کد خبر: ۱۵۰۶۱۵
تاریخ انتشار: ۲۱:۰۵ - ۲۷ مهر ۱۴۰۰

کدام واقعیت تاریخی درباره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله توسط «من و تو» سانسور شد؟

رئیس دفتر فرح دیبا در خاطراتش می‌نویسد: شهبانو دستور مطلق و صریح داده بود که مدعوین جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، باید خود را در قصر واقعی احساس کنند.
به گزارش سرویس تاریخ شیرازه، «سوزان مالونی»، معاون مؤسسه مطالعاتی بروکینگز در آمریکا و مدیر برنامه‌های سیاست خارجی این مؤسسه، در مقاله‌ای با عنوان «۱۹۷۸: ایران و آمریکا» (انتشار: ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹ در پایگاه اینترنتی مؤسسه بروکینگز) می‌نویسد: «شاه به عنوان کسی که قادر بود تحریم نفتی را علیه اسرائیل کنار بگذارد و مدافع منافع آمریکا در منطقه باشد، برای ما بسیار مهم بود؛ اما کودتای ۲۸ مرداد، وضعیت مشروعیت پهلوی‌ها را بدتر از قبل کرد و این وخامت اوضاع را باید سرآغاز بحران‌های بعدی بدانیم.» این ادعا، یعنی بحران مشروعیت پهلوی‌ها، قویاً با رفتارهای شاه، به‌ویژه در دهه پایانی دوران سلطنتش تقویت می‌شود.

او به قدرت رسیدنش را مدیون عوامل خارجی بود؛ غربی‌ها دو بار، یکی در شهریور ۱۳۲۰ و بار دیگر در مرداد ۱۳۳۲، وی را از خطر سقوط حتمی نجات داده بودند. شاه در سال ۱۹۵۳ م/ ۱۳۳۲ ش، پس از بازگشت به تهران، به کرمیت روزولت، مجری آمریکایی کودتا گفته بود که سلطنت خودش را مدیون دولت متبوع وی است. قطعاً این حمایت‌های همه‌جانبه از چشم مردم ایران دور نمی‌ماند و بدیهی بود که آن‌ها شاه برکشیده‌شده توسط آمریکایی‌ها را دوست نداشته‌باشند.

«من و تو» کدام واقعیت تاریخی درباره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را سانسور کرد؟

محمدرضا پهلوی، علی‌رغم همه ژست‌هایی که در سال‌های بعد، در ماجرای اصلاحات ارضی و قضایایی شبیه به آن گرفت، هرگز نتوانست جایی در قلب مردم باز کند؛ واقعیت این بود که پسر رضاشاه، احساس دِینی نسبت به مردم ایران نداشت، یعنی به درستی بر این باور بود که ایرانی‌ها هیچ نقشی در بازگشت سلطنت به وی نداشته‌اند. شاید همان‌طور که یرواند آبراهامیان در «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد، به همین دلیل بود که سعی می‌کرد وجهه و مشروعیت بین‌المللی خود را به هر شکل ممکن تقویت کند؛ در واقع همان‌طور که پدرش، رضاشاه، برای کسب مشروعیتِ نداشته در میان مردم، به زمین‌خواری و قدرت نظامی رو آورد، شاه نیز برای پر کردن این خلأ، دست به دامن حمایت‌های غرب و به ویژه آمریکا شد؛ او هم مانند پدرش، مردم را نادیده گرفت.

محمدرضا پهلوی، حتی حاضر نشد در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که با هدف مشروع جلوه دادن سلطنت وی در سطح جهان و با سوءاستفاده از تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب سرزمین و مردم ایران، در مهرماه ۱۳۵۰ برگزار کرد، به جایگاه مردمی که آن تاریخ را خلق کرده‌بودند، ضریب بدهد. این همان موضوعی است که شبکه «من و تو»، طی پخش مستندی درباره این جشن‌ها، با عنوان «میهمانی تاریخ» که در روزهای اخیر و در پنج قسمت به نمایش درآمد، سانسور کرده است.

موضوع نادیده گرفته شدن مردم ایران به عنوان سازندگان تاریخی که محمدرضا پهلوی پُزَش را می‌داد، نه فقط از سوی منتقدان داخلی رژیم پهلوی، بلکه از سوی کارشناسان خارجی و تحلیل‌گران بین‌المللی نیز، مطرح شده و می‌شود.

شاه و توهم جشن ۲۵۰۰ ساله

آر. دبلیو. اَپل جونیور، تحلیل‌گر و ستون‌نویس روزنامه نیویورک تایمز، در مقاله بسیار مفصل و تحلیلی خود با عنوان «ایران: اصل موضوع» در ۱۱ مارس ۱۹۷۹ (۲۰ اسفند ۱۳۵۷)، کمتر از یک‌ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به بررسی جامع و دقیق چرایی سقوط شاه پرداخت. جونیور به‌طور کلی انقلاب ایران را مقوله‌ای برخاسته و معلول شرایط داخلی کشور می‌دانست؛ او دراین‌باره نوشت: «این انقلاب، یکی از معدود انقلاب‌های واقعی در دوران پسااستعمار است؛ انقلابی که به‌طور طبیعی و از داخل ایران شکل گرفت و هیچ عامل بیرونی در آن دخیل نبود.

