کد خبر: ۹۲۶۶۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۴ - ۰۷ مرداد ۱۳۹۵

پهلوان عباس از زندگی خود می گوید/ عکس و فیلم

در شهر خرامه خیلی ها «عباس نانوا» را می شناسند اما کمتر کسی خاطرات دوره جوانی و روزگار او با سیروس قهرمانی را شنیده است.

به گزارش شیرازه  عباس ایزدی یا همان عباس نانوا متولد سال 1329 یکی از نام آوران  عرصه پهلوانی است که بسیاری از مردم خرامه او را می شناسند، او بخش زیادی از عمر خود را در راه پهلوانی گذرانده است که گزیده ای از زندگیش را از زبان خودش می خوانیم:

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%201.jpg

پهلوان عباس و روزی که متوجه شد زورش زیاد است...

15 ساله بودم که مرحوم پدرم مقدار 35 من جو (تقریبا 120 کیلو) را بار الاغ کرد تا به نمکدان سروستان برده و تحویل چوپان گوسفندانمان بدهم، در بین راه الاغ خوابید و هرکاری کردم نتوانست ادامه راه را بدهد، هیچ کسی نبود و هیچ وسیله هم نبود، توکل به خدا کردم و خودم آن را بلند کردم، از آنجا بود فهمیدم که زورم زیاد است.

مدتی از این ماجرا گذشت، آن زمان، مردم گندم می دادند و نان می گرفتند، یک روز که می خواستم گندم ها را سوار الاغ کنم و به آسیاب ببرم یک کیسه 175 کیلویی گندم را بلند کردم و روی الاغ گذاشتم، مردمی که آنجا بودند به سمت من دویدند و از دیدن این صحنه بسیار تعجب کرده بودند.

خوراک و زور عجیب و غریب پهلوان عباس...

صبح ها 15 تخم مرغ را به همراه 2 نان سنگک می خوردم اگر هم تخم مرغ نبود یک وقّه گوشت (کمتر از یک کیلو) را داخل ژوغن (هاونگ) می کوفتم و به صورت کله بیژیکی (قلقلی) با نان سنگک می خوردم.

با وجود اینکه زور زیادی داشتم هیچ وقت به کسی زور نمی گفتم، یک روز دو نفر جلو نانوایی خودمان مشغول دعوا بودند من هم به سمت آسیاب میرفتم، هر دو آنها را بغل کردم و مقداری جلوتر بردم تا اینکه بی خیال دعوا شدند و آنها را روی زمین رها کردم.

زمان سربازی در 05 کرمان بودیم که آمدند 40 نفر را برای بیگاری جدا کردند، ما فکر می کردیم بیگاری یک چیز خوردنی است به همین خاطر خودم را وارد صف کردم، از یکی از سربازان پرسیدم که بیگاری یعنی چی؟ گفت که ما را برای جمع کردن سنگ می برند، آنجا بود که با کمک یکی از همشهریانمان از جمع جدا شدم.

از آنجایی که خیلی دیر به سربازی رفتم، از لحاظ سنی از همه سربازان بزرگتر بودم، یکی از همشهریانمان که هم دوره سربازی من بود به من می گفت بابا و وقتی سربازها دور هم جمع می شدند می گفت بابا نمایش بده، من هم 4 تا سرباز را روی دست و شانه هایم می گذاشتم و آنها را می چرخاندم.

بعد از پایان سربازی، دوباره به نانوایی برگشتم، آن موقع نانوایی ها گازوییلی بود، 700 لیتر گازوییل را برای سوخت نانوایی پشت نانوایی می بردم در حالی که در دیگر روزها باید 4 نفر دور هم جمع می شدند تا بتوانند این تانکر 700 لیتری را خالی کنند.

دوستی پهلوان عباس با قنبر مولایی...

با مرحوم قنبر مولایی از 7 سالگی دوست بودیم، یک روز با موتورسیکلت او برای اجرای نمایش به ارسنجان رفتیم، در آنجا تعدادی بلیط چاپ کردیم و داخل یک مدرسه رفتیم که با مدیر مدرسه صحبت کنیم، به مدیر گفتیم که ما مینی بوس از روی خودمان رد می کنیم، تیرآهن بلند می کنیم، تانکر 220 لیتری بلند می کنیم، نصف پول بلیط ها را برای خودمان بر می داریم و نصف آن را به دانش آموزان فقیر می دهیم، مدیر مدرسه قبول کرد و ما نمایش را برگزار کردیم.

