جوانان به مجلس چقدر در پيشبرد اقتصاد و بهبود اوضاع تأثير دارد؟ و از آن طرف اين نگراني هم وجود دارد كه جوانگرائي باعث افراط و تفريط نشود و بعضيها با برچسب جوانگرائي يكسري آدمهاي مدنظر خودشان را در مجلس وارد كنند.
من در مورد جوانگرائي دو تا ملاحظه دارم. اولاً اعتقاد ندارم كه همه نمايندگان مجلس بايد جوان باشند. ما كه نظام دو مجلسي نداريم كه يك مجلس نماد شور و هيجان و انقلابيگري باشد و يك مجلس نماد مصلحتسنجي و خردورزي و تجربه. ما يك مجلس داريم كه بايد تركيبي از جوانان و باتجربهها باشد. حتماً بايد افراد باتجربهاي كه ساختار و كاركرد مجلس را ميشناسند و ميتوانند هدايت كنند، در مجلس حضور داشته باشند، اما خود اين باتجربهها هم بايد شاخصهائي داشته باشند، از جمله نگاه جوانانه و انقلابي و عدالتخواهانه. نه هر باتجربهاي، چون آنها مجلس را به سمتي ميبرند كه خودشان ميخواهند.
نكته دوم در بحث جوانگرائي اتفاق بدي كه دارد در كشور ما ميافتد اين است كه به جوانگرائي نگاه سطحي و طبقهاي و جناحي ميشود. نميدانم اسمش را چه ميشود گذاشت. يك ملاحظه جدياي كه وجود دارد اين است كه به اسم جوانگرائي، جواناني را كه صدها قدم از پيرهاي ما عقبتر هستند و نگاههاي سياسي و جناحي دارند، به مجلس بفرستيم. مثلاً اگر دبيركل بعضي از احزاب راستاصولگرا را بيست سال جوان كنيم، ميشود همين جواناني كه الان هستند، تازه آنها اول انقلاب را درك كرده بودند و خيلي هم انقلابي و حزباللهيتر بودند، ولي اينها از همان اول كار 30، 40 سال جوانتر، اما چند قدم عقبترند.
يعني چگونهاند؟
به شدت سياسي، به شدت جناحي، به شدت محافظهكار، به شدت غيرانقلابي، به شدت لابيباز، به شدت قدرتطلب، به شدت سوءاستفادهچي، به شدت كيفكش، به شدت رئيس دفتر و به شدت همه اينها. يعني آدمهائي كه نه استقلال فردي دارند، نه نگاه جوانانه دارند و پيرو نگاه رؤساي احزاب خودشان هستند. نگاه جوانگرائي يعني اينكه خودت هم از خودت تحليلي داشته باشي. نه تحليل مستقلي دارند، نه برنامه مشخصي و صرفاً آنچه را كه از بالا به آنها ديكته ميشود، همان را قبول ميكنند. در قصه همين شوراي ائتلاف و اصولگرائي ببينيد، چه كساني تا آخر در ليست ماندند؟ خيلي از كساني كه الان در ليست شوراي ائتلاف هستند، دوستان نزديك من هستند و من به آنها احترام ميگذارم، چون بسيار آدمهاي شايستهاي هستند و نبايد به خاطر اينكه به فرد يا جناحي منتسب هستند، به آنها ظلم بشود، ولي بعضيهايشان اگر روحيه لابي كردن و سياسيكاري كردن را نداشتند، مثل امثال من الان بيرون از ليست بودند.
