کد خبر: ۵۳۱۳۳
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۳ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۲

ترس افسران عراقی از اسرای ایرانی

افسر ارشد گفت: چرا اسلحه ات را جدا کرده ای از خودت؟ مگر نمی دانی که این کار چقدر خطرناک است. افسر کتک خورده گفت: اسرا آن طرف نرده ها هستند و چند متر با من فاصله دارند.
به گزارش شیرازه به نقل از سایت جامع آزادگان، آزادگان از رکن های اصلی پیروزی ما در مقابل جبهه ی باطل بود. سیدفرامرز حسینی از جمله کسانی است که این رکن مقاوم و همیشه جاوید را تشکیل داده است. او از اهالی ارتش جمهوری اسلامی است که در سال ۶۶ در منطقه غرب کشور به اسارت در آمد و به مدت سه سال در مخوف ترین زندان ها و اردوگاه های عراق یعنی استخبارات و زندان الرشید مردانه مقاومت کرد و حماسه ایستادگی را به اوج رساند. او در سال ۶۹ به میهن بازگشت و از خدمت به میهن بازنایستاد. به گفته حسینی، او کتابی در دست انتشار دارد با عنوان از تابستان تا تابستان که هنوز فرصت انتشار برای آن فراهم نشده است. با او درباره شرایط اسارت و موضوع آزادگی صحبت کرده ایم که بخش سوم آن را در ادامه می خوانید.
 
ـ در پژوهش هایی که صورت گرفته است، در اغلب کشورهایی که گرفتار جنگ بودند، اسرایشان بعد از آزادی، کمپ هایی برایشان تدارک دیده می شد که در آنجا به استراحت می پرداختند و در جامعه کمتر حضور پیدا می کردند. اما با توجه به اینکه اسرای ایرانی در اردوگاه های عراق سخت ترین شرایط را پشت سر گذاشته بودند اما وقتی به وطن بازگشتند نه تنها منزوی نشدند بلکه اغلب در جامعه جزو موفق ترین افراد محسوب می شوند. رمز این روحیه چیست؟
 
گفتن این نکته ضروری است که قانون جنگ پنو در عراق معمولا رعایت نمی شد و اسرای ما مشکلات خیلی زیادی داشتند نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر که این قانون رعایت می شد. حتی وقتی قانون پنو را متذکر می شدیم آنها یا برخورد فیزیکی می کردند یا مورد تمسخر قرار می دادند. نکته بعدی اینکه، ما بعد از وقوع انقلاب اسلامی، وارد جنگ شدیم. یک تحول فکری و اعتقادی در کشور رخ داده بود. شما حالا چشمان تان ببندید و به دوران پس از انقلاب در سال های پجاه و هفت، هشت بروید.

طرز فکر و رفتار جوانان ما نسبت به قبل از انقلاب بسیار تغییر کرده بود. جوانان اعتقاداتی پیدا کردند که بسیار در جنگ به کمک شان آمد. یکی از اعتقادات این بود که گاهی ممکن است شما کشته شوید اما پیروز هستید. این اعتقاد در جبهه های جنگ پیش برنده بود که توسط حضرت امام(ره) در جامعه جاری شده بود. حالا ممکن بود یکی دو نفر هم از آن میان، به این مسائل اعتقاد چندانی نداشتند اما غالبا روحیه انقلابی را داشتند. ریشه و پایه اصلی رزمندگان ما بر این اساس بود. یک موضوع دیگر به تاریخ برمی گشت که معتقد بودیم ایرانیان در طول تاریخ تفاوت اساسی با اعراب داشته اند و آن تفاوت در تحمل بالای ایرانیان در سختی ها بود. این تفکرات در قالب اشعار ناسیونالیستی و ملی گرایی گاهی روی دیوار سلول ها ظاهر می شد.
 
جوانان ما همین طوری به جبهه نمی رفت. با اعتقاد می رفت. عقل دانشمندی می گوید در این شرایط می گوید که اسیر در این شرایط باید با مشکلات روانی مواجه شود نه اینکه این طوری شاداب و سرزنده در جامعه حضور پیدا کند. هر چند نمی توان این موضوع را هم نادیده گرفت که عده بسیاری کمی از اسرا هم چنین شرایطی داشتند که در میان هزاران اسیری که با امید وارد عرصه زندگی شدند عده اندک شماری هم دچار مشکلات شدند.
 
