آمریکا، دیکتاتورترین دموکراسی تاریخ!
داستان های الجرهوراتیو در مورد افرادی که از صفر به صد رسیده اند بخشی از فرهنگ عا مه آمریکائی است . آمریکا را سرزمین فرصت ها می خوانند. فرصت هائی که گفته می شود زائیده دموکراسی حاکم بر نظام آمریکاست . ضرب المثل آمریکائی " از خاک تا افلاک تنها در سه نسل " پژواک این سودای بزرگ 50 ستاره هاست .
اما این حقیقتا یک دموکراسی است؟ دموکراسی واقعی چیزی فراتر از حق رای هر دو یا چهار سال یک بار است . انتخاب ها باید معنادار باشند . نظام سیاسی آمریکا بیشتر به یک دلاریک رای و نه یک فرد یک رای معتقد است .
" دیکتاتور ترین دیکتاتور جهان ، دلار " بر دموکراسی آمریکائی نه فقط سایه افکنده که برآن مسلط است . نظام سیاسی که مطلوب ثروتمندان جامعه است فرصت های زیادی برای تعیین و تصویب قوانین و مقررات و نحوه اجرا در اختیار آنها می گذارد به نحوی که قدرت فرادستان روز به روز در برابر فرودستان تقویت می شود . کنشگران اصلی جامعه به شیوه ای عمل می کنند که طبق آن ثروتمندان به بهای بقیه افراد جامعه ثروتمندتر می شوند .
واقعیت آن است که امروز مغز دموکراسی که احترام به نظر مردم است به احترام به جیب آنها تبدیل شده است و هر چه جیب گشاده تر ، البته دموکراتیک تر !
عجیب نیست که رابطه سیاست و نابرابری باعث شده تا بزرگ ترین دموکراسی هم اینک کوچک ترین اعتراض به ساختارها ( ونه پوسته ها )ی اقتصادی ، اجتماعی و نه حتی سیاسی خود را برنتابد ، آن جا که مایکل بلومبرگ شهردار نیویورک که خود سرمایه داری افسانه ای و البته نماینده 1% ها ست فرمان تعطیلی پارک زاکوتی ( پایگاه جنبش 99% ها ) را به دلیل بسیار مهم صرفه جوئی در مصرف برق! صادر می کند .
آن سوی خیابان آزادی و دموکراسی تمام قد در جریان است – 99% ها ظرف مدت کوتاهی 300هزار امضا برای ادامه اعتراضاتشان جمع آوری می نمایند ، وسرانجام پرده آخر، دیکتاتوری ناچار شود حتی دموکراسی کلیشه ای خود ساخته را کنار می گذارد . پلیس ، گاز، باتوم ، بازداشت و بقیه ماجرا .
البته اعتراض به پوسته ها همواره نه فقط مجازاست بلکه تشویق هم می شود تا ضمن تخلیه فشارهای اجتماعی بتوان هم چنان ژست بزرگترین دموکراسی جهان و آزادترین کشور دنیا را به خود گرفت . تظاهرات برای افزایش حقوق بیکاری در فیلادلفیا ، اعتراض به قانون مالک و مستاجردر آریزونا ، راهپیمائی برعلیه بدرفتاری پلیس درکالیفرنیا و حتی اعتراض به مقامات ملی و محلی که امروزه نمک " دموکراسی مدیریت شده غربی " است .
واقعیت این است که " ما 99% هستیم " هم اکنون به یک شعور جهانی تبدیل شده که اگر دیکتاتوری سرمایه به آن فرصت دهد از خلیج بیسکای تا دهانه بورینگ تمام جهان را فرا خواهد گرفت . میلیاردها جمعیت جهان هم اکنون یک صدا فریاد آزادی برآورده اند . آزادی از دیکتاتورترین دیکتاتور جهان ، نظام تمام سرمایه سالاری بین المللی .
میان دموکراسی به عنوان تفکر مبتنی بر برابری مردم با سرمایه سالاری به عنوان تفکر مبتنی بر نابرابری مردم نبردی سخت درجریان است .این تاکید دارد 1=1 و آن اصرار دارد 99=1 یا شاید 99<1 و حتی 999<1
نابرابری روزافزون به عنوان بزرگترین دستاورد سرمایه سالاری مدرن چنان آه از نهاد دموکراسی بر کشیده که هم اکنون جز پوستینی از آن باقی نمانده ، این ترد شکننده نیز دیر یا زود فرو خواهد ریخت .
واقعیت آن است که دموکراسی امروزدرقربانگاه کانون های قدرت و ثروت جهانی به مسلخ رفته و شاد خواران بین المللی پوستینی ازآن ساخته تا از منفورترین سیاست های چپاول گرایانه خود ردائی خوش زرق وبرق به نمایش درآورند . آنچه امروز توسط مثلث نامقدس سازمان های اقتصادی بین المللی شامل صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی به دنیا دیکته می شود تنها بخشی از واقعیت استثمار نوینی است که در حال اجراست .
در جهانی که ثروت 20 نفر بیش از تولید ناخالص ملی 45 کشور دنیاست و در پیشرفته ترین کشورش 5 فرزند سام والتون بیش از 75 میلیون نفر از هموطنان خود ثروت دارند سخن ازدموکراسی یک شوخی است . " تمرکز ثروت یعنی تمرکز قدرت " و این با بنیان دموکراسی وآزادی که همانا " توزیع قدرت " است در تقابل آشکاراست . ارقام بالا نشان می دهد که برنده این رویاروئی کیست .
شعار تبلیغاتی رئیس جمهور بیل کلینتون هنوز در خاطره هاست " این سیاست است ، احمق " پول با سیاست و در بازار معنا پیدا می کند . رویا روئی این دو قطب متضاد پیوسته و به ویژه در سال های اخیرمورد توجه بیشتری قرار گرفته است . لاری بارتلز در " دموکراسی نامتقارن – اقتصاد سیاسی عصر طلائی جدید " و مک کارتی در " آمریکای دو قطبی ، شادمانی ایدئولوژیک و ثروت های نا متوازن " پرده از این راز برداشته ، به نیکی تاکید می کنند که این هماوردی جز 1% ها برنده دیگری ندارد .
منبع: وبلاگ 1=1