پرونده فعالیت 35 ساله سولیوان چگونه بسته شد؛
شکست سفیر آمریکا در تهران در آخرین مأموریت +فیلم
خبر مرگ آخرین سفیر آمریکا در ایران در هفته گذشته، باعث طرح دوباره نام 'ویلیام سولیوان' در مجامع
خبری و سیاسی کشور شد. سولیوان آخرین فردی بود که بهعنوان سفیر در تشکیلات عريض و طویل سفارت آمریکا، مسؤول تأمین منافع دولتمردان این کشور در ایران بود. در این گزارش ویژه نگاهی به زندگی او انداختهایم.
به گزارش شیرازه به نقل از مشرق، خبر
مرگ آخرین سفیر آمریکا در ایران، باعث مطرح شدن دوباره نام ویلیام سولیوان
در مجامع خبری و سیاسی کشور شد. سولیوان آخرین فردی بود که به عنوان سفیر
در ساختمان و تشکیلات وسیع و طویل سفارت آمریکا، مسئول تأمین منافع
دولتمردان این کشور در ایران بود و همان طور که خود نیز اشاره می کند تمام
هم و غم خود را به کار برد تا بتواند «بهترین سیاستی را که آمریکا می تواند
برای حفظ منافع خود در ایران در پیش بگیرد به واشنگتن پیشنهاد نماید» اما
هیچ کدام از تلاشهای وی و دیگر مقامات آمریکایی برای جلوگیری از انقلاب و
پایه ریزی کودتا به سرانجام نرسید. تا اینکه درب سفارت یا همان لانه ی
جاسوسی آمریکا در ایران برای همیشه بسته شود و به قول سولیوان با به گروگان
گرفته شدن اعضای سفارت آمریکا «یک دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا
نظیر آن دیده نشده است آغاز گردد»
سوابق و مأموریتها
ویلیام اچ سولیوان (William H.Sullivan) در تاریخ 12 اکتبر 1922 در کارنستون متولد شد و بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه براون و به عنوان افسر توپخانه در ناوشکن همبلتون به خدمت نیروی دریای آمریکا در آمد. بعد از اخذ مدرک مشترک از دانشگاه هاروارد و مدرسه فلچر به وزارت خارجه رفت و اولین ماموریت خود را در بانکوک آغاز کرد.
بعد ازانجام ماموریت هایی در کلکته، توکیو، نپال، رم و هلند، سولیوان در نهایت در سال 1964 به عنوان سفیر آمریکا در لائوس انتخاب شد که در این مدت تلاش های فراوانی برای برداشتن گام های ابتدایی پایان جنگ ویتنام انجام داد که اقدامات وی در تشکیل مذاکرات صلح پاریس و پایان مخمصه آمریکا در ویتنام اثرگذار بود.
وی در مدت مأموریتش در لائوس با دستور کندی رئیس جمهور وقت آمریکا سرپرستی نیروهای نظامی آمریکا در این کشور را بر عهده گرفت و عملیات بمباران کمپین مخالفان ویتانم شمالی تحت عنوان پروژ 404 را رهبری و هدایت کرد.
بعد از پایان مأموریتش در لائوس به واشنگتن برگشت و در وزارت خارجه و شورای امنیت ملی به فعالیت پرداخت و در سال 1973 به عنوان سفیر آمریکا در فیلیپین انتخاب شد.
مأموریت در ایران
اما مهم ترین و حساس ترین مأوریت وی، در سفارت آمریکا در ایران بود که به خدمت وی در دستگاه وزارت خارجهی آمریکا نیز پایان داد. سولیوان در شرایطی از جانب کارتر به ایران فرستاده شد که شاه تمام تلاش خود را برای پیروزی رقیب جمهوری خواه کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا انجام داده بود و هزینه ی فراوانی را صرف جمهوری خواهان کرده بود تا با خیالی آسوده بتواند ادوات نظامی و تسلیحات مورد نیاز را از آمریکا دریافت کند، چیزی که با پیروزی کارتر و روی کار آمدن دموکرات ها سخت تر شد.
علت انتخاب وی به عنوان سفیر آمریکا در ایران
انتخاب سولیوان به عنوان سفیر آمریکا در ایران، در برحهای که ایران در شرایط حساسی به سر میبرد و آتش انقلاب علیه شاه در حال شعله گرفتن بود امری عجیب مینمود. سولیوان با وجود سوابق فراوان در وزارت خارجه آمریکا و کارنامه موفق در طول خدمت، هیچ شناختی از ایران نداشت که این موضوع نگرانی هایی نیز در خود او بوجود آورده بود. همین نگرانی را در اولین دیدار خود با سایروس ونس وزیر امورخارجه آمریکا بعد از بازگشت به واشنگتن در میان می گذارد که با پاسخ جالب توجه او مواجه می شود «در نخستين ملاقات با ونس از وي پرسيدم كه دليل انتخاب من براي پست سفارت در كشوري كه هيچ گونه تجربه و سابقهاي درباره آن ندارم چه بوده است؟
وزير خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من ـ سوليوان ـ به اين سمت اين بوده است كه براي پست سفارت ايران در جست و جوي ديپلماتي بودهاند كه در كشورهايي كه با حكومتهاي متمركز و استبدادي اداره ميشوند تجربه كافي داشته و بتواند با يك زمامدار مقتدر و خودكامه كار كند. داشتن اطلاعات و تجربه لازم در مورد کشور و منطقه برای احراز این پست در درجه دوم اهمیت قرار داشته.»
نگارش کتاب مأموریت در ایران
سولیوان بعد از بازگشت به آمریکا و در دوران بازنشستگی، نگارش کتاب خود در رابطه با مأوریتش در تهران را شروع کرد که در آن شرح کاملی از ملاقات های خود با شاه، مخالفان و نیروهای انقلابی، دستورات وزارت خارجه آمریکا در رابطه با ایران و تحلیل های خود از وقایع رخ داده حول سقوط شاه را بیان کرده است.
