گزيده سرمقاله برخي از روزنامههاي 15فروردین1390
* ابتكار
روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "چشمها را بايد شست! "به قلم فضلالله ياري آورده است: ايرانيان از باذوقترين ملتهاي جهاناند كه مبدأ آغاز سال خود را با رستخيز طبيعت ميزان كردهاند. درست در زمانيكه طبيعتي كه در طول زمستان، لباس از تن به دركرده است، رخت سبز به تن ميكند و به عالم و آدم فخر ميفروشد و ميگويد اين منم كه «نوشدن» آغاز كردهام. رسوم و سنن ايرانيان نيز در اين روزها مقياسي كوچك از طبيعت است و گويا از آن الگو ميگيرند: خانه ميتكانند، تن ميشويند، رخت نو ميپوشند، سخن نيكو ميگويند، نُقل و نبات و لبخند به همديگر تعارف ميكنند و به ديدار يكديگر ميروند و البته در خلال همهي اين برنامهها تلاش ميكنند هم بر سر سفرهي هفت سين و هم در روز سيزده به در، پيوند ديرين آدمي با طبيعت را به خود يادآور شوند.
اينهمه ظاهر آن چيزي است كه در تقويمهاي كاغذي خوانده ميشود. در زير پوست اينهمه جنبوجوش و رفتوآمد نيز دگرگونيهاي ديگري اتفاق ميافتد؛ خانهي دل ميتكانند و جان در زلال خوبيها و پاكيها ميشويند و زنگارهاي بغض و كينه از آيينهي دل ميزدايند.
خلاصه كلام؛ نوروز كه ميآيد تنها روز نو نميشود، كه جان و جهان و انديشه از نفحات روحبخش فرهنگ ايران زمين تازه ميشود و اينهمهي خوبيهايي است كه فرهنگ رو به گسترش اسلام در ابتداي جهانگشايياش، بر آن صحه گذاشت.
اينهمه در آغاز انتشار اين روزنامه در سال جديد گفته شد تا نگاهها بهسمت اتفاقات سال گذشته، در حوزههاي مختلف سياسي و اجتماعي و فرهنگي كشور جلب شود و لزوم تزريق فرهنگ نوروز به بدنهي نهچندان شاداب اين حوزهها تأكيد شود. در آيينهي سال 89 كه بدون ترديد، متأثر از وضعيت سال قبل از آن، يعني حوادث خرداد 88 بود، آنقدر زنگار ديده ميشود كه براي نگريستن به آيينهي سال 90 و حفظ آن، نيازمند نگاهي به آن خواهيم بود.
افتخارات و دستاوردهاي اقتصادي و صنعتي و ورزشي را بگذاريم براي بيلانكاري مسئولان كه، خدا را شكر، اين وظيفه را بهخوبي انجام ميدهند. اما نگاه به معضلات و مسائل نهچندان زيباي حوزههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي در سال گذشته ميتواند نشاندهندهي زنگارهايي باشد كه در هياهوي تبليغات براي نشاندادن دستاوردها و موفقيتها در رسانههاي رسمي گم شده است.
در سال گذشته، هشدارهاي مسئولان نظام و مراجع معظم تقليد دربارهي رواج دروغ و تهمت و هتاكي، بخش زيادي از اخبار و گزارشهاي رسانهاي را به خود اختصاص داده بود. بداخلاقي، فحاشي، پردهدري، حراج آبرو و حيثيت بسياري از افراد، از سوي برخي افراد و رسانهها از جمله موارد درخور تأمل سال گذشته بود.
آمارهاي مراجع مختلف كشور دربارهي افزايش آمار معضلات اجتماعي، مانند بيكاري، اعتياد، مردودي دانش آموزان، طلاق، بيماري خانمانبرانداز ايدز و كاهش نگرانكننده سن افراد مبتلا به اين مشكلات، از جمله موارد هشداردهندهي حوزههاي اجتماعي و فرهنگي كشور بود.
در حوزهي سياست اما اتفاقات نازيبا بيشتر و واضحتر به چشم ميخورد. از يك سو، حذف طيف گستردهاي از نيروهاي باسابقه و اصرار برخي بر اين حذف و از ديگر سو، انشعابات مختلف در ميان جناح ظاهراً پيروز اصولگرا و حملات شديد و غليظ چهرههاي سياسي به همديگر، بدون ترديد ميزان تلخي و اضطراب و ناامني را به جامعه تزريق كرده است.
***
دقيقترشدن در اين حوزهها، بدون ترديد آمار اين تلخيها و نازيباييها را افزايش خواهد داد. اما ذكر اين موارد در اين روزهاي سرسبز سال جديد، نه از بابت تلخكردن كام خوانندگان است و نه آنچنانكه برخي معتقدند، سياهنمايي.
ذكر اين موارد بدون ترديد، براي جلب توجه مجدد بزرگان و مسئولان و البته مردم بهسمت زنگارهايي است كه آيينهي سالهاي گذشته ما را تيره و تار كرده بود. نشاندادن لكههايي است كه با غفلت از وجود آنها، ميكروبها و بيماريهاي مختلف تن جامعه را جولانگاه خود قرار خواهند داد.
بخش عمدهاي از اين اتفاقات در نوع نگاه تكتك ما به اطرافمان نهفته است. وقتي فيلترهايي از حسد، كينه، زيادهخواهي، قدرتطلبي بر ديدگان ما قرار ميگيرد، بدون ترديد تصوير روبهرو چندان تطابقي با واقعيت ندارد.
تاريخ شاهد تغيير بسياري از آدمها بوده است و يادآوري سرنوشت آنان ثابت ميكند كه درخواست عقلانيت و بهترديدن اتفاقات و واقعيات، انتظار بيجايي نيست. چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد. آغاز سال فرصت خوبي است!
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "تاملي بر قرائت يك گزارش در مجلس " به قلم محمد كاظم انبارلويي آورده است: سهشنبه آخر سال گذشته نمايندگان مجلس گزارش عملكرد 9 ماهه وزارت نفت در سال 89 را كه از سوي كميسيون انرژي تهيه شده بود استماع كردند. درباره ماهيت گزارش و واكنش نمايندگان نكاتي وجود دارد كه در زير به آن اشاره ميشود:
1- رسانهها در تيتر خبر خود در اين باره نوشتند؛ مجلس با ارسال گزارش كميسيون انرژي در مورد عملكرد 9 ماهه وزارت نفت در قانون بودجه سال 89 به قوه قضائيه موافقت كرد.
گزارش ياد شده مستند به گزارش ديوان محاسبات در خصوص عملكرد 9 ماهه وزارت نفت است. سئوال اين است كه آيا ديوان در نقش گزارش دهي و خبر رساني ايفاي نقش كرده است يا در اندازه وظايف ذاتي خود به عنوان يك نهاد نظارتي وابسته به قوه مقننه؟
اگر در نقش يك نهاد خبري وارد موضوع عملكرد9 ماهه شده است بايد پرسيد پس وظايف ذاتي اين نهاد چه ميشود. اگر در نقش يك نهاد نظارتي و يك نهاد داوري در خصوص مسائل مالي و محاسباتي وارد شده است بايد ديد با تخلف عدم واريز بيش از 11 ميليارد دلار به خزانه چه برخورد حقوقي داشته است.
