سفری به دالان بهشت با پای دل+تصاویر
"إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى" سوره طه آیه 12
همانا اين منم پروردگار تو، پس نعلين خود (از پاى) بركن، زيرا تو در وادى مقدس طوى هستى (و جايگاه مقدس را با كفش آمدن نشايد)-- ترجمه : آیت الله مشکینی
1) طلائيه عجب طلائيه
بعد از عبور از پاسگاه شهابي به طلائيه ميرسي و شايد تو نيز مثل آن هزاران نفري باشي كه كفشهايت را از پايت در ميآوري و روي خاك شورهزار و شورآفرين طلائيه قدم ميگذاري.
روبرويت معبر و محور بچههاي گردان يا مهدي (عج) است كه در عمليات خيبر خاك طلائيه را با خون سرخ خويش معطر كردند و آنسوتر حرم شهداي گمنام است. در كنار اين حرم بود كه دست مبارك سردار لشگر امام حسين (ع) شهيد خرازي از پيكر جدا شد.
دو مرحله بچهها به اين سه راهي زدهاند كه هر بار با توجه به شرايط خاص منطقه و آبگرفتگي وسيعي به نام هور كه در حال حاضر خشك شده، نيروهاي ما موفق به تصرف آن نميشوند كه آثار به جا مانده از نبردهاي دليرانه در سه راهي شهادت بستري ميشود از عرش خدا كه پيكرهاي بيجان و نيمهجان نيروهاي اسلام را در آغوش گرفته است تا آن كه در مرحله سوم اين مأموريت، شهيد خرازي و يارانش آماده نبرد ميشوند. سخن ماندگار خرازي در شب حمله، مرحله سوم عمليات را با شب عاشورا پيوند زد. خرازي آن شب گفت: «امشب شب عاشوراست، نماينده امام از ما خواسته در طلائيه وارد عمل شويم. ما با تمام توان به دشمن خواهيم زد. هر كس ميتواند، بماند و هر كس نميتواند، برود»
آن شب بچهها عاشورايي جنگيدند. شهيد ميثمي درباره آن شب ميگفت: «كساني كه آن شب در طلائيه بودند اگر در كربلا هم بودند ميماندند.»
آن شب بوي دود و خون و آتش با فرياد اللهاكبر نيروهاي اسلام و عجز و ناله عراقيها در هم آميخته بود. دشت طلائيه مانند آتش گداخته فوران ميزد. هيچ كس باور نميكرد كسي بتواند در اين حجم آتش زنده بماند. عدهاي از بچهها در جزاير مجنون منتظر پيوستن نيروهاي كمكي بودند؛ سه راهي شهادت ميشود آسمانيترين نقطه زمين و عروج از خاك تا عرش خدا. در يك نبرد مردانه خط دشمن شكسته ميشود و دشمن ناجوانمردانه و با شقاوت تمام سلاح شيميايي به كار ميگيرد و صحنه عصر عاشورا در طلائيه تكرار ميشود. آنگاه كه بچهها زير باران آتش از شكستن خط نااميد شده بودند و دشمن با هر سلاحي مقاومت ميكرد، پشت بيسيم صدايي فرياد زد: از آقا اباالفضل (ع) مدد بگيريد. يكباره فرياد «يا اباالفضل» در خط پيچيد و دشمن به زانو درآمد و علمدار اين عمليات (شهيد خرازي) در طلائيه دستش از تنش جدا شد.
شهدای ارجمند لار که در طلائیه به شهادت رسیده اند :
عبدالعلی لاری ، جهانگیر شیردم
2) فكه و کانال کمیل ؛ عطشگاه شهيدان
فكه يادآور نام چهار عمليات است: والفجر مقدماتي (بهمن ۶۱)؛ والفجر يك
(فروردين ۶۲)؛ ظفر چهار (تير ۶۳)؛ و عاشوراي سه (مرداد ۶۳) فكه روايت
سرزميني است كه رملهاي آن پيكر خونين بسياري از عزيزان اين سرزمين را كفن
شده است.
