کد خبر: ۱۵۱۷۸۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۷ - ۰۷ دی ۱۴۰۰

مجموعه شعر شاعران فارسی زبان درباره شهید سردار حاج قاسم سلیمانی

شاعران فارسی زبان عشق و هنر خود را تلفیق کردند تا درباره شهید سردار حاج قاسم سلیمانی اثری ماندگار خلق کنند. شیرازه بخشی از این اشعار را برای شما گردآوری کرده است.
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، شاعران فارسی زبان عشق و هنر خود را تلفیق کردند تا درباره شهید سردار حاج قاسم سلیمانی اثری ماندگار خلق کنند.

بخشی از هنر شاعران این مرز و بوم را در ادامه مطالعه کنید.

رباعی ها

سيدحسين متوليان

لب برلبِ حادثه ، رها از ترديد
سرسبز تر از قديم ها مي خنديد
ميگفت كه سرخ پر زدن ديدني است
تا كور شود هر آنكه نتواند ديد...

سید محمد امین جعفری حسینی
او جلوه ی روشن مسلمانی ماست
آوازه ی اقتدار ایرانی ماست
انگشتر خونی بجا مانده ی او
دانشکده ی علوم انسانی ماست

این دست تو استعاره از بیعت ماست
انگیزه ی عاشقانه ی وحدت ماست
تاریخ پیام آخرت را فهمید :
این دست تو نیست پرچم عزت ماست



اعظم حسینی

 باید بر اوج باور ایران بایستی!
وقتی که جز به رسم شهیدان، نزیستی!
همنام "قاسم" "حسنی"! پاره پاره تن!
سردار عشق! " نفس زکیه" تو نیستی؟!...

آنشب که قنوت رحل قرآنی شد
فریاد زدی که ماه قربانی شد
زیبایی یوسفم به خون سرخی داد
عشق آمد و قاسم سلیمانی شد .


مجتبا صادقی
سر آمده بود انتظارت، آمد
از دور فقط گرد و غبارت آمده
خفاش نداشت تاب خورشیدت را
این شد که شبانه به شکارت آمد

داغی به دلم نشست سنگین سنگین
شد کوچه‌ی کوچک دلم زخم‌آذین
هنگام سرودنی حماسی شده است

‌دیدند چقدر دایره وا کردی
راه از وسط محاصره وا کردی
از غربت بغداد گذشتی اما
از بغض قبیله‌ات گره وا کردی

اشاره به فیلم آژانس شیشه ای:
«عباس» اگر به درک لازم برسد
یا خدمت صد هزار عالِم برسد
شاید برسد به «حاج کاظم» اما
حاشا که به گرد حاج قاسم برسد

محسن ناصحی
سرگشته و مضطریم حتی نادم
اما دلمان شده است با تو عازم
سردار ! پس از تو هریک از ما شده است
قاسم قاسم قاسم قاسم قاسم


گیرم که سپاه فیل، سجّیل که هست
انگیزه ی انتقام قابیل که هست
ایران من آی قبله ی شیردلان
از ابرهه ها نترس ابابیل که هست

این معرکه آغاز رجزخوانی هاست
آغاز حماسه سلیمانی هاست
دیروز علم دست سلیمانی بود
امروز علم به دست قاآنی هاست

سعید مسگرپور
چشمان پر از ستاره اش را بپذیر
این پیکر پاره پاره اش را بپذیر
صد بار شده فدای تو یا زهرا
پرپر شدن دوباره اش را بپذیر

سردار بزرگ ما شهید وطن است
آلاله سرخ پاک خونین بدن است
مرگ است برایش از عسل شیرینتر
تکرار قشنگ «قاسم ابن الحسن»است

(*نام پدر شهید سلیمانی حسن است)


ای زنگی زشت مست یادت باشد
ای جانی شب پرست یادت باشد
دوران بزن بهادری گشته تمام
این ضربه و ضرب شست یادت باشد


مژگان دستوری
یک دشت پر از شغال و چشمی بیدار
کابوس شدی ابو لهب را هربار
این بار شکوه رفتنت ثابت کرد
تا هست زمین ادامه داری سردار

