خوش تیپ ها بخوانند/ نیم ساعت نمی دانستیم زنده ایم یا .../ دوستی و عشق اینترنتی!
وبلاگ تاپ مدیر نوشت: فرق آدم ها با قطار چیه؟!
دقت کردین؟ وقتی قطار ساکن هست کسی باهاش کار نداره . اما به قطار در حال حرکت همه ….
سنگ پرتاب میکنن! ما آدما خیلی عجیب هستیم . تا می بینم یکی پویا و در حال حرکته، جلو پاش سنگ میندازیم. کاری هم نکنیم حسادت میکنیم، رقابت نمیکنیم. اما اگر کسی در حال سکون باشه هیچ کس باهاش کاری نداره ! به محض شروع حرکت کلی انتقاد های نادرست به همراه دلهره در دل طرف راه میندازیم. وای اگه این کار رو بکنی فلان میشه ، اگر این کار رو بکنی شکست میخوری و به حالت انفجار در میای ، کلنگ از آسمان افتاد و نشکست، وگرنه ما کجا و بی وفایی ! نمیدونم اما این رو دیدم که همیشه تشویق کردن دیگران برای رسیدن به اهدافشون باعث پیشرفت میشه. کسی که به کاری علاقه داره میتونه به درجات بالایی از موفقیت برسه اگر دلسرد نشه و مشوق داشته باشه… موفقیت یک جامعه به موفقیت تک تک افراد بستگی داره…
*******
وبلاگ فراسوی غبار نوشت: خوش تیپ ها بخوانند!
می گویند حضرت زهرا (س) نگران این بود که مبادا پس از شهادت حجم بدن کفن پوشش نمایان شود و در معرض دید نامحرمان قرار گیرد.
و حال ما نگران چیستیم؟
اینکه….
مبادا لاک ناخنمان به چشم نیاید؟!
یا مانتوهایمان از بلوز کمی پایین تر بیاید؟!
یا خدای ناکرده مقنعه هایمان کمی بلندتر باشد و پارچه ای بیشتر ببرد؟
و یا اگر از قضای روزگار یا نمی دانم به کدامین اجبار چادر بپوشیم نگران باشیم که مبادا چادرمان بدن نما و اندامی نباشد؟
یا نگران باشیم که نقاشی صورتمان در مقابل تابلوهای هفت رنگ جناب باب راس جلوه گرتر نباشد؟!!
و آمده است که پوشیده و آراسته نزد خدا حاضر شوید.
اما تعجبم از این است که پوشیده به نزد خدای می رویم اما بزک شده به میان خلق خدای.
خواهری را دیدم که در شهادت حضرت زهرا (س) چنان می گریست که گویی مادر از دست داده است اما دریغ و درد که در همان مجلس هم با موی پریشان وچهره ای بزک شده …
” عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم”
فأین تذهبون؟؟؟
حب زهرا و جلوه گری؟!!!
این دو تضاد را چگونه جمع می بندید؟؟؟
.
.
.
اندکی آهسته تر رفیق
*******
وبلاگ کانون فرهنگی امام صادق(ع) نوشت: حدود نیم ساعت نمی دانستیم زنده هستیم یا نه…
خاطره ای نوروزی از محمدجوادصادقی نقدعلی
نوروز سال ۶۶ بود و روز شنبه ای. درمنطقه شلمچه و در خط دوم پدافندی و درسنگرهای نونی شکل درخاک عراق بودیم. این خط پدافندی که از دژ نیم دایره ای بزرگ و مستحکمی تشکیل شده بود در عملیات قبل به تصرف نیروهای لشکر المهدی در آمده بود. عراقی ها در این منطقه بیشترین تجهیزات تدافعی را به کار برده بودند و بیشترین حضور نیرو را داشتند.
اهمیّت آن از اهمیّت امکانات و تسلیحات به کار رفته در آنجا را می شد تشخیص دادگویی که قلب خیلی از متاطق عملیاتی، برای عراقی های اکنون برادر شده،!بوده است. خلاصه درآن روز عید نوروز از شب قبل بارن باریده بود. حدود ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه صبح برای نماز جماعت بیدار شدیم. هوا مه گرفته و دلگیر بود. هنوز هم گاهی قطرات باران نرم، نرم ریزان بودند و آنگونه که گفته اند همراه هر قطره ای، فرشته ای به دیدار می آمدند.
بعداز جماعت باصفای صبح، برادر نیستانی، که بعدا همان فرشته ها او را باخود به عالم ملکوت بردند، فرمانده واحد ادوات و دیدبانی، با لبخندی دل انگیز گفت: صادقی! هوا که روشن تر شد با یکی از بچه های دیده بانی به خطّ مقدم برو تا بچه های دیده بانی خط برای استراحت به عقب بیایند. گفتم چشم، واضافه کردم که حاجی امروز عید نوروز است! و حاجی گفت، بله می دانم. بسیجی باید روز عیدش را درخطّ مقدم سپری کند.
