کد خبر: ۹۹۰۴۴
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۷ - ۰۳ آبان ۱۳۹۵
گفتگو با رتبه اول کشوری انشای نماز و شاعر نوجوان خرامه ای؛

از شعرنویسی های یواشکی تا نجوای عاشقانه با خدا

فائزه فرزانه از هنرمندان عرصه شعر و رسانه شهرستان خرامه ضمن حضور در مسابقات کشوری نماز در مشهد مقدس، موفق به کسب مقام اول کشوری انشاء نماز شد؛ وی هم اکنون در رشته علوم تجربی مشغول به تحصیل است.

به گزارش شیرازه  به نقل از صدای خرامه، مسابقات دانش آموزی نماز، هرساله در بین دانش آموزان همه مدارس کشور در سه بخش تجوید و لحن نماز، تئوری شیوه‌ی نگارش و انشای نماز برگزار می شود که برگزیدگان شهرستان، به مرحله استانی و منتخبین آنها به مرحله کشوری راه پیدا می کنند.

فائزه فرزانه از هنرمندان عرصه شعر و رسانه شهرستان خرامه ضمن حضور در مسابقات کشوری نماز در مشهد مقدس، موفق به کسب مقام اول کشوری انشاء نماز شد؛ وی هم اکنون در رشته علوم تجربی مشغول به تحصیل است.

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Aban/2%20farzane/2%20mordad%20%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D9%86%D9%87%202.jpg

گفتگوی زیر که توسط سید‌سروش طباطبایی‌پور انجام شده به گفتگو با وی می پردازد؛ فائزه فرزانه پس از معرفی خود و ارائه توضیحاتی در مورد مسابقه انشای نماز، صحبت های خود را اینگونه آغاز کرد:


چه‌طور قدر داشته‌هایت را می‌دانی؟

در کارتون «بابالنگ‌دراز»، «جودی» می‌گفت: «باید یاد بگیریم که از چیزای کوچیک، خوشحال بشیم؛ وگرنه همه از اتفاق‌های بزرگ خوشحال می‌شن!» من هم سعی می‌کنم از اتفاق‌های ساده‌ی دور و برم، لذت ببرم. حتی سعی می‌کنم دوستانم را هم مجبور کنم که شاد زندگی کنند.


گفتید دوست! نوجوان‌ها تصور می‌کنند شاعرها همیشه منزوی هستند. تو هم گوشه‌گیر هستی؟

نه! اصلاً این‌طور نیست. من سه‌ سال است که در مدرسه عضو یک گروه دوستی هستم. ما 14 نفریم و مدرسه را روی سرمان گذاشته‌ایم. ارتباطمان هم با هم خیلی خوب است و توی مدرسه خیلی با هم خوشیم. هروقت مدیر مدرسه ما را با هم می‌بیند، می‌گوید: «دوباره چه نقشه‌ای دارین شماها؟»


کمی از برنامه‌های گروهتان بگو؟

غیر از شیطنت‌های معمول، با هم قرارهای مشترک می‌گذاریم؛ به کتاب‌خانه یا سالن ورزش می‌رویم، برای هم هدیه می‌خریم و یک قانون مهم‌ هم داریم: غصه ابداً! گاهی دسته‌جمعی به دیگران هم کمک می‌کنیم. مثلاً یک‌بار برای کمک به مستخدم مدرسه، کل کلاس‌ها را شستیم. البته وسط آن ماجرا آب‌بازی هم کردیم.


دلیل دوام این گروه چیست؟ بقیه‌ی بچه‌های گروه هم مثل تو شاعرند؟

نه، ما هرکداممان ویژگی‌های خودمان را داریم و فکر می‌کنم دلیل باقی‌ماندن این گروه در این چند سال، این است که انگار ما 14 نفر با ویژگی‌های متفاوتمان هم‌دیگر را کامل می‌کنیم. مثلاً من که شاعر گروهم، روی بقیه اثر گذاشته‌ام و همه‌ی بچه‌ها را عاشق «قیصر امین‌پور» و... کردم.


بقیه چه علاقه‌ای را در تو زنده کردند؟

زیست! من به درس زیست‌شناسی علاقه‌ای نداشتم؛ اما حالا علاقه‌مند شدم.

رشته‌ی دبیرستانی تو علوم تجربی است. مگر به این رشته علاقه‌مند نبودی؟

متأسفانه نه! دلم می‌خواست در دبیرستان ادبیات بخوانم. اما به اصرار خانواده و معلم‌ها، این رشته را انتخاب کردم.