شما چرا از ليست شوراي ائتلاف بيرون رفتيد؟
اين شورا ظاهراً از دو سال پيش روي افراد سطح بالاتر و فحول اصولگرا كار ميكرده، ولي چند ماه مانده به انتخابات در لايههاي شوراي مركزي كارش را شروع كرد. هر چه به انتخابات نزديكتر شديم، اين كارها جديتر شد. تفاوتي كه اين شوراي ائتلاف اصولگرايان با جبهه متحد اصولگرايان در دوره قبل داشت اين بود كه يكسري افراد جوان و نمايندگان تشكلهاي دانشجوئي و يكسري افراد انقلابي وارد اين شورا شدند، چون آقاي حداد عادل معتقد بود كه دليل شكست ما در انتخابات گذشته مجلس اين بوده كه نتوانستيم بدنه را انقلابي كنيم و حالا بايد يكسري جواناني را كه بدنه حزباللهي آنها را قبول دارند وارد كنيم و اينها باعث بشوند كه بدنه حزباللهي به ليست اقبال كنند. دوستان وارد شدند. به رغم اينكه من خودم معتقد نبودم كه اين با دورههاي قبل تفاوتي دارد، ولي به اصرار دوستان وارد اين فرآيند شدم، چون آنها معتقد بودند كه اگر ما در اين دوره چند نفر از جوانان انقلابي و حزباللهي را وارد ليست كنيم، اين باعث ميشود كه اينها وارد مجلس بشوند و در دورههاي بعدي ميتوانيم اين فرآيند را اصلاح كنيم و نهايتاً از دست اصولگرايان سنتي و پيران عرصه سياست دربياوريم. ما هم وارد شديم. نه با كسي لابي كرديم، نه تعهدنامهاي امضا كرديم.
ميگفتند شما سهميه آقاي جليلي هستيد.
نه اصلاً اينطور نيست. آقاي جليلي حتي يك بار هم در جلسات حضور پيدا نكرده و يك تماس هم با كسي نگرفته و يك توصيه هم به كسي نكرده. همه ميدانند كه من با ايشان كار كردهام، ولي من هيچ جا از ايشان مايه نگذاشتهام. ما وارد اين فرآيند شديم. شوراي ائتلاف يك ليست 300 نفره اعلام كرد. ما در آن ليست 300 نفره بوديم، كما اينكه خيليهاي ديگر مثل آقاي رسائي و يامينپور و اشتري و صادق شهبازي و حتي امير تفرشي و بچههاي دانشگاه هم بودند. ما هم بوديم. بعد اين ليست پالايش و تبديل به 159 نفر شد. باز ما داخل آن 159 نفر هم بوديم و آقايان رسائي و يامينپور و صادق شهبازي و ايزدخواه و بسياري از بچههاي اصولگرا و پايداري هم بودند. افراد مستقل هم بودند. بعد اين ليست به يك مجمع چندهزار نفره رفت كه اينترنتي رأيگيري ميكردند كه در آن هم شائبههائي هست، ولي در كل وارد آن فرآيند شديم و آن مجمع از بين 159 نفر 90 نفر را انتخاب كرد كه ما داخل آن 90 نفر بوديم. بعد اين 90 نفر وارد فرآيند ديگري شد و هيئت انتخابي كه مجمع انتخاب كرده بود و امثال آقاي جبرائيلي، بيآزار، قاسيمان، كامران دانشجو، متكي و بسياري از چهرههاي موجه حزباللهي در آن بودند. از آن طرف اعضاي غيركانديد شوراي ائتلاف هم بودند. جالب است كه در اين اعضاي غيركانديد شوراي ائتلاف تنها كسي كه حضور داشت آقاي قاليباف بود كه هم كانديد بود، هم حق رأي داشت و هم در هيئت انتخاب بود، يعني امتياز ويژه براي ايشان قائل شدند. از بين اين 90 نفر حدود 39 نفر جوان بودند و بين 30 تا 45 سال سن داشتند. من هم يكي از آنها بودم. من تا قبل از اين مرحله مصاحبه نكرده بودم. ما را براي مصاحبه دعوت كردند و همه جوانها براي مصاحبه آمدند. اين هيئت انتخاب كميتهاي به نام كميته