وفق تبصره 2 ماده 23 قانون ديوان محاسبات، ديوان بايستي با احراز تخلف راي به رد وجوه و مجازات اداري متخلفين تا اندازه انفصال دائم از خدمات دولتي انجام وظيفه كند. همچنين ديوان پس از احراز تخلف، پرونده را براي تعقيب (نه رسيدگي) به قوه قضائيه ارسال نمايد.
بنابراين موافقت يا عدم موافقت مجلس با ارسال پرونده تخلف (نه گزارش) موضوعيت ندارد.
2- گزارش از يك سو بر عدم واريز 5/11 ميليارد دلار از درآمدهاي نفتي به خزانه از سوي شركت ملي نفت صحه ميگذارد و از سوي ديگر از طلب 6 ميليارد دلاري وزارت نفت از خزانه حكايت دارد.
لذا گزارش حكايت از يك صورت مغايرت از حساب في مابين خزانه و وزارت نفت در سال 89 دارد. البته چون گزارش 9 ماهه است طبيعي است كه اين صورت مغايرت وجود داشته باشد. اما موضوع مهم آن است كه به دليل غفلت دولت و مجلس از شفاف سازي درآمدهاي نفتي در بودجه ساليانه كه هر سال هم پيچيدهتر ميشود حساب فيمابين وزارت نفت و خزانه حداقل از سال 87 تاكنون تسويه يا تصفيه نشده است.
خطاي دولت و مجلس در بودجه سال 90 دارد تكرار ميشود و هيچ ارادهاي نيز براي شفاف سازي آن وجود ندارد.
سه سال پيش كه گزارش تفريغ تبصره11 قانون بودجه سال 85 در صحن علني مجلس قرائت شد (آن هم به صورت گزينشي) حدود
6 ميليارد دلار اختلاف حساب في ما بين بانك مركزي و شركت ملي نفت كلا در يك ميليارد دلار خلاصه شد و آن يك ميليارد دلار هم در هياهوي گم شدن و نشدن فراموش شد.
تفريغ اجزا و بندهاي تبصره 11 قانون بودجه سال 85 نشان ميداد كه اقلام ارزي حاصل از عوايد نفت و گاز كه حداقل آن 200 هزار دلار و حداكثر آن حدود 7/1 ميليارد دلار بودند اولي با عبور از سقف رديف 201010 از حساب ذخيره ارزي برداشت و به حساب درآمد عمومي پس از تبديل و تسعير واريز شده و دومي اصلا به بانك مركزي تحويل نشده تا به حساب ذخيره ارزي يا درآمد عمومي منظور شود.
نمايندگان مجلس و ديگر مسئولين دولتي به جاي تعقيب موضوع در قاب تفريغ بودجه و پيگيري آن به موجب دادخواست دادستان و آراي هيئتهاي مستشاري به همه گونه اظهار نظرها توجه كردند الا به مباني استدلال راي هيئت مستشاري كه از عدم واريز ارز به حساب بانك مركزي حكايت داشت و حتي وقتي كه محكمه تجديدنظر راي هيئت مستشاري را نقض كرد هيچ كس به مباني استدلال مندرج در راي محكمه توجه و دقت نكرد و نيز در سنوات 86 و 87 و 88 هم كه گزارش تفريغ حكايت از عدم واريز بخش ارز نفت به حساب بانك مركزي داشت، حساس نشد. امروز سخن از
11 ميليارد دلار اختلاف حساب بين بانك مركزي و شركت ملي نفت ايران است. بيشك همه كساني كه از آن يك ميليارد دلاري كه از سر جمع 6 ميليارد دلار به سادگي گذشتند امروز بايد پاسخگوي اين 11 ميليارد دلار باشند.
3- رئيس كميسيون و يك عضو كميسيون در گفتگو با خبرنگاران در واكنش به اين گزارش، تخلف بانك مركزي و وزارت امور اقتصادي و دارايي و معاونت برنامهريزي را مطرح كردند و وزارت نفت را مقصر ندانستند.
احراز تخلف و يا به تعبير نمايندگان محترم احراز "مقصر " در صلاحيت نمايندگان مجلس نيست. قانون ديوان محاسبات اين امر مهم را در صلاحيت هيئتهاي مستشاري و هيئت عمومي ديوان به هنگام آراي مربوط به گزارش تفريغ ميداند اينكه هر كس در خصوص تخلف و تقصير اظهارنظر كند جز اينكه مفري براي متخلفين ايجاد كند كار ديگري نخواهد كرد.
4- وفق بندهاي مربوط به نفت در بودجه ساليانه سالهاي 84 تاكنون درصدي از ارزش نفت خام و نيز تمامي سودخالص شركت ملي نفت براي سرمايهگذاري و... به وزارت نفت تعلق دارد.
تنها در سالهاي 86 و 87 سود خالص شركت ملي نفت 16 و 21 ميليارد دلار بوده است. آيا نمايندگان مجلس ميتوانند به اين سئوال پاسخ دهند كه عليرغم بذل و بخشش ميلياردي از درآمد عمومي به شركت ملي نفت، چرا توليد كاهش يافته است و خبري از ارزش افزوده اين سرمايهگذاريها در صنايع بالا دستي و پايين دستي نفت در درآمد عمومي كشور شنيده نميشود؟ آيا مجلس به طور اعم و ديوان به طور اخص گزارشي از حجم عظيم اين سرمايهگذاريها و نتايج حاصله داشته است؟
5- بر اساس صورتهاي مالي شركت ملي نفت درآمدهاي نفتي در طول برنامه پنجم بيش از265 ميليارد دلار بوده است. وفق جدول شماره 8 برنامه، دولت تنها 81 ميليارد دلار ميتوانسته است در بودجه عمومي از نفت استفاده كند.
مفهوم اين اعداد و ارقام اين بوده است كه دو سوم درآمد نفت صادراتي خارج از گردش خزانه در دست شركت ملي نفت و نيز حساب ذخيره ارزي بوده است. آيا مجلس و دولت از نحوه هزينه كرد اين رقم نجومي خارج از گردش خزانه اطلاع دارد؟
اگر ما گردش هر ده ميليون تومان را در اقتصاد ايجاد يك شغل بدانيم، همچنين اگر از اين رقم نجومي فقط 100 ميليارد دلار آن را درست سرمايهگذاري كرده باشيم بايد در طول برنامه پنج ساله پنجم حداقل 10 ميليون شغل ايجاد ميكرديم. آيا چنين اتفاقي افتاده است؟!