خلیل رویینا
آهنگ زلال رود را می فهمید
او فرق نبود و بود را می فهمید
دریا شده بود نقطه ی پایانش
چون فلسفه ی وجود را می فهمید

سمانه خلف زاده
دنیا بنگر خروش طوفانی را
سردار جدید عشق،قاآنی را
سردار بیا ببوس و در دستت کن
انگشتر قاسم سلیمانی را

سیدابراهیم حسینی (بندری)
قرص خورشید کجا وسعت دید تو کجا
نزد طوفان بلا شاخه ی بید تو کجا
ای مگس عرصه ی سیمرغ تو ست
کفش سردار کجا راس پلید تو کجا

این سوره ی فیل و شعله ی سجیل است
سجیل سزای لشکر قابیل است
اینگونه کنار حاج قاسم بودن  
منظور ظهور و حذف اسراییل است

در خانه ی بی نیازِ منعم هستند
از لطف کریم متنعم هستند
تشییع کننده گان کشته از عشق شهید
مهمان مدام حاج قاسم هستند

ایران حسین کشوری بی همتاست
با زینب دل ببین بلایا زیباست
مانند فرج نصرت ما نزدیک است
چون رمز شروع حمله مان یازهرا ست


محمدحسن کریمیان
سردار ببین جرات خود را در ما
عزم و قدم و همت خود را در ما
امروز به اسم و جسم قاسم شده ای
تقسیم کنی غیرت خود را در ما

با خون خودت پی ظفر می گردی
سردار سپاه منتظَر  می گردی
شک نیست به خونخواهی زهرا یک روز
با مهدی فاطمه تو بر می گردی


در سینه «تَف جحیم» دارد دشمن
بس دلهره عظیم دارد دشمن
نازیم به هیبت علی وارت که
از اسم تو نیز بیم دارد دشمن

سیداکبرسلیمانی
از سبزِ رشید، سرخِ پرپر برگشت
تنها سرِ بی تن، تنِ بی سر برگشت
از بسکه همیشه بوی عاشورا داشت
اکبر به نبرد رفت، اصغر برگشت

هرگز نه معطل پرِ پروازند
نه چشم براه فرصت اعجازند
مردان خدا، برای زیبا رفتن
هربار مسیر تازه ای می سازند !

سرخ است مسیر رفتن مردانت
سبز است و سفید، بختت و سامانت
از بسکه ستاره در زمینت گل کرد
گشته ست رقیب آسمان، دامانت !

در مسلخ عشق، با جنم می میرند
در راه نبرد با ستم می میرند
سبزند و به مرگ سرخ عادت دارند
این قوم چقدر محترم می میرند !

جانهای زلالشان، پر از ایمان است
آمیزه ای از حماسه و عرفان است
نه !  مرگ حریف بودن اینان  نیست
روح و دلشان، لانه ی ققنوسان است !

علیرضا حسینی
انگار هر آنکه طینتش پاک تر است
کوچیدن او از همه غمناک تر است
کفار بدانید که عنوان شهید
از واژه ی سردار خطرناک تر است

علیرضا طیبی
در راه دفاع و امنیت پیر شدی
با نامردی کشته تزویر شدی
کشتند تو را مگر که پایان یابی
با پر زدنت دوباره تکثیر شدی

سمیرا یکه تاز

هم, زخم به پابوسی  او می آید
هم ,دست پر از راز مگو می آید
تاریخ پر از قصه ی انگشترهاست
یکبار دگر بوی عمو می آید.....

دل , آینه  ,اندوه ,جگر ,خون : دلدار
اشک ,آیه ی تطهیر ,دو چشمی بیدار
پروانه شدن, شور , رهایی , پرواز
سر ,شانه ,علم ,تیر ,شهادت : سردار

دل بی نفس مرد سرافراز شکست
آواز بنان در جگر ساز شکست
صد تکه از این جام جهان بینش را
بر چینی دل بند زد و باز شکست

از جام نوشت آخر سر سقا شد
تا رود نوشت از هیجان , دریا شد
آیینه شکست یک شبی در دستش
تصویر هزار ,آینه پیدا شد



محمدجواد طهرانی نوبندگانی
جز رو به عزیز رو به سویی  نکنید
با حضرت جان  درشت خویی  نکنید
هر جا سخن از دل به میان می آید
در مصرف عشق صرفه جویی نکنید

