کد خبر: ۵۷۳۹۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۰۴ تير ۱۳۹۳

«برادر مخملباف دهه ۶۰» چگونه به یک سازنده فیلم های مبتذل دهه ۸۰ تبدیل شد؟!

«محسن مخملباف»، زودتر از باقي هم‌نسل‌هايش سينما را شروع كرد و بيشتر از آنها فيلم ساخت و فيلم به فيلم نظرش را عوض كرد.
سال گذشت ! به همین سادگی ...و چه تلح بود زمانی که حماسه ماندگار و ۴۰ میلیونی مردم پیش پای هوای و هوس عده ای دل به بیگانه داده قربانی شد و انتخاباتی که می توانست حلال بسیاری از مشکلات شود با فتنه از پیش طراحی شده به معظلی بدل گشت ...معظلی که اگر نبود وجود رهبر عزیز انقلاب امروز ایران بدل به اوکراین و دیگر قربانیان انقلاب های رنگین شده بود . سخن را کوتاه کنیم  فتنه در شبانگاه ۲۲ خرداد و با سخنان از پيش نوشته شده ميرحسين موسوي فاز عملي خود را به صورت جدي شروع كرد و در روز قدس، ۱۳ آبان، ۱۶ آذر و عاشورا با هدايت اصحاب فتنه بر جسارت خود افزود.حماسه به يادماندني و تاريخي ۹ دي فتنه گران را در اغما فرو برده و يوم الله ۲۲ بهمن سرنوشت مختوم مرگ خفت بار را براي آن رقم زد.
دوران شاگردان مكتب ماكياولي ديگر به سر رسيده است و اين مكتب انبيا است كه با عزت به راه خود تا رسيدن به قله كمال در حكومت منجي آخرالزمان مهدي موعود(عج) ادامه مي دهد.

به گزارش شیرازه به نقل از «نماینده» تلاش دارد تا از امروز و به مناسبت پنجمین سالگرد انتخابات حماسی ۲۲ خرداد به معرفی اصحاب و رجال تاثیر گذار فتنه بپردازد به این امید که گامی هر چند کوچک در راه مقابله با تلاش های صورت گرفته در به فراموشی سپردن جنایت ها و خیانت های اصحاب فتنه برداشته باشد ...

محسن مخملباف هشتم خرداد ۱۳۳۶در جنوب شهر تهران به دنیا آمد و به دلیل فقر خانوادگی از ۸تا ۱۷سالگی در سیزده شغل مختلف شاگردی و کارگری کرد تا مخارج خود و مادرش را تامین کند . مخملباف در زندگی شخصی از فقر شدید رنج می برد و با دیگران نیز به خاطر داشتن زندگی خوب و رضایت بخش به شدت درگیر بود .   مخملباف جوانی بود که بدون پدر بزرگ شده بود ، مادر او با یک وکیل ازدواج کرده بود که آن وکیل مرد بسیار شریف و مذهبی ای بود . مخملباف از این پدر جدید تاثیر می پذیرد و روحیه انقلابی گری در او به وجود می آید . 

وی در زندگی خصوصی و مشترک اش با فاطمه مشکینی دچار بحران شدید و مظنونیت روانی خیانت همسرش به خود می شود و پس از درگیری های متعدد زندگی فاطمه مشکینی با خود سوزی یا خودکشی در حضور خواهرش مرضیه همسر فعلی مخملباف پایان می یابد ، پایان غم انگیز زندگی فاطمه مشکینی مخملباف را به ابتکار ترفند دیگری سوق می دهد ، ازدواج با خواهر زن ، ناگفته نماند که ارتباط نامشروع مخملباف با خواهرزنش (همسر فعلی)در زمان حیات فاطمه مشکینی بر سر زبان ها بود . 

سلحشور در این رابطه می گوید : معمولا کارهای تخریبی مخملباف بیشتر از سازندگی اش بود . دفع او بیش از جذبش بود همسرش به همین علت خود کشی کرد .

وی ادامه می دهد : تا آنجا  که من می دانم و طبق گفته پرستارانی که در زمان مرگ همسر وی بودند همسر او قبل از مرگ گفته بود خودکشی خواهد کرد . ظاهرا مخملباف با خواهر همسر خود ارتباط داشته و همسر وی که این ارتباط را می فهمد با بازگذاشتن فلکه گاز خودکشی می کند . 

او از سن پانزده سالگی در گروهی چریکی که خود تشکیل داده بود، به فعالیت سیاسی و مخفی پرداخت. در سن هفده سالگی در جریان عملیات خلع سلاح یک پلیس تیر خورد و دستگیر شد مجموعا مخملباف قبل ازانقلاب سال۱۳۵۷ بیش از چهار سال به علت فعالیت‌های سیاسی در زندان بوده‌است. 

مخملباف در جوانی به یک پلیس حمله می کند تا اسلحه او را بگیرد ، او با دو ضربه پلیس را مجروح می کند و هنگام فرار پلیس به او تیراندازی می کند و دستگیر شده به زندان می افتد . 

اصغر آب خضر یکی از جانبازان جنگ تحمیلی و از نویسندگان خوش قلم کشور در این مورد می گوید : «مخملباف در یک محیط نامانوس و مشکلات عدیده ای که درون خانواده اش وجود داشت تربیت شده و ناخواسته درگیر مسائل سیاسی شد . در محله شان تیراندازی می شود و او هم مثل یک جوانی که دنبال تروریست ها می کردند ، می رفته که ناخواسته اسلحه آن پاسبان دستش می افتد و فکر می کنند این یک عنصر سیاسی است . یک جوان نارس و ناپخته را می گیرند و می برند زندان ؛ هم بند شهید رجایی و بهزاد نبوی می شود . اما شهید رجایی کمتر روی او تاثیر می گذارد و بیشتر بهزاد نبوی است که او را تحت سیطره خود در می آورد . نبوی او را تربیت می کند و همان جا این جوان که خمیر مایه انقلابی درونش دمیده نشده بود دچار مشکل فکری می شود .» 