از این رو باید آن را نتیجه سوءرفتارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اقدامات نامتعارف و غیرطبیعی محمدرضا پهلوی بدانیم. او جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را برپا کرد و با غرور بر تخت طاووس تکیه زد تا خود را وارث شاهنشاهی باستانی ایران معرفی کند؛ [اما در واقع چنین نبود.]» وی تصریح می‌کند که آن‌چه پهلوی ادعا می‌کرد، بیشتر برخاسته از دنیای فانتزی او بود؛ دنیایی که در جهان واقعی، مصداقی نداشت.

شاه درگیر جنون ناشی از افزایش قیمت نفت شد و می‌خواست با پول، برای خودش مشروعیت جهانی بخرد و بعد، حتی ادعا را از این هم فراتر برد و مدعی شد که تا ۲۰ سال آینده، ایران به یک قدرت جهانی تبدیل می‌شود؛ اما چگونه؟ جونیور دراین‌باره نوشته‌است: «شاه و کشوری که او ساخته بود، بیشتر از ترکیه یا حتی افغانستان، شانس تبدیل شدن به یک قدرت جهانی را نداشت. این ادعا دلیلی منطقی دارد. رفتارهای وی بر این مبنا استوار بود که با پول می‌توان همه چیز را به دست آورد. شاید این فکر در ابتدای کار درست به نظر می‌آمد، اما آیا شاه لوازمی را که برای پیشرفت نیاز داشت، می‌خرید؟ ایران اصولاً فاقد هرگونه زیرساخت مناسب برای توسعه صنعتی بود.

شاه با پول نفت می‌توانست همه چیز را وارد کند، از تکنسین تا فناوری‌های مختلف را، اما این‌ها مال او و کشورش نبودند و اگر گارانتی آن‌ها حذف می‌شد، کاملاً بلااستفاده بودند. یک دیپلمات انگلیسی می‌گفت: ثروت فوق‌العاده نفتی، موقعیت جغرافیایی راهبردی، جمعیت قابل ملاحظه و پیشینه غنی تاریخی، این‌ها توقع شاه را بالا برده‌بود و تصمیم داشت خودش را جسورتر نشان بدهد.

اما فراموش کرده بود وقتی فردی را که فقط توان پیاده‌روی معمولی دارد، به دویدن واداریم و از او بخواهیم یک مایل را سریع بدود، از هم واخواهد رفت!» شاه خودش را کانون هر تغییر مثبتی در ایران می‌دانست و همین مسئله باعث شده بود که او، کسی را جز خودش نبیند. جونیور برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را یکی از نمادهای این ویژگی رفتاری شاه می‌داند و می‌نویسد: «در سال ۱۹۷۱، محمدرضا پهلوی، بخش مهمی از انرژی خود را صرف برگزاری جشن باشکوهی در تخت جمشید، پایتخت باستانی ایران کرد؛ جشنی برای تجلیل از نهاد سلطنت و خودِ او! شاه با افزایش قیمت نفت، به‌تدریج وارد یک دنیای مملو از توهم شد؛ درآمد نفتی از پنج به ۱۹ میلیارد دلار افزایش یافته‌بود و فضا را برای ورود محمدرضا پهلوی به دنیای فانتزی‌هایش فراهم کرد. به قول رابرت گراهام، روزنامه‌نگار انگلیسی، شاه محیطی کاملاً غیرواقعی و عجیب در اطراف خودش ساخت و به شدت گرفتار توهم شد؛ توهمی که به او القا می‌کرد می‌تواند بدون زیرساخت‌های لازم، در عرض ۲۰ سال مبدل به یک قدرت جهانی شود!»