یک روز هم با مشهدی قنبر به شیراز رفتیم، چهارراه زند ایستاده بودیم که یک پیکان آنجا ایستاد، وقتی راننده پیاده شد و رفت با قنبر، پیکان را بلند کردیم و داخل پیاده رو گذاشتیم، وقتی صاحب پیکان برگشت دید که ماشینش داخل پیاده رو است خیلی تعجب کرد، وقتی که دید ما می خندیم فهمید که چه خبر است، گفت که ماشین من را سر جایش بگذارید هر چه پول خواستید به شما می دهم، تا چند روز با همان پول در شیراز خوش می گذراندیم.

ماجرای آشنایی با پهلوان سیروس قهرمانی...

قرار بود نامه ای را برای هیئت 7 نفره شیراز ببرم تا قطعه زمینی را به من بدهند، صبح خیلی زود به شیراز رفتم، پس از زیارت شاهچراغ، به نانوایی سر دزک رفتم تا صبحانه بخورم، دیدم که پیرزنی نشسته و تخم مرغ می فروشد، به او می گفتم 5 تا تخم مرغ بده، گرفتم و خوردم ولی سیرم نشد، دوباره 5 تخم مرغ گرفتم و این کار را 7 بار تکرار کردم، پیرزن کیسه خود را برداشت و فرار کرد، به دنبال او رفتم و پول تخم مرغ ها را به او دادم.

پس از اینکه نامه را به هئیت 7 نفره دادم، جواب آن را گرفتم تا به خرامه برگردم، وقتی که خواستم سوار اتوبوس شوم که برگردم، پشیمان شدم و به خودم گفتم که در شیراز چرخی بزنم و فردا به خرامه برگردم.

به باغ وحش رفتم و مشغول تماشا بودم که سیروس قهرمانی مرا صدا زد، از من سوالاتی پرسید و من هم خودم را معرفی کردم و از کارهایی که کرده بودم گفتم، در همین زمان یکی از پهلوانان شیراز از راه رسید و با پهلوان سیروس مشغول صحبت شد.

این پهلوان می گفت که برای نمایش 22 بهمن، تاییدیه ای از آقای دستغیب و آقای حائری گرفته ام و می خواهم برای این روز نمایش برگزار کرده و از درآمد این نمایش به جبهه ها کمک کنم، من هم به شوخی گفتم اگر بتوانی با من کشتی بگیری می توانی این نمایش ها را برگزار کنی.

این پهلوان گفت اگر من را شکست دادی 10 هزار تومان به تو می دهم، جمعیت زیادی دور ما جمع شدند، اول گفتم که من اینجا کشتی نمی گیرم باید به سالن کشتی برویم ولی آن پهلوان گفت که روی چمن کشتی می گیریم، من که قصد کشتی گرفتم نداشتم، قاطری را دیدم که در آن نزدیکی بود، آن را بلند کردم و جمعیت صلوات فرستادند، آنجا بود که این پهلوان از کشتی گرفتن منصرف شد.

سیروس قهرمانی که این ماجراها را دیده بود من را برای ناهار به خانه خود دعوت کرد، عکس های خود را به من نشان داد، عکس هایی از نمایش در کشورهای عربی برگزار کرده بود، به من گفت که همراه من به این کشورها بیا ولی من نرفتم و الان هم پشیمانم.

پهلوانی در خرامه و چند توصیه به جوانان...

هر وقت بچه های زورخانه دعوتم می کنند به زورخانه پوریای ولی می روم، بچه های خوبی هستند، از آقای اسدی هم تشکر می کنم که مسئولیت این مجموعه را بر عهده دارند اگر این بزرگترها نباشند فرهنگ پهلوانی در جوانان از بین می رود.

قهرمانی به این نیست که حتما مدال بیاورند همین که سالم هستند همین که در جامعه سربلند هستند کافیست، جوانان سعی کنند که دوست خوب انتخاب کنند، دوست آنست که گیرد دست دوست، در پریشان حالی و درماندگی.

عده ای از جوانان هستند که باشگاه می روند، اگر زورتان زیاد است جوان مرد باشید و به دیگران زور نگویید، افتاده باشید و علی وار زندگی کنید.

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%202.jpg

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%203.jpg

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%205.jpg

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%206.jpg

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%207.jpg

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%204.jpg


http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Mordad/5%20pahlevan/5%20mordad%20%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%208.jpg

حضور پهلوان عباس در مراسم درگذشت مرحوم سیروس قهرمانی

منبع:  صدای خرامه

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
علی نجات اکبری
Iran (Islamic Republic of)
پنجشنبه ۰۷ مرداد ۱۳۹۵
0
سلام به تمام پهلوانان کشور که مایه افتخار است پهلوان عباس مراحم بسیارخوب دارد اخلاق رفتارش همه دوستش دارند خداوند متعال حافظش باشد