ورود به دنیای هنر 

مخملباف همواره در پی تغییر دنیا به آن شکلی بود که خود به آن علاقه داشت از آن رو بود که در سن ۱۵ سالگی وارد فاز مسلحانه برای نبرد با رژیم شاه شد اگر چه عده ای این ورود را اتفاقی دانسته و و این اتفاق را مبدا تحولات بعدی در زندگی مخملباف می دانند ولی به هر حال وقتی او مشاهده کرد که با اسلحه نمی تواند دنیا را تغییر دهد رو به دنیای هنر آورد تا بتواند سخنان بدیع ! خود را در لباسی جدید به مردم عرضه کند باشد که آرمان های الهی او این بار جهانی شود . 

مخملباف10

مخملباف از سال ۵۹ وارد عرصه کار تولید آثار هنری شد و نقد می نوشت و به تدریج احساس کرد که سینما آن هنری است که باید از طریق آن حرف هایش را بزند و زیر نظر "منوچهر حقانی پرست " که از دست یاران سینمای قبل از انقلاب و کارمند ارشاد رژیم طاغوت بود در ساخت فیلم "توجیه" همکاری خود را آغاز کرد.

مخملباف روحیه ای خشن داشت چه زمانی که به یک مامور پلیس حمله کرد و او را با دو ضربه چاقو مجروح نمود و چه آن زمان که فیلمساز شد و کارگردانی کرد .

دوستان محملباف از روحیه خشن او سخن می گویند و این که تا چه اندازه در ظاهر به ظواهر شریعت پایبند بوده است و عده ای نیز او را انسانی مذبذب که همواره به دنبال معرفی خود به عنوان انسانی متفاوت از دیگران است می شناسند. به هر حال کارهای مخملباف ادعای فرهیختگی در مورد او را تکذیب می کند و عموما می شود مخملباف را یک سکشولوژیست آن هم به صورتی غیر علمی معرفی کرد .  

محسن آزرم در نشریه شهروند امروز می نویسد :

«محسن مخملباف»، زودتر از باقي هم‌نسل‌هايش سينما را شروع كرد و بيشتر از آنها فيلم ساخت و فيلم به فيلم نظرش را عوض كرد و البته، بيشتر از همه درباره خودش و فيلم‌هايش حرف زد. وقتي فيلم مي‌ساخت، چشم‌به‌راه مصاحبه‌گراني بود كه از راه برسند و چيزي درباره «روح ناآرام» او بپرسند، تا خوانده‌ها و ديده‌هايش را به‌رخ بكشد و توضيح بدهد كه او ربطي به ديگران ندارد و خيال ندارد مثل ديگران هميشه يك‌جور بماند. مخملباف، عاشق حرف‌زدن بود؛ عاشق گفتن حرف‌هايي كه عجيب و تازه به‌نظر مي‌رسيدند و مايه حيرت ديگران مي‌شدند. براي همين بود كه وقتي روبه‌روي منتقدي سينمايي مي‌نشست، از «نسبي‌گرايي» دم مي‌زد و پاي «انيشتين» را وسط مي‌كشيد و سعي مي‌كرد به كمك نظريه نسبيت، تغييرات خودش را توضيح دهد. يا جريان روشنفكري را در ايران به دو شاخه «ميرزا رضا كرماني» و «اميركبير» تقسيم مي‌كرد و مي‌گفت روشنفكران ايراني، معمولا به شيوه «ميرزا رضا كرماني» عمل مي‌كنند و دست به كاري مي‌زنند، بي‌آنكه به نتيجه‌اش فكر كنند. همين‌طور بود وقتي در مصاحبه‌اي ديگر، مي‌گفت كه سال‌هاي سال خودش را با «ابوذر غفاري» مقايسه مي‌كرده و بعدها، در آستانه ۴۰ سالگي، فهميده كه پرسه‌هايش به پرسه‌هاي «سلمان فارسي» شباهت دارد و علاوه بر اين، مي‌گفت كه سال‌ها دغدغه‌اش «اخلاق» و «مذهب» بوده و بعد به «عدالت اجتماعي» روي آورده و بعدتر «نسبيت و دموكراسي» را شناخته و با گذر از همه اينها به «شادي زندگي و غم انساني» رسيده است. 

مخملباف8

سايت وزارت امور خارجه رژيم اشغالگر قدس نیز در اين باره می نویسد : از اواخر دهه ۱۹۸۰ ميلادي كه براي نخستين بار، دكتر دان آلماگور منتقد بزرگ هنري اسراييلي، فيلم هاي مخملباف را پس از ديدن آن ها در يك جشنواره اروپايي مورد تحسين قرار داد و به اسراييلي ها ديدن آثار اين سينماگر بريده از نظام جمهوري اسلامي ايران را توصيه كرد، اكران فيلم هاي مخملباف و شمارديگري از سينماگران مهم ايران در سينماهاي اسراييل آغاز شد. تمامي اين فيلم ها، ساخته هاي مشترك ايران با كشورهاي غربي هستند و از آنجا كه كمپاني هاي غربي مجوز فروش فيلم ها را در دست دارند، اسراييل تاكنون توانسته است شمار زيادي از آثار سينماگران مهم ايران را نيز در سينماهاي خود به اكران بياورد.

به نوشته اين سايت در يك دهه اخير در جشنواره هاي بزرگ سينمايي رژيم صهيونيستي، فيلم هاي محسن مخملباف، عباس كيارستمي و... به دوستداران سينما در اسراييل معرفي شد. 

اگر امروز فيلم هاي مخملباف را نتوان حتي با آرم «زير ۱۸سال ممنوع» نگاه كرده و آن را به ديگران توصيه كرد، زماني وي تنها مدعي سينماي اسلامي و هنر متعهد بود.

مخملباف نزديك ۲۰ سال پيش طي يك مصاحبه در تحليل و تبيين هنر اسلامي گفته بود:

«انقلاب اسلامي بازگشت به خويشتن اسلامي بود، سينماي آن نمي تواند جز اين باشد. سينماي ايران، سينماي جوانترهاست. البته هر جواني را نمي گويم من يكي از دو طاغوتي و يكي دو چپي جوان را درهمين سينما مي توانم به شما نشان بدهم كه بسيار بدتر از قديمي هايند. اما در مورد طاغوتي ها بايد بپذيريم كه سينماي آنها مثل تمدن شاهنشاهي به پايان رسيده است. و اگر هم بمانند خودشان را تكرار مي كنند.»

