کد خبر: ۱۱۴۹۲
تاریخ انتشار: ۰۷:۵۱ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۰

... از امت خود راضي هستي؟

1- در جريان جنگ احد به ناگاه اين شايعه بر سر زبان ها افتاد و دهان به دهان چرخيد كه «رسول خدا(ص) به شهادت رسيده است». با شنيدن اين شايعه كه در گرماگرم جنگ، دور از انتظار به نظر نمي رسيد، جماعتي از مومنان در ادامه نبرد به ترديد افتادند و گروهي از آنان كه پايان عمر رسول خدا(ص) را، پايان عمر اسلام نوپاي آن روز مي دانستند و با رفتن پيامبراعظم(ص)، همه آنچه آورده بود را از دست رفته تصور مي كردند! با دلواپسي پاي از ميدان پس كشيدند، اگرچه شمار بيشتري به نبرد ادامه دادند. در پي اين واقعه بود كه خداي سبحان به كلام وحي، پا پس كشيدگان را ملامت فرمود؛ «محمد(ص)، رسول خداست و پيش از او نيز پيامبراني بوده اند، آيا اگر او رحلت كند و يا به شهادت برسد، به گذشته ها بازمي گرديد»؟ -آيه 144سوره مباركه آل عمران- شايد آن عده كه پا پس كشيدند، پيش از آن زمزمه خناسان را شنيده بودند كه رسول خدا(ص)، فرزند پسر ندارد و اگر چشم از جهان فرو بندد، طومار اسلام درهم خواهد پيچيد و آئين تازه از راه رسيده با آورنده آن خواهد رفت! اين آرزوي اشراف و مشركان اشرافيت از دست داده، اما خيال خام بود چرا كه خداي منان و مهربان، فاطمه(س) را -نه فقط- به رسول خدا(ص)، كه تا هميشه تاريخ به اسلام، مسلمانان و همه دنياي دين باوران و خدا دوستان، بخشيده بود. زهراي ما (س) را «كوثر» ناميده بود و به وجود مباركش حجت آورده و خطاب به رسول خدا(ص)- بخوانيد همگان- بشارت داده بود كه «دشمنان تو، بي عقبه هستند»... خداي مهربان، فاطمه(س)، دختر رسول خدا(ص)، همسر اميرمومنان(ع) و مادر تمامي امامان عليهم السلام را «محور» و «اساس» ماندگاري اسلام معرفي كرده بود.
2- «من راجع به حضرت صديقه- سلام الله عليها- خودم را قاصر مي دانم كه ذكري بكنم. فقط اكتفا مي كنم به يك روايت كه در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق-سلام الله عليه- مي فرمايند، فاطمه -سلام الله عليها- بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در اين دنيا بودند و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مي آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي كرد و مسائلي از آينده نقل مي كرد. ظاهر روايت اين است كه در اين 75 روز مراوده اي بوده است. يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غير از طبقه اول از انبياء عظام(ع) درباره كسي اين طور وارد شده باشد... جبرئيل به طور مكرر در اين 75 روز وارد مي شده و مسائل آتيه اي كه بر ذريه او مي گذشته است، آن مسائل را مي گفته است و حضرت امير(ع) هم ثبت مي كرده است و شايد يكي از مسائلي كه گفته است، راجع به مسائلي است كه در عهد ذريه بلندپايه او، حضرت صاحب -سلام الله عليه- است، براي او ذكر كرده است كه مسائل ايران جزو آن مسائل باشد. ما نمي دانيم، ممكن است»،
صحيفه امام(ره) ج20ص5
امام راحل ما(ره) هرگز سخني به خلاف و كلامي به گزاف نگفته است. پس ماجرا چه بود؟ و جبرئيل امين درباره «ايران امروز» به زهراي مرضيه(س) چه گفته بود؟ دقيقا نمي دانيم! ولي مي توانيم به دقت حدس بزنيم. چگونه؟!
3- شايسته نيست- و انتظار هم- كه در سالروز ميلاد فاطمه(س)، قصه از «غصه»هاي او ساز كنيم ولي شرح غصه هاي آن روز زهرا(س) در بلنداي پيروزي هاي امروز كه همه مديون اوست، خواندني و خداي مهربان را شكركردني است. چند سال قبل در سالروز شهادت حضرتش آورده بوديم؛
«زهراي ما(س)، بعد از رحلت رسول خدا(ص) و پيش از آنكه، خود نيز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهي به پدر چشم انتظار خويش بپيوندد، بارها كوچه هاي مدينه را كاويده بود و به ديدن برخي از «خواص» رفته بود، فاطمه(س) با دلواپسي سفارش هاي رسول خدا(ص) را به آنان گوشزد كرده بود و عهدي كه با خدا بسته و اكنون بي محابا شكسته بودند را يادآور شده بود.
