چرا سید احمد خمینی منتقد اصلی دولت سازندگی شد؟
مهمترین انتقادهای احمدآقا به ماجرای افزایش یکباره قیمت دلار در آن زمان بازمی گردد که گفته بود: «بی سر و صدا 150 تومان به قیمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهمید.»
به گزارش شیرازه، امروز 25 اسفند ماه سالگرد درگذشت مرحوم سید احمد خمینی است. به همین مناسبت برگ هایی از زندگی یادگار امام راحل را ورق می زنیم. این تورق تاریخ، ناظر به سال های حیات با برکت ایشان پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی است که دلسوزانه سوء مدیریت های مقامات و مدیران وقت را با صراحت گوشزد می کردند؛ اما در سال های پایانی با انقطاع از امور دنیایی و سیاست، در گوشه ای دورافتاده از مرکز تحولات مملکت، مراتب عرفان و جهاد اکبر را گذراندند.
حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی آخرین فرزند امام خمینی بود که پس از فوت سیدمصطفی در سال 56 به یاور و مشاور نزدیک امام بدل شد و رابط بسیاری از علما و مقامات با حضرت امام بود. مقام معظم رهبری در نمازجمعهای در سال 79 میفرمایند: درباره محبوبیت حاجاحمدآقا نزد امام میفرمایند: «(احمدآقا) این مرد صبور و پُرکار و بسیار جدّی، به معنای حقیقی کلمه، بیشتر عمر مفید خود را در خدمت امام و برای امام و هدفهای امام گذرانید. امام هم قدر این فرزند باکفایت خود را میدانستند. حداقل دو مرتبه بنده خودم از امام شنیدم که فرمودند: احمد عزیزترین افراد برای من است. امام از آن آدمهایی نبودند که به عنوان یک کار احساساتی و شخصی، بخواهند به نزدیکان خود اظهار علاقه کنند؛ آن جمله را فرمودند که ما هم بگوییم؛ نفرمودند که فقط خود ما بدانیم. در موارد متعددی امام نسبت به حاج احمد آقا اظهار اعتماد کردند. من فراموش نمیکنم جلسهی بسیار پُرهیجانی را که امام رضواناللَّهعلیه بهطور صریح جلوی من و چند نفر دیگر اظهار کردند که به حاج احمد آقا اعتماد کامل دارند.[1]
ایمان و اعتقاد حاج احمد آقا به ولایت فقیه، شاخص و جالب توجه بود. در زمان حیات امام خمینی رحمه الله، او خود را در برابر ایشان، خدمت گذاری کوچک می دانست و با عشق و ارادت، انجام وظیفه می کرد. پس از رحلت امام خمینی رحمه الله نیز تمام همت خود را صرف کرد و در کنار رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای و همگام با مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی، در پیشبرد اهداف انقلاب و پاسداری از دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی کوشید. در ادامه این یادداشت به مقاطع مهمی از زندگی سیداحمد خمینی پس از رحلت امام اشاره خواهیم کرد.
حمایت از رهبری آیت الله خامنهای
سید احمد خمینی در اظهارنظرهایی در سال 1369 با نام بردن از معظم له بهعنوان شاگرد امام خمینی و بیان اینکه هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد، حرمت رهبری نظام اسلامی را از اصول خدشهناپذیر انقلاب اسلامیدانست و از همه خواست تا به دستورات رهبری عمل کنند. وی در بخشی از این اظهار نظرها میگوید: ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیتالله خامنهای حرکت کنیم. هرچه ایشان گفت، گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست... اطاعت از خامنهای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کس بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیتالله خامنهای است، در خط آمریکاست. من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کردهام که کوچکترین قدمی را علیه رهبری و برخلاف رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم.[2]
متن زیر بازخوانی خاطرهای از آیتالله خزعلی درباره پایبندی حاج احمد آقا خمینی به اصل ولایت فقیه و مقام معظم رهبری است: در سال 69 بنده به حاج احمدآقا خمینی گفتم که شما طی یک سخنرانی اعلام کردید که "هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و امام راحل(ره) تفاوت قائل باشد، در خط آمریکاست " که ایشان با تأیید دوباره این سخن گفتند، بنده از روی اعتقاد این حرف را زدهام. بعد ایشان فرمودند: برخی از این افراد دور من را گرفتهاند که بنده را در مقابل حضرت آیتالله خامنهای قرار دهند که من متوجه شدم و توی دهنشان زدم.
حاج احمدآقا در ادامه فرمود: «باید به این احمقهایی که میگویند آقای خامنهای نباید رهبر شود، گفت "پس چه کسی؟ " اگر نظر آنها بر روی فلانی است، او که حتی توانایی اداره خانواده خود را ندارد چه برسد به یک مملکت.[3]
چرا احمدآقا امیرالحاج نشد؟
با ارتحال امام امت، اوضاع کمی متفاوت تر از گذشته شد و وی با رهبری جدید نظام حضرت آیتالله خامنهای ارتباط خود را حفظ کرد و از سوی ایشان به عضویت شورای عالی امنیت ملی و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمد. علاوه بر این، وی ملاقاتهای خود را با مسئولان درجه یک کشور همواره داشت تا در همیاری به نظام کم نگذاشته باشد.
