اولین داوطلب بمباران اسرائیل چه کسی بود؟
* اعزام از پایگاه هوایی بوشهر به پایگاه شهید نوژه
شهید دوران در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در پایگاه هوایی بوشهر مستقر بود؛ سال دوم جنگ، به دلیل تغییر و تحولات، او به همراه دیگر همرزمان از جمله شهید یاسینی و شهید خلعتبری از پایگاه بوشهر به پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آمدند و آنجا با شهید عباس دوران آشنا شدم.
این تغییر و تحولات هم به دلیل تنوع اهداف رژیم بعث عراق بود؛ در این راستا پایگاه هوایی بوشهر و پایگاه هوایی شهید نوژه همدان نیز با توجه به موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی، برخی از خلبانان این دو پایگاه را جابجا کردند.
* فقط به پرواز موفق فکر میکرد
شهید دوران در عملیات «فتح مبین» و طی چندین مرحله پرواز، لیدر برخی از دستههای پروازی بود؛ در این عملیات او هشت فروند هواپیما را سرپرستی میکرد که از پایگاه همدان به سمت منطقه چنانه، شوش و منطقه عملیاتی فتحالمبین پرواز کردیم.
قبل از اجرای عملیات فتح مبین، نیروهای هوایی قرار بود در 24 اسفند 1360 تفکیک منطقه عملیات را انجام دهد؛ آن موقع شهید دوران درجه سرهنگ دومی داشت و بنده ستوان یکم بودم؛ او در کابین جلو و من در کابین عقب اف 4 نشسته بودم؛ یکی از دوستان شفیق عباس دوران، شهید «حسین خلعتبری» بود که هر دو روحیه خاصی داشتند؛ اینها از هیچ دشمنی و خصمی پروا نداشتند. همیشه مشتاق بودند که به دشمن حملهور شوند؛ در این عملیات از نزدیک شجاعتشان را دیدم.
در همین پرواز عملیاتی حساس که از ارتفاعات بالا مناطق مورد نظر را بمباران میکردیم، دشمن سعی میکرد به هر نحوی که شده ما را بزند؛ بلند پروازترین موشک عراق آن موقع، موشک ضدهوایی به نام سام 2 بود که مثل تیر چراغ برق بالا میآمد و زمانی که این موشک منفجر میشد، به اندازه قارچ بزرگی ابر سفید رنگ درست میکرد و هر چه در اطرافش بود را از بین میبُرد.
در حین پرواز، سیستم راداری دشمن فعال شد، RWR (دستگاه هشدار دهنده هواپیما)، شروع به اخطار دادن کرد؛ صدای اخطار دستگاه در گوشیمان شنیده میشد؛ شهید دوران گفت: «آن دستگاه را خاموش کن!» تعجب کردم که عباس این موضوع را مطرح میکند. هیچ چیزی جلودار انجام عملیات نبود و احساس میکرد آن سر و صدا اذیتش میکند و تمرکز انجام عملیات بهتر را از او میگیرد؛ او در انجام عملیاتها و زدن خط، از هیچ مسئلهای ترس نداشت. این عملیات هم با موفقیت انجام شد.
* سناریوی شهادت عباس
یکبار هم که با عباس در آلرت صحبت میکردیم، او گفت: «مشیری! آدم یک هواپیما بردارد، زیرش بمب، راکد و موشک و فشنگ لود کند (سوار کردن) پالایشگاه و نقاط حساس رژیم بعث را بزند و بعد هم که مهماتش تمام شد، با هواپیما خودش را به دشمن بزند و آنها را نابود کند».
دقیقاً او همین کار را انجام داد. در اجلاس سران غیرمتعهدها به خاطر دارم که صدام با قُلدری سعی میکرد به دنیا تفهیم کند کشورش در امنیت است و حتی ادعا کرده بود که بغداد دومین شهر امن دنیا بعد از مسکو است.
در جلسهای با شهید خضرایی، وقتی عباس این ادعای صدام را دید، گفت: «صدام غلط میکند که بگوید شهر بغداد دومین شهر امن است، حالا به او نشان خواهیم داد که چگونه امن است».
شهید خضرایی گفت: «اتفاقاً قرار است در این منطقه مأموریت انجام بدهیم»؛ بعد متن نامه از وزارت امور خارجه در خصوص این موضوع که بغداد نباید برای برگزاری کنفرانس کشورهای عدم تعهد امن باشد، را نشانمان داد. این کنفرانس از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار بود.
* آخرین پرواز دوران
شهید دوران در آخرین پرواز زیبای خود با آقای منصور کاظمیان به همراه فروند هواپیمای دیگری با پرواز خلبانان محمود اسکندری و ناصر باقری، ناامنی را به تمام عراق منتقل کردند و با زدن پالایشگاه الدوره بغداد، این را به اثبات رساند.
منصور کاظمیان که در کابین عقب هواپیمای شهید دوران بود، تعریف میکرد: «وقتی شهید دوران پالایشگاه الدوره را بمباران میکرد، یک موشک به بال سمت راستش اصابت میکند؛ عباس به من گفت: منصور آماده باش برای بیرون پریدن از هواپیما. به او گفتم: پس شما چی؟ او گفت: با من کاری نداشته باش، من نمیپرم، خودت بپر، بیرون؛ من حوصله اسارت را ندارم.
همین طور که پرواز میکردیم، عباس گفت: دو بمب دیگر داریم که این دو تا را هم به پادگان بعثیها بزنیم؛ همین طور که به نزدیکی پادگان رفتیم، یک موشک دیگر به زیر بال سمت چپ هواپیما اصابت کرد؛ وقتی عباس بمبها را زد، گفت، منصور بپر، خداحافظ. من از هواپیما به بیرون پریدم و چیزی نفهمیدم. بعدها خبرنگاران میگفتند: شهید عباس دوران با هواپیما خودش را به ساختمانهای وزارت دفاع رژیم بعث عراق زد و نزدیک به 200 تن از نیروهای این وزارتخانه را به هلاکت رساند». این همان مسئلهای است که عباس عهد بسته بود و به عهد خود وفا کرد.
* اولین داوطلب بمباران اسرائیل
بعد از پیروزی در عملیاتهای مختلف جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، فراخوان داده شد که نیروها برای جنگ با اسرائیل ثبتنام کنند. بنده به دفتر رئیس عقیدتی سیاسی پایگاه سوم شکاری همدان رفتم و ثبتنام کردم، بعد که میخواستم برگردم، رئیسدفتر عقیدتی سیاسی گفت: «آقای مشیری، شما نفر اول نیستید که ثبتنام میکنید» گفتم: «خب، کیه؟»، او گفت: «عباس دوران است». در واقع او اولین داوطلب برای بمباران اسرائیل بود. او میخواست خودش را فدای اسلام کند و در راه حق قدم بردارد.