جوانان تعيين كرده بود كه آقايان قاسميان، روستاآزاد، دانشجو، اماني، بذرپاش، رئيسي، بياني، عبدي، معاف، اسماعيل احمدي، تاجيك، جبرائيلي و... عضو اين كميته بودند. اينها مصاحبه گرفتند و نمره دادند و متناسب با رزومه و شاخصها 13 نفر جوان را به هيئت انتخاب پيشنهاد دادند كه من به لحاظ نمره يا شاخصها پنجم يا هفتم بودم و ما را وارد اين فرآيند كردند. وارد شوراي انتخاب شد. در شوراي انتخاب بايد بين همه جوانها رأيگيري ميكردند. فقط اين كميته گفته بود كه اين 13 نفر به لحاظ شاخص بالاترين نمرهها را آوردهاند و شما بيائيد رأي بدهيد. دوباره اين هئيت انتخابات و هيئتي كه از طرف مجمع انتخاب شده بودند و 32 نفر بودند نشستند و رأي دادند و باز در بين 37 يا 39 نفر جوان به لحاظ رأیگيري با 22 رأي نفر پنجم شدم. آخرين تيم جوانها بودند، چون خانمها و ديگران قبلاً انتخاب شده بودند. ليست جمعبندي شد و روي خروجي پايگاه اطلاعرساني شوراي ائتلاف و خبرگزاري پارس قرار گرفت. يكي دو ساعت بعد آقاي رضوي از نزديكان آقاي قاليباف توئيت زد كه در بر اين پاشنه نميچرخد و آقاي قاليباف قول داده و بعضي از اين آقايان حيف است كه خارج از اين ليست باشند و بعد از آن نزديكان آقاي قاليباف شروع كردند به توئيت زدن و اعتراض كردن. اعتراض شديدي هم شد كه چرا يامينپور در ليست نيست و واكنش خيلي بدي داشت. آقاي قاليباف هم توئيت زد كه من بر سر عهد خود هستم و اين ليست مورد قبول من نيست، ليستي كه آقاي قاليباف در تمام فرآيندهاي شكلگيري آن از ابتدا حضور داشته و تعهد داده كه به اين فرآيند پايبند باشد، خودش در جلسه حضور داشته و حتي بعضي از آقايان نزديك به آقاي قاليباف در آن شورا به من رأي دادند. اين ليست آمد بيرون و برخي از دوستان ديگر كه انتخاب شده بودند، بيرون ماندند. بعد از اين يك دعواي بسيار جدي شكل گرفت كه چه كساني بايد وارد ليست بشوند. ادعاي آقاي قاليباف اين بود كه اين ليست تناسب با شعار ما كه نجات اقتصاد ايران است، نيست و بايد يكسري افراد اقتصادي وارد ليست بشوند. با رمز ورود اقتصاددانان به ليست و اين كه امثال آقاي يامينپور بيرون از ليست ماندهاند، فشاري وارد شد و شوراي انتخاب مجبور شد عقبنشيني كند و يك شوراي 9 نفره مأمور شد كه اين ليست را ترميم كند.
اين 9 نفر چه كساني بودند؟
هنوز هم من دقيق نميدانم. آقايان تاجيك، حداد، بذرپاش، قاسميان، مهدي محمدي و... البته آقاي بذرپاش به دليل يكسري اختلافات نهايتاً از اين شورا بيرون آمد. اين شورا در شرايط تعيين شد كه آن جلسه 30 و خردهاي نفر كه بايد تصميم ميگرفت كه اين شورا را انتخاب كند، به حدنصاب نرسيد، يعني خود اين شورا غيرقانوني بود. اين شورا نشست و چهار نفر را از ليست خارج كرد. آقاي رسولي هم كه انصراف داد. من، آقاي ابراهيمي، آقاي نيكي ملكي وآقاي بشارتي را از ليست خارج و پنج نفر را وارد كردند.
اين پنج نفر اقتصادي بودند؟
آقاي زمانيان، آقاي خاندوزي، آقاي توانگر و آقاي عموئي. در بين اينها فقط آقاي خاندوزي اقتصادي بود. آقاي عموئي كه سياست خارجي و روابط بينالملل خوانده بود. آقاي توانگر هم كه اصلاً اقتصادي نبود.