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "جهش تقويم به سال 2025 " به قلم محمد ايماني آورده است:دو نقشه راه و دو استراتژي مهم در تقاطع سال 1390 به هم رسيده اند. يكي نقشه راه و استراتژي 20 ساله جمهوري اسلامي ايران كه از سال 1385 تحت عنوان سند چشم انداز به اجرا گذاشته شد و دوم نقشه راه و استراتژي 25 ساله آمريكا و صهيونيسم بين الملل كه از 10 سال پيش تحت عنوان قرن جديد آمريكايي و خاورميانه جديد- و با قشون كشي به افغانستان تحت عنوان جنگ جهاني چهارم- به اجرا درآمد. افق استراتژي ايران در سال 1404 شمسي (2026 ميلادي) تصادفاً با افق استراتژي جبهه استكبار در سال 2025 همزمان شده است. اگر در افق استراتژي غرب قرار بود آمريكا تا سال 2025 تمام خاورميانه (هارتلند) را زير يوغ بكشد و از طريق اين گروگان گيري تمام عيار، رقباي جهاني را به انفعال و خضوع مطلق وادار سازد، براساس سند چشم انداز 20ساله قرار بوده جمهوري اسلامي در سال 2026 به قدرت اول منطقه تبديل شود. اما شواهد و قرائن فراوان حكايت از آن مي كند كه نتايج اين زورآزمايي هدفگذاري شده براي 20 تا 25 سال بعد، به سرعت در حال آشكار شدن است و اين نتايج روشن را ايران در كمتر از 5 سال و آمريكا در كمتر از 10 سال مشاهده مي كنند.
سال 1390 (آغاز ششمين سال اجراي سند چشم انداز) موعد تلاقي زودهنگام دو «نقشه راه» ايران و آمريكاست. اين را خيلي ها فهميده اند از جمله زبيگنيو برژينسكي استراتژيست آمريكايي (و مشاور امنيت ملي در دولت كارتر) كه همين چند روز پيش با شبكه سي ان ان مصاحبه كرد و گفت «فكر مي كنم همه اين واقعيت را فهميده ايم كه نفوذ آمريكا در خاورميانه رو به زوال و افول است. شايد اين آغاز مرحله اي بزرگ باشد. ما ديگر نمي توانيم از نفوذ خود استفاده كنيم. ما بايد مراقب ايران و تركيه باشيم. در اين ميان بايد حواسمان به ايران بيشتر باشد. ما ضمن توجه به عربستان و اردن و مصر و اسرائيل، نبايد از انگيزه انقلاب مردم عرب غافل شويم». سخنان برژينسكي ترجمان ديگري از سخنان وزير خارجه آمريكا و برخي مقامات رژيم صهيونيستي است كه با ادبيات مختلف گفته اند انقلاب اسلامي 1979 ايران را فاجعه بزرگ براي واشنگتن و تل آويو مي دانند و نگرانند كه سلسله انقلاب ها در شمال آفريقا و جنوب خليج فارس الهام گرفته از سمت و سوي همان انقلاب باشد.
ايران قرار بود 15 سال بعد قدرت اول منطقه شود اما به نظر مي رسد اين انتظار در بسياري از شاخص ها و زمينه ها هم اكنون فراهم شده است. ايران اكنون در حوزه سياست خارجي نه با كشورهايي نظير عربستان، بلكه با آمريكا و انگليس و اسرائيل- آن هم از موضع برتر- رقابت مي كند. ملت- دولت ايران به بركت الهام بخشي انقلاب و همت و تلاش مضاعف خويش، اكنون همراه خرسند موج قيام ملت هايي است كه خود را به بنيان پوسيده رژيم هاي مرتجع و وابسته مي كوبند. هر گوشه از خاورميانه بزرگ كه حكومت هايي در تراز خواست ملت هاي مسلمان روي كار بيايند، فتح و گشايش براي جمهوري اسلامي است كه بر خلاف استراتژي استكبار، اهداف خود را در طول بيداري اسلامي و حاكميت ملت ها تعريف كرده است. سند روشن اين ادعا گشايش در روابط ايران با «مصر جديد» است و نمونه هاي قبلي آن را مي توان در عراق و تركيه و فلسطين شاهد بود. در راهبرد جمهوري اسلامي، قدرتمند و حاكم شدن رأي ملت هاي مسلمان نه تنها هيچ جاي نگراني ندارد بلكه انرژي تازه براي اقتدار ام القراي جهان اسلام است، حال آن كه در مقابل، هر نوع تجديد حيات ملت هاي منطقه، آمريكا و اسرائيل و رژيم هاي مرتجعي چون رژيم سعودي را به اضطراب و تشويش مي افكند.
اگر اقتدار را «قدرت مشروع و معتبر» تعريف كنيم، بايد گفت سرمايه مهمي كه آمريكا و غرب- و رژيم هايي نظير رژيم سعودي - از دست مي دهند همين «اقتدار» است و اين مهم تر از قدرت و نفوذي است كه اين بلوك در دهه اخير به ويژه در سال گذشته از دست داده اند. باخت هاي مشخص ميداني آمريكا و جبهه تابع آن در قمار بر سر انتخاب دموكراسي يا منافع غرب - با همه اهميت- در برابر اعتبار و اقتداري كه از دست داده اند ناچيز به نظر مي رسد. ماه ها و سال هاي آينده نشان خواهد داد كه نتايج قمار آمريكا بر سر اعتبار و اقتدار خود چه قدر وخيم و هزينه هاي آن چه قدر سنگين بوده است. دولت اوباما نه تنها حيثيت لكه دار شده آمريكا در دولت بوش را اعاده نكرد بلكه با همين رويكردهاي نفرت انگيزي كه در قبال بحرين و يمن و ليبي و حتي مصر و تونس و عربستان پيشه كرد، چاشني انفجار خشم ملت ها را دوباره روشن كرد. اوباما مي خواست بر دست خون آلود سياست آمريكا، دستكش مخملين بپوشد اما هنوز 2 سال از آغاز رياستش نگذشته، همه رشته ها را پنبه كرد. او اواسط زمستان سال گذشته هنگامي كه وزير دفاع خود را راهي منامه كرد و چراغ سبز قتل عام انقلابيون را به نظاميان سعودي و بحريني داد، كار سياستي را كه پس از شوك مصر تحت عنوان «حمايت از مردم سالاري و معترضان» در منطقه در پيش گرفته بود يكسره كرد. اكنون چه كسي از هيلاري كلينتون يا باراك اوباما مي پذيرد كه بگويند «تظاهرات مسالمت آميز و بيان حقوق و منزلت انساني در بخش بزرگي از منطقه خاورميانه مورد تقدير و حمايت ماست» حال آن كه جنازه انقلابيون در منامه و صنعا مقابل دوربين عكاسان رديف شده است.
اين همان آمريكايي است كه تا روز آخر كوشيد حسني مبارك را نگه دارد اما در برابر طوفان انقلاب مردم مصر كم آورد. حالا اوباماي گيج و گنگ و جانشين همان رئيس جمهوري كه مي گفت ما از اصلاح طلبان در تهران و بغداد و بيروت دفاع مي كنيم، به تك تيراندازها و رگبارچي ها و تانك هاي سعودي و بحريني و يمني حكم تير داده تا هر جنبنده اي را كه در منامه و رياض و صنعا دم از تغيير در رژيم هاي مرتجع وابسته مي زند و حق حاكميت خود را مطالبه مي كند، به آهن داغ بنوازند. دموكراسي و حقوق بشر و رفورم تراز آمريكا اكنون خود را در منطقه برهنه كرده است. پتكي كه بر سر مردم مسلمان بحرين و يمن و عربستان و اردن كوبيده مي شود، انفجار در شبه جزيره عربستان- حدفاصل خليج فارس تا درياي سرخ- را تسريع خواهد كرد؛ بسيار زودتر از پيش بيني هاي نگران كننده ناظران اطلاعاتي و استراتژيست ها در غرب. آمريكا اكنون به واسطه رژيم سعودي در جنوب خليج فارس و ناتو در شمال خاورميانه، پاي در ميدان جنگ تازه گذاشته و حال آن كه همين ماه گذشته رابرت گيتس در دانشگاه نظامي وست پوينت شهادت داد هرگونه ميل و پيشنهاد مداخله نظامي [پس از شكست جنگ افغانستان و عراق] نشانه بيماري مغزي است. به گواهي همين يك شهادت، هر نظامي كه در بحرين يا ليبي شليك مي كند، گور و يادماني هم براي قدرت و اعتبار كاخ سفيد حفر مي كند.