خلاصه آماده شدیم، یک عدد دوربین n 77 آلمانی، یک بی سیم c، r،p آمریکایی، یک قطب نمای آمریکایی، یک اسلحه کلاش تاشوی روسی، یک موتور تریل۲۵۰ هوندای ژاپنی، یک عددباطری یدکی بی سیم، نقشه عملیاتی، چراغ قوه و و دوجعبه شیرینی مخلوط جهرمی که روز عید بود و نمی دانم چگونه به آنجا رسیده وسرانجام به خط هم رسید.
لابد اون هم…شهید نیستانی گفت: صادقی! برادر نیازی را هم باخودت به خط ببر،تا کمکی تو باشد.وهردو گفتیم چشم حاجی. این آقای نیازی، جوانی۱۸یا۱۹ساله و پاسدار وظیفه ای بود بسیار نجیب، کم حرف و محجوب. حقیقتا مانندشاخه گلی باران خورده بود سربه زیر. سراپای او بوی صفا و صمیمیت می داد.مدتی بود برای خدمت به جبهه و لشکر المهدی اعزام شده بود.آنگونه که خود می گفت از شهر کوار، کوله بار اعزام خود را بسته بود.
نزدیکی های طلوع آفتاب، هر دو نفر سوار موتور شدیم. همه وسایل را برداشته بودیم. نیازی بر ترک موتور بود. زمین به شدّت باران خورده و گل ولای بسیار چسبنده، چندین بار بر زمینمان زد. تا خط حدود یک کیلومتر و نیم بیشتر فاصله نبودولی آن مه گرفتگی رقیق و آن حال و هوای بارانی، حال گیری زیادی می کرد.
به خط که رسیدیم، موتور را روی جک نگه داشتیم. برادرمصطفی ممتاز و یکی دیگر که نامش را به یاد ندارم در سنگر دیده بانی بودند.سنگر اصلی بالای خاکریز که سه الوار بزرگ ریل قطاری روی آن قرار داشت وبه سمت عراقی ها پنجره ای مستطیلی در زیر الوارها تعبیّه شده بود.
یک دوربین خرگوشی ثابت نیز درون سنگر به سوی منطقه دشمن کارگذاشته شده بود.سنگر گنجایش سه نفر را داشت.هر دو نفر مشغول توجیه شدن منطقه بودیم.ممتاز راهنمایی می کرد. نقطه ثبتی ها و گراهای آن ها رانشان می داد.برای دانستن هر نقطه ثبتی، گلوله خمپاره ای درخواست می کردیم و این شیوه کار و توجیه شدن بود.
آری روز عید بود و آن هم عید نوروز که نزد ما ایرانی ها عیدخیلی چاقی است! وخلاصه در آن روز به قولی، نقل و نباتی بر سر دشمن می پاشیدیم. صدای وحشتناک اصابت وانفجار گلوله های تانک و خمپاره های دشمن نیز درکنارمان گاهی زمین را از زیر پایمان می کشید. من در سنگر پشت دوربین خرگوشی نشسته بودم.ممتاز نیز درسنگرنشسته، کالک عملیاتی منطقه را دردست داشت.
نیازی در ورودی سنگر بود و با بی سیم صحبت می کرد و بنا به دستور گلوله درخواست می کرد. چند بار به وی گفتم: نیازی، بیا داخل، شاید اتفاقی بیفتد. درست یادم است که می گفت: شما چه می دانید؟ شاید خدا بخواهد جان مرا اینجا بگیرد.
ساعت تحویل سال در آن روز حدود ساعت ۷ و نیم صبح بود. تا نزدیک ساعت ۹ و نیم هنوز گرم توجیه و آشنایی منطقه و نقل و نبات پاشی بر سردشمن بودیم که ناگهان صدای مهیب انفجار گلوله مستقیم تانکی که حدود ۵متری سمت راست سنگرمان و بر سرخاکریز اصابت کرد، همه جا را سیاه کرد.
سنگر از هم پاشید. موج انفجار و ترکش های گلوله همه چیز و همه کس را به هم ریخت. حدود نیم ساعت نمی دانستیم زنده هستیم یا نه؟ نه چیزی به ذهنمان می رسید و نه چیزی حس می کردیم. یادم هست که ممتاز ته همان سنگر افتاده بود من نیز بر روی او افتاده، چند گونی خاک پاره شده و یک الوارهم بر روی من. سوزشی درگردن خود احساس می کردم و البته آن راجدّی نگرفتم.