وي كه امروز از دموكراسي و ليبراليسم سخن مي گويد و حتي در اين مسير دخالت بيگانگان را تجويز مي كند، با متصلبانه ترين برخوردهاي ممكن حق حيات را از منتقدان و مخالفان خويش سلب كرده بود. 

يوسفعلي ميرشكاك نويسنده و شاعر ايراني مي گويد: «درآن روزگار در حوزه هنري يك ديكتاتور بيشتر نداشتيم، كسي كه حرف به خرجش نمي رفت، آن هم محسن مخملباف بود.» 

مخملباف سال۶۶ درنامه اي به معاونت سينمايي ميرحسين موسوي به فيلم اجاره نشين هاي مهرجويي اعتراض مي كند و مي گويد كه مي خواسته خود و مهرجويي را منفجر كند.

مخملباف5

نامه مخملباف مربوط به سال ۶۴ و در اعتراض به فيلم اجاره نشين ها (به كارگرداني داريوش مهرجويي) كه خطاب به سيدمحمد بهشتي معاونت سينمايي وقت نوشته شده است شخصيت مذبذب وي را نشان مي دهد.

مضمون اين نامه از آن جهت قابل تامل است كه مخملباف با فرصت طلبي از حوادث پس از انتخابات، به مراكزي نظير پارلمان اروپا سرك كشيد و تلاش كرد تحت عنوان دفاع از حقوق شهروندي و مدني سري درميان سرها درآورد.

دربخشي از اين نامه آمده است:

«من باب ثواب گفتم، گناه كه نكرده ام؟ واقع قضيه اين است كه دوساعت پيش كه فيلم را ديدم حاضر بودم به خودم نارنجك ببندم و مهرجويي را بغل كنم و با هم به آن دنيا برويم. اما يك ربع پيش كه با قرآن استخاره كردم خوب آمد كه به شما بگويم نه به كس ديگر. اداي وظيفه كردم، ثواب يا گناه، آخرت خودتان را به دنياي ديگران نفروشيد.» 

مخملباف كه زماني به جاي نوشتن يك نقد ساده بر يك فيلم به عمليات انتحاري مي انديشيد و حتي حضور خود در يك لانگ شات با هنرمندان قديمي را محال مي دانست امروز با ساخت فيلم هايي چون «جنسيت و فلسفه» براين حديث امام علي (ع) صحه مي گذارد كه «ما يري الجاهل الا مفرطاً او مفرطا»

شهيد آويني درتحليلي جامع و مانع درباره شخصيت مخملباف مي نويسد:

«پيش قراولان ايجاد آن فضاي مغشوشي كه امكان ازاله هويت از انقلاب را رفته رفته فراهم كند بايد افرادي باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پيوسته با دشمن. محسن مخملباف يكي از بهترين كساني بود كه مي توانست اين وظيفه را برعهده بگيرد؛ سياه انديشي و عصبيت او سال ها بود كه خود را در فيلم هايش به ظهور رسانده و گرگ ها را در كمين او نشانده بود. يك تحليل درست از جلوه هاي تحولات فكري او در فيلم هايش مي توانست به خوبي نشان دهد كه مخملباف خودش نيز به همان دور باطلي گرفتار آمده است كه «باي سيكل ران» در آن ركاب مي زد و به مقصد نمي رسيد. ديگر پرسوناژهاي او نيز به مقصد نرسيدند، نه دستفروش، نه حاجي و نه ديگران.» 

مخملباف9

یک طلبه اسلامی میمانم ! 

فيلم هاي محسن مخملباف زماني نمونه و الگوي كامل سينماي اسلامي به شمار مي‌رفت و بسياري ساده انديشان آشكارا او را به عنوان تئوريسين هنر اسلامي مي‌شناختند و معرفي مي‌كردند.

زماني كه در اواخر دهه ۶۰، مخملباف ريش خود را تراشيد، چنان جنجالي به پا شد و دوستان و دشمنانش چنان معركه‌اي گرفتند كه او مجبور شد با نامه‌اي بلند به دفاع از تراشيدن ريش خودش بپردازد. و اما امروز...

امروز فيلم‌هاي مخملباف را با حتي با درجه "ممنوع براي زير ۱۶سال " هم نمي‌توان عرضه كرد و اين جناب اين روزها با مصاحبه‌ها و نشست‌هاي مطبوعاتي رنگارنگ در ينگه دنيا سعي دارد خود را به عنوان يكي از رهبران اپوزيسيون خارج از كشور جا بزند و حتي رسماً اعلام كرده است كه اگر آسيبي به من يا خانواده‌ام برسد قطعاً كار جمهوري اسلامي است!

اخيرا مصاحبه ای از محسن مخملبفاف در فضای مجازی منتشر شد كه ظاهرا در سال ۱۳۶۶با يكي از مجلات وقت انجام گرفته است.

مخملباف در قسمتي از اين مصاحبه ۵ ساعته می گوید :من در سينماي هدايتي ايران جز اين سه دسته نديده‌ام: " طاغوتي واخورده بي‌مايه " ، " چپي شرمگين از اومانيسم نما " و " يكي دو قديمي " " و "تازه كاران فطري و خوش ذوق يا مسلماني كه در جستجوي حقيقتند، اما در ابتداي راهند ".

وي  ادامه می دهد : انقلاب اسلامي بازگشت به خويشتن اسلامي بود، سينماي آن نمي تواند جز اين باشد. سينماي ايران ، سينماي جوانترهاست. البته هر جواني را نمي گويم من يكي دو طاغوتي و يكي دو چپي جوان را در همين سينما مي توانم به شما نشان بدهم كه بسيار بدتر از قديمي‌هايند. اما در مورد طاغوتي‌ها بايد بپذيريم كه سينماي آنها مثل تمدن شاهنشاهي به پايان رسيده است. و اگر هم بمانند خودشان را تكرار مي‌كنند.