اين يادمان هاي گوناگون بسيار به هم شبيه و آينه اي هستند كه يك اتفاق را در خاورميانه بزرگ و شمال آفريقا مي تابانند؛ بيداري اسلامي و نفرت روزافزون از آمريكا. بگذار- به تعبير روزنامه وال استريت ژورنال- دولت اوباما نام سياست جديد را «تعمير حكومت ها» به جاي تغيير آنها بگذارد و علناً به ملت ها بگويد كه پاي رژيم هاي فاسد و جريان مرتجع ايستاده است، همچنان كه زماني پاي صدام ايستاد. خاورميانه از ياد نبرده است كه سازمان سيا چگونه طالبان و القاعده را در افغانستان سازماندهي كرد و چگونه همين سازماندهي عليه خود آمريكا عمل كرد تا آنجا كه تمام اعتبار واشنگتن را در افغانستان به چالش گرفت. ماجراي حمايت از جنايت هاي حاكمان عربستان و بحرين و يمن نيز دور از همين روند حماقت نيست. همين خانم كلينتون بود كه در تاريخ 30 دسامبر سال 2009 (9دي 1388) سندي محرمانه به سفارتخانه هاي خود در رياض، كويت، ابوظبي و اسلام آباد فرستاد و در آن نوشت «عربستان سعودي عمده ترين منبع مالي تغذيه گروه هاي تروريستي در جهان است.»
او بود كه 2بار در تاريخ هاي 4 ارديبهشت 88 و 21 آبان 89 اذعان كرد «آمريكا در افغانستان گروه هاي افراطي مشخصي (القاعده و طالبان ) را ايجاد كرد و از تروريست هايي چون بن لادن حمايت كرد اما نتايج معكوسي از اين اقدام گرفت. اكنون ما درحال جنگ با چيزي در افغانستان هستيم كه خودمان ساختيم... مسئوليت مشكلاتي كه امروز با آن مواجه هستيم، به ميزان زيادي متوجه خود ماست. ما به عربستان سعودي اين اجازه را داديم تا در افغانستان و ديگر كشورها وارد شود تا بتوانيم به حريف ضربه بزنيم. اين شايد براي خسارت به رقيب و نابودي شوروي ايده بدي نبود اما مجبوريم درباره آنچه كاشته ايم و امروز مجبور به برداشت آن هستيم، بينديشيم». اين همان سياست خانه ساختن بر دهانه آتشفشان است و البته آمريكا امروز بسيار بدتر از چند دهه پيش عمل مي كند. آن روز اگر آمريكا به كمك عربستان و امارات، گروهك طالبان را علم مي كرد، امروز به كمك عمله خود پتك بر جان تفتيده ملت هاي مسلمان مي كوبد تا همين جنايات تلخ، آغاز پيروزي برگشت ناپذير ملت ها باشد.
دو نقشه راه و دو استراتژي مهم در سال 1390 پيش روي ماست، يكي نقشه راه خود و ديگري استراتژي گره خورده دشمن. جامعه پويا، صاحب نقشه راه و تقويم است تا بداند كه چگونه راه مي سپارد، در كدام منزل است، با مقصد چه قدر فاصله دارد و كدام گردنه ها كمينگاه و رهزن خيز است. ملت ايران به گواهي همين دو نقشه راه متضاد، بسيار بيش از آن كه برآورد مي كرد، به مقصد نزديك شده است. يك قلم از ده ها جهش انفجاري ايران را همين روزها انجمن سلطنتي علوم بريتانيا بازگفت كه اعلام كرد رشد علمي ايران در 12سال اخير 18برابر شده و با ركورد «11برابر متوسط نرخ جهاني»، داراي سريع ترين رشد علمي در جهان است. اين همان معناي جهاد علمي و جنبش نرم افزاري و نهضت توليد علم است كه مقتداي دورانديش انقلاب به آن دعوت كرد و نقشه راه آن را ترسيم نمود. حركت براساس همين نقشه روشن و الگوي جهادي بود كه تيغ گزنده و تيز تحريم ها را به ويژه در دو سال اخير از كار انداخت و با همين اعتماد به نفس برآمده از ايمان بود كه اصلاحات راستين اقتصادي در زمينه بازتوزيع هدفمند و عادلانه يارانه ها كليد زده شد.
سال 1390 ششمين سال اجراي سند چشم انداز 20ساله و سومين سال از دهه چهارم انقلاب (دهه پيشرفت و عدالت) است. انطباق تقويم با بسترهاي فراهم شده و تطبيق زمان و زمينه ها به روشني مي گويد كه سال جديد، همان بهار جهاد اقتصادي با سمت گيري «پيشرفت و عدالت» است. اغراق نيست اگر بگويم از 3سال پيش كه شعارهاي «نوآوري و شكوفايي»، «اصلاح الگوي مصرف» و «همت مضاعف و كار مضاعف» سرلوحه نام سالها شد تا امروز كه ايران ركورددار سرعت رشد علمي در جهان معرفي مي شود و با موفقيت، اصلاح الگوي مصرف و بازتوزيع عادلانه يارانه ها را در راستاي شكوفايي اقتصاد به ميانه راه رسانده، جهشي به اهميت چند دهه در كشور صورت گرفته و اين درحالي است كه خاورميانه از يك منظر و كشور از منظري ديگر، شرايطي پر از رويداد و ماجرا را پشت سر مي گذراندند.
در هواي آرام پيش رفتن يك ارزش دارد و در طوفان پيش تاختن ارزشي مضاعف. ما در تلاطم، نه تنها ثبات كشور خود را حفظ كرديم بلكه پيش تاختيم، به بركت مقتداي فرزانه اي كه تدبير و شجاعت و دورانديشي و صبر و بصيرت و مجاهدت را تار و پود ايمان مي شناخت. انگشت اشارت او اكنون به «جهاد اقتصادي» است و اين يعني وقف خدمت سخت كوشانه شدن، دست رد به حاشيه ها و حاشيه سازي ها زدن، دشمني ها را ديدن و با آنها مبارزه جستن. يعني كه كشور الهام بخش امت اسلام در بهار ملت ها، بايد در همه زمينه ها «يك» باشد.
* جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان " عجله نكنيد! " آورده است: وزير امور خارجه مصر در اظهارنظري جديد براي گسترش روابط با جمهوري اسلامي ايران اعلام كرد قاهره در سياست خارجي خود صفحه تازهاي را با همه كشورها از جمله ايران باز خواهد كرد. "نبيل العربي " در نخستين كنفرانس مطبوعاتي خود اضافه كرد آماده است "روابط با ايران را به سطح سفارت ارتقاء دهد ولي اين موضوع به موضع طرف ايراني بستگي دارد و ما منتظر واكنش ايران ميمانيم. "
در پاسخ به اين سخنان، وزير امور خارجه كشورمان از آمادگي همتاي مصري براي برقراري روابط با جمهوري اسلامي ايران استقبال و ابراز اميدواري كرد كه در فضاي جديد ايجاد شده، شاهد ارتقاء روابط باشيم.
صرفنظر از اين واكنش ديپلماتيك كه ميتواند نشان از عزم طرف ايراني براي گسترش روابط و يا صرفاً پاسخي لفظي و بدون پشتوانه عملي باشد، در موضوع برقراري روابط با مصر كه از حدود 30 سال پيش و به فرمان امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به دليل امضاي پيمان ننگين كمپ ديويد و برسميت شناختن رژيم صهيونيستي توسط انورالسادات رئيس وقت رژيم مصر قطع شد، نكات اصولي و مبنايي متعددي وجود دارند كه بايد مورد توجه جدي مسئولين دستگاه ديپلماسي كشورمان قرار گيرند.
1 - بد نيست بار ديگر مروري بر فلسفه قطع روابط ايران و مصر صورت پذيرد و آنچه امام خميني درباره مصر ميگفت مورد بررسي مجدد قرار گيرد تا مشخص شود كه موانع موجود بر سر راه تعليق روابط همچنان باقيست و هنوز مرتفع نگرديده است.
حدود سي و دو سال پيش امام خميني با صدور فرماني به وزيرخارجه دولت موقت، دستور قطع رابطه با رژيم مصر را صادر كردند. در اين فرمان كه يكي از افتخارات انقلاب اسلامي و رهبري آن در حوزه سياست خارجي است، امام خميني دستور فرمودند: "با در نظر گرفتن پيمان خائنانه مصر و اسرائيل و اطاعت بي چون و چراي دولت مصر از آمريكا و رژيم صهيونيستي، دولت موقت جمهوري اسلامي ايران قطع روابط ديپلماتيك خود را با دولت مصر بنمايد. "
قطع رابطه دو كشور درحالي صورت گرفت كه مصر در طول سه دهه به عنوان كشوري شناخته ميشد كه در خط مقدم جبهه مبارزه با رژيم صهيونيستي حداقل 4 جنگ را با صهيونيستها فرماندهي كرده بود ولي پس از مرگ جمال عبدالناصر، جانشين وي انورسادات در يك چرخش 180 درجه اي، دست دوستي به سوي رژيم اشغالگر قدس دراز نموده و به عنوان نخستين كشور اسلامي، موجوديت اين رژيم را به رسميت شناخته و با امضاي پيمان ننگين كمپ ديويد در سال 57، بزرگترين ضربه را به كشورهاي اسلامي و آرمان ملت فلسطين وارد كرده بود؛ كشوري كه تا اين سال خط مقدم نبرد با اشغالگران صهيونيست به شمار ميرفت و چشم اميد امت اسلام به خاكريزهاي آن دوخته شده بود ولي ناگهان به متحد استراتژيك آمريكا و رژيم صهيونيستي در خاورميانه مبدل شد و رئيسجمهور سازشكار آن در برابر دوربينهاي رسانهاي با رئيس رژيم صهيونيستي جام شراب به هم زده و نوشيد!
سادات پس از انعقاد اين توافقنامه خيانت بار، روز به روز، عرصه را بر مردم مصر كه به شدت دچار احساس تحقير شده بودند تنگتر نمود و بي توجه به افكار عمومي، به قامت يك ديكتاتور تمام عيار نزديكتر شد و به دليل همين خيانتها بود كه سرانجام يكي از فرزندان انقلابي مصر او را به سزاي خيانتش رساند.
پس از اعدام انقلابي سادات، معاون وي حسني مبارك كه يك نظامي كار كشته بود، قدرت را دردست گرفت و سركوب گروههاي اسلامي و نيز پاسداري از امنيت رژيم صهيونيستي را در اولويت سياستهاي خود قرار داد.
امام خميني در سال 58 با صدور فرمان قطع روابط با رژيم كمپ ديويدي سادات، به علماء و ملت مصر توصيه كردند عليه اين پيمان ننگين و امضاء كنندگان آن بپاخاسته و عليه اين حكومت فاسد كه با اسلام اعلام جنگ داده قيام كنند.
واقعيت اينست كه حسني مبارك كه از مهرههاي آمريكا بود با كارسازي واشنگتن توانست جاي سادات را بگيرد و به راهي كه او براي نوكري رژيم صهيونيستي در پيش گرفته بود ادامه دهد ولي پيمانه صبر ملت مصر لبريز شد و سال گذشته پس از تحمل 30 سال ديكتاتوري مبارك، او را با تظاهرات خياباني از حكومت ساقط كرده و خواستار برقراري آزادي و لغو پيمانهاي ننگين و نفوذ بيگانگان در اين كشور شدند.
2 - اتفاق بزرگي كه در مصر روي داد، اين بود كه ملت با قيام خود، فرد ديكتاتوري را كه 30 سال همچون فرعون بر مقدرات اين كشور حاكم بود، به زير كشيد. اين كار هر چند اقدام بزرگي در سرنگوني يك ديكتاتور و مزدور رژيم صهيونيستي در يك كشور مسلمان بود و ضربه سنگيني به سياستهاي خاورميانهاي آمريكا وارد كرد ولي اين تحول، همه خواستههاي مردم مصر را تأمين نكرد زيرا آنچه تاكنون در مصر روي داده، فقط سرنگوني ديكتاتور است كه در جملهاي معترضه بايد گفت بدون اينكه بخاطر جنايات و خيانتهايش محاكمه شود، در آسودگي خيال از كاخ رويايي شرم الشيخ به خارج رفته و ا موال و دارايي خود را نيز به خارج منتقل كرده است. متأسفانه آنچه در مصر روي داده يك تحول ناقص و ابتر است بدون اينكه اين تحول به انتهاي مطلوب خود رسيده باشد، زيرا نظام ديكتاتوري و سران و اركان نظام همچنان بر كرسيهاي حكومتي تكيه زده و سر جاي خود ماندهاند اين درحاليست كه مردم مصر در شعارهاي خود در ميدان التحرير قاهره فرياد ميزدند: "الشعب يريد اسقاط النظام " يعني ملت خواهان سرنگوني همهي اعضا و اركان ديكتاتوري موجود در مصر هستند نه فقط شخص ديكتاتور كه در رأس قرار دارد.
