کد خبر: ۴۳۰۰۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۴ - ۰۳ شهريور ۱۳۹۲

دوست دارم شهيد باشم

دوست دارم شهيد باشم ايستاده بر شانه هاي استوار و متين برادرانم، آزاد و سربلند، شهيدي كه در آغوش افق محو مي شود، دوست دارم يك رزمنده باشم.

به گزارش شیرازه به نقل از سایت بسيج هنرمندان فارس، شهيد هنرمند محمد رضا غفاري در سال 1344در شهرستان جهرم ديده به جهان گشود.

اين شهيد هنرمند در 14 اسفند ماه سال 1365 در عمليات كربلاي 5 در منطقه عملياتي شملچه به شهادت رسيد.

شهيد گرانقدر محمد رضا غفاري 6 روز قبل از شهادت خود به نگارش دست نوشته اي بسيار دلنشين پرداخت كه متن كامل آن به شرح ذيل مي باشد:

دوست دارم شمشيري برهنه باشم افتاده بر خاك تا جنگجويي بر من بوسه زند و مرا در دست هايش بفشارد.

دوست دارم تفنگي باشم و مجاهدي مرا به سينه اش بچسباند تا گرمي خونش را در اندامم احساس كنم.

دوست دارم لبخندي باشم تا بر لبهاي رزمند ه اي بشكفم، لبخندي به مادرش. دوست دارم كاسه آبي باشم تا پشت سر رزمنده اي جوان، آرام و سبك، دنبال هاي خود را به ابد بسپارم و به پيشباز خورشيد بشتابم.

دوست دارم كلاب معطري باشم تا بر صورت رزمند ه اي پاشيده شوم و صداي صلوات را از حلقوم او بشنوم.

دوست دارم گلي باشم تا رزمنده اي مرا بچيند و برلوله تفنگش بنشاند.

دوست دارم اولين شعاع آفتابي باشم كه بر ستيغ كوه ها سر مي خورد و دوان دوان خود را به جبهه مي رساند و از روزنه هاي سنگر سرك مي كشد، دوست دارم خاكريزي بلند و صبور باشم و گلوله هاي دشمن را در سينه بنشانم تا جنگاوري در ميان بازوانم آرام گيرد.

دوست دارم سنگر استواري باشم تا رزمنده اي عزيزي چون نگين در ميان دستانم بدرخشد، دوست دارم نهيب آتش تفنگ سلحشور باشم تا بال هاي غرور و نفرت دشمنان را بسوزانم، دوست دارم ابر باشم تا در دشت هاي وسيع و طولاني با برادري مبارز به سرزمين هاي دور دست سفر كنم.

دوست دارم خاك باشم و سنگر نشيني بر من سجده كند...

دوست دارم خورشيد باشم تا حشمت سليمانيم را در پاي رزمنده اي بريزم كه آرام آرام سينه اش را به خاك مي كشاند.

دوست دارم غروي باشم خيال انگيز، تا رزمنده اي با ديدنم به سرزمين خاطره ها پاي گذارد و با مركب اميدها و آرزوهاي خويش گوشه و كنار اين سرزمين خوش منظر را در نوردد.

دوست دارم آفتاب باشم تا به حرمت خلوت رزمنده اي با خالقش، قباي زرين از پيكر طبيعت بركشم. دوست دارم فانوس كوچكي باشم ايستاده بر اندام سنگر، تا با پرتو سوسوي عاشقانه ام سايه صميميت جمعي از مردان خدا را بر ديوار بنشانم.

دوست دارم آسماني پر ستاره باشم تا همه ستاره هايم را در دستهاي جنگجوي قهرماني بريزم كه جز عشق به خدا هيچ كس نمي شناسد.

دوست دارم كاغذ سفيدي باشم تا رزمنده اي رازهايش در قلب من بريزد و آخرين حرفهايش را بر پيكر من بنگرد.

دوست دارم شبنم اشكي باشم تا بر گل رزمنده اي بلغزم و كوير سوخته دلش را سيراب كنم. دوست دارم پيروزي باشم تا قاصدك نسيم را با هلهله برگ هاي سپيدار به چهار گوشه سرزمينم بفرستم و شكوفه هاي شادي را بر چهره همه برادرانم بپاشم.

دوست دارم كبوتري سپيدي باشم آرام و فروتن، تا عروج خونين شهيدي را به پر كشيدن من تشبيه كنند. دوست دارم دسته گل پريشاني باشم رها شده بر تابوت شهيدي بازآمده از سرزمين جهاد.

دوست دارم شهيد باشم ايستاده بر شانه هاي استوار و متين برادرانم، آزاد و سربلند، شهيدي كه در آغوش افق محو مي شود، دوست دارم يك رزمنده باشم.
نظرات بینندگان