مثل اينكه تحصيلاتش اقتصادي بود، اما عملكردش
تحصيلات كه برايشان ملاك نبود. ما كلي دكتراي اقتصاد در آنجا داشتيم و در هيئت علمي دانشكده اقتصاد بودند. مثلاً آقاي زراعتكيش هيئت علمي دانشكده اقتصاد بود. مدرك آقاي زمنيان مثل مدرك آقاي نيكيملكي است، در حالي كه مدرك آقاي نيكيملكي از دانشگاه شريف است و مدرك آقاي زمانيان از دانشگاه امام حسين(ع).
اين عملكرد هيچ توجيهي نداشت، ضمن اينكه اگر اينها ميخواستند ليست اقتصادي ببندند، بايد از همان اول افراد غيراقتصادي را وارد اين فرآيند نميكردند. آقاي قاليباف در جلسه انتخاب اصلاً نگفت كه بايد ليست را اقتصادي ببنديم. زعم من اين است كه اينها ديدند افراد خودشان وارد نشدهاند و اين اتفاق افتاد. بعد هم خيلي از آقايان تئوريسين گفتند كه اصلاً حق آقاي قاليباف است كه اين ليست را ترميم كند. اين ليست براي ايشان است و ايشان ميخواهد اين ليست را وارد مجلس كند. ما حرفي نداريم و رأي آقاي قاليباف از همه بيشتر است و ايشان بايد ليست را ارائه بدهد. سئوال ما اين است كه چرا دو سال است اين بازي را راه انداختهايد؟ اين Showها را چرا راه انداختهايد؟ از روز اول بگوئيد ليست آقاي قاليباف. اين خيلي زشت است، شما يك فرآيند را ميچينيد، از افراد سوءاستفاده ميكنيد. آقاي طالبزاده و آقاي كامران دانشجو هم در هيئت انتخاب بودند. همه اينها ناراحتند. آقاي چمران هم در هيئت 9 نفره بود. ايشان هم ناراحت است. همينطور آقاي حداد، آقاي محسن رضائي، همه اينها از اين كاري كه آقاي قاليباف كرد ناراحتند. از حيثيت همه اينها استفاده ميشود و يك ليست به عنون ليست شوراي ائتلاف نيروهاي انقلاب بسته ميشود، ولي به اسم آقاي قاليباف بيرون ميآيد. حتي شعار و لوگوي ليست، شعار انتخاباتي آقاي قاليباف در سال 92 است. خيلي قشنگ بگوئيد كه اين ليست آقاي قاليباف است. چرا ميپيچانيد؟ چرا ميترسيد؟ بگوئيد ليست، ليست آقاي قاليباف است، دوست دارد ليست را ترميم كند، دوست دارد يك عده را كنار بگذارد و يك عده را وارد كند، زورش ميرسد، حقش هست، ما هم قبول ميكنيم. شوراي ائتلاف نيروهاي انقلاب يك دروغ بزرگ بود براي اينكه يك زمينه و پشتوانه سياسي براي ليست آقاي قاليباف ايجاد كند، ولي اين ليست، ليست آقاي قاليباف است. درست است كه تعدادي از افرادي كه در اين ليست هستند به آقاي قاليباف انتقاد دارند و آدم آقاي قاليباف نيستند، اما واقعيت اين است كه وقتي يك نفر ميآيد و با قلدري ميگويد اينها بايد عوض بشوند و به رغم اينكه اين حركت، سازو كار شورا را به هم ميريزد، پس مجبوريم بگوئيم ليست آقاي قاليباف است.
اين حركت منجر به اين شد كه در جناح اصولگرائي ليستهاي متعددي وارد عرصه انتخابات بشوند و نتيجهاش هم همين تشتتي است كه ميبينيد.