مخملباف7

هنگامي كه مصاحبه كننده از مخملباف مي‌پرسد كه آيا او حاضراست با فيلمسازان كهنه كار سينماي ايران همكاري كند، او در جواب مي‌گويد:شايعه است دروغ است. طاغوتي ها خودشان هم مي‌دانند كه من حتي حاضر نيستم در يك لانگ شات با آنها حضور پيدا كنم . چه رسد به اينكه با آنها در يك صحنه كار كنم يا در يك توشات به صحبت بنشينيم. من ۸۰ درصد زجر پس از انقلاب را از همين جا كشيده‌ام.

دعوايم هنوز با مسئولين سينمايي سر همين موضوع است. البته آنها مدافعشان نيستند، شايد مثل خدا فرصت بيشتري بهشان مي‌دهند تا جهنمي‌تر شوند. بگذريم كه در عمل ما در جهنميم و آنها مامور عذاب ما. پيشتر از اين به مسئولي كه در او تقوي و تعهدي سراغ دارم نوشتم كه براي دنياي ديگران آخرت خودتان را خراب نكنيد. حرف فلان شكست خورده را هم مصداق "الغريق شبث بكل حشيش " بدانيد. چهار سال است بعضي از آنها با من ملاقات مي‌خواهند و نمي‌دهم. قرآن تكليف مرا معلوم كرده است "از غير مومنين براي خودتان دوست نگيريد " معني تبري و تولي در اسلام همين است. من جارو كردن زير پاي ضعيف ترين مسلمان كارگردان يا بازيگر را به همكاري با گردن كلفت‌ترين هنرمند غير مسلمان عوض نمي‌كنم.

مخملباف در بخش ديگري از اين گفتگوي تاريخي مي گويد:ايده آل همه مسلمانان هنرمند این  است كه فيلمي اسلامي هنري و مردمي بسازند من اين را دارم تجربه مي‌كنم و دلم مي‌خواهد قبل از مردنم آن را كشف كنم به شرط آنكه تداوم زندگيم و فيلمسازيم ننگ آلود نباشد. فراموش نكنيد كه همه دنيا چشمش به ماست كه چه حرف تازه‌اي را با چه بيان و فرم تازه‌اي براي آنها به ارمغان آورده‌ايم.

در قسمت ديگري از مصاحبه كارگردان فيلم "توبه نصوح " درباره پايگاه اجتماعي سرمايه داراني كه او در فيلم‌هايش به آنان حمله مي كند مي‌گويد:من وظيفه دارم در شرايطي كه اين همه ايثار و شهادت مي بينم، با هنرم اعلام كنم آنكه وقتي منفعت خودش و اسلام را در تضاد مي‌بيند و به خاطر اسلام حاضر نيست از بخشي از منفعت بگذرد، مسلمان نيست. اينها اگر پايگاه اجتماعي دارند بخاطر ناآگاهي مردم به بي ايماني آنهاست. وقتي فلان جانباز انقلاب كه يك چشمش را از دست داده و چشم ديگرش دارد از سو مي‌رود و به من مي‌گويد به بچه‌ام خيلي نگاه مي‌كنم تا دو سه ماه ديگر كه نمي‌بينمش خاطره‌اش را از ياد نبرم و به خاطر ارزي كه نداريم نمي‌شود براي معالجه برود ولي آن محتكر گردن كلفت از پول نفت همين رزمنده و جانباز كاخ سبز مي‌سازد و هي به خارج مي‌رود من نمي توانم سكوت كنم. نمي خواهم بگويم پولداري در هر حدي اش و در هر شرايطي بد است، اما اينكه اين پول را چه مي كني تكليف ترا مشخص مي كند. من، حتي به خيلي از روشنفكران و مدعياني كه دستشان هنوز به پول نرسيده و خيلي شعارها مي‌دهند مشكوكم. در دل خيلي از آنها يك تيمچه پنهان است. و الا ما در اسلام خديجه زن پيامبر را هم داريم كه ثروتمندترين زن قريش است و وقتي زن پيامبر (ص) مي‌شود همه ثروتش را در راه خدا مي‌دهد و هنگام مرگ كفن شخصي‌اش را هم ندارد.

مخملباف6

مخملباف در بخش ديگري از اين مصاحبه گفته است: من فرصت را از دست نمي‌دهم و يك عالمه سينما را در خدمت اين گرفتم كه از شهادت به غيب بروم و بگويم دنيا هر چه هست، هست. اما مرگ حق است و حساب و كتاب سرجايش.

كارگردان فيلم "دو چشم بي سو " در پاسخ به اين سوال كه چرا با بازيگران حرفه اي كار نمي كنيد؟ گفته است:

لري‌اش اين ست كه من با طاغوتي‌ها كار نمي‌كنم. كسانيكه ديدنشان بيشتر مارا ياد ابتذال مي‌اندازد تا تعالي انسان.

مخملباف همچنين درباره ماهيت سياسي خود اين گونه توضيح مي‌دهد:اگر دين از سياست جدا نيست ـ كه نيست ـ هنرمند مسلمان غيرسياسي هم نداريم. تازه من از سياست به هنر آمده‌ام. منتهي تا وقتي چپ و نفاق را مي‌كوبيدم، سياست در هنر عيب نداشت حالا كه مي‌گويم عدل خدا نمي‌پذيرد شكم گرسنه كنار شكم بر آمده باشد، اشكال پيدا مي‌كنم. مگر امام علي عثمان بن حنيف، استاندارش كه مهماني پولدارها رفته بود توبيخ نكرد؟ خب من هم همين‌ها را هنري مطرح مي‌كنم. منتهي بازاري‌ها اعلام مي‌كنند كه ما فقط آن مخملبافي را كه توبه نصوح مي سازد و دعاي كميل در فيلمش مي خواند، دوست داريم. اگر منظورتان از سياسي بودن اين است كه من به موقع در هنرم جلوي چپ و راست مي ايستم، بله سياسي هستم. اما اگر منظورتان اين است كه من وارد كار اجرايي سياسي مي شوم، خير من هميشه يك طلبه هنر اسلامي مي مانم.

وي در ادامه تاكيد مي‌كند:من كه خودم به مثلث اسلام، هنر، مردم در توليد هنري معتقدم، مي‌پسندم كه لايه‌اي از فيلم سياسي باشد و در عين حال اين سياست منبعث از يك ايدئولوژي باشد كه براي من اسلام است.

