کد خبر: ۶۶۷۴۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۷ - ۰۳ اسفند ۱۳۹۳

14 شهیـــد در یک روز هدیه 31 سال پیش مردم فراشبند به انقلاب + تصاویر

گردان کمیل و الفتح در حال آماده شدن برای عملیات خیبر در منطقه جفیر مورد حمله هوایی دشمن بعثی قرار گرفتند زیر آتش سنگین دشمن بیش از 20 شهید و صد ها زخمی دادند.

به گزارش شیرازه به نقل از  نخل بیدار ابراهیم اکبری یکی از بازماندگان گردان الفتح از بمباران جفیر با بیان خاطره ای از این بمباران گفت:

 چند ماهی را در پایگاه پنجم شکاری امیدیه‌، مستقر بودیم‌. بچه‌ها در این مدت آموزشهای خوبی دیده و توان لازم را کسب کرده بودند. خصوصا" اینکه از لحاظ معنوی به خودشان رسیده بودند و توان روحی و معنوی بسیار بالایی داشتند.

شب بود که گردان در ساختمان امیدیه آماده حرکت شد‌. بچه‌ها آمادگی زیادی داشتند. وقتی متوجه انجام عملیات شدند، شور و حالی به بچه‌ها دست داد‌. حنا آوردند و سرهایشان را حنا ‌‌گذاشتند. شروع کردند به نوحه خوانی و عزاداری‌، ‌باهم وداع می‌کردند‌ و به همدیگر التماس دعا می‌گفتند. از همدیگر تقاضای شفاعت می‌‌کردند‌.‌ بعد سوار اتوبوسهای استتار شده، شدیم. ‌حدود نماز صبح به منطقه ای رسیدیم و نماز خواندیم ، تا پس از برپایی چادر ها هم کسی نامش را نمی دانست وشهید فضل الله عالیشوندی پس از نصب چادر آمد گفت به این منطقه جفیر می گویند و اولین باری بود که نام این منطقه را می شنیدیم ، جفیر  منطقه‌ای صاف و کویری بود.

قرار بود عصر همان روز (۲/۱۲/۱۳۶۲) سردار اسدی از گردان بازدید کند و شب به عملیات برویم. دقیقا ساعت 4 و7 دقیقه عصر هواپیماهای عراقی رسیدند و دو گردان مستقر، یعنی الفتح و کمیل را مورد حمله قرار دادند. حدود هفت نفر از بچه‌های گردان کمیل و 14 نفر از بچه های گردان الفتح از فراشبند در این عملیات شهید شدند و بسیاری نیز زخمی شدند.

پس از اتمام بمباران که گرد وغبار کم کم پایین آمد بلند شدم تا ببینم چه شده احساس کردم که عصر عاشورا است‌ و من بربالای تلّ زینبیه ایستاده‌ام و صحنه‌های داخل گودال قتلگاه را تماشا می‌کنم. در یک طرف، خیمه‌ها ‌ در آتش می‌سوخت‌. و در طرف دیگر، تعداد زیادی از همرزمانم پرپر شده بودند. یکی ‌پایش قطع شده بود. آن دیگری ‌دستش قلم شده بود. یکی ‌ به تأسی از ابوالفضل العباس سرش از بدن جدا ‌ شده بود. در آن معرکه نوجوانانی را شاهد بودم که از بدن آنها چند تکه مثله شده بیشتر باقی نمانده بود. آری! وضع عجیبی بود یا بهتر است بگویم منظره قشنکی بود. به راحتی و با چشم دل می‌شد حماسه‌های کربلا و عاشورا را به نظاره نشست.

من و محمد رضا عالیشوندی و اسداله محسنیان و ایرج کرمپور چهار نفری تمام شهدا را جمع کردیم و در آن زمان حس و حال عجیبی داشتیم و در آن هوش را از دست داده بودیم وبی اختیار بلند و با قهقهه می خندیدیم و به حدی خنده بر ما اثر کرده بود که بعضا توان بلند کردن شهدا را از شدت خنده زیاد نداشتیم.

بعد از غروب و جمع اوری شهدا تمام بچه ها جمع شدند وسردی عجیبی بین بچه ها افتاده بود همه نوحه می خواند زار زار گریه می کردند و با هم میگفتند وای حسین کشته شد، وای عباس کشته شد، و همینجور یکی یکی نام شهدا را به زبان می آورند ولی کسی خبر از شهادت محمود عالیشوندی نداشت و قرار گذاشته بودیم که این خبر بین بچه ها پخش نشود تا بیش از حد فشار روحی بر بچه ها حامل نشود و در همان حینی که نام بچه هارا کی یکی می آورد یکدفعه شهید ایرج کرمپور از جا بلند شد وبر سر زنان گفت وای محمود شهید شد  وبعد از این انگار دوباره بمب منفجر شد وسختی ان لحظه از زمان انفجار بدتر بود.

اما این بمباران و تلفات ناشی از آن نتوانست مانع از عملیات گردد‌. بعد از بمباران گردان سریعا" بازسازی شده ورزمندگان پس از بمباران‌، در منطقه عملیاتی "در خیبر" اقدام به شکستن خط دشمن می‌نماید و سپس در منطقه طلائیه به پدافندی جانانه از خطوط بدست آمده می‌پردازد.

شهیدان حسین قاسمی، مختارکاویانی، حیدر کشاورز، عبدالرسول داستانی، محمود احمدی، عباس نوشادی، مهدی قاسمی، تیمور عالیشوندی، محمود عالیشوندی، فضل الله عالیشوندی، یاسین عالیشوندی و غلامرضا عالیشوندی در همان بمباران آسمانی شدند و عبدالرضا اکبریان نیز زخمی شده آن بمباران یک روز بعد آسمانی شد و به جمع شهدای جفیر پیوست.

 



نویسنده :
محمد باقر دشتی
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
غلامرضا
Iran (Islamic Republic of)
يکشنبه ۰۳ اسفند ۱۳۹۳
0
شهدا شرمنده ایم...