ما  یک دله   انتقام  خواهیم  گرفت
با حوصله    انتقام  خواهیم  گرفت
سوگند  به  خون قاسم  و  اشک علی
از  حرمله    انتقام  خواهیم  گرفت

از  کام عدم    جام الست  آوردیم
یک  زنده دل عشق پرست  آوردیم
پیدا ست  که   قاسم سلیمانی  را
از دست ندادیم ؛  به دست آوردیم

احد ده بزرگی
حق با نفس پاک تو ظاهر گردید
عشقت به بهشت دل مجاور گردید
کوتاه سخن حقیقت حق این است
باخون تو انقلاب صادر گردید

علیرضا اطلاقی
آنشب که قنوت رحل قرآنی شد
فریاد زدی که ماه قربانی شد
زیبایی یوسفم به خون سرخی داد
عشق آمد و قاسم سلیمانی شد .

احمد خوانسالار
اربا اربا می شود خود را خدایی می کند
دست او سردار دل را کربلایی می کند
ارتحال و دفن این مظلوم در هنگام شب
اکبر و عباس و زهرا را تداعی می کند

پروانه الیاسی

دادی به ره عشق همه هستت را
نفرین بکنیم دشمن پستت را
باید که دخیل‌ها ببندد هر دل
انگشتری عقیقِ در دستت را»


ایوب پرند آور
با عشق حسین زنده تر می گردیم
شمشیر بیاورید، سر می گردیم
سرباز سپاه حاج قاسم هستیم
ما را بکشید بیشتر می گردیم

به قربان سجودت حاج قاسم
فدای تار و پودت حاج قاسم
شهادت، کربلا، مهمانی عشق
گوارای وجودت حاج قاسم

هرچند که قلبشان پر از نیشتراست
هرچندکه دردهایشان بیشتر است
هرگاه که پای خون وسط می آید
مردان سپاه ، سهمشان بیشتر است

رها هوشمند نژاد
▪گلاب ناب قمصر حاج قاسم
مطیع امر رهبر حاج قاسم  
دلیر و قهرمان و مهربان است  
شگفتا این دلاور حاج قاسم
 
تو را چون حضرت عمار دیدم
شبیه میثم تمار دیدم
تو را ای شیر مرد عرصه عشق
به چشم دشمنان چون خار دیدم

عقیل نجّار
 ای مالک اشتر زمان  لرزیدیم
بر داغ نبودنت ، تن ات ، باریدیم
از آخر مجلس شهدا می چیدیم
اینبار تو را از صف اول چیدیم)

بر پهنه ی دشت کربلا خون ، جاری
جاری جاری ست رود کارون ، جاری
اجزای تو را به باد دادند ولی
آن سوی عدم شدی تو افزون ، جاری

بر دوش خودش کشید تابوت سپید
از سوریه تا عراقِ دور از خورشید
 آمد وسط کرببلا انگاری
دلتنگ زیارت خودش  بود شهید

دیدیم همه  شکست یاغی ها را
 نوکر صفتان  پست  یاغی ها را
دستی که تو را شکست از سر تا پا
ما می شکنیم دست  یاغی ها را

پاییز که نه فصل باران زاریم
ما دانه به دانه زخم را می کاریم
خوشحال نباش کشته ای قاسم را
  یک قاسم دیگری برایت داریم


حنظله ربانی
خورشید جهادمان فروزان تر شد
ایران سر و پا گوش به فرمان تر شد
سردار اگر چه رفت ، اما چون او
کمتر که نشد هیچ ، فراوان تر شد


محسن فريدوني
هم مدافعِ زينب كبري بودي
هم مايه ي آرامشِ دلها بودي
در پاي ولايت سر و جانت دادي
چون باني روضه هاي زهرا بودي


امیرعظیمی
سرباز وطن، فخر مسلمانی ما رفت
آن شیر نر بیشه ی ایرانی ما رفت
کشور شده با رهبر خود باز سیه‌پوش
زین داغ ‌که سردار سلیمانی ما رفت

مرضیه عاطفی
از دست خدا گرفت حاجت آخر
شد عاقبتش به خیر و برکت آخر
او مالک اشتر علی بود و رسید-
در راه ولایت به شهادت آخر!