سازنده فيلم عروسي خوبان عوامل تداوم سينماي سياسي پس از انقلاب را اين گونه تبيين مي‌كند:

من فكر مي‌كنم سينماي سياسي پس از انقلاب مي‌تواند ادامه حيات پيدا كند كه از ارزش‌هاي انقلاب دفاع كند و به ضد ارزش‌ها بتازد تا باعث استمرار انقلاب شود. بعضي‌ها خيلي تصور ايستايي از انقلاب اسلامي دارند.

مثل تصور كودكان دبستاني در انشاهاي معروفشان كه مثلا انقلاب اسلامي حادثه‌اي بود در سال ۵۷ و حالا تنها وظيفه ما اين است كه اثرات همان حادثه روز ۲۲ بهمن ۵۷ را حفظ كنيم. اگر جنگ ما ادامه همان انقلاب است اگر تسخير لانه جاسوسي ادامه آن انقلاب بود، تسخير لانه‌هاي فساد اخلاقي و فرهنگي و اقتصادي نيز در ادامه اين انقلاب خواهد آمد. اينطور نباشد كه همه فيلم‌ها را پس از اين حوادث بسازيم. سينماي سياسي بايستي با حفظ ارزش‌ها و ايده آل قرار دادن آنها زمينه برچيدن ضد ارزش‌هاي اسلامي را از پيش فراهم كند؛ نه از پس.

مخملباف4

در پايان اين مصاحبه طولاني مصاحبه كننده به مخملباف مي‌گويد: چپي‌هايي كه تو مي‌كوبيدي پايگاه اجتماعي نداشتند و براي همين از بين رفتند اما مخالفان جديد تو (راست ها) پايگاه اجتماعي دارند و تو را به دردسر خواهند انداخت.

و محسن مخملباف اينگونه پاسخ مي دهد:

ما هنرمندان مسلمان شاگرد بهشتي و مطهري و شريعتي و رجايي هستيم و عاقبت همان‌ها را داريم. ما عاشق شهادتيم و من اگر شهيد نروم خسران عمر كرد‌ه‌ام و چه فرقي مي‌كند كه به تفنگ چپي‌ها و منافقين ترور شوم يا به خمپاره بعث يا به تيغ و تهمت زراندوزان. گيريم دشمن جديد بي‌انصاف باشد و تو را زنديق بنمايد. به قول شهيد رجايي آن سوخته عشق در اين صورت ما براي اسلام آبرو ميدهيم. اين كمترين بهاي بهشت است.

از برادر مخملباف تا مسیو مخملباف !

امیرحسین فردی نویسنده و از آشنایان قدیم مخملباف درباره شخصیت وی می نویسد : گفتم كه همكارانم عكس پاپيون دارت را نشانم دادند تا من عصباني بشوم، امانه تنها عصباني نشدم، بلكه خنده ام هم گرفت. مي داني چرا؟ براي اين كه هيچ وقت نتوانستم تو را جدي بگيرم، چه آن زمان كه جماعتي پشت سرت راه مي افتادند و هي برادر مخملباف، برادر مخملباف بهت مي گفتند، و نه حالا كه شده اي موسيو مخملباف. تو هيچ كدام از اين ها نيستي، تو فقط محسني، محسن مخملباف. با تمام جيغ و دادهايت، اين در و آن در زدن هايت، آوارگي هايت، در به دري هايت، تو همان يهودي سرگرداني هستي كه ناگزير بايد به ارض موعودت بروي و كنار دست قصابان اسرائيلي پادويي كني و برايشان حرف هاي بامزه بزني و يا به تعبير ضد انقلابيون سلف، محمل ببافي، چيزي بالاتر اين نيستي. من نمي دانم تو اين همه كينه را از كجا آوردي، نه كه حالا اين طور باشي، اوائل دهه ۶۰ هم، همين بودي.

فردی دربیان مصادیق تندروی های مخملباف در دهه ۶۰می نویسد :

يادت هست آن خانواده باغبان را كه گوشه حياط حوزه هنري زندگي مي كردند، چه طور از آنجا بيرون ريختي و هيچ از خودت نپرسيدي كه آنها چه وضعي خواهند داشت، چه بر سرشان مي آيد؟ جرمشان چه بود؟ كجا رفتند، چه شدند؟ و يا با موتور تو خيابان هاي تهران راه مي افتادي تا عناصر فراري سازمان مجاهدين خلق را شناسايي و معرفي كني، مي گفتي من تو زندان با اين ها بودم و مي شناسمشان. شده بودي شكارچي گراز. دنبال مسعود رجوي مي گشتي، حالا خوب تو فرانسه به هم رسيديد! بازي روزگار را مي بيني؟ تو و مسعود رجوي، به هم پيوند خورديد! آن هم احتمالاً تو پاريس! فكرش را مي كردي؟ كارت به اينجاها بكشد؟ 

مخملباف3

خود بزرگ بینی کاذب

فرج الله سلحشور كارگردان سريال حضرت يوسف(ع) و از همكاران محسن مخملباف در سالهاي نخستين انقلاب نیز می گوید : «فقط ترديدهاي مخملباف نبود كه او را به اين سو كشاند. آقاي مخملباف يك سري غرورهايي داشت كه كسي را غير از خودش قبول نداشت. يعني به او مي گفتيم كه ما از استاد محمد تقي جعفري وقت گرفتيم كه برويم سخنراني اش را گوش كنيم. خيال مي كنيد چه مي گفت؟ مي گفت استاد جعفري براي من چه دارد! يعني اصلاً استاد جعفري را قابل استفاده نمي دانست. هر كسي كه مي گفت محسن تو حرف نداري، با او خيلي خوب بود. هر كسي كه به او كوچك ترين ايرادي مي گرفت، محسن با او نمي توانست كار كند. اين يكي از دردهاي مخملباف بود.

