«بچه روستایی» که یک شبه محافظ بیت «امام» شد
به گزارش شیرازه به نقل از لامرود، امام راحل در دوران حیات خود در جهان معاصر باسیره خود جامعهای را متحول کرد و انسان هایی را تربیت نمود که جهان هنوز در شگفت است از اراده و عزم آنان و امام آنان. عزم ارادهای که هنوز فرزندانش در سراسر گیتی را بر آن میدارد که در مقابل طاغوت های زمان قد برافراشته و مردانه بایستند، بیشک یکی از راه های شناخت مردان بزرگ شناخت سیره و رفتار آنان است که میتوان از نزدیکان شان کسب کرد.
پای صحبتهای « احمد قائدی» متولد سال 1336 وراوی یکی از محافظان بیت امام مینشینیم تا از سیره حضرت امام خمینی (ره) در مقوله ساده زیستی خرمنی بچنیم و راهی برای ادامه مسیرمان باشد.
پیوستن به پاسداران انقلاب
سال 55 به خدمت سربازی رفتم. 15 مرداد ماه سال 57 دوران سربازی را تمام کردم. در بحبوبه ی انقلاب قرار داشتیم . من هم مثل بقیه مردم در اعتراضات و راهپیمایی ها شرکت می کردم. دقیقاً در مرداد سال 58 وارد سپاه وراوی شدم. تازه تشکیل شده بود، در آن زمان لامرد هنوز سپاه نداشت، سازمان جوانان توسط حاج آقا دکتر علوی راه اندازی شده بود. در اواخر سال 58 کل سپاه وراوی به چاه مبارک انتقال یافت
عشق به امام و مقتدا
حکم ایجاد سپاه بصورت سیار گرفته بودند و به دلیل اوضاع امنیتی این انتقال صورت گرفت. در این دوران از حقوق و مزایا خبری نبود، وعده داده بودند که اگر بصورت سازمانی تشکیل شود، گفته بودند کسی توان دارد برای کمک بیاید. قریب به یک سال بدون حقوق خدمت کردم.
جذب سپاه بوشهر
همزمان با آغاز جنگ، سپاه بوشهر بدلیل کمبود نیرو با استناد به اینکه از لحاظ بعد مسافت در شرایط بدی قرار دارید، جذب سپاه بوشهر شوید، فرمانده وقت ما شرایطی گذاشت که با پذیرش آن ها، به سپاه بوشهر ملحق شدیم و از آن موقع دارای حقوق شدیم.
قرعه مبارک
تا اوایل سال 62 در چاه مبارک مشغول خدمت بودم که این قرعه مبارک به نام ما افتاد. بدلیل مریضی فرزندم مرخصی گرفته بودم که توسط شهید محمد نوری این مسئله به من ابلاغ شد. عشق به امام و خوشحالی از این اتفاق باعث شد که من فرزندم را در آن شرایط بیماری رها کنم و راهی تهران شوم
راهی بیت امام
ماموریت های محافظت از بیت امام بصورت سه ماهه بود که بعد از گذشت این مدت، درصورت تایید و علاقه مندی، سه ماه دیگر نیز تمدید می شد و به نیروهای کیفی با تامین شرایط و مسکن و مسایل رفاهی پیشنهاد پاسدار بیت امام را می دادند اما خوشبختانه و از شانس بلند من، ماموریت من از روز اول به عنوان پاسدار بیت امام خمینی بود و این برای اولین بار بود که چنین چیزی صورت می گرفت.
در توان من نیست!
با مشورت هایی که از دوستان و افرادی که قدیمی تر بودند، به این نتیجه رسیدم که این امر در توان من نیست و پیشنهاد را قبول نمی کردم. حتی گفتم که من را اخراج کنید، من از عهده انجامش بر نمی آیم و اتفاقی می افتد و آن وقت شرمنده مردم می شوم. فرمانده ما « آقای رضایی» قبول نمی کرد و می گفت «تو از عهده انجامش بر می آیی»
رفت و آمد بسیار به بیت امام
امام خمینی (ره) رهبر کل آزادی خواهان جهان بود، رفت و آمدهای بسیاری به حسینیه جماران و منزل ایشان می شد، باید این رفت و آمدها را شناسایی می کردیم و مزاحمتی برای کسی ایجاد نمی شد، خانواده درجه یک، رجال سیاسی و ... . عدم شناخت از این شرایط دلیل نپذیرفتن من بود. بالاخره پذیرفتیم و شرایط رفاهی را برای من تامین کردند و زنگ زدم خانواده نیز در تهران به من پیوستند. بعد از آمدن خانواده به تهران، من تازه یاد بیماری فرزندم افتادم و مراحل درمان را در پیش گرفتیم.
اصراری که به پشیمانی منجر شد
حدود 2 سال این ماموریت را با موفقیت انجام دادم و با اصرار خودم از بیت امام خارج شدم که الان بسیار پشیمان هستم. جایگاه بسیار خوبی بود که علیرغم میل باطنی ام و تنها به لحاظ برخی مشکلات مجبور به ترک آنجا شدم.