در فروردین ماه 1370 دو سال پس از رحلت امام اتفاقی افتاد که نکته اخلاقی و رفتاری جالبی را در سلوک شخصیتی یادگار امام به نمایش گذاشت. 17 فروردین 1370 حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب طی حکمی حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به سمت نمایندهشان در امور حج و سرپرست حجاج ایرانی منصوب کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این حکم که در قیاس با سایر احکام مسئولین متنی طولانی نیز داشت پس از اشاراتی به اهمیت مراسم حج و اهمیت آن از نگاه حضرت امام نوشت: «اینجانب با تأسی به آن بزرگوار که جنابعالی را با اعتقادی کمنظیر از همگان ممتاز ساخته بود، با اطمینان و اعتماد کامل به دانش و بصیرت و هوشمندی همراه با امانت و صداقت و کارآیی که از آن برخوردار میباشید، شما را به سمت نماینده خویش و سرپرست حجاج محترم ایران منصوب میکنم.
همه چیز طبق روال عادی پیش می رفت؛ اما ناگهان اتفاقی افتاد؛ ظاهرا پس از آنکه مقام معظم رهبری، سید احمد خمینی را به عنوان رئیس حجاج ایرانی منصوب کرد، این امر با مخالفت همسر امام -حاجیه خانم خدیجه ثقفی- رو به رو میشود و لذا حاج احمد آقا 23 فروردین ماه مجبور میشود طی نامهای به رهبری، به دلیل درخواست مادر بیمار خویش، از مسئولیت محوله استعفا دهد. ایشان در نامه استعفا حضور رهبر بزرگوار انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای ـ دامت برکاته می نویسد:« با عرض سلام و تحیت، خدای را شکر میکنم که مورد لطف و محبت آن عزیز قرار گرفتم و من را به نمایندگی خود و خدمتگزاران حجاج بیتالله الحرام منصوب فرمودید. پس از صدور حکم با کمال شوق کار را دنبال نمودم و پیشرفتهایی هم در بعضی زمینهها حاصل شد. ولی امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسئلهای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چرا که جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام ـ قدس سره ـ محبت داشتهاید.
والده مریضم به جدّ دستور فرمودند تا از این سفر منصرف شده و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست مینمایم در صورتی که اجازه فرمایید خواست والده مکرمه را برمسئولیت جدید مقدم دارم و از این سفر روحانی و خدمت مورد علاقهام به خاطر مادر رنجدیده چشم بپوشم. البته خود را موظف میدانم که تا همیشه در خدمت انقلاب و اسلام و رهبری معظم باشم. خداوند به جنابعالی طول عمر با برکت مرحمت فرماید.»
مرحومه خانم ثقفی همسر امام یکبار در مصاحبه ای، موضوع را چنین بیان کردند: «یکروز [احمد] آمد اینجا... نشست بعد از احوالپرسی ها گفت، خانم من امیرالحاج شده ام. گفتم، چرا؟ قضایا را تعریف کرد که آقای خامنهای به من گفته اند که این مسئولیت را قبول کن. من به او گفتم، احمدجان تو حتماً بهتر از من می دانی که ملک فهد تابع دستورهای امریکا است. اگر شما به آنجا بروی و مصلحت امریکا چنین قرار بگیرد که شما را بگیرند و به فهد دستور دهد، فهد اطاعت می کند و این چیزی است که هم برای تو و هم برای ایران مناسب نیست. ایشان رفتند و اطلاعیه ای در جواب نوشتند که خانم راضی نیستند.»
