کد خبر: ۱۶۲۴۱۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۲۱ دی ۱۴۰۲

سازمان ملل همچنان در مسیر شکست و ناتوانی

جنگ غزه نشان داد که حساب باز کردن روی سازمان ملل و موسسات آن تنها اعتماد به سراب است زیرا این سازمان به علت سلطه آمریکا در مسیر شکست قرار دارد.
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی«پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه»، ناتوانی سازمان‌های بین‌المللی به‌ویژه سازمان ملل مسئلهٔ تازه‌ای نیست. مراحل فروپاشی این سازمان طی سال متمادی طی شده و اکنون به نقطه‌ای رسیده که مشاهده می‌شود. اما جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شکل واضحی از این فروپاشی را به نمایش گذاشت، سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان نیز طی سخنرانی اخیر خود، کاملاً این ناتوانی را شرح داد.

 «بثینه علیق» کارشناس شبکه المیادین در گزارشی به این موضوع پرداخته و می‌گوید: سید حسن نصرالله اعلام کرد که یکی از نتایج مهم غزه پس از عملیات طوفان الاقصی این است که نهادهای بین‌المللی، نظام بین‌المللی، جامعه بین‌المللی و حقوق بین‌الملل قادر به حمایت از هیچ مردمی نیستند. 

سازمان ملل متحد به دلیل منشور و کارکرد خود، یعنی جلوگیری از تکرار فجایع جنگی و فشار برای توقف جنگ‌ها در صورت وقوع از یک سو، نتوانسته صادق باشد.

تخریب سازمان ملل که بدون حضور آمریکا رقم نمی‌خورد، از نظر برخی ایده خوبی بود، اما به بیراهه کشیده شد. واشنگتن، تأمین‌کننده اصلی این سازمان، بزرگ‌ترین عامل انحراف سازمان ملل از اهدافی است که برای آن تأسیس شد.

سازمان ملل یا سازمان منافع آمریکا
به‌عنوان‌مثال، در جریان جنگ اخیر غزه، این سازمان با وجود ماشین کشتار صهیونیست‌ها که از ۷ اکتبر متوقف نشده و نتایج آن به سطح نسل‌کشی رسیده است، حتی نتوانست کمترین وظایف خود را انجام دهد.

این واشنگتن بود که با ایستادن به‌عنوان یک مانع غیرقابل‌نفوذ در برابر صدور قطعنامه شورای امنیت که مستلزم توقف جنگ بود و ممانعت از انجام ماده ۹۹ سازمان ملل توسط آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل این تخریب جدی را پیش آورد.

دبیرکل سازمان ملل معتقد بود آنچه در ۷ اکتبر اتفاق افتاد از عدم به وجود نیامده و مستلزم به‌کارگیری ماده ۹۹ این سازمان است. این ایمانی که گوترش به آن تکیه کرده بود، در پرتو کشتار بی‌سابقه‌ای که اسرائیل از ۷ اکتبر مرتکب شد، تضعیف شد و واشنگتن و تل‌آویو را ناراضی کرد و همین علتی شده که سازمان ملل به ابراز محکومیت و جایگاه تماشاگران به روند نسل‌کشی علیه مردم فلسطین بازگردد.
 به طور خلاصه، این همان چیزی است که برای واشنگتن مناسب است: این که سازمان بین‌المللی ابزاری برای دستیابی به اهداف و تصویب تصمیماتش باشد. حتی اگر این سازمان ساده و رسمی از موضع آمریکا در برخی موارد حمایت نکند، سران آمریکا از آن متنفر می‌شوند، زیرا مانع از دستیابی این کشور به منافع ملی خود است.

واشنگتن سازمان ملل را تحقیر کرد
پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی چشم‌انداز سازمان ملل تغییر نکرد و خصومت‌ها پس از مخالفت سازمان ملل با حمله آمریکا به عراق به اوج خود رسید. از آن زمان، انتقاد آمریکا از برجسته‌ترین سازمان بین‌المللی افزایش‌یافته است. اریک شون، روزنامه‌نگار آمریکایی، آن را «سازمان گران‌قیمت و منبع رکود» می‌دانست. او حتی کتابی با عنوان «چگونه سازمان ملل امنیت آمریکا را خراب کرد و جهان را شکست داد؟» نوشت. عنوان این کتاب بیانگر دیدگاه جریان گسترده‌ای در واشنگتن درباره سازمان ملل و نقش آن است. 

