کد خبر: ۵۱۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۷ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
معجون وبلاگی شیرازه

قمـــار بر سر ناموس/ روزی که بابام منو تو سطل آشغال پرت کرد!

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد.

شیــــرازه: وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شیــــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.



وبلاگ دانشجوی بیدار نوشت: ساپورت های زنان؛ نماد بی غیرتی مردان

روزگاری روی در و دیوارهای شهر می نوشتند: "خواهرم حجابت، برادرم نگاهت". اما امروزه باید بنویسند: "برادرم غیرتت" و چون این زبان نرم و ملایم هیچ تاثیری بر ارواح مرده جماعت ندارد، باید نوشت: "هی مردک، غیرتت کو؟"

زمستان پارسال به ندرت زنی در خیابان یافت میشد که ساپورت پوشیده باشد. اما طی این یکسال، رشد پوشش ساپورت آنقدر شدید بوده که در حال حاضر حداقل سی درصد از دختران شهر ما (شیراز) ساپورت پوش شده اند. این نشان میدهد که چقدر سخنرانی خطبا و دیوارنویسی شهرداری و نصب تابلو بنر حجاب و تبلیغات رسانه های دیگر در این زمینه کم اثر بوده است.

در موضوع حجاب و عفاف، کانون توجه اکثر افراد روی زنان متمرکز است. این درحالیست که فهماندن غیرت به مردان بسیار راحتتر است از فهماندن پوشش به زنان. کافی است مردان جامعه غیرت داشته باشند. اگر هر مردی نگذارد همسر و دخترش بدون پوشش مناسب از خانه خارج شود، خود به خود مشکلات حجاب حل میشود.

"غیرت" چیزی نیست که من از خودم درآورده باشم. غیرت یک عنصر فطری است که در هر مردی وجود دارد. حتی برتراند راسل یکی از اندیشمندان غربی که از نظریه پردازان آزادی جنسی است، نتوانسته است وجود غیرت در مردان را نادیده بگیرد. اما از آنجا که وجود غیرت در مردان باعث میشود که آنها به ناموسشان اجازه ندهند به طور آزادانه با مردان نامحرم ارتباط داشته باشند، راسل پیشنهاد می کند مردان نفس خود را کنترل کنند و پا روی غیرت خود بگذارند و ناموسشان را در برقراری ارتباط با دیگران آزاد بگذارند. (به نقل از صفحه 40 کتاب اخلاق جنسی شهید مطهری)

در واقع تفاوت دیدگاه اسلام و دیدگاه کنونی حاکم بر غرب این نیست که اسلام محدودیت ایجاد می کند و غرب آزادی می دهد. بلکه تفاوتشان این است که اسلام غیرت را آزاد می گذارد و شهوت را محدود می کند. اما غرب شهوت را آزاد می گذارد و غیرت را محدود می کند.

یادم می آید زمانی مردان جامعه غیرت داشتند. آنها شاید خودشان اهل ارتباطات نامشروع بودند. ولی این روابط را فقط برای خودشان و یا افراد مذکر فامیلشان مجاز میدانستند. در مورد مونث ها، کافی بود که کسی نگاه چپی به آنها بکند، چاقو میکشیدند و خون به پا میکردند. اما امروز به راحتی در خیابانها می بینیم که زنان ساپورت پوش دست در دست مردان بی غیرتشان گذاشته اند و هیچ ابایی از اینکه مورد نگاه دیگران قرار بگیرند ندارند.


وبلاگ جوانان جهرم نوشت:

روزای وحشتناکی بود، هر روز صدای تیر و تفنگ تو خیابونا می پیچید...

من اون روزا خیلی کوچیک بودم ولی یه چیزایی رو خوب یادمه...

یادمه یه روز که نشسته بودم در مغازه و سبزی پاک میکردم، دیدم که یه نفر به سرعت از کنار میدون گذشت.

انگار که داشت فرار می کرد، پشت سرش چند تا سرباز بودن که وقتی رسیدن روبه روی مغازه وایسادن و شروع کردن به تیراندازی...

