تحلیل آقو گُلی:

بعد از کلی قیف و قُپی اومدن و قمپز در کردن و بلدم بلدم در مورد عریض ترین تونل خاورمیانه و آی فردا افتتاح میشه و  اِنقُلت آوردن که نشد و حالا پس فردا افتتاح میشه و مغلطه و سفسطه، بالاخره این تونل افتتاح شد اما چند روز بعد دوباره تعطیل شد و رفت توی آمپاس،اونم نه آمپاس بلکه آمپـــــــــاسسسس!

آمپاس که میدونید یعنی چی؟ یعنی همین وضعیتی که این تونل دچارش شده...

نه، من از شما می پرسم وقتی ساخت یه توالت تو محله ی ما شش ماه طول می کشه چطور انتظار دارید همچین تونل عظیمی که بنرهای تبلیغاتیش سراسر شهر رو پر کرده و کار تبلیغاتش به پیام های بازرگانی بین سریال دودکش هم کشیده به این زودیا افتتاح بشه؟ به ضرس قاطع میتونم بگم اگه به جای این همه لُغُز خوندن و اُلدُرم بُلدُرم که آاای عریض ترین تونل خاورمیانه رو ما ساختیم انرژی شون رو صرف خود تونل می کردن خیلی زودتر از اینا افتتاح می شد. من حاضرم دو تا کلیه هام رو بفروشم خرج عقبه ی اون تونل بکنم تا بشه اون تابلو "مسدود است" رو از جلوش کند انداخت دور...

یعنی من حاضرم با کله شیرجه برم تو یه دیگ روغن داغ تاریخ مصرف گذشته سرخ بشم ولی با این کارای شائبه دار مسئولین از شرمندگی جلوی مردم سرخ نشم...

آقوی همساده:

کاکو آقو گُلی دمت گرم، خوشوم میاد عین خودوم زخم خورده ی روزگاریااا...بُووی چینی 41 کیلومتر پل رو دریا میزنه دو تا شهرشون رو به هم وصل میکنه ای همه بنر نَمیزنه...وقتی ای تونلو رو افتتاح کِردن بنده حقیر اونجو بودم،آقو چنان سوت و کف و ترقه و بمبی میزدن که نگو و نپرس، انگو تونل دریاییِ بین کشور سوئد و دانمارک رو افتتاح کِردن...

از قضا یکی از همین ترقه ها تو سر بنده حقیر فرود اومد، یعنی داغون شدما هَه هَه هَه هَه هَه... له له شدما... همین چندتا تار مویی که داشتیم از بین رفت که هیچ پیرن جدیدُم هم سوخت... بعد آقو ما شنیدیم داخل تونل دارن سکه میدن به مردم،رفتم جلو گفتم کاکو ای کارا چیه؟ چرو از کیسه خلیفه می بخشین؟مِی اینا بیت المال نیست،آقو تا ای رو گفتم 6 تا بادیگارد ریختن سرُم به حال مرگ زدنم هَه هَه هَه هَه هَه خُرد خاکشیر شدما... حالو نزن کی بزن... یکی از ای بادیگاردا چنان با پشت دست خوابوند تو گوشُم که پرده ی گوشُم پاره شد هَه هَه هَه هَه هَه...

مردم هم که فهمیدن چیطو شده ما رو با لّقَط به بیرون تونل مشایعت کِردن از اونجا هم باز ما رو مورد لطف خودشون قرار دادن و از رو پل ما رو انداختن پایین ما افتادیم تو بلوار سرداران یه تریلی 18 چرخ از رو ما رد شد یعنی هر کدوم  از ای 18تا چرخو که از رو بدنُم رد میشد اِنگو یکی بهم می گفت بُوو قناری خدافظ... در نهایت مامورای زحمت کش شهرداری اومدن با کاردک ما رو از رو زمین جمع کِردن و به سایت دفن ذباله انتقال دادن... آقو ای روح سرگردان ما وقتی با تابلو "مسدود است" روبرو شد چنان خُرد شد که هرکی از اونجو رد می شد می گفت تو روحت همساده... له له شدما...