مردم کجای این ماجرا بودند؟


اما در پس این اقدام توهم‌گونه و تلاش برای مشروع جلوه دادن سلطنت نزد مردم دیگر کشورها، آن همه ریخت‌وپاش که حتی از نظر بسیاری از مهمانان هم، منطقی به نظر نمی‌رسید و بیشتر نماد استبدادی بود که مردم ایران را جان به لب می‌کرد، یک واقعیت تلخ وجود داشت و آن، نادیده گرفتن مردم و بیرون راندن آن‌ها از حریم افتخاراتی بود که خود و اجدادشان خالق آن‌ها بودند! حسین دهباشی، مستندساز و مدیر برنامه «تاریخ شفاهی ایران معاصر»، طی گفت‌وگویی در اسفند سال ۱۳۹۳، هزینه برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را به نقل از شجاع‌الدین شفا، طراح و مبتکر این برنامه، ۵۰۰ میلیون دلار می‌دانست؛ این رقم سنگین که با محاسبه تورمی طی پنج دهه گذشته، از مرز ۲۰ میلیارد دلار امروز هم فراتر می‌رود و برای پذیرایی از ۱۳۸ مهمان با همراهان متعددشان هزینه کرده بودند، از جیب مردم ایران صرف شد و طبیعتاً توقع این بود که آن‌ها هم سهمی از این جشن داشته باشند؛ اما نه در بُعد مادی و نه در بُعد معنوی، هیچ خبری از مردم ایران نبود. هیچ شرکت ایرانی در فعالیت‌های اجرایی جشن حضور نداشت و حتی غذاهای آن را، رستوران «ماکسیم» در فرانسه تهیه می‌کرد؛ این موضوع را می‌شود در خاطرات افرادی مانند هوشنگ نهاوندی، بی‌پرده مشاهده کرد.

نهاوندی که مدتی هم رئیس دفتر فرح دیبا بود، در خاطراتش می‌نویسد: «شهبانو دستور مطلق و صریح داده بود که مدعوین، باید خود را در قصر واقعی احساس کنند؛ چادرها هر یک به سبکی- از بسیار کلاسیک تا مدرن- تزیین شده بود. در مورد هزینه‌ها، هیچ خستی به خرج داده نشد. مؤسسه باکارا، سفارشی برای ساختن چندین هزار قطعه وسایل میز شام ضیافت بزرگ را دریافت کرد... مؤسسه الیزابت آردن، به منظور هدیه دادن به مدعوین، یک نوع ویژه محصولات آرایشی، به نام فرح ابداع کرد.

کمپانی هاویلند یک سرویس قهوه‌خوری ساخت که فقط یک‌بار از آن استفاده شد... شام را رستوران ماکسیم تهیه کرده‌بود و ۲۰۰ خدمتکاری که غذاها را سرو می‌کردند، همه از مؤسسه potel & chabot پاریس آمده‌بودند.»

جیسون بروک، ستون‌نویس گاردین، در یادداشتی با عنوان «چادر مجلل شاه در بیابان» که در ۹ سپتامبر سال ۲۰۰۱ (۱۱ شهریور ۱۳۸۰) منتشر شد، به اتفاقات روی‌داده در جریان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در سال ۱۹۷۱، هشت‌سال قبل از سقوط، محمدرضا پهلوی جشن بزرگی را برای ۲۵۰۰ سالگی ایران به راه انداخت. این جشن با هزینه گزافش برای تأکید بر مشروعیت حکومت او بود؛ اما همین اتفاقات را باید آغازی بر پایان سلطنت او بدانیم.

امکاناتی که او برای مهمانان تدارک دیده بود، بدون تردید شگفت‌انگیز به نظر می‌رسید؛ در حالی که بخش اعظم مردم سرزمین او از فقری شدید رنج می‌بردند. از سوی دیگر هیچ ایرانی عادی‌ای، طی برگزاری مهمانی و جشن، حق نداشت از چند کیلومتری تخت جمشید عبور کند.

بی‌اعتنایی به مردم کاملاً واضح بود.» ایرانی‌ها حتی حق نداشتند از نمای بیرونی این جشن‌ها لذت ببرند. طبق گزارش دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد که خود از شاهدان این وضعیت در شیراز بوده‌است، رژیم شاه کاملاً مردم و به ویژه ساکنان مناطق محروم این شهر را از جریان جشن‌ها دور نگه می‌داشت.

او در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» می‌نویسد: «[شیراز]سوای محله‌های متعدد فقیرنشین، دو حلبی‌آباد بزرگ نیز داشت که به‌خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت.» هوشنگ نهاوندی نیز، در خاطرات خود می‌نویسد: «بعدتر که مراسم پایان یافت، هیچ‌کس نمی‌دانست با آن خیمه‌گاه، با آن همه اشیای گران‌قیمت و زینت‌آلاتش، چه باید کرد. حتی نمی‌شد آن را به عموم نشان داد، زیرا ایرانیان که از جشن‌ها برکنار مانده بودند، خشمگین بودند.»

مجموعه این اطلاعات می‌تواند ماهیت این جشن و هدف از برگزاری آن را بهتر مشخص کند. البته از شبکه‌ای مانند «من و تو» که چنین رویکردی را در روایت تاریخ، طبق وظایف تعریف‌شده خود پیش می‌برد، غیر از این نمی‌توان انتظار داشت؛ اما برای کسانی که معمولاً به تماشای چنین برنامه‌هایی می‌نشینند، دیدن روی دیگر سکه، بسیار ضروری است.

انتهای پیام/ح
منبع: مشرق
نظرات بینندگان