بالاخره باید واقعیت ها را در نظر داشت. ما یک استواری داشتیم به اسم آقای حسینی. در استخبارات عکس حضرت امام و رجوی را به او نشان دادند و پرسیدند از کدامشان خوشت می آید. استوار پاسخ هوشمندانه ای داد. گفت اگر به جای عکس امام حتی عکس شاه را هم در کنار این آدم نشان می دادید من باز می گفتم شاه. چون این آدم دارد در اینجا علیه کشور ما می جنگد.
 
این طور حرف زدن ناشی از اعتقاد بالا دارد. حتی روزی یک آقای روحانی نمایی را آورده بودند اردوگاه تا برای بچه ها سخنرانی کند اما آنقدر صلوات فرستادیم تا مجبور شد برود. این روحیه جسارت و جنگندگی جوانان ایرانی در دل عراقی ها وحشت عجیبی ایجاد کرده بود. یک روز یکی از افسران عراقی آن طرف نرده ها ایستاد تا از یک منبع، آب بنوشد. اسلحه اش را از خودش جدا کرد و به منبع تکیه داد و مشغول نوشیدن آب شد.
 
در همین حین افسر ارشد او آمد بالای سرش و یک پس گردنی به او زد. افسر کتک خورده گفت چرا می زنی؟ افسر ارشد گفت: چرا اسلحه ات را جدا کرده ای از خودت؟ مگر نمی دانی که این کار چقدر خطرناک است. افسر کتک خورده گفت: اسرا آن طرف نرده ها هستند و چند متر با من فاصله دارند. چطور ممکن است که این کار خطرناک باشد. افسر ارشد پاسخ داد: تو اگر ایرانی ها را می شناختی این طور حرف نمی زدی. می بینید! این روحیه جوان ایرانی است که حتی اسیرانش هم وحشت در دل بعثی ها به وجود می آورد.
 
ـ  از عراقی ها در اردوگاه یا زندان برخورد خوب هم می دیدید؟ و آیا رفتارهای سرسختانه و شکنجه گرانه شان تاثیر بر روحیه تان می گذاشت؟
 

من روزی با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم که برویم برای خودمان مسواک بگیریم. بعد رفتیم سراغ یکی از افسران عراقی. همین طور که داشتیم نزدیک می شدیم دیدیم این افسر دست اش را مالید به صابون و دهان اش را شست. همان جا برگشتیم. دوستان گفتند چه شد، مسواک نگرفتید؟ گفتیم اینها که دسترسی کامل به همه چیز دارند وقتی با دست شان و صابون مسواک می زنند چطور می توانیم بفهمانیم که چه می خواهیم؟ به همین خاطر بود که بسیاری از بچه ها در آن دوران دندان هایشان را به خاطر نبود مسواک و خمیردندان از دست دادند.
 
صدام این نیروها را طوری تربیت کرده بود که روحیه درنده خویی پیدا کرده بودند و حس دشمنی عمیقی با ایرانی ها داشتند. البته تک و توک کسانی هم پیدا می شدند از عراقی ها که این شرایط را دوست نداشتند و تقبیح می کردند اما چاره ای جز انجام اوامر و دستورات نداشتند. با این حال شاید این شرایط روحیه مقاومت را در میان بچه های ایرانی قوی تر کرد و خود، انگیزه ای شد برای آنکه استقامت بیشتری بکنند در قابل دشواری ها و سختی های اسارت.
 
ـ آیا جامعه امروز ما به مدیریت قدرتمند و منسجمی که در آزادگان در اردوگاه های بعثی داشتند، نیاز دارند؟ این سیستم با شرایط امروز همخوانی دارد؟
 
در پاسخ به این پرسش تنها به یکی از فرمایشات مقام معظم رهبری بسنده می کنم که می فرمایند آزادگان ذخایر انقلاب هستند.
 
ـ آیا در دوران اسارت اختلاف یا مرزبندی بین شما با سایر اسرایی که از سوی نهادهای دیگر بودند وجود داشت؟

 
این مورد در اردوگاه ما مشهود نبود و همه ی ما به ایران عزیز و سربازی باشرف و همدل فکر می کردیم.
 