این همان چیزی است که روزنامه‌نگار فاکس نیوز آن را در کتاب خود به‌وضوح نشان می‌دهد، زیرا او به جزئیات و کالبدشکافی این دیدگاه پرداخته و اعلام می‌کند: «سازمان ملل بستری برای تنبلی و محل حضور سفیران بی‌کفایت است. تنها کارکنان آن از سبک زندگی مجلل و بدون مالیات در منهتن و سایر امتیازات لذت می‌برند.» 

همان‌طور که جیمز تراب، نویسنده فارن پلیسی و عضو اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا در کتاب خود با عنوان «اهداف بهتر، کوفی عنان و سازمان ملل در عصر هژمونی» توضیح داد، جان بولتون (سفیر آمریکا در سازمان ملل در زمان بوش) خواستار اصلاحات اداری گسترده بود، درحالی‌که از هرگونه توافقی که ممکن است واقعاً به آن دست یابد، جلوگیری می‌کرد.

نویسنده منظورش از اصلاحات گسترده همان تشکیل ائتلاف واقعی بولتون به‌منظور ناکارآمد نگه‌داشتن سازمان ملل و در مورد کوتاه‌نیامدن دولت آمریکا از مواضع خود در مذاکرات اصلاح شورای حقوق بشر، ایجاد کمیته‌های صلح یا رژیم جدید خلع سلاح بین‌المللی است.

تراب اضافه می‌کند که بولتون با اصلاحات مؤثر سازمان ملل مخالفت و از هر فرصتی برای تحقیر خود این نهاد استفاده کرد. او بارها سازمان را ناتوان و نامتناسب توصیف کرد. نفرت شدید بولتون از سازمان ملل متحد شخصی نبود. این مرد نماینده افکار رسمی آمریکا بود. کاندولیزا رایس (وزیر خارجه وقت آمریکا) و همکارانش اصلاً به سازمان بین‌المللی احترام نمی‌گذاشتند. در واقع، انتصاب بولتون نشان‌دهنده تعامل تحقیرآمیز دولت آمریکا با سازمان ملل بود.

نویسنده فارن پالیسی اعلام می‌کند که بولتون مانند یک اراذل‌واوباش حرفه‌ای رفتار می‌کرد، مشکل خود او نبود؛ زیرا بولتون فقط یک نماینده از جامعه سیاسی آمریکا بود. در واقع، نگاه به عملکرد رؤسای جمهور آمریکا از زمان ترومن تا به امروز تأیید می‌کند که آن‌ها سازمان ملل را وسیله‌ای می‌دانستند که از طریق آن می‌توان چیزهای زیادی مثل حمایت سیاسی، رضایت بین‌المللی و پوشش قانونی به دست آورد و این امر محقق نمی‌شد مگر اینکه سازمان ملل، ادارات و نهادهای وابسته به آن تحت کنترل واشنگتن باشد.

به گفته مکاتب سیاسی آمریکا، کنترل تنها با غوطه‌ورکردن سازمان ملل در فساد و جلوگیری از هرگونه حاشیه استقلال حاصل می‌شود و این همان چیزی است که اتفاق افتاد، از رسوایی نفت در برابر غذا تا رسوایی‌های بزرگ‌تر در سازمان ملل، برخورد بی‌پروا با فاجعه بوسنی و ناتوانی آن در روآندا و عدم انجام هر گونه اقدامی در خصوص دارفور، عراق، لیبی، سودان و سایر فجایع که بر تعدادی از کشورها و مردم جهان وارد شده است. مؤسسات و آژانس‌های مختلف سازمان ملل نیز عمدتاً زبان و برنامه‌هایی را اتخاذ کرده‌اند که با اهداف آمریکا مطابقت داشته است.