این کتاب با توجه به اینکه توسط شخص سفیر و بر اساس مشاهدات و شنیدههای مستقیم وی نوشته شده است می تواند در بردارنده نوع نگاه دولت آمریکا و برداشت مقامات کاخ سفید در رابطه با انقلاب و سقوط شاه باشد. از طرف دیگر نشان دهنده رابطه خاصی است که بین عملکرد شاه و توصیه های آمریکا وجود داشته؛ به طوری که در پس هر واقعه و اتفاقی در ایران شاه منتظر توصیه ها و یا به بیان بهتر دستورات مقامات آمریکایی می ماند و تا قبل از رسیدن این دستورات، خود توان و قدرت تصمیم گیری را از دست می داد.
کتاب مأموریت در ایران، در بیست و پنج فصل در سال 1981 در آمریکا به چاپ رسید. عمده مطالب کتاب شرح وقایع، ملاقات و تماس هایی است که سولیوان در طول نزدیک به دو سال اقامتش در ایران با مقامات ایرانی و آمریکایی داشته است. سولیوان این کتاب را از شرح نحوه انتخابش به عنوان سفیر شروع می کند و در فصل های بعدی به دیدار خود با شاه و دیگر افراد سیاسی، اقتصاد ایران، نیروهای مسلح، اسلام و شیعه در ایران، مسئله نفت و روشنفکران، بحران های عمده در روابط ایران و آمریکا، سفر شاه به آمریکا و کارتر به ایران، شروع مخالفت و تظاهرات وسیع مردم در ایران و تلاش و اقدامات سفارت آمریکا برای جلوگیری از انقلاب اشاره می کند.
وابستگی بیش از حد شاه به خارج
نگاه اجمالی به این کتاب وابستگی بیش از حد شاه به خارج و نیاز به توصیه ها و دستورات مقامات دو کشور آمریکا و انگلستان را بیش از پیش نمایان می سازد. سولیوان با درک این موضوع به ملاقات های یک روز در میان خود و پارسونز سفیر انگلستان در دوران اوج گیری مخالفت ها و تظاهرات خیابانی اشاره می کند: «در این دوره با ابتکار و تمایل شخص شاه من و پارسونز یک روز در میان با وی ملاقات میکردیم.»
البته در قسمت هایی از کتاب، سولیوان به این موضوع اشاره می کند که در این دیدارها معمولا شاه صحبت می کرد و ما هم دستورالعملی نداشتیم تا از طرف دولت متبوع خود به وی نظر دهیم. « من و سفیر انگلیس جریان این گفتگو ها را با جزئیات آن به لندن و واشنگتن مخابره می کردیم، ولی هیچ یک از ما دستوری درباره ی واکنشی که باید در برابر اظهارات شاه نشان دهیم دریافت نکردیم.»
در وهله اول شاید تصور شود که این دو کشور برنامه ای برای نگه داشتن شاه و مقابله با انقلاب نداشته اند اما حقیقت این است که این سردرگمی در برنامه و عملکرد، بیشتر به خاطر عدم شناخت عمیق و دقیق از حوادث رخ داده در ایران و مطمئن بودن به بقای شاه بود و در نهایت این تظاهرات و مخالفت ها را یک بحران سیاسی برای شاه تلقی می کردند که حل خواهد شد.
اختلاف نظر سولیوان با مقامات کاخ سفید
سولیوان در کتاب خود مدعی است « در اواخر دسامبر برای من تردیدی باقی نماند که حفظ شاه بر سریر قدرت امکان پذیر نیست و ما باید به طور جدی آماده انطباق خود با شرایط بعد از رفتن شاه باشیم» اما سولیوان به خوبی جواب مقامات آمریکایی را می دانست. بعد از شکست خوردن دولت شریف امامی در آرام کردن اوضاع، شاه به فکر ایجاد دولتی نظامی افتاد که جواب مقامات کاخ سفید به سولیوان در این رابطه شاهدی است بر دفاع تمام قد مقامات آمریکایی از اقدامات شاه.
« برای ما خیلی شگفت آور بود که پاسخ سؤال خود را خیلی سریع و با صراحت کامل طی چهل و هشت ساعت دریافت کردم. پاسخ واشنگتن این بود که به نظر دولت آمریکا بقای شاه حائز اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ نماید حمایت خواهد کرد. در پاسخ واشنگتن با صراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد آمریکا آن را تأیید خواهد کرد و از متن چنین مستفاد می شد که آمریکا از هر اقدامی در جهت پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی ایران و سرکوب مخالفان حمایت می کند.»
اگرچه اختلاف نظر میان سولیوان و غالب اعضای دولت كارتر و شخص رئیسجمهور آمریكا، یك واقعیت است، اما این اختلافات بیش از هر چیز ناشی از تفاوت مشاهدات عینی سولیوان در تهران و تصورات ذهنی كارتر و مشاور امنیت ملی او (برژینسکی) در كاخ سفید بود.
به عبارت دیگر، سولیوان شخصاً در بطن قضایا قرار داشت و با جمعبندی كلیه مسائل به این نتیجه رسیده بود كه یك حركت گسترده نظامی سركوبگرانه، نه امكان وقوع دارد و نه در صورت وقوع قادر به فراخواباندن خشم و نفرت میلیونها ایرانی از حكومت وابسته پهلوی خواهد بود، در این حال برژینسكی با حضور در كاخ سفید برمبنای تصورات و ذهنیات برگرفته شده از وقایع پیشین، از جمله ماجرای كودتای 28 مرداد، مرتباً خواستار حل قضایا از طریق اعمال خشونت و در نهایت یك كودتای خونین بود.
نقطه اوج این ذهنیتگرایی برژینسكی و دوری وی از واقعیت عینی در روز 22 بهمن مشاهده میشود كه او همچنان در پی امكان سنجی برای انجام یك كودتا و نجات رژیم پهلوی از سقوط است و البته با عصبانیت غیرقابل كنترل و فحاشی سولیوان به خود كه از نزدیك شاهد قضایا بود، مواجه میگردد: «نهایت خشم و عصبانیت من در این مكالمه موقعی بود كه گفته شد برژینسكی درباره امكان ترتیبدادن یك كودتا برای استقرار یك رژیم نظامی به جای حكومت در حال سقوط بختیار از من نظر میخواهد. این فكر و این سؤال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود كه بیاختیار مرا به ادای یك كلمه زشت درباره برژینسكی وادار ساخت و این فحاشی و بددهنی بیسابقه، مخاطب من نیوسام را كه مرد ملایم و متینی بود تكان داد.»