تو همین حین بابام اومد از پشت٬ لباس منو گرفت و از ترس اینکه من چیزیم نشه پرتم کرد تو مغازه و از اونجایی که زور زیادی داشت و منم بچه ی سبکی بودم، راست افتادم تو سطل آشغال بزرگ گوشه ی مغازه!

به زور از تو سطل در اومدم و دویدم سمت در مغازه...

دیدم جمعیت زیادی یه جا جمع شدن...دور از چشم بابام رفتم جلو و دیدم همون مردی که داشت فرار میکرد٬ بی جون رو زمین افتاده و شهید شده...

بعدها اسم همون مرد رو گذاشتن روی اون خیابون... خیابان شهید فرد اسدی...


وبلاگ میزگرد نوشت: کدام من؟

دکارت میگوید: من می اندیشم پس هستم.

آندره ژید: من حس میکنم پس هستم.

آلبر کامو: من عصیان میکنم پس هستم.

آیا اینان مشکلشان بودن یا نبودن است؟ فرضا که بودید بعدش چه؟ با بوف کور کز کرده در اعماق وجودتان چه می کنید؟ کدام من؟ مسئله این است.

شریعتی در کویرش می نویسد: تنهایی خوب است اما نه در کشاکش من ها.

کدام من؟

آن من که در مدینه متولد شده است و قبله اش کعبه است و ایمانش در حرا بسته شده و روح و هیجانش زیر دستهای محمد و ابراهیم و علی و ابوذر و سلمان است؟

یا آن من که ایمان را نمی شناسد و در آن زاده شده است. فرزند فلسفه و منطق خشک و دو دوتا چارتاست. پرورده دست ارسطو و سقراط و بوعلی و این خلدون و هگل و دکارت است و سر از سوربون در می آورد.

یا آن من بیگانه با این دو؟ آن منی که از تنهایی گریزان است؟نه چون دکارت میپذیرد و نه چون ژید حس میکند.

در میان سمفونی های پرهیاهوی و پرهیجان بتهوون، در میان لشکرکشی نت ها، ناگهان سکوتی چند ثانیه ای حکمفرما میشود. چنان سنگین و بی رحم اند که اگر کسی یارای شنیدن آن را داشته باشد از وحشت قلبش خواهد ایستاد. خداوند نعمت بزرگی به انسان ها داده است و آن نشنیدن سکوت است و چقدر این سکوت نشنیدن ها به مردم شور و نشاط و آسایش و خوشبختی بخشیده است. "مهربابا" در هند چهل و هفت سال سخن نگفت.

الهام گرفته از کتاب کویر اثر دکتر علی شریعتی


وبلاگ بچه های جنگ نوشت: سر ناموست شرط می بندی؟

در زمان طاغوت قمار در ایران بسیار رواج داشت اما چرا امروز در کشور اسلامی ایران قمار دوباره ترویج یافته؟ یکی ازمسائلی که امروز در فیلم های غربی خیلی ترویج داده می شه مسئله قمار هست.

به عنوان مثال در این فیلم ها شخصی که فقیره در یک کازینو قمار می کنه و خیلی خیلی خیلی خیلی (خیلی) شانسی چند میلیون دلار ناقابل برنده می شه و خوشبخت. و این شده رؤیای یک جوون ناکام ایرانی که یک سطل ماست برداره و بره لب دریا که چی بشه؟ آقا می خواد با یک سطل ماست یک دریا دوغ درست کنه. حالا شماهی به این جوون بگو نمیشه اما اون جوون میگه میدونم ولی اگه بشه چی میشه یه دریا دوغ گیرم میاد...! و این هست رؤیای قماری که ملت در فیلم ها می بینند و کسی نیست به ایشان بگه عزیزم اینا همش فیلمه فیلم.

فقط کافیه بدونیم که کل کازینو ها و قمارخونه ها و اون یکی خونه های ... (بوق) معروف غرب مخصوصاً در پایتخت شیطان لاس‌وگاس رو همین صهیونیست ها اداره می کنند و کله گنده هاشون از گردانندگان هستند. متأسفانه این تیر فرهنگی غرب به قلب فرهنگی ما اصابت کرده و جوونهای مارو به سمت شرطی شدن برده تاجایی که سر ناموس هم شرط بندی می کنند...

