کد خبر: ۵۹۳۰۳
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۵ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۳

روایت دردناک یک آزاده از دوران اسارات؛ بعثی‌ها ما را تا گردن وارد چاه فاضلاب می کردند!

سید عبدالرحیم حسینی یکی از جانبازان و آزادگان شهرستان خرامه است که کمتر کسی او را جلوی دوربین و یا در نشریات دیده است؛ فرارسیدن سالروز بازگشت آزادگان موجب شد تا به سراغ او برویم و با این "مرد" بیشتر آشنا شویم.

به گزارش شیرازه به نقل از  صدای خرامه، سید عبدالرحیم حسینی فرزند سیداصغر متولد سال 1345 است که در سال 1365 جهت انجام خدمت مقدس سربازی راهی اهواز و پس از 12 ماه خدمت، به دهلران اعزام شد. در تیرماه 67 بود که حمله سازمان مجاهدین خلق به مهران و دهلران باعث از هم گسیختگی نیروها و رها شدن یک لشکر در بیابان ها شد.

http://sedaykherameh.ir/files/images/93-Mordad/25_mordad_hoseini_.jpg

سرگردانی در بیابان :

سومین روز از سرگردانی در بیابان ها بود که با یافتن پوست هندوانه خودمان را سیر کردیم و به راه خود ادامه دادیم. شدت گرما، گرسنگی و تشنگی به حدی بود که بسیاری از همراهان ما شهید و یا نابینا شدند. عراقی ها و سازمان مجاهدین از پرچم ایران سوء استفاده کردند و ما نیز در اثر همین فریب، اسیر شدیم.

اسارت :

اواخر تیرماه سال 64 در حالتی که هیچ گونه لباسی بر تن نداشتیم وارد شهرهای العماره، بغداد و الرمادیه شدیم. بعثی ها با پرتاب گوجه و توهین از ما پذیرایی کردند. 15 روز در بغداد بودیم. وضعیت به حدی بد بود که یک بیل غذا را بین ده نفر تقسیم می کردند. بعثی ها کینه عجیبی نسبت به دزفولی ها داشتند. هرروز دزفولی ها را بیرون می کشیدند و به باد کتک می گرفتند. ما نیز به خاطر شباهت به دزفولی ها بی نصیب نمی ماندیم.

شکنجه ها :

بعثی ها اسرای ایرانی را تا گردن وارد چاه های فاضلاب می کردند. نیمه های شب همه را بیدار می کردند و اسم تعدادی را به عنوان آزاد شده می خواندند و با این کار یک جنگ روانی راه انداخته بودند تا حدی که وقتی خبر آزادی ما را آوردند باور نکردیم. هنگامی که عراقی ها ما را زیر چوب و کابل می انداختند، گذشت و فداکاری در بین اسرا موج می زد به طوری که اسرایی که قوی تر بودند خودشان را جلو می انداختند تا به افراد ضعیف تر آسیب زیادی وارد نشود.

آزادی :

پس از گذشت 27 ماه، با حضور اعضای صلیب سرخ و در عوض مبادله اسرای عراقی، به تهران بازگشتیم و پس از 48 ساعت قرنطینه همراه با ناصر حیدری، نادر صفاری و حسن زارع به خرامه بازگشتیم.

خاطرات :

نماز اسرای ایرانی ترک نمی شد اما بعثی ها به شدت از برپایی نماز جماعت جلوگیری می کردند. پس از انجام مراسمات جمعی، مهمان کابل های بعثی ها می شدیم. بسیاری از همراهان ما در پایان اسارات، زبان انگلیسی و بسیاری چیزهای دیگر را از دوستان خود و دیگر اسرا فرا گرفتند.

این جانباز 25 درصد، پس از 20 سال خدمت در سازمان غله و بازرگانی استان فارس، بازنشست شد و هم اکنون دارای دو فرزند دختر و پسر است.

 

نظرات بینندگان