تحليل شما از اين ليستها چيست؟ به نظر شما يك ليست برنده است يا چهرهها؟
يك نكته را فراموش كردم بگويم و آن هم اين است كه شبي كه قرار بود ليست بيرون بيايد، فشار سنگيني را بر جوانان ليست ائتلاف وارد كردند كه شما بايد در ليست شوراي ائتلاف باشيد يا در ليست جبهه پايداري. ما گفتيم خود آقاي قاليباف و بسياري از جوانها در ليستهاي ديگر هم هستند. گفتند ليستهاي ديگر مهم نيستند، فقط در ليست جبهه پايداري نبايد باشيد. من گفتم اگر شرايط براي همه مساوي باشد، من هم ميپذيرم، ولي چطور بعضي از آقايان در بقيه ليستها باشند ولي بقيه نباشند؟ اگر شما ميخواهيد به جوانان كمك كنيد، بايد اجازه بدهيد در ليستهاي مختلف باشند. آقاي نبويان و آقاي نادران و امثالهم كه خودشان مشهورند و در ليست هم كه نباشند ممكن است رأي بياورند.
نكته بعدي هم اينكه جبهه پايداري لطف كرده و مرا در ليست خودش گذاشته، من چرا بايد اعلام برائت كنم و بگويم نيستم؟
نسبت شما با جبهه پايداري چيست؟
من حتي يك روز هم عضو شوراي جبهه پايداري نبودهام. به بسياري از اعضاي جبهه پايداري ارادت دارم و با خيليهايشان هم رفاقت دارم، اما عضو تشكيلات جبهه پايداري نبودم، اما آنها به جوانان لطف كردند. واقعاً تنها جائي هم هست كه از ما مرامنامه نخواست حتي رفقاي عدالتخواه ما ميخواستند از ما مرامنامه و تعهدنامه بگيرند، اما جبهه پايداري هيچ مرزي را مشخص نكرد. نه اينكه ما در جبهه پايداري باشيم يا نباشيم، نه اينكه تعهدنامهاي را بپذيريم يا نپذيريم. براساس يكسري شاخصها به يكسري نيروها رسيده و آنها را در ليست گذاشتهاند.
شما يكي از چهرههاي شاخص جنبش عدالتخواه هستيد، ولي در ليست عدالتخواهان نيستيد، علت چيست؟
به خاطر اينكه اولاً دوستان عدالتخواه از ما دعوت نكردند. نه دعوت به مصاحبه كردند، نه چيز ديگري. دو سه ساعت قبل از اينكه ليستشان منتشر بشود، چند بار با من تماس گرفتند كه ميخواهيم شما را در ليستمان بگذاريم، آن هم يك شرط دارد. شما بايد مرامنامه ما را بپذيريد و بعد رسانهاي اعلام كنيد كه من به مرامنامه پويش عدالتخواه پايبندم. در آن مرامنامه بيشتر صحبت از رفع تبعيض و مبارزه با فساد و شفافيت و كاهش مزاياي نمايندگي بود كه من همه را قبول داشتم، اما يك بند 10 داشت كه اگر اجازه بدهيد بعداً دربارهاش صحبت ميكنيم. من اين بند 10 را قبول نداشتم. گفتم يا اين بند 10 را نپذيرم يا توضيح خودم را در موردش بنويسم، ولي دوستان نپذيرفتند و اسم مرا خط زدند، ولي من نگاه دوستان عدالتخواه را يك نگاه رو به جلو ميدانم، چون از همه برنامهمحورترند. خيلي از ليستها و حتي شوراي ائتلاف برنامهشان را منتشر نكردهاند كه ميخواهيد به مجلس كه ميرويد چه كار كنيد. اگر منظورتان از برنامه، همين حرفهائي است كه آقاي قاليباف زده، ايشان يك چيزهائي گفته. تنها ليستي كه برنامهاش را به شكل مدون و كمّي و دقيق منتشر كرد، بچههاي عدالتخواه هستند و حرفهاي رو به جلوئي هم دارند. ضمن اينكه نقدهائي هم به آنها دارم، ولي واقعاً بعضي از اين دوستان را به خاطر اين حركتي كه انجام دادند تحسين ميكنم، به رغم همه تهمتهاي ناحقي كه دارند به آنها ميزنند.