شما تابحال به لواشک توجه کردین؟ هروقت می بینید دهن شما آب می افته. چرا؟ چون قبلاً خوردین بدن شما تجربه داره. این شرطی سازی مثبت هست و ما شرطی سازی منفی هم داریم. به عنوان مثال بچه ها از لباس سفید بیزار هستند. چون هروقت لباس سفید رو دیده یاد آمپول افتادن. اینجا ذهن دنبال یک نشان ثابت هست. اگر دکتر لباسش رو هی عوض کنه ذهن دنبال نشان دیگه مثل ساختمان هایی که این شکلی هست و غیره می گرده. اگر نتونه اون شرط رو پیدا کنه دوحالت پیش میاد .یا شرطی نمیشه یا اگه بشه اوج فاجعه است و شرطی سازی نوع ششم صورت میگیره.

ما شش نوع شرطی سازی داریم. در نوع ششم شرطی سازی قانون شرطی سازی کشف نمیشه .به عنوان مثال دانشمندان هروقت به کبوتر رنگ نارنجی نشون میدادن دوتا دونه گندوم هم بهش میدادن و به این کبوتر یاد دادن هردفعه گندم میخوای باید دوتا نوک بزنی به این کلید. کبوتر میدونست رنگ نارنجی یعنی گندم و باید دوتا نوک به کلید بزنه. اما بعد یک مدت کبوتر اگه نوک میزد بهش گندوم نمیدادن و اگه میزد یک دونه گندوم یا دفعه بعد یک کیسه گندم و دفعه بعد به کبوتر آسیب می رسوندن. این کبوتر هی دنبال فاکتوری بود که بتونه اشتراک رو پیدا کنه و چون نمیتونست پیدا کنه اون کبوتر تا آخر عمرش نوک میزد به دکمه تا لحظه ای که مرد...

به همین دلیله که اسلام میگه قمار حرام است. چون شما رو دچار شرطی سازی نوع ششم می کنه. چون فرمول برنده شدن رو نمیتونی کشف کنی .شانس هست. یک بار می بری سه بار می بازی ده بار پشت سر هم می بری یک ماه اصلاً برنده نمی شی. نتیجش چی میشه؟ کسایی که توی قمار هستند دائم نوک می زنند. دیگه نمیتونن قمار رو ول کنند. یه موقع پول وسط میزارند. یک موقع ماشین. بعد خونه بعد میرسه به ناموس... وقتی قمار میکنی دیگه یک انسان آزاد نیستی... تو شرطی شدی...

کافیه به بنگاه ها و سایت های شرط بندی در ایران زوم کنیم. خیلی خوب متوجه میشیم که گردانندگان این بنگاه ها، فوتبالیست ها و بازیگران و آقازاده هایی هستند که پولشون از پارو بالامیره یه آبم روش و کسی باکارشون کار نداره. شما فکر میکنین چرا خیلی از مدیران تیم های فوتبالی ما با وجود تمام مشکلات مالی از تیم هاشون استعفا نمیدن؟ دلشون برا من و شما سوخته؟ عجب...

پ,ن: قابل توجه مسئولین گرامی: رسول خدا فرمودند وای به حال امتی که دزد بزرگ را رها کند و دزد کوچک را بگیرند...

باتشکر از بخش گیربازار رادیو میقات و تحلیل های استاد رائفی پور عزیز.


وبلاگ شیراز; شهر راز نوشت: کاکو سی کن

گفتم يله شم تو شاچراغ تيرشه ببندم،

تا بلكه حاليم شه كه چطو شد كه ايطو شد؟!