اقدامات و برنامههای دولت آمریکا برای سرکوب مردم ایران و طرحریزی کودتا در حالی بود که کارتر با شعارها و ادعاهای حقوق بشری توانسته بود در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود که این خود نمایانگر تناقضات و معیارهای دوگانه آمریکا در قبال مردم ایران از همان زمان است.
توصیف سولیوان از شاه و ضعف درونیاش
مسئله دیگری نیز که در نوشتههای سولیوان به چشم میخورد و میتواند یکی از دلایل وابستگی بیش از حد شاه به دولت آمریکا و انگلیس باشد ضعف شخصیت درونی شاه است. سولیوان شخصیت شاه را اینگونه توصیف میکند: «او ذاتاً مردی جبون و ضعیف بود و این جُبن و ضعف چنانچه در فصول پیش گفتم بیشتر از خشونت و صلابت پدر و ترس و واهمهای که از دوران کودکی از پدر خود داشت مایه گرفته بود. او قلباً و در زندگی خصوصی خود تشریفات را دوست نداشت، ولی با تمرینهای سختی که از کودکی برای ایفای نقش پادشاهان فراگرفته بود تصور می کرد بدون این تشریفات نمی تواند در نقش یک پادشاه مقتدر جلوه کند. به عبارت دیگر او ضعف های درونی خود را با زرق و برق و تشریفات ظاهری میپوشاند.»
همین ضعف درونی شاه باعث می شد که در شرایط بحرانی مستأصل شود و به دنبال راهی آسان برای فرار از این بحران بیفتد. سولیوان به این موضوع در یکی از ملاقاتهای خود با شاه اشاره می کند و مینویسد: « او ترجیح می داد در رابطه با بحران جاری کشورش صحبت نکند و هرچه من سعی کردم او را به حرف بیاورم با جملات منقطع به سؤال من پاسخ می داد و سکوت اختیار می کرد. این طرز صحبت و چهره غمگین او کاملاً برای من غیرعادی بود و به همین جهت بیاختیار و با لحنی که شاید کمی هم زننده بود پرسیدم: شما را چه میشود؟»
یکی دیگر از نمودهای این ضعف درونی شاه را میتوان در میل سیریناپذیر او در خرید اسلحه و ادوات نظامی مشاهده کرد و این حالی است که سولیوان بسیاری از طرحها و اقدامات نظامی شاه را بلندپروازانه، خیالی و غیرعلمی میدانست و می نویسد که « بسیاری از وسائل و تجهیزاتی که از طرف رژیم شاه خریداری شده یا سفارش داده شده بود بدون کمک و حضور مستمر کارشناسان خارجی در حد مطلوب قابل بهرهبرداری نبود.»
سولیوان در قسمتهایی از کتابش به حضور میسیون نظامی آمریکا در ایران و مقایسه آن با دیگر کشورها اشاره می کند که نشاندهنده نفوذ گسترده آمریکا در نیروهای رژيم پهلوي بود: « تفاوت میسیون نظامی آمریكا در ایران با هیئت نظامی در سایر كشورهای جهان این بود كه پرسنل نظامی آمریكا در ایران عملاً جزو نیروهای مسلح ایران به شمار میآمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریكایی بقیه مستشاران و كاركنان آمریكایی نیروهای مسلح ایران، حقوقبگیر دولت ایران بودند!»
این میسیون نظامی گذشته از برعهدهداشتن سكان هدایت و حركت ارتش شاهنشاهی، همه خریدهای نظامی ایران را نیز برمبنای اهداف و برنامههای خود تنظیم میكرد. البته آنچه سولیوان در این باره بیان میكند با اظهارات برخی مسؤولان اقتصادی پهلوی تفاوت دارد. به گفته سفیر آمریكا «روش كار بر این منوال بود كه مقامات ایرانی صورت سفارشهاي تسلیحاتی خود را با مشورت مستشاران آمریكایی تنظیم میكردند و هیئت نظامی آمریكا ترتیب خرید و تحویل این سلاحها را میداد.» اما سخنان عبدالمجید مجیدی كه از سال 51 تا 56 ریاست سازمان برنامه وبودجه را بر عهده داشت، تصویر دیگری را پیش روی ما قرار میدهد كه البته با توجه به مسؤولیت ایشان و اطلاع از جزئیترین مسائل اقتصادی كشور، قاعدتاً باید همخوانی بیشتری با واقعیت داشته باشد.
وی درباره خریدهای نظامی ایران و نحوه تصمیمگیری در این باره میگوید: «آنها اصلاً دست ما نبود. تصمیم گرفته میشد... چون دولت ایران برای خرید وسایل نظامی قراردادی با دولت آمریكا داشت، [تصمیمگیری] با خود وزارت دفاع آمریكا بود. یعنی ترتیبی كه با موافقت اعلیحضرت انجام میشد این بود كه آنها خریدهایی میكردند كه پرداختش مثلاً ظرف پنج یا 10 سال بایست انجام بشود.»
برداشت سولیوان از نظر مردم ایران نسبت به بیگانگان
سولیوان در قسمت های ابتدایی کتاب با مرور اجمالی برخی برحه های درخشان تاریخی ایران و نقش دولت های بیگانه مانند انگستان و روسیه در تاریخ معاصر ایران و اشغال ایران توسط این دو کشور می نویسد : « این سابقه و تجربه تاریخی که همه کارها از خارج هدایت می شود طوری با افکار و روحیات ایرانیان عجین شده است که امروز هم مردم ایران تصور می کنند آنچه در کشورشان روی می دهد ساخته و پرداخته خارجی است و دستهای نامرئی بیگانگان در مسائل مربوط به زندگی روزمره آنها دخالت دارند. همین سابقه و تجربه نوعی بدگمانی توأم با نفرت از خارجیان در ایران به وجود آورده که برقراری ارتباط سالم و صادقانه با ایرانیان را برای هر خارجی دشوار می سازد.»
