مشخصه امیال اصیل انسان
بجز امیال فطری اصیل، انسان دارای امیال دیگری نیز هست که به مقتضای انسانیت او نیست، بلکه فروتر از این مرحله و ناشی از بُعد حیوانی و نباتی او میباشند. متناسب با این امیال، کمالاتی نیز وجود دارند که نسبت به کمال نهایی انسانی جنبه مقدمی و راهبردی دارند و خود این کمالات مقدمی از مراحل و فعلیت های متفاوتی برخوردارند. از جمله این کمالات، کمال مادی و جسمانی است که از بُعد جسمانی انسان ناشی میگردد و انسان در این کمال با همه موجودات مادی غیر مجرد، از جمله اجسام بی جان، شریک است.
کمال دیگر که فراتر از کمال اول است، کمال نباتی است که ناشی از جنبه نباتی و رشد نباتی انسان است. در این کمال انسان علاوه بر حیوانات، با نباتات نیز اشتراک دارد. کمال دیگر، کمال حیوانی است که ناشی از حس و حرکت ارادی و امیال حیوانی، نظیر شهوت و میل به تغذیه، است و مرتبط با بُعد حیوانی وجود انسان است. در این کمال، انسان با حیوانات شریک است.
آن کمالی که ویژه انسان و موجب برتری او بر سایر موجودات میگردد، کمالی است که متناسب با بُعد انسانی و فعلیت اخیر انسان است. این کمال حقیقی همان مقام قرب پروردگار میباشد و سایر کمالات بدنی و روحی همه مقدمه و ابزار رسیدن به چنین مقامی هستند که باید در حد تأثیرشان در رسیدن به کمال حقیقی مورد بهره برداری قرار گیرند و استفاده فزونتر از آن حد، اگر انسان را از مسیر تکاملی خویش باز ندارد، لااقل لغو و بیهوده است. هیچ کدام از این کمالات مقدمی، حتی عالیترین و لطیف ترین آنها، از کمالات اصیل انسانی محسوب نمیگردند؛ گرچه از امتیازات انسان باشند و در سایر حیوانات یافت نشوند.
برخی با یافتن امیال خاصّی که مختص انسان است و در حیوانات وجود ندارد، تصور کردهاند که این امیال ملاک انسانیت و برتری انسان هستند، مثل ذوق هنری و ادبی که باعث علاقه و گرایش انسان به شعر، ادبیات، موسیقی و هنر میگردد. از این جهت، کمال انسان را در پرداختن به این امور و رشد در این زمینه ها قلمداد کردهاند. اما حقیقت این است که این گرایش ها گرچه در حد خود لازم است و باید از آنها بهره برداری کرد، اما باز این امیال و گرایش ها ابزار رشد و ترقی به حساب میآیند و مطلق نمیباشند و والایی و ارزشمندی آنها در صورتی است که در نهایت، انسان را به قرب الهی نایل سازند، والا فی حدّ نفسه کمال حقیقی انسان به شمار نمیآیند؛ گرچه باعث مزیّت و برتری او گردند.
به عبارت دیگر، هنگامی انسان حقیقتاً و بالفعل انسان میشود و پا از مرتبه حیوانات فراتر مینهد که در راه تقرب به سوی پروردگار قدم بردارد و قبل از گام نهادن در این مسیر، یا انسان بالقوه است ـ در صورتی که هنوز استعداد رسیدن به این مقام در او محفوظ مانده باشد ـ یا بهطور کلی سقوط کرده و در شمار حیوانات و یا پستتر از آنها در آمده است ـ در صورتی که این استعداد را با سوء اختیار خویش از دست داده باشد ـ یعنی انسان بر اثر بیماری دل و زنگارگرفتن آن، در مسیر شقاوت و حق ستیزی، تا جایی پیش میرود که نه تنها رسیدن به کمال و قرب الهی برای او ناممکن است و اصلا آن را باور ندارد، بلکه چه بسا چنین حقیقتی را خرافه میپندارد و آن را به سخریه میگیرد.
بی شک امیدی به هدایت و رهایی افرادی که تا این مرتبه سقوط کردهاند نیست و قلب آنان چنان سیاه و تاریک گشته که هیچ روزنهای به سوی نور و هدایت در آن یافت نمیشود و به واقع بر اثر کردار نادرست و زشت آنان، خداوند بر قلب و گوششان مُهر نهاده تا از درک حقیقت محروم بمانند.این دسته اگر در دنیا هم با نزول عذاب الهی مسخ نشوند و به صورت بوزینگان درنیایند، در قیامت مسخ میشوند و با هیئت و قیافه واقعی خویش ظاهر میگردند و صورت و سیرت آنها هماهنگ میگردد. آنجاست که برای همگان مشخص میشود که آن کافران از حیوانات پستترند.با توجه به آنچه ذکر کردیم، قرآن شریف کافرانی را که استعداد ایمان و خداپرستی را از دست دادهاند، بدترین جانداران و در جای دیگر گمراهتر از چارپایان شمرده است: ان شر الدواب عندالله الذین کفروا فهم لا یومنون؛ یقیناً بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمیآورند.
(جالب اینکه خداوند از کافران به عنوان «جنبندگان» یاد میکند و نمیفرماید انسانها؛ چون آنها از حقیقت انسانی فاصله گرفتهاند و حتی لیاقت ندارند که در ظاهر هم نام انسان بر آنها نهاده شود).
و در جای دیگر در وصف کوردلان و تیره روزان و بدفرجامان میفرماید: و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم ءاذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون؛ و هر آینه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل هایی دارند که با آن (حق را) در نمییابند و چشم هایی دارند که با آن (حق را) نمیبینند و گوش هایی دارند که با آن (حق را) نمیشنوند. آنها بسان چارپایانند، بلکه گمراه ترند؛ آنان همان غافلانند.
نویسنده : مصطفی یاسینی
منبع : روزنامه رسالت 15/11/1390