به یاد استاد نعمت اللهی که همیشه این بیت شعر را با لهجه زیبا و جذاب شیرازی سر کلاس درس فلسفه و منطق، روزهای دانشجویی، (مرکز تربیت معلم شهید مطهری (ره)، شیراز، آب باریک)، می خواندند و من به تازگی از استاد مهدی فقیه - بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون و اهل شیراز - شنیدم که اصل این بیت از استاد بیژن سمندر1316 شاعر و نوازنده معروف شیراز است. در ادامه این شما و این شعر زیبای «کاکو سِی کن» با گویش شیرازی از این هنرمند نامی که بیشتر به خاطر شعر محلی شیراز، شهره شهر شدند:

««کاکو سِی کن»»

هي صبح شد و باز به اميد تو شُو شد

هي از چيش من اشک به ياد تو ولو شد

من لِـبدي مَـفلوک و تو بشكن بالو بنداز

شفتش نميدم از حركاتت دلم اُو شد

دل دُشتم و جز دل چي چي دشتم كه ز مردم،

يي عمر قايم كرده بودم، باز چپو شد

جِـر دادي و شِـر كردي و پيوند و پوكوندي،

اي اَرقِـه مالونديش و خودت گفتي يهو شد

گفتم يله شم تو شاچراغ تيرشه ببندم،

تا بلكه حاليم شه كه چطو شد كه ايطو شد؟!

پلكيدم و پلكيدم و افسوس ...ها بله،

تا مَشت شدي شيره ي جونم روِ رو شد

در هر كِـر و هر سوک تو رو هي جار زدم من،

يعني كه بدون تو دلم غرق اَلُو شد

من شاپركم، بچه ي فلک از به چلُـوندُم،

دل له شد و بازيچه واسي دسّ بچو شد

ديشو چغليت كرد سمندر، كاكو سي كن،

ئي بسّه، زبون از غم عشق تو قَـدُو شد

بيژن سمندر _ شيراز _ قريه سعدي _ 6 بهمن 1342

***

معنای واژگان این شعر:

بر وزن مي): نگاه، تماشا، سير، ريشه اين واژه از سير كردن است (سي كن: نگاه كن))

شو: (بر وزن نو): شب

لبدی: (به كسر لام و سكون ب): بی بند و بار

شفت: (به كسر شین_بر وزن سفت) : سخن را به درازا كشاندن، لفت دادن به لهجه تهرانی

پوكوندی: (به ضم پ و كاف): قطع كردی، پاره كردی (پوكید: قطع شد، پاره شد)

ارقه: رند و زیرك

مالوندیش: فسخ كردی، به هم زدی، سر و تهش رو هم آوردی

یهو: یكباره و ناگهانی

یله شد: رفتن (یله با همین تلفظ به معنای كج و یك ور نیز هست، یله شده، یكور شده) (یله شم: بروم)

تیرشه: (به كسر شین): تكه نازك و باریك پارچه (تیرشه بستن: همان دخیل بستن و برای مراد گرفتن پارچه به ضریح بستن میباشد)

حالی: استنباط، درك ( حالیم شه: بفهمم، متوجه بشم)

چطو: (به كسر چ و ضم ط و تاكید روی واو): چطور

پلكیدن: (به كسر پ و فتح دال): فعالیت كردن، جنبیدن

مَشت: غلیظ، سفت

رو: روان، جاری

سوک: گوشه، سو

الو: (به فتح الف و ضم لام): آتشی كه شعله ور باشد

قدو: (با فتح قاف و ضم دال): سوختن زیاد از حد، جزغاله


وبلاگ دانش آموز پویا نوشت: من بسیجی هستم

فحش اگر بدهند آزادی بیان است

جواب اگر بدهی بی فرهنگی

سوال اگر بکنند آزاد اندیشند

سوال اگر بکنی تفتیش عقاید است

تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقت اند

جواب اگر بدهی دروغ گویی

مسخره ات بکنند انتقاد است

جواب بدهی بی جنبه ای

تهدیدت اگر بکنند دفاع کرده اند

تهدید اگر بکنی خشونت طلبی

راهپیمایی اگر بکنن حق آنهاست و عقیده خودشان است

راه پیمایی اگر بکنی ساندیس خوری یا به زور آمدی...

بسیجی اگر باشی میشوی افراطی

جنبش سبزی باشند می شوند آزادی طلب...

من بسیجی هستم

از جنس خودم، نه نقش بازی می کنم

نه می گذارم نقش مرا بازی کنند...

من آزاده ام

نظرات بینندگان