از نیازی خبری نبود. با کمک دیگران از آن حال بیرون آمدیم. حدود ۱۰متر پشت خاکریز آن شاخ گل باران خورده را دیدیم که ترکشی دقیقا نصف سراو را با خود برده بود و الواری هم که به سینه او اصابت کرده بود آن جوان پر از صفا و صمیمیّت را به گل ولای چسبنده زمین انداخته بود.
آری، نیازی به همراه همان فرشته های باران آورده به آسمان ها و باران ها و ملکوت پیوست. و اینگونه بود که روح نجیب او ازکالبد خاکی به افلاک پرکشید و اینگونه حدود دو ساعت بعد از تحویل سال جدید، هدیه ای به خانواده خود بخشید.
*******
وبلاگ سلام مشاور نوشت: دوستی های اینترنتی!
میانه تهدید و تنوع؛ این توصیفی نسبتا دقیق از دوستی در فضای مجازی است. تهدید بیشتر به دلیل ناشناسی مطلق طرف مقابل در این گونه دوستی هاست. حجم بزرگی از جرایم بخصوص کلاهبرداری ها برآمده از همین ناشناسی مطلق است؛ اما تنوع به دلیل گستردگی فضای وب و توانایی انسان برای یافتن دوستانی مطابق دلخواه خود است. چربش البته در اکثر موارد به سمت تنوع است، چرا که دسترسی به محیط وب آسان تر شده و انسان منزوی تر و چه چیز بهتر از دوستی هایی پرتعداد در کنج خانه؟
پرسش از سن و جنسیت و مکان سکونت یا آنچه که نسل سوم و چهارم به سوال ASL می شناسند، نخستین خشت دوستی در فضای مجازی است؛ البته در روزگاران گذشته و در محیط اتاق چت های «یاهو مسنجر». حرف زدنهایی که اغلب با مخفف های مختلف خلاصه می شد؛ یکی از مختصات این دوستی بود. هدف، بیشتر آشنایی بود و البته در مواردی اهدافی دیگر در آینده تصویر می شد، از ازدواج گرفته تا دوستی . احساس هم با کارتون ها به تصویر کشیده می شد. سنتی که البته هنوز هم باقی مانده است. بعدها «اورکات» و «یاهو ۳۶۰» روی کار آمدند. حالادیگر یک صفحه مختص به هر کاربر بود و عموم گفت وگوها، چت ها و دوستی ها خصوصی شده بود. این آغاز فصل جدیدی در دوستی های مجازی بود: «شبکه های اجتماعی».
انواع تعامل در شبکههای اجتماعی
شبکه های اجتماعی از منظر تعامل کاربران به چند قسمت تقسیم می شود. بخشی از
این شبکه ها بر مبنای دنبال کردن یک کاربر است. مثلا«گوگل ریدر»، «توییتر»
و «پین ترست». در این حالت، به طور معمول هر فردی می تواند از آخرین به
روزرسانی های کاربرانی که دوست دارد استفاده کند مگر این که از طرف کاربر
بلاک یا به عبارت فارسی با مانع او روبه رو شود. از سوی دیگر ممکن است برخی
افراد به روزرسانی خود را محدود به افراد کنند. در این گونه شبکه ها
معمولاچیزی تحت عنوان دوستی میان دو کاربر وجود ندارد، مگر این که دوستی
حقیقی یا مجازی میان دو کاربر شکل بگیرد و در فضایی دیگر ادامه یابد.
اما برخی دیگر از شبکه ها مبتنی بر دوستی است. در این شبکه ها، فرد باید درخواستی برای پذیرش دوستی به طرف مقابل بدهد و فرد دیگر می تواند این درخواست را بپذیرد یا نه. روش دیگر در این شبکه ها، «لایک» کردن برخی صفحات است. یکی از معانی «لایک» در زبان انگلیسی، دوست داشتن است. آن دوستی و این دوست داشتن نمایانگر تغییر و تحولی در معنای دوستی است.
تفاوتهای دوستی، آشنایی و دوست داشتن
در بحث اول یعنی «درخواست های دوستی» به نظر می رسد که تداخل دو مفهوم دیگر
با مفهوم سنتی دوستی، باعث این تحول شده است. اولاتداخل معنایی و مفهومی
مساله دوستی با آشنایی است. در این حالت اگر فردی دیگری را بشناسد؛ به وی
درخواست دوستی می دهد. این شناختن در ادبیات انگلیسی به معنای دو کلمه be
familiar with و knowing است که به وضوح با معنای دوستی یا friendship فرق
دارد. حتی در برخی موارد همین آشنایی و شناخت اندک هم وجود ندارد و فرد به
مناسبت دوستان مشترک، درخواست دوستی خود را به فرد دیگر می دهد. در این
موارد حسی از آشنایی، به جای آشنایی وجود دارد. در ادامه بیان خواهد شد که
چنین دوستی چه اثراتی دارد.