دومين مشكل فساد سينما بود. يعني اين رفت در سينمايي كه در آن شهرت طلبي بود. كبر و غرور بود. زن بود. شهوت بود. جايزه بردن بود و... اينها در آن بود و ناخالصي هاي آقاي مخملباف بيرون ريخت. از قبل هم آقاي مخملباف شاگرد مكتب اسلام نبود، آقاي مخملباف قبلش يك ماركسيست بود در زندان چند وقتي تغيير مي كند، مكتب را مي پذيرد از شاگردان آقاي بهزاد نبوي بوده. بعد انقلاب شد و شور انقلابي بود و چند وقتي اين هم سعي كرد فعاليت هايي بكند ولي آن ناخالصي هاي گذشته بالاخره خودش را نشان داد.» 

«مخملباف» يكي از فيلمسازان ايراني كه در حوادث بعد از انتخابات سخنگوي جنبش سبز در خارج از کشور را بر عهده گرفت ؛ درسال ۱۳۸۴ و پس از پيروزي دكتر محمود احمدي نژاد از كشور خارج شد و پس از تغيير تابعيت ايراني خود و خانواده اش با تابعيت فرانسوي، اكنون در پاريس زندگي مي كند.

وی درباره چرایی خروج خود از ایران می گوید : «کسانی مثل آقای پناهی از اول اصلا مخالف بودند که باید کشور را ترک کرد . او همواره انتقاد می کرد و با صدای بلند می گفت که چرا من ایران را ترک کردم و چرا بعدها بهمن قبادی از ایران رفت؟ما به او می گفتیم که هیچ چیزی را نباید مطلق کرد . بالاخره یک هنرمند با هنرش زنده است ، اگر من نتوانم تا وقتی زنده ام ، به عنوان یک هنرمند کار هنری ام را ادامه بدهم ، آن زندگی معمول به مفهومی که از هنرم تهی است – برای هر کسی هنرش می تواند یک چیزی باشد – دیگر معنایی ندارد .» 

مخملباف يك فيلمساز ايدئولوژيك و انقلابي بود كه ناگهان به شكل افراطي تغيير عقيده داد و به مخالف نظام تبديل شد. همين امر غربي ها و از جمله صهيونيست ها را متوجه او ساخت.

انقلابي ديروز، وطن فروش امروز

محسن مخملباف چندي پيش از آمريكا خواسته بود عليه دولت ايران اقدامات شديدتري به عمل آورد.

مجله تايم مي نويسد پس از گذشت چند ماه از انتخابات رياست جمهوري، اكنون «جنبش موسوم به سبز» خواستار كمك از سوي دولت آمريكا شده است.

«روبين رايت» درمقاله اي كه درمجله «تايم» به چاپ رسيد با بيان موضوع بالا نوشت: اپوزيسيون از آمريكا خواسته تا تحريمات شديدتر و سريعتر ي عليه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران و منافع آن اعمال كند.

برپايه اين مقاله، واشنگتن تلاش مي كند كه راهي براي همكاري با نظام ايران پيدا كند اما در همين حال اپوزيسيون را تضعيف ننمايد. امروز دولت آمريكا پاسخ به اين مسئله كه چگونه اين كار را بايد انجام داد را از اين گروه دريافت كرده است. صريح ترين و علني ترين سخنان مربوط به مخملباف بود زماني كه وي در واشنگتن اعلام كرد كه از طرف معترضين سخن مي گويد.

مخملباف همچنين چندي پيش درنامه اي به اوباما او را به راه ماندلا دعوت كرده بود.

وي كه به صورت خود خوانده سخنگوي ملت ايران شده است دراين نامه حاتم بخشي كرده و خطاب به دولت آمريكا مي گويد:« ما ايراني ها پس از تجربه اي دردناك و درعين حال آموزنده به آن جا رسيده ايم كه بتوانيم شما را ببخشيم.»

وي در همين حال بدليل تسخير لانه جاسوسي از آمريكا عذرخواسته و مي گويد:«از سويي درك مي كنيم كه حمله به سفارت آمريكا و گروگانگيري كارمندان آن از سوي جوانان انقلابي ما ملت شما را عميقا رنجانده است و فراموش كردن آن براي شما بسيار دشوار است، به سهم خود از شما عذر مي خواهيم و اميدواريم كه ما را ببخشيد.»

عذرخواهي مخملباف از دشمنان ديرين ملت ايران تا بدان حد باعث شرمندگي دوستان وي درجبهه اصلاحات شد كه محسن ميردامادي سخنگوي دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي طي نامه اي به اين اظهارات واكنش نشان داد.

مخملباف2

محسن ميردامادي سخنگوي دانشجويان درماجراي تسخير سفارت آمريكا در ۱۳ آبان ۵۸ با ارسال بيانيه اي از زندان اوين اعلام كرد از تسخير لانه جاسوسي پشيمان نيستيم.

ميردامادي در اين نامه اضافه مي كند:«تسخير سفارت آمريكا پاسخ به تهديدهاي خارجي نسبت به انقلاب بزرگ اسلامي و دستاوردهاي آن بود كه با توجه به تجربيات تاريخي به نگراني جدي آن روز بخش قابل توجهي از دانشجويان و مردم تبديل شده بود كه دفاع از انقلاب مردمي و نظام نوپاي حاصل از آن را مهمترين وظيفه خود مي دانستند. 

مخملباف علاوه بر عذرخواهي از دولت آمريكا به خاطر تسخير لانه جاسوسي خواهان ايجاد رابطه جديد ميان دو كشور شده وحتي روزي را به عنوان روز ايران و آمريكا اعلام مي كند و مي نويسد:«ما پيشنهاد مي كنيم ايراني ها و آمريكايي ها به جاي تصحيح گذشته، روابط امروزمان را به خاطره آينده صحيح كنيم. ما به شما پيشنهاد مي كنيم روز ۱۳ آبان را به عنوان روز دوستي ملت هاي ايران و آمريكا اعلام كنيم. چرا كه اكنون دست هاي مردم ايران و آمريكا براي فشردن همديگر بيش از هر زمان به سوي يكديگر دراز شده اند و براي خلع سلاح جهان از خطر بمب اتمي و مبارزه با تروريزم و استبداد بيش از هر زمان به ياري يكديگر نيازمندند.» 