البته بسیاری از قسمت های همین کتاب مؤید این است که دولت های بیگانه از هر فرصتی برای بهره بردن و پیگیری منافع بیشتر در ایران استفاده می کردند و حاضر بودند برای حفظ منافع خود در ایران به سرکوب نظامی مردم و حتی کودتا متوصل شوند.
شاید به خاطر همین سابقه تاریخی خراب آمریکا و دیگر دولت های بیگانه در ایران باشد که از نظر سولیوان افکار و احساسات اکثریت مردم ایران نسبت به آمریکائیان دوستانه نیست « با ملاقات هایی از این قبیل و تجارب دیگری که در طول مأموریت خود در ایران کسب کردم به این نتیجه رسیدم که افکار و احساسات اکثریت مردم ایران نسبت به آمریکائیان، برخلاف آنچه بخش کوچکی از جامعه ایرانی در معاشرت های خود با ما نشان می دهند چندان دوستانه نیست و ما نباید مهمان نوازی و محبت و چاپلوسی بعضی از خانوداه های مرفه و ثروتمند ایرانی را نسبت به خود به حساب جامعه ایرانی بگذاریم.»
علت مخالفت امام خمینی با شاه از نظر سولیوان
نکته جالب این است که سولیوان هم متوجه این موضوع شده بود که یکی از دلایل عمده مخالفت امام خمینی و دیگر مبارزان علیه شاه همین سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران و رابطه نزدیک شاه با آمریکاست. «[امام] خمینی یکی از مقامات روحانی ارشد مذهبی قم بود که در آن زمان برای با ایراد چند سخنرانی بر علیه برنامههای شاه شهرت یافت و افکار عمومی را به سوی خود جلب کرد. نکته جالب توجه این است که لبه تیز مبارزه [امام] خمینی علیه شاه از همان آغاز، سیاست آمریکا و روابط نزدیک شاه را با آمریکايیها هدف قرار داده بود.»
ارتباط نهضت آزادی با سفارت آمریکا
با این حال، در همان ابتدای وقوع انقلاب بسیاری از مقامات دولت موقت از جمله دکتر بازرگان به دنبال ادامه روابط دوستانه ایران با آمریکایی بوند که در پشت پرده کودتا علیه انقلاب را طرحریزی میکردند. «بازرگان و اعضای دولت او به حفظ روابط دوستانه با آمریکا علاقهمند بودند، ولی اداره کشور عملاً از دست آنها خارج بود.» حتی بهرغم پیشنهاد سولیوان برای تعلیق فعالیت هیئت مستشاری آمریکا در ایران بازرگان تنها با «محدود ساختن فعالیت این هیأت موافقت کرد ولی با تعلیق فعالیت هیئت و خروج کلیه اعضای آن از ایران موافق نبود. بازرگان خواهان ادامه همکاری نظامی ایران با آمریکا بود.» امری که توانایی و پتانسیل آمریکا برای نفوذ در نیروهای نظامی کشور و برنامهریزی برای کودتا را بالا میبرد.
البته این امر را میتوان ناشی از اعتماد بیش از حد بازرگان و اعضای نهضت آزادی به آمریکا دانست. این در حالی است که سولیوان از همان ابتدای شروع مأموریتش در ایران به فکر برقراری رابطه با گروههای مخالف و رهبران آنها افتاد که به غیر از نهضت آزادی نتوانست ارتباط دائم و مثمر ثمری با دیگر گروهها برقرار کند. «تماس با گروههای مخالف و آگاهی از فعالیت آنها یکی از امور عادی روزمره سفارت آمریکا در زمان مأموریت من در فیلیپین بود و به همین جهت فقدان چنین رابطهای در تهران در نخستین روزهای آغاز مأموریت تهران توجه مرا به خود جلب کرد. وقتیکه علت این موضوع را جویا شدم معلوم شد که مخالفان سیاسی در ایران خودشان تمایلی به تماس با سفارت آمریکا ندارند. علت عدم تمایل مخالفان برای تماس با سفارت آمریکا هم این است که اولاً بسیاری از آنها به سفارت آمریکا اعتماد ندارند و ما را حامی اصلی رژیم و همکار و شریک اعمال ساواک می دانند... .»
شکست مأموریت سولیوان
سولیوان با اینکه تمام تلاش خود را انجام داد تا حافظ منافع آمریکا در ایران باشد و مضررات ناشی از انقلاب و بیداری مردم ایران را برای دولت آمریکا کاهش دهد، عملاً با شکست مواجه شد و تلاشهای بعدی آمریکا در طول این 35 سال نیز عملاً بی نتیجه مانده است.
شاید اگر سیاست مداران آمریکایی به توصیه همان زمان سولیوان عمل کنند و روشی معقول و منطقی را در سیاست خارجی خود دنبال کنند دیگر شاهد شکست ها و تحقیر های دیگر نباشند. سولیوان کتاب خود را با این جملات به پایان می رساند:
« به این ترتیب پرونده سی و پنج سال خدمت من برای دولت ایالت متحده ی آمریکا که قسمت عمده آن در بحرانی ترین نقاط جهان گذشت بسته شد. خدمات من در سرزمین های آشفته و بحران خیز جهان کم و بیش مفید و ثمر بخش بود و حتی تجارب تلخ ماههای آخر ماموریت من در ایران می توانست درس عبرتی برای رهبران سیاسی آمریکا باشد تا از تکرار اشتباهات گذشته بپرهیزند و سیاست خارجی ما را بر اساس معقول تر و منطقی تری استوار سازند.
متاسفانه این امید در ماههای بعد به باد رفت. روش سست و بی بنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات نامعقول برژینسکی که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود در نوامبر 1979 به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است آغاز گردید.»