رهبری معظم انقلاب نیز 25 فروردین 1370 با این استعفا موافقت نموده و مینویسند: «از پیشامدی که منجر به بروز مشکل برای جنابعالی در تصدی مسئولیت حج گردید متأسف شدم، بالخصوص با توجه به اهمیت حج و ضیق وقت که مستلزم تلاش مضاعف و اعمال فوریت در ترتیب مقدمات این فریضه بزرگ الهی است؛ لیکن از آنجا که رعایت حال همسر مکرمه حضرت امام ـقدسالله نفسه الزکیه ـ را لازم و مشارٌالیها را دارای حق عظیمی نسبت به خود و همه مخلصان آن عزیز راحل میشمارم با استعفای جنابعالی موافقت مینمایم.»[4]
هاشمی و برنامهریزی برای ریاست سیداحمد بر مجلس
پس از رحلت امام خمینی (ره) احمدآقا ناراحتی بسیاری داشتند و هیچگونه سمتی را قبول نمیکردند. هاشمی در کتاب خاطرات سال 68 خود و در خاطرات مربوط به 4 تیرماه 1368 مینویسد: از احمدآقا خواستیم کاندیدای نمایندگی مجلس شود که پس از من ریاست مجلس را به عهده بگیرد. نمایندهها هم نامه نوشتهاند و همین را خواستهاند، ولی ایشان به خاطر کسالت و افسردگی، آمادگی کار ندارد و مصلحت نمیداند به این زودی سمتی بپذیرد. ترجیح میدهد چند ماه دیگر اقدام کند. (صفحه 200)
انتقادهای احمدآقا به دولت سازندگی
شاید یکی از حساسترین و بحث برانگیزترین سخنرانیهای حاج احمدخمینی پس از رحلت امام، سخنان او در جمع مدیران وزارت اطلاعات در مهرماه سال 73 باشد. وی در این سخنرانی ابتدا کارکنان وزارت اطلاعات را «سربازان گمنام امام زمان» می نامد و ادامه می دهد: باید با گروه های آشکار و پنهان که ثبات و امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را تهدید می کنند امام گونه برخورد کنیم و اجازه ندهیم تحت عناوین فریبنده متخصص ولو غیرمتعهد، سرمایه داران بزرگ که مسلماً در بین آنها جاسوس ها هم هستند، برای گردش چرخ های اقتصاد کشور در بدنه نظام نفوذ کنند. اینجانب چندسال قبل هشدار دادم که مذاکره با سرمایه داران بزرگ برای به گردش درآوردن چرخ اقتصاد کشور خطر بزرگی برای انقلاب است! امروز هم سرمنشأ گرانی و اخلال در امور را نفوذ سرمایه داران بزرگ در پیکره اقتصاد کشور می دانم. ما اگر بخواهیم با کسبه جزء و خرده فروشان برخورد کنیم به بیراهه خواهیم رفت. باید با تروریست های اقتصادی و سرمایه داران وابسته به خارج بشدت برخورد کنیم. آنها کسانی هستند که خود و ایادی متخصصشان در رشته های مختلف در ارگان های اقتصادی، فرهنگی و دانشگاهی نفوذ کرده اند و در مواردی با نفوذ در دستگاه های دولتی، عملکرد انقلابی نظام و فرزندان امام را زیر سؤال می برند. در کارخانه ها و ادارات همه تلاش خود را می کنند تا مردم را نسبت به نظام اسلامی و انقلاب بدبین کنند... از اول گفتیم که اینگونه سرمایه داران بغیر از منافع شخصی به چیزی معتقد نیستند. چون جو عمومی کشور مذهبی است، با یک ته ریش و تسبیح، خود را مسلمان دو آتشه جا می زنند و به کار خودشان مشغول می شوند. اینکه در ادارات فساد و رشوه خواری است به این علت است که ما از اول برخورد قاطعی با این گونه افراد نداشته ایم. وقتی می بینید عده ای بی ضابطه و از برخورد آرام نظام سوء استفاده کرده و وارد کشور می شوند، اموالشان را پس می گیرند و براحتی فعالیت های گذشته خود را ادامه می دهند و کم کم به صورت شبکههای حرفه ای وارد مراکز اقتصادی و تولیدی، ادارات و دانشگاه ها می شوند، باید انتظار داشت که جوانهای انقلابی که تا دیروز در برابر گلوله های دشمن می ایستادند امروز بی تفاوت شوند!»
خاطرات دکتر علی لاریجانی از آن روزها و بازتاب این انتقادها نیز خواندنی است: « دراخبار داخلی، موضعگیری و انتقاد شدیداللحن حجت الاسلام آقای حاج سیداحمد خمینی خبر مهمی بود. سخنان ایشان در رسانه های داخلی و خارجی انعکاس گسترده ای داشت. رسانه های خارجی این سخنان را مخالفت با سیاست های دولت آقای هاشمی تلقی کرده و روی آن داستان سرایی کرده اند. هرچند ظاهر این مطلب مخالفت با سیاست های دولت آقای هاشمی است، ولی نه آن طور که در رسانه های خارجی بزرگ شد!» (سه شنبه 5/7/1373)
ذکر این نکته ضروری است که ما هرگز این انتقادهای حاج احمدخمینی را از دولت، به منزله دشمنی و مخالفت او با آقای هاشمی تلقی نمی کنیم، اما به هر حال نباید فراموش کرد که حاج احمد از سیاست های فرهنگی و اقتصادی دولت و عدم توجیه کافی به آزادی بیان و رفع محرومیت ها گلایه داشت. البته خود آن مرحوم در سخنان دیگری به این شبهه مخالفت پاسخ می دهد: «بعضی ها ایجاد شبهه می کنند که من با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم، اما حقیقت مطلب این گونه نیست و ما در اصول کلی وحدت رویه داریم و اصلاً هیچ اختلافی در میان ما وجود ندارد.»[5]
روز ۲۱ اسفند چهار روز پیش از درگذشت سید احمد خمینی، سخنان انتقادی تندی از او درباره اوضاع کشور در دولت هاشمی رفسنجانی در هفتهنامه امید منتشر شد. در ادامه بخشی از این اظهارات یادگار امام خمینی(ره) آمده است.
«الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شده اند، مشکلات مدیریتی و مسایل خود را به گردن رژیم گذشته می اندازند و ندانم کاری های خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت می دانند! ایضاً بعضیها همه نقاط ضعف و بیکفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند. مشکلات و مسایل ما به کارشکنی آمریکا و ضدیت صهیونیستها برمیگردد شکی نیست، اما گسترش فساد اداری و رشوهخواری در ادارات و مؤسسات دولتی به خودمان برمیگردد. اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت توسط خودمان بوده است.»
«آیا آمریکا به ما گفت که دور دنیا راه بیفتیم و از هر کشور و دولتی که سر راهمان بود چند صد میلیون و چندین میلیارد دلار وام بگیریم و مملکت را زیر بار استقراض خارجی ببریم؟ ... یک مدت ایام ماه عسل بود، آقایان از دردسر جنگ فراغت یافته و پولهای موجود را هزینه میکردند. دوستان انقلاب و نظام مرتباً حرص میخوردند و مضرات دریافت وامهای سنگین خارجی را گوشزد میکردند، اما آقایان در مصاحبههای خود دریافت هرگونه وجهی را از کشورهای خارجی تکذیب کرده و با قاطعیت میگفتند: ما هیچگونه بدهی خارجی نداریم. اما حالا اعلام میشود که صحبت از 35 تا 40 میلیارد دلار بدهی است و هر چند هفته یکبار اخبار مربوط به نحوه پرداخت بدهیها به آلمان، فرانسه، انگلیس، هلند، کره، ژاپن و بعضی ممالک دور و نزدیک در جراید چاپ میشود و یک نفر هم نیست که این روزنامهها را بردارد ببرد بگذارد جلوی برادر دکتر عادلی رئیس کل سابق بانک مرکزی و دکتر نوربخش وزیر سابق دارایی و از آقایان بپرسد که مگر شما نمیگفتید ما صَنّار به ممالک خارجی بدهکار نیستیم؟»
اما مهمترین بخش از سخنان حاج احمد خمینی به ماجرای افزایش یکباره قیمت دلار در آن زمان بازمی گردد که گفته بود:«بی سر و صدا 150 تومان به قیمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهمید. مگر رئیس کل بانک مرکزی قول نداده بود که قیمت دلار را در حدود 100 تومان ثابت نگه می دارد، پس چه شد؟ چرا همه مشکلات و نارسائیها را به گردن آمریکا و دیگران می اندازیم. آیا اختلاس از بیت المال نیز به آمریکا مربوط می شود؟»[6]
انقطاع از دنیا و انزوای احمدآقا
بُعد دیگر شایسته توجه شخصیت سید احمد مرحله انقطاع او از دنیا و امور آن است گویا سید احمد در چند سال آخر عمر به «مقام انقطاع» رسیده بود و عمر خود را بیشتر در پرداختن به امور معنوی میگذراند و تمرین «عرفان عملی» میکرد. او در این دوره از زندگیاش محل دور افتادهای در نزدیکی قم را برای تمرین و ممارست عرفان عملی برگزید و این محل که کوشک نصرت نام داشت در آن برهه شاهد راز و نیازها و مناجاتهای شبانه سید احمد بود.
او در آن برهه از زندگیاش شاید خود را برای سفری جدی مهیا میکرد. او در کوشک نصرت «نماز میخواند، دعا میکرد، به تلاوت قرآن میپرداخت و گاهی هم با دوستان مباحثه میکرد. گاهی این مباحثهها چندین ساعت به درازا میکشید... او آن اوایل با نور فانوس آنجا زندگی میکرد...»