اين روايت ساده و مختصري است از منطقه فكه كه احتمالا يا رفتهاي يا قرار
است بروي و ببيني؛ اما من ميخواهم روايت دومي را هم از فكه بيان كنم
روايتي كه اينقدر مختصر نباشد و گوشهاي از حقايق را به تصوير بكشد.
بسيجيها هشت تا چهارده كيلومتر را در حالي با پاي پياده از ميان رملها و
ماسههاي روان فكه گذشتند كه وزن تقريبي تجهيزاتي كه همراه داشتند دوازده
كيلو بود؛ تازه بعضيها هم مجبور بودند قطعات چهل كيلويي پل را نيز حمل
كنند. اين پلها قرار بود روي كانالها تعبيه شود تا عبور رزمندگان به مشكل
فوگاز برنخورد. تا همين جا را داشته باش تا برسيم سر موانع، اصلا عمليات
والفجر مقدماتي را به خاطر همين ميگفتند عمليات موانع. هدف بسيجيها خط
دشمن بود.
مجموعهاي از كانالها، سيمخاردارها و ميدان مينها كه گاهي عمق آن به
چهار كيلومتر ميرسيد، بچهها يكي را كه رد ميكردند به ديگري ميرسيدند.
موانع معروف فكه هنوز زبانزد نيروهاي عملياتي است؛ كانالهايي به عرض سه تا
نه متر و عمق دو تا سه متر و پر از سيمخاردار، مين والمر و بشكههاي پر
از مواد آتشزا.
دشمن با هوشياري مينها را زير رملها و ماسهها كار گذاشته بود و چون
بيشتر عملياتها در شب انجام ميگرفت تا چند نفر روي مين پرپر نميشدند
بقيه از وجود ميدان مين باخبر نميشدند. اكثر رزمندگان دشت فكه نوجوانان و
جواناني بودند كه عزم و اراده قويشان آنان را سدشكن كرده بود، حالات معنوي
و روحي آنها به قدري بينظير بود كه با اشتياق براي عمليات آماده ميشدند.
فكه را قتلگاه ميگويند؛ قتلگاه شهيدان خودش يك سرزمين پهناور مملو از رمل و
ماسه، با چند تا تپه ماهوري و نيروهايي كه در محاصره دشمن داخل شيار بين
دو تپه پناه گرفته، شيار پر از مين والمر، آتش دشمن متمركز بر شيار سه روز
مقاومت، بدون آب و غذا و سرانجام قتلعام.
در محور لشگر ۱۷ عليبنابي طالب، بچهها در ساعت ده شب با دشمن درگير
ميشوند و خط دشمن شكسته ميشود. جنگ شديدي درميگيرد. شهيد زينالدين
دستور ميدهد بچههاي مهندسي سريعا اقدام به زدن خاكريز كنند اما حجم شديد
آتش دشمن مانع ميشود و سرآغاز حماسه مظلومانهاي در فكه شكل ميگيرد، حدود
ساعت ۲:۱۵ شب خبر ميرسد مهمات بچهها در حال تمام شدن است و تعداد زيادي
از بچهها زخمي و شهيد شدهاند، با توجه به حجم شديد آتش دشمن و وضعيت خاص
منطقه (رملي بودن) امكان ارسال مهمات به سختي ممكن است. عراقيها بچهها را
از سه طرف محاصره ميكنند، اما فرزندان عاشورايي خميني تا ساعت حدود هفت
صبح مقاومت ميكنند، وقتي دستور داده ميشود بچهها كمي به عقب برگردند
صدايي از آن طرف بيسيم براي هميشه جاودانه ميماند، فرماده گردان ميگويد:
اطراف من بچههايم روي خاك افتادهاند، من اينها را چطور تنها بگذارم.