هر چند اكنون تظاهرات مردم مصر به سقوط ديكتاتور انجاميده ولي شاكله نظام ديكتاتوري همچنان پابرجاست و نظام پس از مبارك با حاكميت نظاميان به سوي يك حكومت نظامي پيش ميرود چرا كه بيش از 80 درصد مديران، فرمانداران، استانداران و وزراي اين كشور را نظاميان تشكيل ميدهند. بنابر اين به روشني ميتوان گفت ساختار سازماني و مديريت اداري مصر همچنان بر مدار تفكرات ديكتاتوري ميچرخد و بيانيه اخير شوراي نظامي حاكم بر مصر كه تاكيد كرده قاهره به تمامي توافقنامههاي بينالمللي از جمله كمپ ديويد پايبند است و به صدور گاز به اسرائيل ادامه داده و همچنان بر كنترل رفح و تحريم غزه اصرار دارد. اين واقعيتهاي تلخ نشان ميدهند. انقلاب مردم مصر هنوز به اهداف خود دست نيافته و موانع بسياري تا تحقق كامل اين خواستهها كه خواهان برچيده شدن نظام ديكتاتوري، تحقق قانون اساسي مردمي، لغو سلطه بيگانگان بر اين كشور و قطع رابطه با رژيم صهيونيستي است، وجود دارد.
مردم مصر همانگونه كه در تظاهرات ميليوني جمعه گذشته خود اعلام كردند، معتقدند نه فقط حسني مبارك، بلكه كل سيستم و ساختاري كه او بنا نهاده نيز بايد دگرگون و سرنگون شود. آنچه امروز مايه نگراني مردم انقلابي مصر است اينست كه قيام آنان به انحراف كشانده شود. آنچه اكنون قيام مردم مصر را تهديد به انحراف ميكند، وابستگيهايي است كه رژيم وابسته حسني مبارك آنرا ادامه ميدهد و حاكميت كنوني نظاميان نيز همچنان به آن اصرار دارد و خود را متعهد به ادامه آن ميداند؛ وابستگيهايي همچون نوكري آمريكا و اسرائيل پايبندي به پيمان ننگين كمپ ديويد، زير پا گذاشتن استقلال كشور، ناديده گرفتن حقوق و آراء مردم، فساد اقتصادي، ضعف مديريت، نفوذ بيگانگان در كشور و...
به راستي اگر قرار بود ملت بزرگ مصر از كنار اين همه وابستگيها و تعهدات ننگين و تحقيرآميز ناشي از قرارداد كمپ ديويد به سادگي بگذرد و در مقابل آن سر خم كند ديگر چه دليلي داشت كه براي پايان دادن به حاكميت پرننگ و نفرت حسني مبارك آنهمه شهيد و مجروح داده و آنهمه خون دل بخورد.
مردم مسلمان و انقلابي مصر اكنون بحق اين سئوال را از خود ميپرسند كه ميان مبارك و ساير افرادي كه قرارداد ننگين كمپ ديويد را معتبر دانسته و همچنان بر تعهد خود در ايجاد سپر امنيتي براي رژيم صهيونيستي پافشاري ميكنند، وجود دارد؟! آيا اين گونه خوشرقصي ها، خيانت به آرمان بزرگ مردم مسلمان مصر و ملت مظلوم فلسطين نيست كه هم اكنون در قالب سياست شوراي نظامي اداره كننده مصر اجرايي ميشود؟!
ملت مصر كه بيش از 40 سال در آرزوي سرنگوني ديكتاتورها روز شماري كرده قطعاً اجازه نخواهد داد بقاياي رژيم ديكتاتوري مجدداً براي صحنه گرداني اين سرزمين اسلامي وارد عرصه شده و حيثيت مردم مصر را لكهدار كنند.
3 - اگر اكنون در چنين شرايطي كه انقلاب ملت مصر همچون ميوهاي نارس، در معرض كرمهاي صهيونيستي است و اراده ملي بر سرنوشت شان حاكم نگرديده و ملت طعم يك انتخابات آزاد را هم نچشيده و قانون اساسي دلخواه خود را تدوين نكرده، دستگاه ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران اقدام به برقراري رابطه با حاكميت جديد كه مركب از شوراي نظاميان است بكند، در حقيقت اقدامي از روي عدم بصيرت و بدون بهره گيري از پختگي سياسي انجام داده كه طبعاً در آينده مورد بازخواست ملتهاي مسلمان ايران و مصر قرار خواهد گرفت.
آنچه از مسئولين جمهوري اسلامي ايران انتظار ميرود، درايت، هوشياري، پختگي و عدم توقف در ظواهر و روبناهاست و طبعاً پذيرش موضوع ارتقاء روابط سياسي و برقراري مراودات با نظامي كه خود را متعهد به پيمانهاي ننگين و حفظ روابط با رژيم صهيونيستي دانسته و به همين دليل همچنان مورد اعتراض مردم انقلابي و جوانان مصري، امري مذموم و يك خبط بزرگ سياسي خواهد بود.
4 - ملت و دولت ايران درعين حال كه سالها با رژيم كمپ ديويدي حاكم بر مصر قطع رابطه كرده بود، با ملت مسلمان مصر پيوندي مستحكم و رابطهاي عميق و عاطفي داشت كه همين علايق به عنوان پشتوانه معنوي و محرك قيام اخير مردم اين كارسازي فراواني كرد. بنابر اين نبايد از عدم برقراري روابط سياسي با مصر در شرايط بي ثباتي حاكميتي در قاهره نگران بود بلكه بايد همراه با مردم مصر، به سياست صبر و مقاومت ادامه داده و تا رسيدن به وضعيت شفاف سياسي در مصر، از هرگونه اقدام در ارتقاي روابط ديپلماتيك خودداري كرد. اگر مردم مصر، ناشكيبايي و عجله ما را در شرايط كنوني با برقراري روابط با نظام سياسي بي ثبات كشورشان ببينند، طبعاً ما را در مبارزات انقلابي خود و در تداوم نهضت شان به عنوان رفيق نيمه راه خواهند يافت و اين، كارنامه قابل قبولي براي ما نخواهد بود. بهتر است دستگاه ديپلماسي كشورمان با تدبير و پختگي، روند اوضاع در مصر را بخوبي رصد كند و پس از برگزاري انتخابات آزاد در اين كشور و مشخص شدن مواضع نظام سياسي و حاكميتي مصر در قبال رژيم صهيونيستي و پيمان ننگين كمپ ديويد، در مورد برقراري روابط تصميمگيري نمايد.
* مردمسالاري
روزنامه مردمسالاري در سرمقاله روز خود با عنوان "كنفرانس خبري آقاي رئيس جمهور و منتقد غايب "به قلم حميدرضا شكوهي آورده است: كنفرانس خبري آقاي احمدي نژاد امروز در شرايطي قرار است برگزار شود- البته اگر در برنامه تغييري ايجاد نشود- كه براي دومين بار متوالي، از روزنامه مردم سالاري براي حضور در اين كنفرانس خبري دعوت نشده است.
هرچند اين كنفرانس هاي خبري كه معمولا هرشش ماه يك بار برگزار مي شود مجال كاملي براي طرح پرسش ها و ابهامات خبرنگاران فراهم نمي كند و آقاي احمدي نژاد از كنار برخي پرسشها هم با زيركي خاص خود عبور مي كند و ديگر فرصتي براي تكرارو تكميل سوال و طرح چالش باقي نمي ماند، اما با اين وجود، همين كنفرانس هاي خبري هم غنيمت است و گاهي طرح يك سوال، ولو با دريافت پاسخ نه چندان كامل، بهتر از عدم طرح پرسش است.