سیداحمد در آن دوران با اهالی روستاهای اطراف کوشک نصرت ارتباط عاطفی عمیقی برقرار کرده بود به گونهای که آنان پس از فوت سید احمد نام آن منطقه را از کوشک نصرت به «احمدآباد» تغییر دادند.[7]
سیدرحیم میریان، از محافظین و همراهان احمدآقا، در مصاحبهای درباره فوت ایشان میگوید: یک روز صبح حاج احمد آقا آیفون زد که «خودت را به من برسان.» یک ماه قبل از فوتش بود. من فورا رفتم و دیدم نشسته کنار دیوار و رنگش مثل گچ، سفید شده و سرش را با حالت عجیبی روی دیوار گذاشته. فورا زنگ زدم به دکترها. او را در همان خانه بستری کردند.تقریبا چهار پنج ساعتی زیر سرم بود تا به هوش آمد. بعد از آن هر جا مینشست، میگفت: «باید رفته باشم.این میریان نگذاشت.» من می گفتم: «آقا!به من چه؟ عمر دست خداست.» روزی که فوت کرد، شبش خانه برادر زنش بود. بعد آمده بود و قرصهایش را خورده و خوابیده بود. ظاهرا نزدیک اذان صبح سکته کرده و از تخت، پایین افتاده بود. من صبح زود آمدم و ماشین را برای انجام کاری برداشتم و بردم. آن موقع خبری نبود. ساعت هشت که بر گشتم، به من گفتند که حاج احمد آقا را برده اند بیمارستان. پرسیدم: چرا؟ گفتند: «حالش به هم خورده» من چون آن خاطره را داشتم، گفتم: «چیزی نیست. شاید مثل همان روز شده.» بعد که رفتم بیمارستان بالای سرش، دیدم این دفعه مثل آن بار نیست. زمین تا آسمان فرق کرده. شاید قسمت این بود.[8]
حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی آخرین فرزند امام خمینی بود که پس از فوت سیدمصطفی در سال 56 به یاور و مشاور نزدیک امام بدل شد و رابط بسیاری از علما و مقامات با حضرت امام بود. مقام معظم رهبری در نمازجمعهای در سال 79 میفرمایند: درباره محبوبیت حاجاحمدآقا نزد امام میفرمایند: «(احمدآقا) این مرد صبور و پُرکار و بسیار جدّی، به معنای حقیقی کلمه، بیشتر عمر مفید خود را در خدمت امام و برای امام و هدفهای امام گذرانید. امام هم قدر این فرزند باکفایت خود را میدانستند. حداقل دو مرتبه بنده خودم از امام شنیدم که فرمودند: احمد عزیزترین افراد برای من است. امام از آن آدمهایی نبودند که به عنوان یک کار احساساتی و شخصی، بخواهند به نزدیکان خود اظهار علاقه کنند؛ آن جمله را فرمودند که ما هم بگوییم؛ نفرمودند که فقط خود ما بدانیم. در موارد متعددی امام نسبت به حاج احمد آقا اظهار اعتماد کردند. من فراموش نمیکنم جلسهی بسیار پُرهیجانی را که امام رضواناللَّهعلیه بهطور صریح جلوی من و چند نفر دیگر اظهار کردند که به حاج احمد آقا اعتماد کامل دارند.[1]
ایمان و اعتقاد حاج احمد آقا به ولایت فقیه، شاخص و جالب توجه بود. در زمان حیات امام خمینی رحمه الله، او خود را در برابر ایشان، خدمت گذاری کوچک می دانست و با عشق و ارادت، انجام وظیفه می کرد. پس از رحلت امام خمینی رحمه الله نیز تمام همت خود را صرف کرد و در کنار رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای و همگام با مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی، در پیشبرد اهداف انقلاب و پاسداری از دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی کوشید. در ادامه این یادداشت به مقاطع مهمی از زندگی سیداحمد خمینی پس از رحلت امام اشاره خواهیم کرد.
سید احمد خمینی در اظهارنظرهایی در سال 1369 با نام بردن از معظم له بهعنوان شاگرد امام خمینی و بیان اینکه هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد، حرمت رهبری نظام اسلامی را از اصول خدشهناپذیر انقلاب اسلامیدانست و از همه خواست تا به دستورات رهبری عمل کنند. وی در بخشی از این اظهار نظرها میگوید: ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیتالله خامنهای حرکت کنیم. هرچه ایشان گفت، گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست... اطاعت از خامنهای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کس بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیتالله خامنهای است، در خط آمریکاست. من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کردهام که کوچکترین قدمی را علیه رهبری و برخلاف رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم.[2]
متن زیر بازخوانی خاطرهای از آیتالله خزعلی درباره پایبندی حاج احمد آقا خمینی به اصل ولایت فقیه و مقام معظم رهبری است: در سال 69 بنده به حاج احمدآقا خمینی گفتم که شما طی یک سخنرانی اعلام کردید که "هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و امام راحل(ره) تفاوت قائل باشد، در خط آمریکاست " که ایشان با تأیید دوباره این سخن گفتند، بنده از روی اعتقاد این حرف را زدهام. بعد ایشان فرمودند: برخی از این افراد دور من را گرفتهاند که بنده را در مقابل حضرت آیتالله خامنهای قرار دهند که من متوجه شدم و توی دهنشان زدم.
حاج احمدآقا در ادامه فرمود: «باید به این احمقهایی که میگویند آقای خامنهای نباید رهبر شود، گفت "پس چه کسی؟ " اگر نظر آنها بر روی فلانی است، او که حتی توانایی اداره خانواده خود را ندارد چه برسد به یک مملکت.[3]
چرا احمدآقا امیرالحاج نشد؟
با ارتحال امام امت، اوضاع کمی متفاوت تر از گذشته شد و وی با رهبری جدید نظام حضرت آیتالله خامنهای ارتباط خود را حفظ کرد و از سوی ایشان به عضویت شورای عالی امنیت ملی و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمد. علاوه بر این، وی ملاقاتهای خود را با مسئولان درجه یک کشور همواره داشت تا در همیاری به نظام کم نگذاشته باشد.
