کد خبر: ۱۵۶۰۸۶
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۲ - ۲۴ شهريور ۱۴۰۱
پنجشنبه شهدایی با شیرازه؛

شهدایی كه رتبه یك كنكور بودند

دلت را به چه چیز بسته‌ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ صفایی ندارد ارسطو شدن. خوشا پر کشیدن، پرستو شدن."
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه ،این روزها که تب کنکور پر‌خبر است، مجالی دست داده تا یادی کنیم از شهدای هشت سال دفاع مقدس که در اوج جوانی، خواسته‌ها و موقعیت‌های خوب زندگی خود را رها کردند و در راه اسلام و حفظ وطن از جان خود گذشتند و آسمانی شدند. گفتنی است که این شهید پس از مجروح شدن و بازگشت به خانه، در اواخر سال ۶۵ چند روزی را به دانشگاه رفت و سپس مجدداً بدون اطلاع به منطقه برگشت.

رتبه یك شیمی

محسن وزوایی متولد پنجم مرداد ماه 1339 در تهران بود. جوانی خوش سیما و مذهبی كه در سال 55 به عنوان رتبه یك رشته شیمی وارد دانشگاه صنعتی شریف شد. وزوایی از انقلابی‌های شناخته شده‌ای بود كه در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت‌آباد شهامت بسیاری از خود نشان داد. وی بعد از انقلاب در زمره دانشجویان پیرو خط امام، در تسخیر لانه جاسوسی نقش ایفا كرد و سخنگوی دانشجویان در ماجرای لانه جاسوسی بود.

محسن وزوایی كه بلافاصله پس از تشكیل سپاه به این نهاد انقلابی پیوسته بود، به دنبال تجاوز عراق بعثی به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت كرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونه‌ای كه در عملیاتی پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ كورك تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و توانست به كمك همرزمانش ارتفاعات حساس و سوق‌الجیشی تنگ كورك را از تصرف دشمن آزاد كند.

در عملیاتی دیگر كه اردیبهشت ماه 1360 طرح‌ریزی شده بود، محسن وزوایی باز فرمانده گردان بود. در این عملیات او با آنكه مجروح بود، توانست قابلیت چشمگیری از خود به نمایش بگذارد و با اندك همرزمانش، 350 نفر از نیروهای كماندویی دشمن را به اسارت بگیرد. محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندی‌های «بازی دراز» ایفا كرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت.وی در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمی‌كرد و به یكی از پزشكان كه از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی كرده بود گفت:«آقای دكتر! من هر چه بیشتر درد می‌كشم، بیشتر لذت می‌برم و احساس می‌كنم از این طریق به خدای خودم نزدیك می‌شوم.

شهید وزوایی به عنوان یك فرمانده نخبه، درطول جنگ تحمیلی در عملیات‌ متعددی با مسئولیت‌های گوناگون حضور داشت. در 20 آذر 1360 در عملیات مطلع الفجر فرمانده بود. در اسفند سال 1360 فرمانده گردان حبیب‌بن مظاهر در تیپ تازه تأسیس محمد رسول‌اللّه(ص) شد و در عملیات فتح‌المبین شركت كرد.

محسن وزوایی با تأسیس تیپ 10 سیدالشهدا، فرمانده این تیپ شد كه برای اجرای بهتر عملیات الی بیت‌المقدس، این تیپ با تیپ محمدرسول الله(ص) ادغام گردید و محسن وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را در عملیات برعهده گرفت. سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال 1361 محسن وزوایی در 22 سالگی بر اثر اصابت گلوله و تركش دشمن به شهادت رسید.

رتبه یك تجربی

شهید احمدرضا احدی در بیست‌وپنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده‌ای مذهبی و سنتی به دنیا آمد. در شش سالگی وارد دبستان شد و مراحل تحصیل ابتدایی را با احراز رتبه‌های اول طی كرد. دوره راهنمایی را هم با معدل‌های 19 و 20 گذراند. با شروع جنگ تحمیلی همراه خانواده به زادگاه اجدادی‌اش ملایر بازگشت و تحصیلات متوسطه را در رشته علوم تجربی در دبیرستان دكتر شریعتی پی گرفت و سرانجام در سال 63 موفق به كسب دیپلم شد.

وی در سال 64 در كنكور سراسری رتبه یك را در كل كشور و در همه رشته‌های انتخابی به دست آورد و در رشته پزشكی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت. او كه از سال دوم دبیرستان، بر اثر روح كمال خواهش در جبهه‌های جنگ و عملیات رمضان شركت كرده بود، بعد از قبولی در دانشگاه نیز باز به جبهه رفت و تا لحظه شهادت در جبهه‌ها حضور یافت.

شهید در استعداد و یادگیری كم نظیر بود. به این جهت در طول مدت تحصیل در دبستان، در دبیرستان و دانشگاه برجسته و سرآمد بود و نمره‌های عالی می‌گرفت. چنانكه در سال آخر دبیرستان پس از شش ماه حضور در خط مقدم جبهه‌های جنگ و بازگشت و شركت در امتحان نهایی به عنوان دانش‌آموز ممتاز شناخته شد.

شهید احدی حتی برای بیان اندیشه‌های خود از فرمول‌های ریاضی و مقوله‌های علمی بهره می‌برد. افزون بر این، گاه طرح‌ها و نقاشی‌هایی می‌كشید. احمدرضا احدی سرانجام در شب دوازدهم اسفند ماه 1365 به شهادت رسید.

سخن آخر 

در پایان باید گفت چگونه می‌توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟ کدام مسئله را حل می‌کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می‌کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می‌کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می‌گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می‌خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چیز بسته‌ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
صفایی ندارد ارسطو شدن. خوشا پر کشیدن، پرستو شدن."

انتهای پیام/ف


برچسب ها: شیرازه ، فارس ، شیراز
نظرات بینندگان