محمد حسین فرهادی
از هیمنه ی امام ما می سوزید
در بارقه ی قیام ما می سوزید
سوگندبه پرچم حسینی فردا
در آتش انتقام ما می سوزید


احمد شهریار
  دوری ز وطن غم است غم، تنها غم
من می فهمم که از دیارم دورم
راوی گفت از شهادتت در غربت
من یادِ حسین ع و کربلا افتادم
.
محکومی هر ستم ادامه دارد
راهِ قدس و حرم ادامه دارد
این خاک پُر است از سلیمانی ها
این راه هنوز هم ادامه دارد
.
از صلحِ جهانی که فقط مقصدِ اوست
تا کیفرِ خیلِ ظالمان، در یدِ اوست
از سوی امام عج هست اعلامِ جهاد
این پرچمِ قرمزی که بر گنبدِ اوست
.
ای کشته ی ابنای نصارا و یهود
افتادنِ تو نیز قیام است و قعود
مانندِ حسین ع رفتی، اما صدشکر
انگشتری ات هنوز در دستت بود
.
ای مرد، سلامی از زبانم برسان
دیدی که خودم نمی توانم، برسان
پیشِ شهدای زینبیون رفتی
پیغامِ مرا به دوستانم برسان

  جعفر حقیقت پور
وقتی که تن تو اربااربا گردید
از داغ تو بغض رهبرم وا گردید
با هدیه خون پاکت ای لاله سرخ
نابودی وهابیت امضا گردید



مژگان دستوری
یک دشت پر از شغال و چشمی بیدار
کابوس شدی ابو لهب را هربار
این بار شکوه رفتنت ثابت کرد
تا هست زمین ادامه داری سردار

حنظله ربانی
به کوری چشم دشمن بدخواهت
پررهروتر از همیشه باشد راهت
سردار ! برو که ما کماکان هستیم
سردار ! برو ، برو ، خیالت راحت !

*یک عمر اگر چه چید بال و پرتان*
*پوشاند اگر چه ترس بر پیکرتان*
*شلّیک شهادت سلیمانی ما*
*یک تیر خلاص بود توی سرتان*



*یک پیکر پاره پاره... دستی که جداست*
*یک انگشتر ، که رنگ خون شهداست*
*این طرز شهادت تو ، سردارترین !*
*تصویر مجسّم شده ی کرببلاست*

*در جنگ نباخت ، بلکه دل باخته بود*
*جای چپ و راست ، با خدا ساخته بود*
*سردار وطن ، به جای سازش کردن*
*آتش به خیام دشمن انداخته بود*

*خواهید چشید ضربه ی کاری ما*
*خواهید کشید زجر عیّاری ما*
*شد جمعه ی ما اگر چه عاشورایی*
*زود است قیام سخت مختاری ما*

محسن فريدوني
ما اگر جمله پريشان و عزادارِ توايم
رهروي واقعيِ راه و علمدارِ توايم
همچو عباسِ وفادارِ حسين بن علي
ما وفادار و وفادار و وفادارِ توايم


سمانه خلف زاده
دنیا بنگر خروش طوفانی را
سردار جدید عشق،قاآنی را
سردار بیا ببوس و در دستت کن
انگشتر قاسم سلیمانی را


سیده مریم اسدالهی
اکنون که نوای نینوا می‌آید،
تسبیحِ تنت جداجدا می‌آید،
بگذار که ما نیز شهادت بدهیم
سردار، شهادت به شما می‌آید

محمدحسن کریمیان
سردار ببین جرات خود را در ما
عزم و قدم و همت خود را در ما
امروز به اسم و جسم قاسم شده ای
تقسیم کنی غیرت خود را در ما

با خون خودت پی ظفر می گردی
سردار سپاه منتظَر  می گردی
شک نیست به خونخواهی زهرا یک روز
با مهدی فاطمه تو بر می گردی

در سینه «تَف جحیم» دارد دشمن
بس دلهره عظیم دارد دشمن
نازیم به هیبت علی وارت که
از اسم تو نیز بیم دارد دشمن

حامد حسینخانی
این داغِ کهن، چه تازه بر می گردد!
عشق است که بی جنازه برمی گردد!
آن کوهِ بلند رفته بود و آنک
با پیکری از گدازه بر می گردد!