منابع:
1. مأموریت در ایران، ویلیام سولیوان، ترجمه محمود طلوعی، انتشارات علم
2. نقد و بررسی کتاب مأموریت در ایران، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
3. http://www.nndb.com/people/772/000120412/
4. http://www.philly.com/philly/obituaries/20131024_William_H__Sullivan___Last_envoy_to_Iran__90.html?c=r
5. http://en.wikipedia.org/wiki/William_H._Sullivan
6. http://en.wikipedia.org/wiki/Project_404
7. http://iichs.org/index.asp?id=1057&doc_cat=7
8. http://www.tasnimnews.com/Home/Single/173220
9. http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=237&SP=Farsi
10. http://dowran.ir/show.php?id=102741076
سوابق و مأموریتها
ویلیام اچ سولیوان (William H.Sullivan) در تاریخ 12 اکتبر 1922 در کارنستون متولد شد و بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه براون و به عنوان افسر توپخانه در ناوشکن همبلتون به خدمت نیروی دریای آمریکا در آمد. بعد از اخذ مدرک مشترک از دانشگاه هاروارد و مدرسه فلچر به وزارت خارجه رفت و اولین ماموریت خود را در بانکوک آغاز کرد.
بعد ازانجام ماموریت هایی در کلکته، توکیو، نپال، رم و هلند، سولیوان در نهایت در سال 1964 به عنوان سفیر آمریکا در لائوس انتخاب شد که در این مدت تلاش های فراوانی برای برداشتن گام های ابتدایی پایان جنگ ویتنام انجام داد که اقدامات وی در تشکیل مذاکرات صلح پاریس و پایان مخمصه آمریکا در ویتنام اثرگذار بود.
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران
وی در مدت مأموریتش در لائوس با دستور کندی رئیس جمهور وقت آمریکا سرپرستی نیروهای نظامی آمریکا در این کشور را بر عهده گرفت و عملیات بمباران کمپین مخالفان ویتانم شمالی تحت عنوان پروژ 404 را رهبری و هدایت کرد.
بعد از پایان مأموریتش در لائوس به واشنگتن برگشت و در وزارت خارجه و شورای امنیت ملی به فعالیت پرداخت و در سال 1973 به عنوان سفیر آمریکا در فیلیپین انتخاب شد.
مأموریت در ایران
اما مهم ترین و حساس ترین مأوریت وی، در سفارت آمریکا در ایران بود که به خدمت وی در دستگاه وزارت خارجهی آمریکا نیز پایان داد. سولیوان در شرایطی از جانب کارتر به ایران فرستاده شد که شاه تمام تلاش خود را برای پیروزی رقیب جمهوری خواه کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا انجام داده بود و هزینه ی فراوانی را صرف جمهوری خواهان کرده بود تا با خیالی آسوده بتواند ادوات نظامی و تسلیحات مورد نیاز را از آمریکا دریافت کند، چیزی که با پیروزی کارتر و روی کار آمدن دموکرات ها سخت تر شد.
حضور ویلیام سولیوان در هنگام ملاقات شاه با کارتر
علت انتخاب وی به عنوان سفیر آمریکا در ایران
انتخاب سولیوان به عنوان سفیر آمریکا در ایران، در برحهای که ایران در شرایط حساسی به سر میبرد و آتش انقلاب علیه شاه در حال شعله گرفتن بود امری عجیب مینمود. سولیوان با وجود سوابق فراوان در وزارت خارجه آمریکا و کارنامه موفق در طول خدمت، هیچ شناختی از ایران نداشت که این موضوع نگرانی هایی نیز در خود او بوجود آورده بود. همین نگرانی را در اولین دیدار خود با سایروس ونس وزیر امورخارجه آمریکا بعد از بازگشت به واشنگتن در میان می گذارد که با پاسخ جالب توجه او مواجه می شود «در نخستين ملاقات با ونس از وي پرسيدم كه دليل انتخاب من براي پست سفارت در كشوري كه هيچ گونه تجربه و سابقهاي درباره آن ندارم چه بوده است؟
وزير خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من ـ سوليوان ـ به اين سمت اين بوده است كه براي پست سفارت ايران در جست و جوي ديپلماتي بودهاند كه در كشورهايي كه با حكومتهاي متمركز و استبدادي اداره ميشوند تجربه كافي داشته و بتواند با يك زمامدار مقتدر و خودكامه كار كند. داشتن اطلاعات و تجربه لازم در مورد کشور و منطقه برای احراز این پست در درجه دوم اهمیت قرار داشته.»
نگارش کتاب مأموریت در ایران
سولیوان بعد از بازگشت به آمریکا و در دوران بازنشستگی، نگارش کتاب خود در رابطه با مأوریتش در تهران را شروع کرد که در آن شرح کاملی از ملاقات های خود با شاه، مخالفان و نیروهای انقلابی، دستورات وزارت خارجه آمریکا در رابطه با ایران و تحلیل های خود از وقایع رخ داده حول سقوط شاه را بیان کرده است.
این کتاب با توجه به اینکه توسط شخص سفیر و بر اساس مشاهدات و شنیدههای مستقیم وی نوشته شده است می تواند در بردارنده نوع نگاه دولت آمریکا و برداشت مقامات کاخ سفید در رابطه با انقلاب و سقوط شاه باشد. از طرف دیگر نشان دهنده رابطه خاصی است که بین عملکرد شاه و توصیه های آمریکا وجود داشته؛ به طوری که در پس هر واقعه و اتفاقی در ایران شاه منتظر توصیه ها و یا به بیان بهتر دستورات مقامات آمریکایی می ماند و تا قبل از رسیدن این دستورات، خود توان و قدرت تصمیم گیری را از دست می داد.
کتاب مأموریت در ایران، در بیست و پنج فصل در سال 1981 در آمریکا به چاپ رسید. عمده مطالب کتاب شرح وقایع، ملاقات و تماس هایی است که سولیوان در طول نزدیک به دو سال اقامتش در ایران با مقامات ایرانی و آمریکایی داشته است. سولیوان این کتاب را از شرح نحوه انتخابش به عنوان سفیر شروع می کند و در فصل های بعدی به دیدار خود با شاه و دیگر افراد سیاسی، اقتصاد ایران، نیروهای مسلح، اسلام و شیعه در ایران، مسئله نفت و روشنفکران، بحران های عمده در روابط ایران و آمریکا، سفر شاه به آمریکا و کارتر به ایران، شروع مخالفت و تظاهرات وسیع مردم در ایران و تلاش و اقدامات سفارت آمریکا برای جلوگیری از انقلاب اشاره می کند.