در فروردین ماه 1370 دو سال پس از رحلت امام اتفاقی افتاد که نکته اخلاقی و رفتاری جالبی را در سلوک شخصیتی یادگار امام به نمایش گذاشت. 17 فروردین 1370 حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب طی حکمی حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به سمت نمایندهشان در امور حج و سرپرست حجاج ایرانی منصوب کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این حکم که در قیاس با سایر احکام مسئولین متنی طولانی نیز داشت پس از اشاراتی به اهمیت مراسم حج و اهمیت آن از نگاه حضرت امام نوشت: «اینجانب با تأسی به آن بزرگوار که جنابعالی را با اعتقادی کمنظیر از همگان ممتاز ساخته بود، با اطمینان و اعتماد کامل به دانش و بصیرت و هوشمندی همراه با امانت و صداقت و کارآیی که از آن برخوردار میباشید، شما را به سمت نماینده خویش و سرپرست حجاج محترم ایران منصوب میکنم.
همه چیز طبق روال عادی پیش می رفت؛ اما ناگهان اتفاقی افتاد؛ ظاهرا پس از آنکه مقام معظم رهبری، سید احمد خمینی را به عنوان رئیس حجاج ایرانی منصوب کرد، این امر با مخالفت همسر امام -حاجیه خانم خدیجه ثقفی- رو به رو میشود و لذا حاج احمد آقا 23 فروردین ماه مجبور میشود طی نامهای به رهبری، به دلیل درخواست مادر بیمار خویش، از مسئولیت محوله استعفا دهد. ایشان در نامه استعفا حضور رهبر بزرگوار انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای ـ دامت برکاته می نویسد:« با عرض سلام و تحیت، خدای را شکر میکنم که مورد لطف و محبت آن عزیز قرار گرفتم و من را به نمایندگی خود و خدمتگزاران حجاج بیتالله الحرام منصوب فرمودید. پس از صدور حکم با کمال شوق کار را دنبال نمودم و پیشرفتهایی هم در بعضی زمینهها حاصل شد. ولی امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسئلهای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چرا که جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام ـ قدس سره ـ محبت داشتهاید.
والده مریضم به جدّ دستور فرمودند تا از این سفر منصرف شده و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست مینمایم در صورتی که اجازه فرمایید خواست والده مکرمه را برمسئولیت جدید مقدم دارم و از این سفر روحانی و خدمت مورد علاقهام به خاطر مادر رنجدیده چشم بپوشم. البته خود را موظف میدانم که تا همیشه در خدمت انقلاب و اسلام و رهبری معظم باشم. خداوند به جنابعالی طول عمر با برکت مرحمت فرماید.»
مرحومه خانم ثقفی همسر امام یکبار در مصاحبه ای، موضوع را چنین بیان کردند: «یکروز [احمد] آمد اینجا... نشست بعد از احوالپرسی ها گفت، خانم من امیرالحاج شده ام. گفتم، چرا؟ قضایا را تعریف کرد که آقای خامنهای به من گفته اند که این مسئولیت را قبول کن. من به او گفتم، احمدجان تو حتماً بهتر از من می دانی که ملک فهد تابع دستورهای امریکا است. اگر شما به آنجا بروی و مصلحت امریکا چنین قرار بگیرد که شما را بگیرند و به فهد دستور دهد، فهد اطاعت می کند و این چیزی است که هم برای تو و هم برای ایران مناسب نیست. ایشان رفتند و اطلاعیه ای در جواب نوشتند که خانم راضی نیستند.»
رهبری معظم انقلاب نیز 25 فروردین 1370 با این استعفا موافقت نموده و مینویسند: «از پیشامدی که منجر به بروز مشکل برای جنابعالی در تصدی مسئولیت حج گردید متأسف شدم، بالخصوص با توجه به اهمیت حج و ضیق وقت که مستلزم تلاش مضاعف و اعمال فوریت در ترتیب مقدمات این فریضه بزرگ الهی است؛ لیکن از آنجا که رعایت حال همسر مکرمه حضرت امام ـقدسالله نفسه الزکیه ـ را لازم و مشارٌالیها را دارای حق عظیمی نسبت به خود و همه مخلصان آن عزیز راحل میشمارم با استعفای جنابعالی موافقت مینمایم.»[4]
پس از رحلت امام خمینی (ره) احمدآقا ناراحتی بسیاری داشتند و هیچگونه سمتی را قبول نمیکردند. هاشمی در کتاب خاطرات سال 68 خود و در خاطرات مربوط به 4 تیرماه 1368 مینویسد: از احمدآقا خواستیم کاندیدای نمایندگی مجلس شود که پس از من ریاست مجلس را به عهده بگیرد. نمایندهها هم نامه نوشتهاند و همین را خواستهاند، ولی ایشان به خاطر کسالت و افسردگی، آمادگی کار ندارد و مصلحت نمیداند به این زودی سمتی بپذیرد. ترجیح میدهد چند ماه دیگر اقدام کند. (صفحه 200)