دفاع از غرب آری، دفاع از غیرغربی خیر
بر اساس این سیاست آمریکا، نیروهای حافظ صلح که شامل کلاه آبی‌ها، ناظران مرزی آنها، پلیس، ناظران انتخابات، بازرسان سلاح و سایرین است، مطابق با آنچه که منافع آمریکا ایجاب می‌کند، رفتار می‌کنند. همچنین یونسکو، یونیسف و آژانس‌های متعدد در زمینه‌های کودک، مسکن، محیط‌زیست، کشاورزی، توسعه، آموزش، پزشکی و مراقبت از پناهندگان، علاوه بر مواردی که برای رسیدگی به بحران‌های خاص ایجاد شده‌اند، طبق نظر واشنگتن فعالیت می‌کنند.

درعین‌حال، آمریکا با سرعتی چشمگیر وارد عمل شد تا از هرگونه نشانه‌ای از استقلال سازمان بین‌المللی و نهادهای آن، حتی به‌صورت محدود یا نسبی جلوگیری کند. این عملکرد تعجب‌آور نیست، زیرا روح حاکم در راهروهای سازمان ملل از آنچه در جامعه بین‌المللی حاکم بود جدایی‌ناپذیر و توازن قوا یکسان است.

اروپایی‌ها که در قرون گذشته ۳۰ سال (جنگ‌های جهانی و جنگ‌های داخلی اروپا) را صرف شکنجه و کشتن ده‌ها میلیون اروپایی کردند، سازمان ملل را محلی برای تغییر میدان جنگ نمی‌دیدند تا اینکه نیروهای آنان توسط مردمان بومی که در مستعمره‌ها بودند و سال‌ها توسط این افراد شکنجه و کشتار شده بودند، ضربه خوردند. اما در همین زمان اروپایی‌ها به این فکر افتادند که باید میزهایی برای گفتگو و اتاق‌هایی برای کنفرانس وجود داشته باشد.

اما درعین‌حال دنیا به‌خاطر کشته‌شدن صدها هزار عراقی اقدامی نکرد و تنها زمانی که خبرها حاکی از کشته‌شدن ۳۰۰۰ سرباز آمریکایی در عراق بود سازمان ملل تکانی به خود داد. طبیعتاً آمریکایی‌ها به همراه اکثر اروپایی‌ها اجازه نمی‌دهند سازمان ملل متحد و قوانین بین‌المللی برای حمایت از فلسطینی‌ها فعال شود.

 «بثینه علیق» کارشناس شبکه المیادین در گزارش خود گفت: حتی پس از آن که «اسرائیل» نسل‌کشی را انجام داد که در آن حدود ۲۵۰۰۰ فلسطینی در تلویزیون زنده کشته، صدها هزار نفر آواره و ده‌ها هزار خانه ویران شدند؛ بنابراین مهم‌ترین درس‌های جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه این است که حساب باز کردن بر روی سازمان ملل و نهادهای آن هیچ تفاوتی با حساب باز کردن بر روی آمریکا ندارد و فقط سراب ایجاد می‌کند. قدرت‌گرفتن فلسطین و منطقه شرط اساسی احیای حقوق، برقراری عدالت و حمایت از مظلومان است.

شورای امنیت که کمیته اجرایی سازمان ملل متحد است، خود یکی از مشکلات لاینحل است که بیشتر کشورهای عضو در آن عضویت چرخشی دارند ولی ۵ عضو دائمی هستند که از سال ۱۹۴۵ تغییر نکرده‌اند. بسیاری از کشورها از مزایایی که انگلیس و فرانسه در شورا دارند ابراز نارضایتی می‌کنند. یا چرا فقط یک گردهمایی اروپایی برای چرخش کشورها نیست؟ آیا نباید حداقل یک عضو جدید مانند برزیل، هند یا نیجریه وجود داشته باشد که منعکس‌کننده تغییراتی است که از سال ۱۹۴۵ در جهان رخ‌داده است؟

انتهای پیام/





نظرات بینندگان