وابستگی بیش از حد شاه به خارج
نگاه اجمالی به این کتاب وابستگی بیش از حد شاه به خارج و نیاز به توصیه ها و دستورات مقامات دو کشور آمریکا و انگلستان را بیش از پیش نمایان می سازد. سولیوان با درک این موضوع به ملاقات های یک روز در میان خود و پارسونز سفیر انگلستان در دوران اوج گیری مخالفت ها و تظاهرات خیابانی اشاره می کند: «در این دوره با ابتکار و تمایل شخص شاه من و پارسونز یک روز در میان با وی ملاقات میکردیم.»
البته در قسمت هایی از کتاب، سولیوان به این موضوع اشاره می کند که در این دیدارها معمولا شاه صحبت می کرد و ما هم دستورالعملی نداشتیم تا از طرف دولت متبوع خود به وی نظر دهیم. « من و سفیر انگلیس جریان این گفتگو ها را با جزئیات آن به لندن و واشنگتن مخابره می کردیم، ولی هیچ یک از ما دستوری درباره ی واکنشی که باید در برابر اظهارات شاه نشان دهیم دریافت نکردیم.»
در وهله اول شاید تصور شود که این دو کشور برنامه ای برای نگه داشتن شاه و مقابله با انقلاب نداشته اند اما حقیقت این است که این سردرگمی در برنامه و عملکرد، بیشتر به خاطر عدم شناخت عمیق و دقیق از حوادث رخ داده در ایران و مطمئن بودن به بقای شاه بود و در نهایت این تظاهرات و مخالفت ها را یک بحران سیاسی برای شاه تلقی می کردند که حل خواهد شد.
اختلاف نظر سولیوان با مقامات کاخ سفید
سولیوان در کتاب خود مدعی است « در اواخر دسامبر برای من تردیدی باقی نماند که حفظ شاه بر سریر قدرت امکان پذیر نیست و ما باید به طور جدی آماده انطباق خود با شرایط بعد از رفتن شاه باشیم» اما سولیوان به خوبی جواب مقامات آمریکایی را می دانست. بعد از شکست خوردن دولت شریف امامی در آرام کردن اوضاع، شاه به فکر ایجاد دولتی نظامی افتاد که جواب مقامات کاخ سفید به سولیوان در این رابطه شاهدی است بر دفاع تمام قد مقامات آمریکایی از اقدامات شاه.
« برای ما خیلی شگفت آور بود که پاسخ سؤال خود را خیلی سریع و با صراحت کامل طی چهل و هشت ساعت دریافت کردم. پاسخ واشنگتن این بود که به نظر دولت آمریکا بقای شاه حائز اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ نماید حمایت خواهد کرد. در پاسخ واشنگتن با صراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد آمریکا آن را تأیید خواهد کرد و از متن چنین مستفاد می شد که آمریکا از هر اقدامی در جهت پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی ایران و سرکوب مخالفان حمایت می کند.»
برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در زمان کارتر
که به دنبال برنامهریزی برای کودتا در ایران بود
که به دنبال برنامهریزی برای کودتا در ایران بود
اگرچه اختلاف نظر میان سولیوان و غالب اعضای دولت كارتر و شخص رئیسجمهور آمریكا، یك واقعیت است، اما این اختلافات بیش از هر چیز ناشی از تفاوت مشاهدات عینی سولیوان در تهران و تصورات ذهنی كارتر و مشاور امنیت ملی او (برژینسکی) در كاخ سفید بود.
به عبارت دیگر، سولیوان شخصاً در بطن قضایا قرار داشت و با جمعبندی كلیه مسائل به این نتیجه رسیده بود كه یك حركت گسترده نظامی سركوبگرانه، نه امكان وقوع دارد و نه در صورت وقوع قادر به فراخواباندن خشم و نفرت میلیونها ایرانی از حكومت وابسته پهلوی خواهد بود، در این حال برژینسكی با حضور در كاخ سفید برمبنای تصورات و ذهنیات برگرفته شده از وقایع پیشین، از جمله ماجرای كودتای 28 مرداد، مرتباً خواستار حل قضایا از طریق اعمال خشونت و در نهایت یك كودتای خونین بود.
نقطه اوج این ذهنیتگرایی برژینسكی و دوری وی از واقعیت عینی در روز 22 بهمن مشاهده میشود كه او همچنان در پی امكان سنجی برای انجام یك كودتا و نجات رژیم پهلوی از سقوط است و البته با عصبانیت غیرقابل كنترل و فحاشی سولیوان به خود كه از نزدیك شاهد قضایا بود، مواجه میگردد: «نهایت خشم و عصبانیت من در این مكالمه موقعی بود كه گفته شد برژینسكی درباره امكان ترتیبدادن یك كودتا برای استقرار یك رژیم نظامی به جای حكومت در حال سقوط بختیار از من نظر میخواهد. این فكر و این سؤال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود كه بیاختیار مرا به ادای یك كلمه زشت درباره برژینسكی وادار ساخت و این فحاشی و بددهنی بیسابقه، مخاطب من نیوسام را كه مرد ملایم و متینی بود تكان داد.»
اقدامات و برنامههای دولت آمریکا برای سرکوب مردم ایران و طرحریزی کودتا در حالی بود که کارتر با شعارها و ادعاهای حقوق بشری توانسته بود در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود که این خود نمایانگر تناقضات و معیارهای دوگانه آمریکا در قبال مردم ایران از همان زمان است.