ماهها پيش، وقتي شاهد گفت وگوهاي مكرر رئيس جمهور با خبرنگاران روزنامه هاي خارجي- روزنامه ها و نه صرفا خبرگزاري ها و رسانه هاي تصويري- بودم، اين پرسش را مطرح كردم كه پس چرا آقاي احمدي نژاد تمايلي به گفت وگو با روزنامه هاي داخلي ندارد و اگر ايشان تمايل دارند، من آمادگي انجام اين گفت وگو را دارم.
اما مدتي پس از آن روزنامه مردم سالا ري به كنفرانس خبري رئيس جمهور دعوت نشد احتمالا ارتباطي بين اين دو موضوع نيست ولي اين پرسش هم به قوت خود باقي مانده كه چرا از روزنامه مردم سالا ري براي حضور در آن نشست خبري دعوت نشده و چرا اين موضوع امسال براي دومين بار متوالي تكرار شده و چرا پيش از اين دو مورد چنين مشكلي وجود نداشت و همواره از روزنامه مردم سالا ري براي حضور در اين كنفرانس هاي خبري دعوت مي شد؟
به نظر مي رسد به عادت هاي گذشته مشاوران رسانه اي و ارتباطاتي رئيس جمهور كه شامل تمايل به مصاحبه با صداوسيماي جمهوري اسلا مي ايران كه تفاوتي با سخنراني و مونولوك ندارد- و تمايل به مصاحبه با روزنامه ها و خبرگزاري ها و تلويزيون هاي خارجي است، عادت ديگري هم اضافه شده و آن، گزينش رسانه هاي داخلي براي حضور در اين كنفرانس هاي خبري است.
انكار نمي كنيم كه برخي رسانه ها تمايلي براي حضور در اين كنفرانس هاي خبري نداند اما آيا اگر رسانه اي منتقد هم بخواهد در اين كنفرانس خبري حضور فعال داشته باشد و از فرصت طرح يك يا دو سوال در سال از رئيس جمهور استفاده كند بايد اينگونه مورد بي توجهي قرار بگيرد؟
جالب اينجاست كه روز گذشته به هيچ يك از تماس هاي روابط عمومي روزنامه مردم سالا ري با مسوولا ن مربوطه در رياست جمهوري پاسخ قانع كننده اي داده نشد تا زمينه طرح اين شبهه و شائبه در روزنامه فراهم شود; نه تنها انجام مصاحبه اختصاصي بخواهيم يك روزنامه داخلي- مثل مردم سالا ري- با آقاي احمدي نژاد فراهم نيست;سهل است كه گويا امكان حضور رسانه هاي منتقد در كنفرانس خبري رئيس جمهور هم وجود ندارد كه ما بخواهيم به فكر مصاحبه اختصاصي با آقاي احمدي نژاد هم باشيم!
برخي رسانه ها در نزد مشاوران رسانه اي آقاي رئيس جمهور از اهميت بالا تري برخوردار هستند و در اين ميان تفاوتي وجود ندارد كه اين رسانه، يك رسانه اصولگراي حامي رئيس جمهور باشد يا يك رسانه آمريكايي كه به دليل رويكردهاي خصمانه نسبت به نظام اجازه حضور فعال در ايران را ندارند.
* سياست روز
روزنامه سياست روز در سرمقاله خود با عنوان "رسانه ملي پايتختنشيني و مصائب آن " به قلم علي علوي آورده است: بيترديد زندگي در كلان شهري چون تهران در كنار مزاياي آن مملو از مصائب و مشكلاتي است كه فشار آن بيش از هر كس بر مهاجران روستاها و شهرهاي ديگر كه به اميد زندگي بهتر، آسايش و امنيت بيشتر از خانه و كاشانه خود دست شستهاند و به تهران كوچ كردهاند سنگيني ميكند.
مردمي كه در روستاها و شهرهاي خود حداقل از ارتباطات و مناسبات انساني سالم برخوردار بودند و همه با هم معاضدت، تعاون و همياري داشتند. در غم و شادي هم سهيم و از طبيعت بكر و محيط زيست سالم بهرهمند بودند. اما اين مردم وقتي با اميدهاي آنچناني عازم پايتخت ميشوند اولين معضل و مشكلي كه با آن مواجه ميشوند اليناسيون يا از خودبيگانگي است. مردمي كه در جمع زندگي ميكنند، اما بينهايت از هم دور هستند. معضل آپارتماننشيني و فقدان فرهنگ آن، ترافيك اعصاب خوردكن كه خود منشا برخي از منازعات و درگيريهاي شهروندان شده است، درآمدهاي پايين، فقر و تنگدستي و عدم آگاهي همسايگان از نيازهاي هموطنان خود، پيامدهاي زندگي شهرنشيني و ماشيني شدن بسياري از امور كه جايگزين ارتباطات انساني شده است، بگونهاي چنبره خود را بر مردم تنگ كرده است كه به رغم همه خدمات و تلاشهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي باز هم نهادهاي خدماتي و حمايتي چون كميته امداد حضرت امام خميني (ره)، بهزيستي و ... نيز قادر به ارائه خدمات گسترده به نيازمندان نميباشد.
اگر از مشكلات زيرپوست شهر چون اعتياد، قاچاق، ايدز، و.. بگذريم اين سوال مطرح است براستي اگر پايتخت واجد همه چيز است و همه امكانات در تهران بدست ميآيد چرا همواره از انتقال پايتخت از تهران در دولتهاي مختلف صحبت ميشود و همه مسئولان فارغ از نگرشهاي سياسي حاكم بر آنها يكي از اصليترين راههاي خروج از مشكلات تهران را انتقال پايتخت ميدانند. و اخيرا كه رئيسجمهور محترم در بحث احتمال وقوع زلزله در تهران كه بر گسل زلزله قرار دارد بطور مستمر از مردم دعوت كرده است كه از تهران خارج شود.
آيا اگر مسئولان ذيربط هر يك براي كم كردن گرههاي فروبسته به معضلات كلان شهر تهران راههاي ميانبري را براي كاهش و كم كردن اين مشكلات اتخاذ ميكنند نبايد اين اقدامات مورد حمايت قرار گيرد. آيا اگر رسانه ملي در سريالهاي خود به معضلات و مصائب مهاجرت روستائيان به پايتخت ميپردازد نبايد از اين اقدام حمايت كرد و بر سريال پايتخت كه در نوروز 90 از شبكه اول سيما پخش شد و توانست بيشترين مخاطب را از آن خود كند بدليل همين درست نشانه رفتن مسائل و مشكلات و برجستهسازي آنها و دعوت به مهاجرت معكوس از تهران به روستاها و شهرها بوده است.