آن سروِ سهند، آتش افشان شده است
قُقنوسِ سپند، آتش افشان شده است
هنگامِ سحر، ستاره ها می دیدند
آن کوهِ بلند، آتش افشان شده است


سردار، سَر است و سر به سامان برگشت
پیمانه شکست و مستِ پیمان برگشت
بر شانه ی باد، تخت او را دیدند
هدهد خبر آورد، "سلیمان" برگشت!

رازی ست که از عهدِ عتیق آوردند
بر دوشِ سحر، زخمِ عمیق آوردند
آری! خبری دست به دست آمده است
انگشترِ خونینِ عقیق آوردند!


عقیل نجّار
بر بام جهان سرود ایران می خواند
   بر پیکرت آیه آیه قرآن  می خواند
*جاری شدی از ابر نمازِ رهبر!*
فهمیدم او *نماز باران* می خواند

مژگان دستوری
یک دشت پر از شغال و چشمی بیدار
کابوس شدی ابو لهب را هربار
این بار شکوه رفتنت ثابت کرد
تا هست زمین ادامه داری سردار


علیرضا طیبی
در راه دفاع و امنیت پیر شدی
با نامردی کشته تزویر شدی
کشتند تو را مگر که پایان یابی
با پر زدنت دوباره تکثیر شدی


قهرمان کاظمیان
ازقلب  پراز  شراره اش.  می ترسند
از.   امدن   دوباره اش.   می ترسند
سردار چه کرده است که این نامردان
از پیکر.  پاره پاره اش.    می ترسند


سیدابراهیم حسینی
پنهان شده رازهای حاجی قاسم
در پشت فرازهای حاجی قاسم
بیچاره ی غبطه ام خدا می داند
از شور  نماز های حاجی قاسم

غرور بر و بحر کشورم بود
درخت استوار باورم بود
اگر آهم به عمرش حاج قاسم
 *پناه گریه های رهبرم بود*

ابوالفضل دیباچی
با خون خودت،پرچم عشق، آخته ای
بر لشکر ظلم، بی امان، تاخته ای
در سوریه و عراق نه! در دنیا
 کلی تو مدافع حرم ساخته ای

دنیا همه مبهوت سلیمانی ماست
این شمّه‌ای از غیرت ایرانی ماست
هر گوشه‌ی این خاک،به چیزی شهره‌ست
این قاسم ما، زیره‌ی کرمانی ماست


روح الله احسن نیا:
قالی کرمان
پای ابلیس هم از غرّش ایران لرزید
مثل یک مورچه از نام سلیمان لرزید
همه دیدند که در کُنگره و کاخ سفید
لحظه رد شدن از قالیِ کرمان لرزید

سعید مسگرپور

ای زنگی زشت مست یادت باشد
ای جانی شب پرست یادت باشد
دوران بزن بهادری گشته تمام
این ضربه و ضرب شست یادت باشد


احد ده بزرگی
خورشید رخ نبرد گریان توشد
استوره داغ و درد گریان توشد
ای گشته شهید فتنه نامردان
والله که هرچه مرد گریان توشد

ای مرد هزار مرده ی مکتب ما
سرزنده زخون تو شده مذهب ما
این نکته محقق است تا صبح قیام
جاریست سرودنام تو بر لب ما

حق با نفس پاک تو ظاهر گردید
عشقت به بهشت دل مجاور گردید
کوتاه سخن حقیقت حق این است
باخون تو انقلاب صادر گردید

سردار سرافراز همیشه خوبم
سوگند به اشک رهبر محبوبم
من ازپی انتقام با موشک آه
کاخ شب کفر را بهم می کوبم


محمدعلی درریز
ای خونِ تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفته‌ی نامیرا
برگرد بگو چگونه تاوان گیریم؟!
از مورچه‌ای خون سلیمانی را...
حامد طونی
عارف وسط خطابه‌ی توحیدش
زاهد بعد ازنمازِ پُرتردیدش
از گمشده‌ی خویش - خدا - می‌گفتند
آنی که شهید آشکارا دیدش


گردآورنده : دانیال بهادرانی

انتهای پیام/ح

نظرات بینندگان