انتقادهای احمدآقا به دولت سازندگی
شاید یکی از حساسترین و بحث برانگیزترین سخنرانیهای حاج احمدخمینی پس از رحلت امام، سخنان او در جمع مدیران وزارت اطلاعات در مهرماه سال 73 باشد. وی در این سخنرانی ابتدا کارکنان وزارت اطلاعات را «سربازان گمنام امام زمان» می نامد و ادامه می دهد: باید با گروه های آشکار و پنهان که ثبات و امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را تهدید می کنند امام گونه برخورد کنیم و اجازه ندهیم تحت عناوین فریبنده متخصص ولو غیرمتعهد، سرمایه داران بزرگ که مسلماً در بین آنها جاسوس ها هم هستند، برای گردش چرخ های اقتصاد کشور در بدنه نظام نفوذ کنند. اینجانب چندسال قبل هشدار دادم که مذاکره با سرمایه داران بزرگ برای به گردش درآوردن چرخ اقتصاد کشور خطر بزرگی برای انقلاب است! امروز هم سرمنشأ گرانی و اخلال در امور را نفوذ سرمایه داران بزرگ در پیکره اقتصاد کشور می دانم. ما اگر بخواهیم با کسبه جزء و خرده فروشان برخورد کنیم به بیراهه خواهیم رفت. باید با تروریست های اقتصادی و سرمایه داران وابسته به خارج بشدت برخورد کنیم. آنها کسانی هستند که خود و ایادی متخصصشان در رشته های مختلف در ارگان های اقتصادی، فرهنگی و دانشگاهی نفوذ کرده اند و در مواردی با نفوذ در دستگاه های دولتی، عملکرد انقلابی نظام و فرزندان امام را زیر سؤال می برند. در کارخانه ها و ادارات همه تلاش خود را می کنند تا مردم را نسبت به نظام اسلامی و انقلاب بدبین کنند... از اول گفتیم که اینگونه سرمایه داران بغیر از منافع شخصی به چیزی معتقد نیستند. چون جو عمومی کشور مذهبی است، با یک ته ریش و تسبیح، خود را مسلمان دو آتشه جا می زنند و به کار خودشان مشغول می شوند. اینکه در ادارات فساد و رشوه خواری است به این علت است که ما از اول برخورد قاطعی با این گونه افراد نداشته ایم. وقتی می بینید عده ای بی ضابطه و از برخورد آرام نظام سوء استفاده کرده و وارد کشور می شوند، اموالشان را پس می گیرند و براحتی فعالیت های گذشته خود را ادامه می دهند و کم کم به صورت شبکههای حرفه ای وارد مراکز اقتصادی و تولیدی، ادارات و دانشگاه ها می شوند، باید انتظار داشت که جوانهای انقلابی که تا دیروز در برابر گلوله های دشمن می ایستادند امروز بی تفاوت شوند!»
ذکر این نکته ضروری است که ما هرگز این انتقادهای حاج احمدخمینی را از دولت، به منزله دشمنی و مخالفت او با آقای هاشمی تلقی نمی کنیم، اما به هر حال نباید فراموش کرد که حاج احمد از سیاست های فرهنگی و اقتصادی دولت و عدم توجیه کافی به آزادی بیان و رفع محرومیت ها گلایه داشت. البته خود آن مرحوم در سخنان دیگری به این شبهه مخالفت پاسخ می دهد: «بعضی ها ایجاد شبهه می کنند که من با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم، اما حقیقت مطلب این گونه نیست و ما در اصول کلی وحدت رویه داریم و اصلاً هیچ اختلافی در میان ما وجود ندارد.»[5]
روز ۲۱ اسفند چهار روز پیش از درگذشت سید احمد خمینی، سخنان انتقادی تندی از او درباره اوضاع کشور در دولت هاشمی رفسنجانی در هفتهنامه امید منتشر شد. در ادامه بخشی از این اظهارات یادگار امام خمینی(ره) آمده است.
«الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شده اند، مشکلات مدیریتی و مسایل خود را به گردن رژیم گذشته می اندازند و ندانم کاری های خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت می دانند! ایضاً بعضیها همه نقاط ضعف و بیکفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند. مشکلات و مسایل ما به کارشکنی آمریکا و ضدیت صهیونیستها برمیگردد شکی نیست، اما گسترش فساد اداری و رشوهخواری در ادارات و مؤسسات دولتی به خودمان برمیگردد. اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت توسط خودمان بوده است.»