بالاخره براي انتخاب داستان بايد به سراغ يكي از گويشها و اقوام رفت. اصفهانيها، آذريها، كردها، لرها، بلوچها، تركمنها، گيلانيها، ... همه مخاطب اين مسائل هستند و اين بار نوبت مازندرانيها بوده است. مردماني كه صداقت، ايمان و بيآلايشي از مصاديق مهم رفتاري آنان است. اتفاقا سريال پايتخت يك نمونه زوج موفق را به نمايش در آورد كه در كنار تفاهم به همديگر، نهايت احترام به همسر از سوي شوهر را شاهد هستيم و در عين مشكلات با توكل به خدا و توسل به اهل بيت عليهم السلام با وفق و مدارا سرنشينان يك كاميون (كه نمونهاي از يك خانواده بدون جا ميباشد) به رتق و فتق امور و حل مشكلات خود ميپردازند. بايد انصاف داد كه جانب اخلاق و مروت در سرتاسر سريال از سوي كارگردان مراعات شده است و بازيگران فيلم كه خود برخي اهل عليآباد گلستان هستند نقشي بسيار ماندني در اين سريال از خود ايفا كردهاند.
سريال پايتخت در زمره كارهاي ماندگار رسانه ملي است. اگر ميخواهيم رسانه اعتمادسازي كند و باورپذير باشد، اگر ميخواهيم هنرمندان به مسائل اصلي كشور بپردازند و دستور كار اصلي كشور را دنبال كنند، اگر ميخواهيم مشكلات كلان شهرها از لابلاي كتابهاي قطور در ميان قفسههاي كتابخانهها بيرون آيد و بدردي بخورد حمايت از اين قبيل رويكردها است. به هنرمند متعهد كشور آقاي سيروس مقدم و مديران حزبالهي و خوشفكر رسانه ملي بخاطر اين موفقيت تبريك ميگوييم و خواهان تكرار اين قبيل برنامهها هستيم. آقاي ضرغامي براستي دست مريزاد. از شما مدير حزبالهي، انقلابي، كاربلد همين انتظار است. لطفا كوتاه نيائيد.
*آرمان
روزنامه آرمان در سرمقاله روز خود با عنوان "خبرهاي سال 89 "به قلم مصطفيايزدي آورده است:سال 89 دست راستش را براي خداحافظي بالا برده تا دو سه روز ديگر به كهنهها بپيوندند. در اين سال رو به كهنه شدن خيلي خبرهاي تازه، نو و جالب شنيديم كه هر كدام ميتواند هم منشا تحليلهاي گوناگون قرار گيرد، هم باعث انبساط خاطر شود، چون صفحات كاغذ و روزنامه اندك است و روش بنده بركوتاه نويسي است فقط تعدادي از هزاران خبر اعلام شده توسط مقامات مسئول كه از رسانههاي رسمي به گوش ايرانيان رسيده است
را صرفا براي يادآوري نقل ميكنم. در سال 89 از راديو و تلويزيون شنيديم و در جرايد خوانديم كه در بابل كلنگ كارخانه خودرو سازي شمال به زمين زده شد. در پايان سفر مقامات به استان مازندران اعلام شد كه اين كارخانه سالانه 150 هزار دستگاه خودرو توليد ميكند و براي هر دستگاه خودرو دو نفر مشغول به كارمي شوند، بنابراين با راه اندازي كارخانه خودروسازي شمال 300 هزار نفر مشغول خواهند شد. همين مقام مسئول دو سه روز دوشنبه اعلام كرد كه در سال 90،
5/2ميليون نفر شغل ايجاد ميشود. خبر ديگر اينكه در يكي از گفت و گوهاي مهم يك مقام بلندپايه با سيماي جمهوري اسلامي ايشان اعلام كردند كه 95 درصد نيازهاي كشور در كارخانجات خودمان توليد ميشود، وي در همين مصاحبه اعلام كرد كه قريب به اتفاق كارخانجات ما با ظرفيت كامل مشغول به كارند. در سالي كه روزهاي پاياني آن را ميگذرانيم اعلام شد كه ايرانيان ميتوانند با مبلغ يارانه اي كه به حسابشان ريخته ميشود براي آينده خود و فرزندانشان سرمايه گذاري نمايند. البته چون اين يارانه ها پاك است مردم نبايند آنها را با ساير درآمدهاي خود مخلوط نمايند. در سال 89 آيت الله مهدوي كني به رياست خبرگان رهبري برگزيده شد. ايشان ضمن تعريف و تمجيد فراوان از رياست سابق مجلس خبرگان رهبري اعلام كرد كه بر اساس تكليف شرعي حاضر شد به جاي دوست قديمي و بسيار دوست داشتني خود بنشيند. خبر در مورد مقايسه بين مكتب ايران و مكتب اسلام و اينكه هر كدام چه ارزشي دارند و دولتمردان به دنبال كدام يك از اين دو مكتب باشند در سال 89 زياد شنيده شد. درست همانند سالهاي اوليه بعد از پيروزي انقلاب كه در مقايسه تخصص و تعهد سخنراني ها ميشد و داد سخن ها ميدادند. در اين سال كفگير سوژه براي توليد فيلمهاي سينماي به ته ديگ خورد اما گوينده اين سخن طلايي در مراسم مربوط به جشنواره فيلم فجر نظراتي ارائه كرد كه گويا هيچ كشوري به اندازه ايران براي ساختن فيلم سوژه ندارد. در مورد تئاتر و موسيقي نيز حرفهاي خيلي خوبي ارائه شد از جمله اين كه كساني ميگويند موسيقي حرام است كه از موسيقي شناختي ندارند. براي تقويت كتابخواني در ايران وزير مربوطه اعلام داشت مبلغ 10ميليارد تومان براي پشتيباني از كتابهايي در موضوع فتنه اختصاص داده اند. البته افراد زيادي هستند و قفسههاي كتابفروشي ها هم ميتوان استنباط نمود كه براي بهرهمندي بيشتر از مبلغ ياد شده قلم ها را تيز كردهاند كه در موضوع فتنه كتاب بنويسند. از خبرهاي ديگر داخلي اين كه يك وزير امور خارجه به صورت بسيار طبيعي و در چارچوب قانون به شيوه عادي از مسئوليت كنار گذاشته شد. اين وزير معزول چند دفعه قول داده كه علت عزل خود را به شيوه عالي و به صورت طبيعي در آينده بازگو نمايد اما تا كنون فرصت مناسب براي وي پيش نيامده است. واقعيت اين است كه در كشور ما هر روزه صدها و بلكه هزارا اتفاق ميافتد كه هر كدام يك سوژه خبري ناب به شمار ميرود. ولي راقم اين ستون به همين دو سه خبر داخلي بسنده ميكند و يك خبر خارجي هم نقل ميكند تا خبرهاي يكدست نشوند. خبر خارجي مهم اين است كه در دو سه ماه اخير دو ديكتاتور براثر خيزش مردمي سقوط كردند و ديكتاتورهاي ديگري هستند كه فعلا روي سطح شيب دارايستاده اند كه شايد سقوط كنند. پوست كلفت ترازهمه معمرقذافي است كه چون چكمه آهنين بر پا دارد سطح شيب دار را تحمل ميكند تا روزي شيب آن زياد شود و سقوط نمايد البته سطوح شيب داري كه اين ديكتاتورها و مستبدين روي آن ايستادهاند نسبت به همه شيبهاي متفاوتي دارد لذا سقوط هر كدام با فاصلههاي متفاوت صورت ميگيرد اما بالاخره همه شان سقوط خواهند كرد.
انتهای پیام/70