« 14 خرداد 68 »
وقتی این عبارت را می شنود، دست بر روی صورت می گذارد و دقایقی آرام آرام گریه می کند، چنان جو مصاحبه سنگین می شود که برای دقایقی سکوت همه جا را فرا می گیرد، بعد از فرو نشستن بغضش، لب به سخن می گشاید.
پدری مهربان و عزیز را از دست دادیم
در آن ایام در جم، مانور داشتیم، عصر دیدیم فرماندهان ارشد به تکاپو افتادند و به گونه ای مانور را سریعاً به پایان رساندند. صبح خبر را از رادیو شنیدم. با شنیدن این خبر، برای یک لحظه در افکار خودم، گفتم که بی صاحب شدیم. در همان روز براساس مسئولیتی که داشتم، راهی ماموریت شدم، در میانه راه نتوانستم ادامه دهم و برای دقایق زیادی ماشین را پارک کردم و به دلداری خودم پرداختم. ما آن روز پدری مهربان و عزیز را از دست دادیم. حسرت این را می خورم که چرا از بیت امام بیرون آمدم و هم اینکه آن روز نتوانستم مثل همه عاشقان امام، خودم را به تهران برسانم.
خاطراتی از « یک حقیقت همیشه زنده»
یکی از موارد زندگی امام وقت شناسی ایشان بود. امام بسیار به این موضوع اهمیت می داد، رفتار های امام در ساعت های مختلف به عنوان یک ساعت زنگ دار تلقی می شد. ایشان تمامی کارهایشان را در سر ساعت خود انجام می دادند. از نشستن با خانواده تا دیدار و جلسات. یادم می آید دیدار خانواده های شهدا با حضرت امام بود، ایشان چند دقیقه مانده به ساعت 9 در راهرو منتهی به حسینیه حضور یافتند که آقای توسلی به ایشان گفت دو دقیقه صبر کنید تا همه خانواده شهدا در حسینیه حضور یابند که امام خطاب به وی گفت «اگر بیشتر از دو دقیقه طول می کشد به سرغ کارهایم بروم». زندگی امام سراسر ساده زیستی بود، همان چیزی را ما و نگهبانان و همه دست اندکاران بیت می خوردند، امام نیز می خوردند. ساده زیستی ایشان به انداره ای بود که اجازه نداد تا حسینیه را سفید کنند و گفت در همان حالت گچ و خاک نگه دارید. روزی چند مهمان خارجی در جماران حضور داشتند دیوار های آجری بدون پوشش و ساده زیستی و دور از تجمل بیت و حسینیه تعجب آنها را برانگیخته بود. خاطرات و داستان های زیادی در مورد اسراف نکردن امام و تاکید کردن امام بر این موضوع گفته اند و شنیده اید. در خانه امام غذا به اندازه نفرات آماده می شد که اگر کسی به صورت سر زده می آمد، باید افراد خانه به غذای خود به او می دادند. یکی از نکات که در زندگی امام وجود داشت به مانند دیگر مردم زندگی کردن بود. ایشان از کالای کوپنی استفاده می کرد. حضرت امام اجاره نشین بودند و خانه را از آقای جمارانی اجاره کرده بودند و هر سال اجاره بهای خود را پرداخت می کرد.
طبیعی است در زندگی روزمره و مسایل و مشکلاتی که وجود دارد، ممکن است ما انسان ها از بعضی موضوعات مهم غافل شویم؛ از این جهت مهم است که برخی اوقات انسان سراغ برخی موضوعات برود، به بعضی از کلمات توجه کند، آن ها را بازنگری کند و به معنا و مفاهیم آن ها توجه کند؛ در واقع ذکر و یادآوری برخی مسایل بسیار مهم است و خیلی از ایام، روزها، ولادت ها و روزهای حزن و اندوه در مجموعه زندگی انسان همه فرصت هایی برای یادآوری و ذکر است. بنابراین ذکر در زندگی، بسیار مهم و کاملا برخواسته از فرهنگ قرآنی است چرا که براساس فرهنگ قرآنی، شان نبی مکرم اسلام (ص) شان ذکر و تذکر بر جامعه است.
یکی از نکاتی که همیشه باید به آن توجه کرده و مرتب آن را یادآوری کنیم، همین راه و اندیشه امام (ره) در جامعه ما است؛ در حقیقت امام خمینی (ره) هم راهنمای ما بود و هم راهبر ما؛ در واقع راه امام هسته سخت این دو کلام، معنی و مفهوم است؛ امامی که هم راه را برای ما نمایان کرد و هم بخشی از این راه را برای ما گشود و باز کرد. امروز هم اگر بخواهیم این راه را به درستی مورد توجه قرار داده و در این مسیر حرکت کنیم، مکلف هستیم مولفه ها و شاخصه های این راه را خوب بشناسیم. در حقیقت باید به ویژگی های نگرشی امام، بینش های امام و روش های امام توجه کنیم.