«آیا آمریکا به ما گفت که دور دنیا راه بیفتیم و از هر کشور و دولتی که سر راهمان بود چند صد میلیون و چندین میلیارد دلار وام بگیریم و مملکت را زیر بار استقراض خارجی ببریم؟ ... یک مدت ایام ماه عسل بود، آقایان از دردسر جنگ فراغت یافته و پولهای موجود را هزینه میکردند. دوستان انقلاب و نظام مرتباً حرص میخوردند و مضرات دریافت وامهای سنگین خارجی را گوشزد میکردند، اما آقایان در مصاحبههای خود دریافت هرگونه وجهی را از کشورهای خارجی تکذیب کرده و با قاطعیت میگفتند: ما هیچگونه بدهی خارجی نداریم. اما حالا اعلام میشود که صحبت از 35 تا 40 میلیارد دلار بدهی است و هر چند هفته یکبار اخبار مربوط به نحوه پرداخت بدهیها به آلمان، فرانسه، انگلیس، هلند، کره، ژاپن و بعضی ممالک دور و نزدیک در جراید چاپ میشود و یک نفر هم نیست که این روزنامهها را بردارد ببرد بگذارد جلوی برادر دکتر عادلی رئیس کل سابق بانک مرکزی و دکتر نوربخش وزیر سابق دارایی و از آقایان بپرسد که مگر شما نمیگفتید ما صَنّار به ممالک خارجی بدهکار نیستیم؟»
اما مهمترین بخش از سخنان حاج احمد خمینی به ماجرای افزایش یکباره قیمت دلار در آن زمان بازمی گردد که گفته بود:«بی سر و صدا 150 تومان به قیمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهمید. مگر رئیس کل بانک مرکزی قول نداده بود که قیمت دلار را در حدود 100 تومان ثابت نگه می دارد، پس چه شد؟ چرا همه مشکلات و نارسائیها را به گردن آمریکا و دیگران می اندازیم. آیا اختلاس از بیت المال نیز به آمریکا مربوط می شود؟»[6]
انقطاع از دنیا و انزوای احمدآقا
بُعد دیگر شایسته توجه شخصیت سید احمد مرحله انقطاع او از دنیا و امور آن است گویا سید احمد در چند سال آخر عمر به «مقام انقطاع» رسیده بود و عمر خود را بیشتر در پرداختن به امور معنوی میگذراند و تمرین «عرفان عملی» میکرد. او در این دوره از زندگیاش محل دور افتادهای در نزدیکی قم را برای تمرین و ممارست عرفان عملی برگزید و این محل که کوشک نصرت نام داشت در آن برهه شاهد راز و نیازها و مناجاتهای شبانه سید احمد بود.
او در آن برهه از زندگیاش شاید خود را برای سفری جدی مهیا میکرد. او در کوشک نصرت «نماز میخواند، دعا میکرد، به تلاوت قرآن میپرداخت و گاهی هم با دوستان مباحثه میکرد. گاهی این مباحثهها چندین ساعت به درازا میکشید... او آن اوایل با نور فانوس آنجا زندگی میکرد...»
سیداحمد در آن دوران با اهالی روستاهای اطراف کوشک نصرت ارتباط عاطفی عمیقی برقرار کرده بود به گونهای که آنان پس از فوت سید احمد نام آن منطقه را از کوشک نصرت به «احمدآباد» تغییر دادند.[7]
احمدآقا چگونه فوت شد؟
سیدرحیم میریان، از محافظین و همراهان احمدآقا، در مصاحبهای درباره فوت ایشان میگوید: یک روز صبح حاج احمد آقا آیفون زد که «خودت را به من برسان.» یک ماه قبل از فوتش بود. من فورا رفتم و دیدم نشسته کنار دیوار و رنگش مثل گچ، سفید شده و سرش را با حالت عجیبی روی دیوار گذاشته. فورا زنگ زدم به دکترها. او را در همان خانه بستری کردند.تقریبا چهار پنج ساعتی زیر سرم بود تا به هوش آمد. بعد از آن هر جا مینشست، میگفت: «باید رفته باشم.این میریان نگذاشت.» من می گفتم: «آقا!به من چه؟ عمر دست خداست.» روزی که فوت کرد، شبش خانه برادر زنش بود. بعد آمده بود و قرصهایش را خورده و خوابیده بود. ظاهرا نزدیک اذان صبح سکته کرده و از تخت، پایین افتاده بود. من صبح زود آمدم و ماشین را برای انجام کاری برداشتم و بردم. آن موقع خبری نبود. ساعت هشت که بر گشتم، به من گفتند که حاج احمد آقا را برده اند بیمارستان. پرسیدم: چرا؟ گفتند: «حالش به هم خورده» من چون آن خاطره را داشتم، گفتم: «چیزی نیست. شاید مثل همان روز شده.» بعد که رفتم بیمارستان بالای سرش، دیدم این دفعه مثل آن بار نیست. زمین تا آسمان فرق کرده. شاید قسمت این بود.[8]
[1]- http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=20305
[2]-http://shohadayeiran.com/fa/news/111420/
[3]-http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931206001096
[4]- http://namehnews.ir/fa/news/34834/
[5]- http://rasekhoon.net/article/show/211759/
[6]-http://www.fardanews.com/fa/news/391459/
[7]-http://oral-history.ir/?page=post&id=1323
[8]- http://rivasjonoob.ir/?p=27216
[2]-http://shohadayeiran.com/fa/news/111420/
[3]-http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931206001096
[4]- http://namehnews.ir/fa/news/34834/
[5]- http://rasekhoon.net/article/show/211759/
[6]-http://www.fardanews.com/fa/news/391459/
[7]-http://oral-history.ir/?page=post&id=1323
[8]- http://rivasjonoob.ir/?p=27216
منبع: مشرق
نظرات بینندگان