از ناگفتههايي كه فكه آرام و ساكت در سينه دارد، نحوه شهادت اسرا و
مجروحين است. گروه تفحص در حين عمليات جستجو به سيمهاي تلفني رسيدند كه از
خاك بيرون زده بود. رد سيمها را كه گرفتند رسيدند به يك دسته از شهدا كه
دست و پايشان با همين سيمها بسته شده بود، معلوم بود كه آنها را زنده به
گور كردهاند. چرا كه كسي دست كشتهاي را نميبندد.
نميدانم چقدر از گردان حنظله ميداني؟! سيصد نفر در يكي از كانالها
محاصره شدند و اكثرا با آتش مستقيم دشمن يا تشنگي مفرط به شهادت رسيدند. در
آن موقعيت، عراقيها مدام با بلندگو از نيروها ميخواستند كه تسليم شوند و
بچهها در جواب، با آخرين رمق خود فرياد تكبير سر ميدادند. آن شب آنان
فرياد سر دادند اما سر تسليم فرود نياوردند.
گرچه فكه از لحاظ نظامي پيروزي آنچناني به خود نديد، اما قصه مقاومت
رزمندهها در شرايط بسيار سخت جنگي و تشنگي مفرط، كربلايي ديگر را براي اين
كشور رقم زد و در واقع اذن دخول سرزمين فكه همين تشنگي است.
در يادداشتهاي باقيمانده از يكي از شهيدان گردان حنظله آمده است:
امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم. آب را جيرهبندي كردهايم. نان را
جيرهبندي كردهايم. عطش همه را هلاك كرده، همه را جز شهدا كه حالا كنار
هم در انتهاي كانال خوابيدهاند. ديگر شهدا تشنه نيستند. فداي لب تشنهات
پسر فاطمه سلام الله عليها.
شهدای ارجمند لار که در فکه به شهادت رسیده اند :
عبدالصمد فانی ، منصور ایزدی ، محمد حسن قنادی ، اصغر مرادی فرد
3) تنگه چزابه
در مسير جادهاي كه از مرز به بستان كشيده شده است منطقهاي شهيد پرور به نام چزابه؛ اين منطقه در شمال غربي بستان است.
از آنجاییکه چزابه بین هور و رمل قرار دارد به تنگه چزابه معروف شده است .
چزابه نامي است كه فراموش نميشود؛ ساكت و آرام. وقتي نام چزابه را
ميشنوي ناخودآگاه زير لب ميگويي: طريق القدس و فتحالمبين و روي زمين
مينشيني و با انگشت مينويسي«اسفند ۱۳۶۰» اوج ناكامي دشمن براي جلوگيري از
انجام عمليات فتحالمبين بود.
چزابه يعني به مدت طولاني توي آب بودن و بي حركت ماندن. چزابه يعني هول و
هراس و اضطراب، وحشت و نگراني. چزابه يعني نبرد بدون خاكريز و بدون سنگر و
سرپناه. چزابه يعني بارش مرگ از زمين و هوا، يعني گيركردن در وسط آتش.
خيلي گشته بوديم،نه پلاكي نه كارتي،چيزي همراهش نبود. لباس فرم سپاه تنش
بود.چيزي شبيه دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم، ديدم
يك نگين عقيق است كه انگار جمله اي رويش حك شده. خاك و گل ها را پاك كردم.
ديگر نيازي نبود دنبال پلاكش بگرديم. روي عقيق نوشته بود:"به ياد شهداي
گمنام"
شهید ارجمند لار که در تنگه چزابه به شهادت رسیده است :
رحمت الله باقرپوریان
4_دهلاویه ؛ یادمان شهید چمران
كمتر كسي فكرش را ميكرد كه يك روستاي كوچك به اسم دهلاويه كه قبل از جنگ
كمتر كسي نامش را شنيده بود، اين همه زائر پيدا كند و مردم از خاكش براي
خود يادگاري بردارند. دهلاويه در شمال غربي سوسنگرد، در كنار جاده بستان
است. حكايت اين روستاي كوچك شنيدني است.