ـ با توجه به دشوارهایی طاقت فرسایی که در دوران اسارت وجود داشت، مقاومت و ایستادگی آزادگان را می توان به یک معجزه تعبیر کرد؟ آیا تعبیر دیگری دارید؟

 
میزان ایستادگی هر نظامی یا شبه نظامی در دوران اسارت به اعتقاد آنان در بحث نظام، کشور و سایر وارد بستگی دارد که در مورد ایرانی ها این موضوع بسیار پررنگ بود و تعبیر من این است که مقاومت در اسارت آیینه اعتقاد جوانان ایرانی است.
 
ـ نقش ورزش در فائق آمدن بر مشکلات توسط اسرا چه بود؟ چه نوع ورزش هایی در اردوگاه شما انجام می شد؟

 
ورزش های فردی معمولا در اردوگاه ما انجام می شد که نقش بسیار مثبت و خوبی در روحیه اسرا داشت. البته فوتبال هم بازی می کردیم اما خیلی کم اتفاق می افتاد. یک چنین ورزش هایی هم تاثیرات خاص خودش را داشت.
 
ـ آیا کارهایی برای خودکفایی از قبیل کشاورزی هم در اردوگاه شما انجام می شد؟ لطفا توضیح دهید.
 
متاسفانه به ما اجازه چنین کارهایی را نمی دادند و از آنجا که ما جزو اسرای ثبت شده در صلیب سرخ نبودیم محدودیت های زیادی برایمان ایجاد می کردند.
 
ـ آیا در ذهن شما یا دیگر اسرا، تفکر فرار وجود داشت؟ آیا خاطره ای در این باره دارید؟

 
تفکر فرار همیشه برای هر اسیری وجود دارد که باید به نوعی پشتیبانی شود. در ساعات اولیه اسارت این تفکر بسیار بیشتر بود. اما در اردوگاه ما مواظبت ها به قدری زیاد بود که من به یاد ندارم کسی موفق شده باشد فرار کند. بنابراین بعد از مدتی این تفکر برای ما رنگ باخت.
 
ـ به شما پیشنهاداتی برای پیوستن به گروهک های ضدانقلاب داده می شد؟ آیا پیشنهاد پناهندگی هم داشتید؟ واکنش اسرا به این مسائل چطور بود؟
 
این پیشنهادات توسط عراقی ها مطرح شد که با توجه به اینکه بچه های ما برخورد شدیدی با این موضوع کردند و از خود مقاومت نشان دادند که دیگر آنها جرات نمی کردند موضوع را دوباره مطرح کنند. بنابراین می شود گفت که در بین بچه های ما کسی نبود که بخواهد به گروهک های ضدانقلاب بپیوندد.
 
ـ قطعا در دوران اسارت، امکانات بهداشتی و پزشکی کمی وجود داشت. برای فائق آمدن بر بیماری ها و حفظ سلامتی چه برنامه هایی انجام می شد؟
 
درست است امکانات بهداشتی بسیار کم بود اما با رعایت نسبی بهداشت عمومی، پرهیز از انجام کارهای غیربهداشتی، رعایت انضباط بهداشتی و استفاده بهینه از کمترین امکانات با رعایت بهداشت، مواردی بود که سبب شد ما کمتر دچار مشکلات مسائل بهداشت شویم.
 
ـ آیا اکنون علاقه مند هستید برای بازدید و یادآوری خاطرات تان به اردوگاه تان بروید؟

 
خیر. اصلا چنین علاقه ای ندارم.
 
ـ چه درس های مهمی مکتب اسارت برای جامعه امروز دارد و چگونه می توان آنها را در جامعه عملیاتی کرد؟
 
اردوگاه اسارت برای ما یک دانشگاه مقاومت عملی بود که البته متاسفانه رسانه ها به خوبی به آن نپرداختند. با شناخت و پرداختن هر چه بهتر به زوایای مختلف اسارت می توانیم از این ذخیره عظیم به نفع داشتن جامعه ای بهتر استفاده کنیم.
نظرات بینندگان