در تحول دیگر، «دوست داشتن» به جای «دوستی» می نشیند و فرد به جای این
که به دوستان واقعی خود پیغام دوستی بفرستد؛ به کسانی که دوستشان دارد،
درخواست دوستی می فرستد. هنرمندان، ورزشکاران و استادان دانشگاه معمولادر
این گروه قرار گرفته و درخواست دوستی به آنان داده می شود. در اینجا
کاربران دو کار کرد این گونه شبکه های اجتماعی را با یکدیگر متداخل می کنند
و به جای «لایک کردن» صفحات افراد مشهور به «دوستی» با آنان می پردازند.
به این صورت است که دیده می شود یک بازیگر بیست ساله، ۵۰۰۰ دوست دارد که
اگر قرار بود چنین چیزی حقیقت داشته باشد؛ باید از بدو تولد، در هر روز یک
دوست به دوستان این فرد اضافه شود.
همین مشکلات معنایی و مفهومی بوده که شبکه های اجتماعی را به فکر اصلاح رویه خود انداخته است.
مثلاپدیده ای به نام «فالو» کردن یا پیروی کردن، مشابه گروه اول شبکه های اجتماعی در تقسیم بندی این یادداشت، ایجاد شده تا فرد، بدون دوستی بتواند از به روزرسانی افراد مشهور باخبر شود. در عین حال پدیده «دوستان صمیمی» یا close friend وارد این شبکه ها شده است تا بتوان میان انواع مختلف دوستان تفاوت گذارد. در شبکه اجتماعی دیگری هم، نوع خاصی از ارتباط کاربران تاسیس شده تا مشکلات اینچنینی نداشته باشد. گوگل در شبکه گوگل پلاس خود، سیستم حلقه ای را پدید آورده که نوع پیشرفته تری از سیستم دنبال کردن است. در این سیستم فرد می تواند با درست کردن حلقه هایی، دوستان خود را دسته بندی و طبقه بندی کند و سیستم تعامل با هر یک را تنظیم کند.
اما این سخن باقی است که دوستی های این چنینی در محیط مجازی و بخصوص در شبکه های اجتماعی چه اثراتی دارد؟ مهم ترین اثر این گونه فعالیت ها این است که دوستی بشدت بی تعهد شده است. در شبکه اجتماعی اگر فردی از غمو ناراحتی خود سخن بگوید؛ دیگران با یک لایک یا کامنت نظر خود را ابراز کرده و در این شرایط خیال و وجدان خود را از وظیفه دوستی راحت می کنند در صورتی که در شرایط دیگر چنین ابراز نظرهایی می توانست عمیق تر باشد. از سوی دیگر امکان از میان بردن دوستی به صورت سریع که با قابلیت بلاک کردن به وجود آمده، یکی از معایب دیگر چنین دوستی هایی است. در این وضع، افراد با یک اشتباه می توانند دوستی حقیقی و مجازی خود را از دست بدهند، در شرایطی که در دوستی غیرمجازی امکان بیشتری برای رفع آثار خطا وجود دارد.
اما همه چیز هم جزو اثرات نامناسب نیست. دوستی پرتعداد با افراد بی شمار
یا بسیار، امکان تبادل نظر و آگاهی از نقطه نظرهای متفاوت را دارد. در عین
حال در شادمانی ها و غمها افراد بیشتری از رازدل انسان باخبر می شوند و
کمیت همدلی ها و همدردی ها بیشتر از حالت های دیگر است. علاوه بر اینها
امکان اطلاع داشتن پیوسته از افراد دیگر، از زمره فواید این دوستی هاست.
جهان مجازی و شبکه اجتماعی، خواه یا ناخواه، یکی از مختصات جهان امروز ماست و دوستی هم یکی از مختصات دنیای مجازی.
گستردگی جهان مجازی و میزان نفوذ آن به گونه ای است که ظاهرا باید به جای واکنش منفی در مقابل دوستی های این جهان، به فکر یادگیری آداب دوستی در آن بود، چرا که ادب مقوم دوستی است نه حقیقی و مجازی بودن آن.
*******
وبلاگ آسمانیان نوشت: می ترسم غذای روحم سرد شود…
سفره پهن کردیم غذا بخوریم با صدای اذان از سر سفره تندی بلند شد
گفتیم : غذات سرد میشه پدر
گفت: نه!
میرم نمازم رو بخونم وگرنه غذای روحم سرد میشه…
*******
وبلاگ نیایش نوشت:زندگی رو برات سیاه میکنم
*******
وبلاگ مخبر۶۳ از باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: سال نو مبارک…(طنز)
سلام
امسال سال بز هست و به عبارتی با تعادل شروع میشود.