توصیف سولیوان از شاه و ضعف درونیاش
مسئله دیگری نیز که در نوشتههای سولیوان به چشم میخورد و میتواند یکی از دلایل وابستگی بیش از حد شاه به دولت آمریکا و انگلیس باشد ضعف شخصیت درونی شاه است. سولیوان شخصیت شاه را اینگونه توصیف میکند: «او ذاتاً مردی جبون و ضعیف بود و این جُبن و ضعف چنانچه در فصول پیش گفتم بیشتر از خشونت و صلابت پدر و ترس و واهمهای که از دوران کودکی از پدر خود داشت مایه گرفته بود. او قلباً و در زندگی خصوصی خود تشریفات را دوست نداشت، ولی با تمرینهای سختی که از کودکی برای ایفای نقش پادشاهان فراگرفته بود تصور می کرد بدون این تشریفات نمی تواند در نقش یک پادشاه مقتدر جلوه کند. به عبارت دیگر او ضعف های درونی خود را با زرق و برق و تشریفات ظاهری میپوشاند.»
همین ضعف درونی شاه باعث می شد که در شرایط بحرانی مستأصل شود و به دنبال راهی آسان برای فرار از این بحران بیفتد. سولیوان به این موضوع در یکی از ملاقاتهای خود با شاه اشاره می کند و مینویسد: « او ترجیح می داد در رابطه با بحران جاری کشورش صحبت نکند و هرچه من سعی کردم او را به حرف بیاورم با جملات منقطع به سؤال من پاسخ می داد و سکوت اختیار می کرد. این طرز صحبت و چهره غمگین او کاملاً برای من غیرعادی بود و به همین جهت بیاختیار و با لحنی که شاید کمی هم زننده بود پرسیدم: شما را چه میشود؟»
ویلیام سولیوان: او (شاه) ذاتاً مردی جبون و ضعیف بود
یکی دیگر از نمودهای این ضعف درونی شاه را میتوان در میل سیریناپذیر او در خرید اسلحه و ادوات نظامی مشاهده کرد و این حالی است که سولیوان بسیاری از طرحها و اقدامات نظامی شاه را بلندپروازانه، خیالی و غیرعلمی میدانست و می نویسد که « بسیاری از وسائل و تجهیزاتی که از طرف رژیم شاه خریداری شده یا سفارش داده شده بود بدون کمک و حضور مستمر کارشناسان خارجی در حد مطلوب قابل بهرهبرداری نبود.»
سولیوان در قسمتهایی از کتابش به حضور میسیون نظامی آمریکا در ایران و مقایسه آن با دیگر کشورها اشاره می کند که نشاندهنده نفوذ گسترده آمریکا در نیروهای رژيم پهلوي بود: « تفاوت میسیون نظامی آمریكا در ایران با هیئت نظامی در سایر كشورهای جهان این بود كه پرسنل نظامی آمریكا در ایران عملاً جزو نیروهای مسلح ایران به شمار میآمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریكایی بقیه مستشاران و كاركنان آمریكایی نیروهای مسلح ایران، حقوقبگیر دولت ایران بودند!»
این میسیون نظامی گذشته از برعهدهداشتن سكان هدایت و حركت ارتش شاهنشاهی، همه خریدهای نظامی ایران را نیز برمبنای اهداف و برنامههای خود تنظیم میكرد. البته آنچه سولیوان در این باره بیان میكند با اظهارات برخی مسؤولان اقتصادی پهلوی تفاوت دارد. به گفته سفیر آمریكا «روش كار بر این منوال بود كه مقامات ایرانی صورت سفارشهاي تسلیحاتی خود را با مشورت مستشاران آمریكایی تنظیم میكردند و هیئت نظامی آمریكا ترتیب خرید و تحویل این سلاحها را میداد.» اما سخنان عبدالمجید مجیدی كه از سال 51 تا 56 ریاست سازمان برنامه وبودجه را بر عهده داشت، تصویر دیگری را پیش روی ما قرار میدهد كه البته با توجه به مسؤولیت ایشان و اطلاع از جزئیترین مسائل اقتصادی كشور، قاعدتاً باید همخوانی بیشتری با واقعیت داشته باشد.
وی درباره خریدهای نظامی ایران و نحوه تصمیمگیری در این باره میگوید: «آنها اصلاً دست ما نبود. تصمیم گرفته میشد... چون دولت ایران برای خرید وسایل نظامی قراردادی با دولت آمریكا داشت، [تصمیمگیری] با خود وزارت دفاع آمریكا بود. یعنی ترتیبی كه با موافقت اعلیحضرت انجام میشد این بود كه آنها خریدهایی میكردند كه پرداختش مثلاً ظرف پنج یا 10 سال بایست انجام بشود.»
برداشت سولیوان از نظر مردم ایران نسبت به بیگانگان
سولیوان در قسمت های ابتدایی کتاب با مرور اجمالی برخی برحه های درخشان تاریخی ایران و نقش دولت های بیگانه مانند انگستان و روسیه در تاریخ معاصر ایران و اشغال ایران توسط این دو کشور می نویسد : « این سابقه و تجربه تاریخی که همه کارها از خارج هدایت می شود طوری با افکار و روحیات ایرانیان عجین شده است که امروز هم مردم ایران تصور می کنند آنچه در کشورشان روی می دهد ساخته و پرداخته خارجی است و دستهای نامرئی بیگانگان در مسائل مربوط به زندگی روزمره آنها دخالت دارند. همین سابقه و تجربه نوعی بدگمانی توأم با نفرت از خارجیان در ایران به وجود آورده که برقراری ارتباط سالم و صادقانه با ایرانیان را برای هر خارجی دشوار می سازد.»
البته بسیاری از قسمت های همین کتاب مؤید این است که دولت های بیگانه از هر فرصتی برای بهره بردن و پیگیری منافع بیشتر در ایران استفاده می کردند و حاضر بودند برای حفظ منافع خود در ایران به سرکوب نظامی مردم و حتی کودتا متوصل شوند.