دراين ميان روزنامه لس آنجلس تايمز نيز طي مقاله اي نوشت:«طرفداران اپوزيسيون كه در غرب اقامت دارند مراتب انزجار خود را از تلاش ايران براي ساخت سلاح هسته اي ابراز كرده اند و محسن مخملباف دريك تظاهرات اپوزيسيون در نيويورك بيانيه اي را قرائت كرد كه درآن نوشته شده بود جنبش سبز بمب اتم نمي خواهد.» 

مخملباف به اين سؤال پاسخي نمي دهد كه كدام رژيم ها داراي بمب هاي اتمي بوده و بايستي از اين سلاح هاي كشتار جمعي خلع سلاح شود و يا كدام نظام است كه با حمايت از حكومت هاي مطلقه استبدادي در منطقه زمينه ديكتاتوري هاي خونين در منطقه را فراهم كرده است.

مخملباف1

در حالي كه زرادخانه هاي اتمي دشمنان ملت ايران مملو از سلاح هاي كشتارجمعي است مخملباف با سخيف ترين شكل ممكن به ملت خويش پشت كرده و از آمريكا و رژيم اسرائيل مي خواهد تا در تحريم بيشتر ايران بكوشند چرا كه نظام ايران به دنبال ساخت بمب اتمي است.

وي با استقبال از تحريم بيشتر ايران، به دولت هاي غربي و رژيم صهيونيستي پيشنهاد مي كند اگر شما به مردم ايران توضيح دهيد كه اقدامات و حملات شما باعث تحريم دشمنان آنها مي شود، مردم ايران از شما حمايت خواهند كرد چرا كه دولت ايران مصمم به ساخت بمب اتمي است.

اين تبعه فرانسه كه مدعي است سخنگوي ملت ايران است با وجودي كه در اين اظهارات و موضع گيري هاي قديم و جديد خود به صورتي عريان به كشورش خيانت كرده است در ادعاي مضحك ديگري مي گويد، اظهاراتش مورد حمايت ۷۰درصدي مردم ايران بوده و فقط ۱۰ درصد مردم ايران او و جنبشي را كه وي نقش سخنگوييش را برعهده دارد همراهي نمي كنند!

مخملباف با اعتراف به اين نكته كه محافل غربي با اعطاي مبالغي به وي در قالب جوايز هزينه اقداماتش عليه جمهوري اسلامي ايران را فراهم مي كنند مي گويد: هر جايزه اي كه به من تعلق مي گيرد فرصتي فراهم مي كند تا صداي مردم را به گوش جهانيان برسانم و خواستار دموكراسي در ايران شوم.

جایزه از دست اجانب 

سال گذشته محسن مخملباف سخنگوي موسوي در خارج از كشور با حضور در شهر لندن مبلغ پنجاه هزار پوند از مقامات انگليسي دست اندركار جايزه آزادي آفرينش دريافت كرد.

وي پس از دريافت اين مبلغ درلندن گفت: بخشي از آنچه كه دريافت كرده ام را به دليل عذرخواهي آیت الله حسينعلي منتظري از ايالات متحده آمريكا به دليل تسخير سفارت اين كشور در سال ۱۳۵۸ به او اهدا مي كنم.

دفتر آیت الله منتظري نيز در بيانيه اي از مخملباف تشكركرده و از وي به عنوان هنرمند متعهد! يادكرد. 

مخملباف در مراسم دریافت جایزه همچنین گفت : « هر جايزه اي دريافت مي كنم، برايم فرصتي فراهم مي كند تا طنين صداي آنها - فتنه گران سبزپوش- را به گوش جهانيان برسانم؛ صدائي كه دموكراسي براي ايران و صلح براي دنيا را طلب مي كند.»

مخملباف همچنین مهرماه سال ۱۳۸۸ جايزه خود از يك جشنواره را به مهدي كروبي تقديم كرد!

وی در حالي در جشنواره فيلم حقوق بشر نورنبرگ در آلمان، به خاطر آنچه فعاليت هاي حقوق بشري ناميده مي شود جايزه گرفته است كه در ماه هاي بعد از انتخابات شکوهمند۸۸ تلاش هاي بسياري را براي كودتا عليه راي ملت انجام داده است.

مخملباف پس از دريافت اين جايزه از جشنواره نورنبرگ از مهدي كروبي و اقداماتش در جهت تخريب آبروي كشورمان تقدير كرد و جايزه اش را به وي تقديم نمود. او همچنين كروبي را شايسته دريافت جايزه صلح نوبل دانست! 

آذرماه امسال و چند روز پس از آن كه محسن مخملباف جايزه دريافتي در آلمان را تقديم زهرا رهنورد همسر موسوي كرد، رهنورد نيز متقابلا به ستايش از مخملباف و خانواده وي پرداخت.

خانواده مخملباف اخیرا  جايزه جشنواره زنان آلمان را دريافت كرده بودند. محسن مخملباف در حين دريافت جايزه گفته بود اين جايزه را به زني هنرمند و آگاه و شجاع كه سري سبز دارد و زباني سرخ و صليب سرنوشت ما و خودش را بر دوش مي كشد، به زهرا رهنورد تقديم مي كنم. رهنورد هم متقابلا نامه غلو آميز مشابهي به مخملباف و دختران وي نوشت و از آنها به عنوان هنرمندان متعهد، دردمند، الهام بخش و... ياد كرد. 

خانواده اي در خانه صهيونيست ها

فيلم «روزهاي سبز» به كارگرداني حنا مخملباف پس از جشنواره ونيز در جشنواره صهيونيستي تورنتو نيز به نمايش درخواهد آمد.

جشنواره تورنتو در سال ۸۸ بخش ويژه اي را به فيلم هايي با موضوع تل آويو از نگاه ده فيلمساز صهيونيستي راه اندازي كرده است. اين مسئله باعث شده كه ده ها هنرمند و روشنفكر در سطح جهان، نسبت به اين اقدام معترض شده و آن را تحريم كنند. به اعتقاد آن ها جشنواره تورنتو، بي توجه به كشتار مظلومانه مردم فلسطين توسط اشغالگران قدس، به تبليغ اسرائيل مي پردازد. جشنواره فيلم تورنتوو در راستاي همين اهداف سياسي خود، از فيلم مخملباف با موضوع وقايع قبل و پس از انتخابات دعوت كرده است؛ فيلمي فارغ از ارزش هاي هنري است كه تحريف كننده واقعيت و القاگر ديدگاه هاي دولت هاي جنگ طلب غربي درباره كشورمان است. 

