کد خبر: ۶۹۱۵۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۹ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴

آقا معلم فراموش نشدنی نی ریز + تصاویر

هرچند اکنون 14 سال از فوت آقا معلم ایثارگر می‌گذرد اما سالیان درازی است که تقویم جوانمردی گشوده شده تا نام انسان‌هایی را در خود حفظ کند که گذشت زمان نیز یادشان را از خاطر نخواهد برد.

شیرازه: نمی دانم از کجا شروع کنم، با چشمانی پر از شوق آرزوی دیدنت می نویسم، از تو می نویسم که حتی ندیدمت، اما یاد و خاطرت چنان در ذهنم نورافشانی می کند که گویی سال هاست که تو را می شناسم. هنموز نشده است در محفلی از شاگردان تو نشسته باشم و یادی از تو نشود...

مگر تو چه کرده ای با دل ها و ذهن های این دانش آموزان، که پس از گذشت ده ها سال، هنوز تو را به خاطر دارند و از تو می گویند و کلامشان با «یادش بخیر آن روزها» ختم می شود...

نبض نی ریز نوشت: آری صحبت از یک معلم است، صحبت از توست که شاگردت در وصفت چنین می نویسد: «...سخن از مردی است که در میکده علم، پیاله های خونین سرکشید و در مکتب تعلیم و تعلم می معرفت نوشید و نوشاند...» و همکارت این چنین: «... آری سخن راندن در وصف استادی گران مایه همچون مرحوم اصغر جوکان بسی دشوار است. مردی از تبار خوبان و خادمین صدیق تاریخ و از فرهیختگان عرصه علم و ادب که چیزی مهمتر از رشد و شکوفایی دانش آموزان محروم روستا در مخیله اش نمی گنجید. سی سال خدمت عاشقانه آن هم فقط در روستاهای محروم شهرستان نی ریز...»

مگر می شود بزرگ شده شیراز، کسی که امکان خدمت در بهترین مناطق شهری و همجوار خانواده اش را داشته باشد، اما فقط در روستاهای محروم خدمت مقدس خود را ادامه دهد؟

راستی تو کیستی...

ای معلم از تو می نویسم تا روزگار غدار جرات نیابد نامت را به فراموشی سپارد...

از تو که عشق و انگیزه ات چنان بود که هیچ گاه احساس خستگی نمی کردی و از فرط اشتیاق تا نیمه های شب بیدار می ماندی و به تصحیح انشاها، املاها و طرح سوال می پرداختی، تا آنجا که گاهی یادداشت هایت پای انشا ها از خود انشا بیشتر می شد...

از تو می نویسم که برای رضای خدا کیلومترها راه پرپیچ و خم «گردنه سرچهان» و «گردنه لی رز» را پشت سر می گذاشتی تا چراغ کلاس درسی را در «آباده طشک» و «مشکان» روشن سازی...

از تو که نظم و حسابگریت زبانزد خاص و عام بود. تا آنجا که در اردوهایی که با دانش آموزانت داشتی، سفرهای مشهد در ایام نوروز که گاها 15 روز به طول می انجامید، با برنامه ریزی دقیق، به فکر همه چیز بودی، و هر دانش آموزی برنامه سفر خود را کامل می دانست. خاطره خوش سفرهایی که هیچ گاه از ذهن دانش آموزان محرومی که برای خیلی ها تجربه اولین سفر زندگی شان بود، محو نخواهد شد...

از تو می نویسم که هدایایی که از درآمد خود تهیه می کردی، از کتاب و ساعت گرفته تا آلبوم و ماشین حساب، حتی خواهران و برادران دانش آموزت را بهره مند ساخته بود و اکنون این هدایا از بهترین یادگاری های هر دانش آموز است.

از زندگی ساده و بی آلایشت می گویم... از خانه محقری که وسایلش بیش از دو چمدان نمی شد...

از زبان کسانی می گویم که سلامتی شان را مدیون تو هستند  و هیچ گاه هزینه های درمانی که برایشان صرف کردی و مثل یک پرستار از آنان مراقبت کردی را فراموش نمی کنند...

از دانش آموزان فقیری می گویم که با وجود تو دیگر احساس فقر نکرد...

قلم را در وصفت یارای سخن گفتن نیست...

یادم نمی رود که با رفتنت داغی عظیم بر سینه ها گذاشتی... گویا روزگار هم تحمل بازنشتگی ات را نداشت و بی درنگ تو را با خود برد...

اما بدان ای معلم

اکنون از کوچک و بزرگ گرفته همه تو را می شناسند، زیرا شاگردان دیروز و پدران و مادران امروز تو، هر جا که سخن از شعر و ادبیات به میان می آید، نام تو را به زبان می آورند و دنبال آن سخن و شعری که از تو آموخته اند، بیان می کنند... آموخته های تو پس از گذشت ده ها سال هنوز بر حافظه شان باقی است و بدان که تا ابد باقی خواهد ماند...

رمضان در راه است و ما مثل هر سال همچنان منتظر سفره افطاری تو در مدارس نشسته ایم...

امروز مدارس همچون تویی را بسیار می طلبد...

آقا معلم فراموش نشدنی نی ریز

«استاد جوکان در کنار همکاران»


«استاد جوکان در حال آموزش به یکی از شاگردانش»


«زندگی نامه استاد جوکان به دست خط و زبان خودشان»

سنگ قبر یادبود استاد جوکاندر بهشت زهرای آباده طشک

«سنگ قبر یادبود استاد جوکان در بهشت زهرای آباده طشک»



نظرات بینندگان