اواخر آبان ۱۳۵۹ بود. عراقيها قصد حمله به دهلاويه را داشتند، ولي نيروهاي
رزمنده دهلاويه خيلي كم بودند. وضع بدي بود. كمك رسيد، چند تا كاميون از
انتهاي جاده دهلاويه خودشان را نشان دادند. رزمندهها تبريزي بودند؛ اين
همه راه را از آذربايجان آمده بودند براي دفاع از روستاي دهلاويه. بچهها
اشك شوق ميريختند.
توان دفاعي دهلاويه بالا رفته بود، ولي آب و غذا داشت تمام ميشد.
برنامهريزيها به هم خورده بود. كسي نبود كه از بيرون شهر غذا بياورد.
مردم شهر هم دلشان ميخواست اسلحه داشته باشند، اما كسي نبود كه آنها را
مجهز كند. نيروهاي مدافع شهر هم يا شهيد شده بودند و يا در جبهه دهلاويه
مستقر بودند.
سوسنگرد هم در محاصره بود. درخواست نيرو شد، گفتند اقداماتي براي اعزام
نيرو انجام شده است، ولي تجهيز و اعزام آنها از استانهاي ديگر، حداقل دو
هفته وقت لازم داشت؛ زمان به سرعت ميگذشت. باران آتش بود، از گلوله خمپاره
گرفته تا توپ و كاتيوشا. جنگ بود و دفاع از دهلاويه و سوسنگرد و تنها
پنجاه پاسدار تبريزي و نيروهاي مردمي و سپاه سوسنگرد. همين و بس! بچهها چنان مقاومتي از خود نشان دادند كه عراقيها با بيسيم گزارش داده بودند: «كار در دهلاويه گره خورده است.»
نيروهاي عراقي از سه طرف به سمت شهر پيشروي ميكردند. هيچ راهي براي نجات
زخميها و تخليه شهدا وجود نداشت، مگر از طريق رودخانه كه آن هم بلم نياز
داشت. دهلاويه سقوط كرد.
چمران دست به كار شد. بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي هماهنگي ايجاد
كرد. به بچهها تاكتيكهاي جديد نظامي ياد داد. منتظر دستور امام (ره)
بود. بالاخره نيمههاي شب ۲۵ آبان اين دستور ابلاغ شد و صبح ۲۶ آبان
نيروهاي ايراني حمله را آغاز كردند.
در جريان بازپسگيري دهلاويه دكتر چمران زخمي شد. آمار شهدا هم بالا رفته
بود؛ اما فتح دهلاويه براي رزمندهها مهم بود. بچههاي ستاد جنگهاي
نامنظم، يك پل ابتكاري و چريكي روي كرخه ساختند تا راهي براي ورود به اين
شهر پيدا كنند.
خرداد ۶۰ درگيري در دهلاويه بالا گرفت. نيروهاي دو طرف آن قدر به هم نزديك
شده بودند كه با نارنجك ميجنگيدند. مناجات معروف شهيد چمران با اعضا و
جوارحش، در همين شرايط نوشته شده است: «اي قلب من! اين لحظات آخرين را تحمل
كن... به شما قول ميدهم كه پس از چند لحظه، همه شما در استراحتي عميق و
ابدي آرامش بيابيد...»
دهلاويه براي هميشه آزاد شد، اما براي اين آزادياش تاوان بزرگي را پس داد؛
تاواني به قيمت خون پاكترين فرزندان اين سرزمين؛ تاواني به بزرگي خون
چمران و دوست سرگردش احمد مقدم. چمران و ديگر يارانش همانجا از قيد زمان و
مكان رها شدند و به ياران شهيدشان پيوستند و دهلاويه را زيارتگاه كردند
كسي فكرش را نميكرد اين روستاي كوچك روزي اين همه زائر داشته باشد.
شهید ارجمند لار که در دهلاویه به شهادت رسیده است :
ابوالفضل فروتن
"هويزه با نام شهيد علمالهدي عجين است؛ با خاطرات نبرد نابرابر عدهاي محدود در مقابل لشگر تانكها و به خون غلتيدنهاي جوانان مومن.