به نظر شما ليستها موفق خواهند شد يا چهرهها؟
اين اتفاقي كه در شوراي ائتلاف افتاد، عملاً جوانگرائي را ذبح كرد. اين حركت شوراي ائتلاف ذبح جوانگرائي و مخالف هدف گام دوم حضرت آقا بود. اگر آنها به جوانگرائي و بيانيه گام دوم اعتقاد داشتند، بايد تلاش ميكردند كه جوانها بالا بيايند و بين ليستهاي شوراي ائتلاف و جبهه پايداري مشترك باشند، اما شوراي ائتلاف محكم ايستاد كه جوانها فقط در يك ليست باشند، ولي جبهه پايداري اصرار داشت به 15 نفري كه 10 نفرشان جوان بودند اجازه بدهيد كه در هر دو ليست باشند. جبهه پايداري روي اين مسئله اصرار داشت و آقاي آقاتهراني مصاحبه كرد، اما شوراي ائتلاف و آقاي قاليباف قبول نكردند.
آقاي جبرائيلي مصاحبه كرده بود كه آقاي قاليباف را هيچ كسي اصرار نداشت غير از آقاي يامينپور
نه، آقاي قاليباف در جلسهاي كه ميخواستند براي جوانها رأيگيري كنند از آقاي يامينپور دفاع كرد، اما اگر آقاي قاليباف ميخواست فقط از آقاي يامينپور دفاع كند و ايشان را قبول داشت و ميخواست در ليست باشد، چرا وقتي ليست ترميم شد و ما را بيرون كردند و كسان ديگري را گذاشتند، آقاي يامينپور جزو آنها نبود؟ بدنه نيروهاي انقلاب هم اصرار داشتند كه يامينپور باشد، شايد پاسخشان اين باشد كه آقاي يامينپور اقتصادي نبوده. سئوال من اين است كه آيا همه كساني كه وارد شدند اقتصادي بودند؟ همين نشان ميدهد كه آقاي قاليباف در گفتن اين حرف صداقت نداشته و با فشار بدنه انقلابي كه وارد كرده بودند كه آقاي يامينپور بايد در ليست باشد، ليست را ترميم كردند، اما اولين مطالبه بدنه نيروها و جريان انقلاب را كه حضور آقاي يامينپور در ليست بود، ناديده گرفتند. اينها همه درد است. به نظرم اين اتفاقي كه شوراي ائتلاف رقم زد، ناكارآمدي جريان سنتي اصولگرائي را بعد از جريان «جمنا» دوباره به رخ كشيد و شوراي ائتلاف اصولگرايان با صداي بلند فرياد زد كه ما در عرصه سياست ناكارآمد هستيم. دو سال فرآيند طي شد كه شوراي ائتلاف بين اصولگرايان وحدت ايجاد كند، ولي دو روز مانده به انتخابات، هنوز ليستي منتشر نشده و هنوز ديگري اين سازوكار هستند. من دو تا نامه براي آقاي حداد و آقاي آقاتهراني نوشتم و در آنها نكات را گفتم. يكي از اشكالات اصلي سازوكار وحدت اين است كه جوانها را تا دو روز مانده به انتخابات معطل ليست، نظرسنجي، جمع اول، جمع دوم و امثال اينها كردند و عملاً توان شورآفريني و جريانسازي جوانان را در عرصه انتخابات گرفتند. همه ماندهاند كه انصراف بدهند؟ ندهند؟ نتيجه چه ميشود؟ ليست به كجا ميرسد. فضا را سرد كردند و با اين بدعتي كه آقاي قاليباف و شوراي ائتلاف گذاشتند، عملاً اميد بنده و امثال بنده و دوستان ما را كه اميد داشتيم اين سازوكار اصلاح بشود، نااميد كردند. شوراي ائتلاف راه مشاركت نيروهاي انقلاب را در انتخابات آينده كاملاً مسدود كرد و بست و همه را نااميد كرد. يعني اگر يك ذره اميد وجود داشت كه اين شوراي ائتلاف نيروهاي انقلاب يا همان جمناي سابق يا جبهه متحد اصولگرائي يا 8+7 يا 1+2 يا هر چيزي كه اسمش هست ميتواند وحدت، هماهنگي و انسجام ايجاد كند، اين راه، ديگر براي هميشه مسدود شد و جوانان را نااميد كرد. بنده به اين نتيجه رسيدم كه همه آن جريان، يك خوشخيالياي بود كه ما نسبت به پيرهاي خسته اصولگرائي داشتيم و فكر ميكرديم كه با اين اتفاق ممكن است اصلاحي در روند سياستورزي يا كنش سياسي جبهه متحد اصولگرائي يا شوراي ائتلاف ايجاد بشود.