شاید به خاطر همین سابقه تاریخی خراب آمریکا و دیگر دولت های بیگانه در ایران باشد که از نظر سولیوان افکار و احساسات اکثریت مردم ایران نسبت به آمریکائیان دوستانه نیست « با ملاقات هایی از این قبیل و تجارب دیگری که در طول مأموریت خود در ایران کسب کردم به این نتیجه رسیدم که افکار و احساسات اکثریت مردم ایران نسبت به آمریکائیان، برخلاف آنچه بخش کوچکی از جامعه ایرانی در معاشرت های خود با ما نشان می دهند چندان دوستانه نیست و ما نباید مهمان نوازی و محبت و چاپلوسی بعضی از خانوداه های مرفه و ثروتمند ایرانی را نسبت به خود به حساب جامعه ایرانی بگذاریم.»
علت مخالفت امام خمینی با شاه از نظر سولیوان
نکته جالب این است که سولیوان هم متوجه این موضوع شده بود که یکی از دلایل عمده مخالفت امام خمینی و دیگر مبارزان علیه شاه همین سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران و رابطه نزدیک شاه با آمریکاست. «[امام] خمینی یکی از مقامات روحانی ارشد مذهبی قم بود که در آن زمان برای با ایراد چند سخنرانی بر علیه برنامههای شاه شهرت یافت و افکار عمومی را به سوی خود جلب کرد. نکته جالب توجه این است که لبه تیز مبارزه [امام] خمینی علیه شاه از همان آغاز، سیاست آمریکا و روابط نزدیک شاه را با آمریکايیها هدف قرار داده بود.»
ارتباط نهضت آزادی با سفارت آمریکا
با این حال، در همان ابتدای وقوع انقلاب بسیاری از مقامات دولت موقت از جمله دکتر بازرگان به دنبال ادامه روابط دوستانه ایران با آمریکایی بوند که در پشت پرده کودتا علیه انقلاب را طرحریزی میکردند. «بازرگان و اعضای دولت او به حفظ روابط دوستانه با آمریکا علاقهمند بودند، ولی اداره کشور عملاً از دست آنها خارج بود.» حتی بهرغم پیشنهاد سولیوان برای تعلیق فعالیت هیئت مستشاری آمریکا در ایران بازرگان تنها با «محدود ساختن فعالیت این هیأت موافقت کرد ولی با تعلیق فعالیت هیئت و خروج کلیه اعضای آن از ایران موافق نبود. بازرگان خواهان ادامه همکاری نظامی ایران با آمریکا بود.» امری که توانایی و پتانسیل آمریکا برای نفوذ در نیروهای نظامی کشور و برنامهریزی برای کودتا را بالا میبرد.
ویلیام سولیوان و مهدی بازرگان
البته این امر را میتوان ناشی از اعتماد بیش از حد بازرگان و اعضای نهضت آزادی به آمریکا دانست. این در حالی است که سولیوان از همان ابتدای شروع مأموریتش در ایران به فکر برقراری رابطه با گروههای مخالف و رهبران آنها افتاد که به غیر از نهضت آزادی نتوانست ارتباط دائم و مثمر ثمری با دیگر گروهها برقرار کند. «تماس با گروههای مخالف و آگاهی از فعالیت آنها یکی از امور عادی روزمره سفارت آمریکا در زمان مأموریت من در فیلیپین بود و به همین جهت فقدان چنین رابطهای در تهران در نخستین روزهای آغاز مأموریت تهران توجه مرا به خود جلب کرد. وقتیکه علت این موضوع را جویا شدم معلوم شد که مخالفان سیاسی در ایران خودشان تمایلی به تماس با سفارت آمریکا ندارند. علت عدم تمایل مخالفان برای تماس با سفارت آمریکا هم این است که اولاً بسیاری از آنها به سفارت آمریکا اعتماد ندارند و ما را حامی اصلی رژیم و همکار و شریک اعمال ساواک می دانند... .»
شکست مأموریت سولیوان
سولیوان با اینکه تمام تلاش خود را انجام داد تا حافظ منافع آمریکا در ایران باشد و مضررات ناشی از انقلاب و بیداری مردم ایران را برای دولت آمریکا کاهش دهد، عملاً با شکست مواجه شد و تلاشهای بعدی آمریکا در طول این 35 سال نیز عملاً بی نتیجه مانده است.
اشغال انقلابی سفارت آمریکا توسط دانشجویان
و به گروگان گرفتن کارمندان سفارت
و به گروگان گرفتن کارمندان سفارت
شاید اگر سیاست مداران آمریکایی به توصیه همان زمان سولیوان عمل کنند و روشی معقول و منطقی را در سیاست خارجی خود دنبال کنند دیگر شاهد شکست ها و تحقیر های دیگر نباشند. سولیوان کتاب خود را با این جملات به پایان می رساند:
« به این ترتیب پرونده سی و پنج سال خدمت من برای دولت ایالت متحده ی آمریکا که قسمت عمده آن در بحرانی ترین نقاط جهان گذشت بسته شد. خدمات من در سرزمین های آشفته و بحران خیز جهان کم و بیش مفید و ثمر بخش بود و حتی تجارب تلخ ماههای آخر ماموریت من در ایران می توانست درس عبرتی برای رهبران سیاسی آمریکا باشد تا از تکرار اشتباهات گذشته بپرهیزند و سیاست خارجی ما را بر اساس معقول تر و منطقی تری استوار سازند.
متاسفانه این امید در ماههای بعد به باد رفت. روش سست و بی بنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات نامعقول برژینسکی که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود در نوامبر 1979 به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است آغاز گردید.»
منابع:
1. مأموریت در ایران، ویلیام سولیوان، ترجمه محمود طلوعی، انتشارات علم
2. نقد و بررسی کتاب مأموریت در ایران، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
3. http://www.nndb.com/people/772/000120412/
4. http://www.philly.com/philly/obituaries/20131024_William_H__Sullivan___Last_envoy_to_Iran__90.html?c=r
5. http://en.wikipedia.org/wiki/William_H._Sullivan
6. http://en.wikipedia.org/wiki/Project_404
7. http://iichs.org/index.asp?id=1057&doc_cat=7
8. http://www.tasnimnews.com/Home/Single/173220
9. http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=237&SP=Farsi
10. http://dowran.ir/show.php?id=102741076
نظرات بینندگان