محمدحسين قدوسي، فرزند شهيد قدوسي و نوه علامه طباطبايي بود. به سينهاش تير خورده بود و داشت دست و پا ميزد. رفتم كمكش كنم كه ديدم دارد با خون سينهاش وضو ميگيرد... مبهوت مانده بودم. گفت كمكم كن به حالت سجده بروم. پيشانياش را بر خاك گذاشت و پر كشيد.
محمد را ديدم كه ناگهان بلند شد و از خاكريز بالا رفت. گفتم كجا؟ گفت: خدمه تانك دارد ميسوزد. گفتم: خودت زدي. گفت: تكليف من زدن تانك بود، اما حالا ميبينم يك انسان دارد ميسوزد و تكليف من نجات اوست!
سهام با آن كه دختر بچهاي بيش نبود، غيرت و رشادت را از مادر بزرگهاي خود به ارث برده بود. كوزه آبي به سر گرفته به همراه دوستانش راهي رودخانه شدند تا آب بياورند. عراقيها مزاحم آنان شدند و يكي از مزدوران بعثي با گلوله، كوزه دختران را بر سرشان ميشكست. سهام مثل شير ميغريد: «مگر شمر هستي؟!» اين حرف سهام براي بعثيهايي كه حرمت عربها را هم نگه نميداشتند سنگين بود. اين بار به جاي كوزه پيشاني سهام هدف تير قرار گرفت. خبر شهادت سهام به سرعت پخش شد. غيرت مردم هويزه آنان را تحريك كرد تا اين بار بساط زورگويي بعثيها را جمع كنند. فرداي آن روز، دهم مهر، پايگاه مزدوران سقوط كرد و بعثيها با خفت فرار كردند.
چند روز بعد دستور رسيد كه مردم بايد هويزه را ترك كنند. خيلي سنگين بود، اما چاره نداشتند؛ چرا كه خطر در كمين بود. آنان با دلشكسته و غمگين خانههاي خويش را رها كردند و جز جوانان و نوجوانان و عدهاي پيرمرد و پيرزن و افراد بيبضاعت كسي نماند. مهاجرين رفتند تا خبر مقاومت مردانه مردم هويزه را به ديگران بدهند و بازماندگان ماندند تا حماسه بيافرينند. هويزه خلوت شده بود و ميرفت تا حماسهاي بيافريند.
از شهرهاي اطراف نيروهاي كمكي ميرسد. كمكم سپاه هويزه سازماندهي و منظم ميشود. عملياتهاي شناسايي انجام ميگيرد. در همان روزهاي اول، ۲۵ آبان، حصر سوسنگرد شكسته شد. دو روز بعد، ۲۷ آبان، سيد حسين علمالهدي با عدهاي از دوستان اهوازي خود كه از دانشجويان پيرو خط امام بودند وارد هويزه شدند تا جاودانه تاريخ شوند.
مرحله اول عمليات در روز ۱۵ دي براي آزادسازي جفير و پادگان حميد شروع شد، اما ناقص ماند. مرحله دوم، فرداي آن روز ساعت هشت صبح آغاز شد. نيروها به طرف پادگان حميد و جفير حركت كردند، اما آتش دشمن شديد بود و عمليات متوقف شد. علمالهدي و يارانش در محاصره كامل تانكهاي دشمن قرار گرفتند و به شهادت رسيدند و بدن مطهرشان در زير تانكها له شد تا جاودانه گردد.
با عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا، عمليات بيتالمقدس با رمز «يا علي بن ابي طالب» شروع شد و روز هجدهم ارديبهشت ۶۱، رزمندگان اسلام دشمن را مجبور به عقب نشيني كردند. هويزه خيلي خوشحال شد كه به دامان سرزمين ايران بازگشت و امروز هويزه خوشحال است كه در آغوش خود پيكر قطعه قطعه شده حماسه آفريناني چون علمالهدي را دارد كه اجسادشان را پس از هفده ماه از زير آوار بيرون كشيدند."
***************************************************************************
گزارش تصویری ( متفرقه )