زهراي ما(س) مي دانست كه اگر مردم از ولايت علي(ع) دور شوند بي ترديد به پذيرش ولايت حاكمان جور، مجبور مي شوند. فاطمه(س) در محروميت جهان اسلام از امامت علي(ع)، «فتنه جمل» را مي ديد، نعره مستانه معاويه در فريب صفين را مي شنيد، در «نهروان»، جهالت خوارج را مي نگريست و در سحرگاه خونين نوزدهم رمضان سال چهلم هجري در محراب مسجد كوفه بر فرق شكافته علي(ع) مي گريست، اشرافيت بر باد رفته را مي ديد كه بار ديگر به ميدان آمده، حسن(ع) را كه از محروميت مردم گرفتار در چنگال معاويه خون دل مي خورد و سر مطهر حسين(ع) را مي ديد كه در هنگامه خون و فريب اشراف بر نيزه مي رود، يزيد را مي ديد كه سر بريده فرزند رسول خدا(ص) را پيش روي نهاده، بر لب و دندان او مي زند و اجداد به هلاكت رسيده خود در «بدر» و «حنين» را به تماشاي انتقام مي خواند! و... مردم مظلوم را كه در چنگال خونريز «بني اميه» و «بني عباس» گرفتارند و جماعت مسلمانان را كه انگشت پشيماني به دندان مي گزند و دست حسرت بر پيشاني مي زنند كه كاش ولايت علي(ع) آن دوستدار محرومان و حامي مظلومان را پاس مي داشتند تا ولايت حجاج بن يوسف ها و منصور دوانيقي ها كه خونريز و انسان ستيزند را به زور بر گرده خويش نداشته باشند.»
دلشوره فاطمه(س) آن روزها، اگرچه پاسخي نيافت، چرخ اما، كه بي اذن خداي فاطمه(س) نمي چرخد، اين دلشوره را با نشاني از تربت بي نشان او كه حديث تلخ آن روزها بود، در دل خود پيچيد و چرخيد و چرخيد تا به عصر خميني و خامنه اي رسيد. مرداني از حلقه اولياءالله و سلاله پاك زهرا(س). مردمي كه رسول خدا(ص) نشاني آنان را به سلمان داده بود، با پاي جان در پي نداي امام راحل(ره) و خلف حاضر او به ميدان آمدند، آنها نه در سر سوداي سود داشتند و نه در ركاب خميني و خامنه اي، غم بود و نبود، خون دادند و خون دل خوردند و عقبه هاي تند و نفس گير را درنورديدند تا آن كه... سقف ظلماني نظام سلطه را شكافتند و طرحي نو كه پسند زهراي مرضيه(س) بود درانداختند و...
4- فاطمه عزيز! نمي گوئيم كاش بودي و مي ديدي! چرا كه هستي و مي بيني. امروز ديگر مانند آن روزها غريب و تنها نيستي. ديگر نيازي نيست كه شبانه با پهلوي شكسته و دل غمزده، كوچه هاي مدينه را بكاوي و يار همدل و همزباني نيابي كه به ياري علي(ع) و حمايت از «ولي» برخيزد.
مي بيني زهراي عزيز! امروز سراسر جهان اسلام به نداي آن روز تو لبيك گفته است. نسيم روح افزا و حيات آفرين اسلام فقط به پرچمي كه تو برافراشته بودي مي وزد. ايران، لبنان، فلسطين، يمن، مصر، تونس، اردن، حجاز، ليبي، مراكش و.... هرجا كه مسلماني هست و هر نقطه اي كه مسلمان نشين است، از تو نام و نشان گرفته است.
زهراي ما(س) به ياد مي آوري كه چه غريبانه به مسجدالنبي(ص) رفتي و در اجتماع بزرگ آن روز مهاجر و انصار با پهلوي شكسته به خطبه ايستادي «خس و خاشاك نفاق در شما پديدار گشته، لباس دين در ميانتان كهنه شده... كبك باطل، خواندن آغاز كرده و در خانه هايتان به گردش آمده، شيطان از مخفيگاه خود به ميان شما سرك كشيده و مي بيند كه ندايش را پاسخ مي دهيد و...»
چه دل پرغصه اي داشتي! امروز اما، در عصر بعثت دوباره بار ديگر شيطان بزرگ از درد جيغ بنفش مي كشد و به عصبانيت توأم با سردرگمي اعوان و انصارش را به ياري مي طلبد، بي آن كه فاطميون زمان، امانش دهند. فاطمه عزيز! آيا از امت خويش راضي هستي؟ تقصير و قصور ما را به خميني و خامنه اي ببخش و از ما راضي باش كه اگر «بي همگان به سر شود، بي تو به سر نمي شود».
حسين شريعتمداري

انتهای پیام /16

نظرات بینندگان