اگر نكته ديگري باقي مانده بفرمائيد.
يكي از دلائل شكست اين وحدت اين بود كه شاخصي وجود نداشت و شفاف نبود و ليست در يك پستوي سياسي و در يك جمع 9 نفره غيرمقبول كه مشروعيتي هم از شوراي ائتلاف و انتخاب نداشت، بسته شد و الان هم كه اين ليست بسته شده، يك چوب را بالا گرفتهاند و يك لولو را علم كردهاند كه هر كسي كه با اين ليست مخالفت كند وحدتشكن است، اين خيلي اتفاق بدي است. يك ليستي را خودشان طراحي كرده و بستهاند و حتي به سازوكار خودشان هم پايبند نبودهاند، اما هر كسي هم نقد يا مخالفت كند، وحدتشكن است، يعني جرئت مخالفت را هم از بقيه گرفتهاند. به نظر من كساني كه زيربار اين بدعت رفتند و زير اين فشارها قبول كردند كه در بيش از يك ليست نباشند و اين تعهد را دادند، در مجلس خيلي سخت ميتوانند در برابر فشارهاي لابيهاي قدرت و لابيهاي احزاب و فراكسيونهاي اكثريت مقاومت كنند. كسي كه در همين ابتداي راه و در حالي كه هنوز وارد مجلس هم نشده، خودش را به يك جريان، قبيله و گروهي كه واقعاً خلاف مروت و وعده دارند عمل ميكنند، نسيه فروخته، قطعاً اگر وارد مجلس هم بشود، نميتواند در برابر فشار اين گروه مقاومت كند.
اين جوانها واقعاً قرباني دعواي زودهنگام انتخابات رياست جمهوري سال 1400 شدند. به زعم بعضي از اين آقايان، امثال بنده آدمهاي سازگاري نبوديم.
حرف گوشكن نبوديد.
به اندازه كافي حرف گوشكن نبوديم. يكدفعه به خودشان آمدند و ديدند كه يكسري جوان وارد شدهاند و سيستم Error داد. چي شد؟ چي شد؟ بايستيد! برگرديد! اينها هماهنگ نيستند. ما هماهنگ و سازگار و حرف گوشكن و كيفكش نبوديم.
من با آقاي جليلي كار كردهام، ولي ايشان نه سفارش كرده در انتخابات شركت كن يا نكن، نه با كسي و جائي لابي كرده. دستمان را به زانوي خودمان گرفته و بلند شدهايم. بعضي از دوستان در شوراي ائتلاف به من لطف داشتند. خيلي از آقايان زحمت كشيدند تا اين جوانها وارد اين فرآيند بشوند و خروجي اين فرآيند باشند، اما نشان داد كه آنها هم به اندازه كافي حرف گوشكن نيستند و هنوز آدم سيستم سياستورزي اقايان نشدهاند و نتيجه اين شد كه چيزي به رأيگيري نمانده، ولي هنوز تكليف مشخص نيست و بدنه ولائي، حزباللهي، انقلابي و بدنه كف ميدان انقلاب هنوز نميداند چه بايد بكند و اين بلاتكليفي را آقاياني رقم زدند كه دو سال بود ميخواستند براي بدنه جريان انقلاب تعيينتكليف كنند. به نظرم اين خلف وعدهها، دروغگوئيها، اتفاقات غلط و كارهاي خلاف اخلاق باعث بيبركت شدن ليست هم خواهد شد و حتي اگر وارد مجلس هم بشوند، بركت كارشان گرفته ميشود، چون از همين ابتدا خواستند كارشان را با دروغگوئي و خلف وعده جلو ببرند.
نظرات بینندگان