ژنرال هاي ناتوي فرهنگي، ترويج برخي عناصر ضدانقلاب را به خاطر بازيگري و نقش آفريني آنها در پروژه اغتشاش و آشوب با جديت بيشتر در دستور كار قرار داده اند.

در اين زمينه حنا مخملباف به خاطر خوش خدمتي هاي اخير، برخي جوايز حاشيه اي جشنواره سينمايي ونيز را دريافت كردند. پيش از اين محسن مخملباف، نيز به خاطر هماهنگي با ناتوي فرهنگي غرب توانسته بود به جوايز مشابهي دست پيدا كند. در جشنواره ونيز حنا مخملباف به خاطر فيلم روزهاي سبز، تنديس شجاعت دريافت كرد.

حنا مخملباف طي مصاحبه اي به بهانه دريافت جايزه ادعا كرده «۷۰ ميليون ايراني به زور تفنگ متوقف شده اند.» اين گزافه گويي در حالي است كه ۴۰ ميليون ايراني رشيد با اعتماد به نظام خود، پاي صندوق هاي راي حاضر شده و ۴۰ ميليون راي را در صندوق اعتبار جمهوري اسلامي ريختند.

گفتني است، در حالي كه اكثر روشنفكران و هنرمندان مستقل و مترقي غربي معترض جنايات رژيم صهيونيستي هستند بسياري از جشنواره هاي سينمايي غربي مدتي است كه تبديل به محافلي تبليغاتي براي اسرائيل شده اند. جشنواره هاي ونيز و تورنتو، موارد اخير هستند كه علاوه بر رژيم صهيونيستي، از فيلم هاي ضدايراني و مخالف جمهوري اسلامي همچون «روزهاي سبز» حنا مخملباف كه خود را وابسته به موج سبز معترض به انتخابات ۲۲ خرداد مي داند نيز حمايت مي كنند. 

در پي اختصاص جايزه اي به دختر محسن مخملباف از سوي فستيوال «زنان جهان» در آلمان، دختر مخملباف مدعي شد اين جايزه را به پاس مبارزات عباس امير انتظام براي آزادي، تقديم وي مي كند. امير انتظام در واكنش به اين اقدام كه ظاهراً از پيش هماهنگ شده بود، مدعي شد: به دليل خدمتگزاري و تهيه طرح انحلال مجلس خبرگان كه دولت موقت آن را تصويب كرد اما آقاي خميني مانع انجام آن شد، به زندان افتادم. هدف من اين بود كه حكومت ديني بر سر كار نيايد. وقتي زعماي حكومت فهميدند تهيه كننده طرح من هستم، مرا متهم به جاسوسي براي آمريكا كردند.

اگرچه اذعان به طراحي براي انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي، از عمق خيانت هاي اين عضو گروهك نهضت آزادي حكايت مي كند اما واقعيت اين است كه نامبرده به خاطر انتشار اسناد متعدد لانه جاسوسي و محرز شدن جاسوسي ديرينه براي دولت جنايتكار آمريكا، محاكمه و محكوم به حبس ابد شد و اكنون هم چند سالي است كه خارج از زندان به سر مي برد. 

جنبش سبز سخنگوياني دارد كه هيچ ابايي از وطن فروشي ندارند.

آنان حاضرند براي رسيدن به مطامع خاص سياست ملت خود را در مقابل بيگانگان سر ببرند و اينگونه است كه براي خيانت هاي متعدد خود جايزه ها مي گيرند.

در اين ميان سران فتنه بايد به اين سؤال پاسخ دهند كه چرا سرنوشت ملت ايران را به كساني گره زده اند هيچ ابايي از فروش وطن خود به ثمني بخس ندارند.

هرچند فراموش نكرده ايم كه سران فتنه گفته بودند ما دست كساني كه از ما حمايت كنند را مي فشاريم اما اينان بايد بدانند كه ملت مستضعف ايران دندان چركين خيانت را هرچند با هزينه اي بالا كنده و به دور انداخته است.

و یک خبر دیگر ...!

محسن مخملباف که با فیلم جدیدش با نام «باغبان» در جشنواره اسرائیلی اورشلیم حاضر شده است، گفت: من پیروان بهائیت را در فیلم خود انتخاب کرده‌ام زیرا آنان رویکردی دارند که می‌تواند برای پیروان دیگر ادیان نمونه باشد.

الجزیره در این زمینه گزارش داد مخملباف که با فیلم جدیدش با نام «باغبان» در جشنواره اسرائیلی اورشلیم حاضر شده است، روز گذشته در نشستی در حاشیه این جشنواره فیلم خواستار گفت‌وگوی فرهنگی بین ایران و رژیم صهیونیستی شد!

وی که در فیلم جدیدش به بهانه صلح و دوستی به مدح مذهب ضاله بهاییت پرداخته است، خطاب به ساکنان اشغالگر رژیم صهیونیستی گفت: شما را دوست دارم اما خواهش می‌کنم به ایران حمله نکنید چراکه حمله راه حل نیست بلکه وضع را بدتر می‌کند.

مخملباف در این جشنواره با بیان اینکه سخنان مقامات صهیونیست برای حمله به مراکز اتمی ایران فایده‌ای ندارد، خواستار حمایت اسرائیل و غرب از کسانی شد که به گفته او «نیروهای دمکرات» هستند و افزود: آمریکا و اروپا نمی‌خواهد ایران دمکراتیک باشد بلکه تمام تلاش آنها مراقبت مسئله اتمی است.

وی با بیان اینکه ممکن است در آینده چنین فیلمی را درباره زرتشتیان یا ادیان هندی بسازد، گفت: من متدین نیستم اما نمی‌توان امور دینی و قدرت آن در امور را رد کرد؛ من پیروان بهائیت را در این فیلم انتخاب کرده‌ام زیرا آنان رویکردی دارند که می‌تواند برای پیروان دیگر ادیان نمونه باشد.

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۰۴ تير ۱۳۹۳
0
وطن فروش بی هویت