در کنار زیست و علوم تجربی هم که می‌شود شعر گفت؟

بله، اما دانش‌آموز رشته‌ی ادبیات، می‌تواند بیش‌تر روی زبان فارسی وقت بگذارد. تازه این‌روزها حجم درس‌های فیزیک و شیمی آن‌قدر زیاد شده که گاهی مجبورم یواشکی کتاب بخوانم و شعر بنویسم.


گفتی شعر! دوچرخه‌ای‌ها تو را شاعر می‌دانند. از دنیای شعر چه‌خبر؟ اصلاً به نوجوان‌ها بگو سوژه‌های شعرهایت چگونه سراغت می‌آیند؟

بعضی از سوژه‌های شعرهایم، کم‌رو و خجالتی‌اند؛ باید آهسته سراغشان بروم و به شعرهایم دعوتشان کنم. اما بعضی از آن‌ها یک‌هو سراغم می‌آیند و مهمان شعرهایم می‌شوند.

http://sedaykherameh.ir/files/images/95-Aban/2%20farzane/2%20mordad%20%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D9%86%D9%87%201.jpg

به‌نظر تو یک شاعر نوجوان،غیر از مطالعه، باید چه‌کاری انجام بدهد؟

باید باحوصله باشد و بادقت به اطرافش نگاه کند و چیزهایی را ببیند که دیگران نمی‌بینند. چیزهایی که به‌نظر معمولی می‌رسند و به‌چشم دیگران نمی‌آیند.


کدام‌یک از چیزهایی که در اطراف تو است، توجه توی شاعر را به خودش جلب کرده؟

بیش‌تر از هرچیز، درخت‌ها توجه مرا به خودشان جلب کرده‌اند. مثل همین درخت انار! حتی دوست دارم بعضی از ویژگی‌های این درخت‌ها را من هم داشته باشم.

مثلاً درخت‌ها خیلی امیدوارند. آن‌قدر که اگر یکی از شاخه‌‌هایشان شکسته شود، غصه نمی‌خورند و اگر آن‌ شاخه‌ را در خاک بکاری، دوباره با امید رشد می‌کند. یا این‌که درخت‌ها میوه و ثمره‌ی زندگی‌شان را با لذت بین بقیه تقسیم می‌کنند.


چه نگاه شاعرانه‌ای! به‌نظرت برای  رسیدن به این نگاه، باید حتماً شاعر بود؟

نه، به‌نظرم من بعضی از آدم‌ها شاعر هستند، اما تابه‌حال یک بیت شعر هم نگفته‌اند. آن‌ها در رفتار و نگاهشان احساس و نگاه ظریف به زندگی وجود دارد.


از انشای نماز بگو. ماجرای این مسابقه چه بود؟

انشای نماز یک مسابقه‌ی دانش‌آموزی‌ است که هرسال بین دانش‌آموزان همه‌ی مدارس کشور برگزار می‌شود. این مسابقه شامل سه‌بخش است: تجوید و لحن نماز، تئوری شیوه‌ی نگارش و انشای نماز.

از هراستان یک‌نفر به مرحله‌ی کشوری راه پیدا کردند که من هم از استان فارس منتخب شدم. مرحله‌ی کشوری هم در مشهد برگزار شد که من در آن مرحله هم به مقام اول رسیدم.


تبریک! کاش می‌شد بخشی از انشایت را برای ما بخوانی.

بخشی از آن را برایتان می‌خوانم: «مگر کسی می‌تواند صدایت را شنیده باشد، تو را احساس کرده باشد، اما از تو دست بکشد یا به چیزی غیر از تو دل ببندد؟... وقتی درهوایت نفس می‌کشم، در سلول به سلول وجودم نفوذ می‌کنی و مرا که در بند خود هستم,آزاد می‌کنی؛ آزادِ آزاد!... باید در آسمان تو باشم تا دست هیچ شیطانی به بال‌هایم نرسد...»


در آخر یکی از آخرین شعرهایت را برایمان بخوان.

یک نفر هست جای دوری که

توی شعرم نشسته و تنهاست!

آه اما خودش نمی‌داند

که تمام قشنگی دنیاست!

عشق او دانه‌ای ست سحرآمیز

روی موج خیال می‌روید

ریشه‌هایش ز خاک بیرون است

از میان محال می‌روید!

کافی‌ست از کنار من برود

تا دلم تنگ و تنگ‌تر بشود

کاشکی لحظه‌ای بخندد تا

کل دنیا قشنگ‌تر بشود!

برچسب ها: خرامه ، نوجوان
نظرات بینندگان