آنها که برای منتجب نیا سوت و کف زدند پشت سرش نماز نخواندند!/ از ۱۶۰ نفر حاضرین در جلسه ۶۰ نفر بچه های ارزشی بودند
نیم ساعتی گذشته بود و دیگر حوصله ام سر رفته بود. نه کسی ی آمد و نه کسی می رفت و تنها یکی از مسئولان برنامه بود که مدام خارج و وارد می شد.
بالخره جمعیت بیست نفری وارد شد و یک راست به سمت وسط سالن آمدند. البته چند نفری هم ظاهرا به سمت کج و راست رفتند. اما تقریبا اکثریت در کنار من نشستند. مسئول برنامه به سمت ما آمد و از ما خواست به علت قلت افراد سالن به سمت جلوی سالن برویم تا در شروع برنامه حداقل جلوی برنامه خالی نباشد.
کنارم پسری نشسته بود که به شدت بی حوصله بود و می گفت از ساعت برنامه یک ساعت گذشته است و هنوز تاخیر دارد. سر صحبت را باز کردم.از صحبت هایش مشخص بود که دانشجوی دانشگاه آزاد صدرا نیست. صحبت ها را که ادامه دادیم تازه فهمیدم که از فسا امده است. به قول خودش گفته بودند اتوبوس به صدرای شیراز برای صحبت منتجب نیا می رود و او هم سوار شده بود.
تقریبا یک ساعت و 40 دقیقه به غروب آفتاب مانده بود. حوصله ام سر رفته بود و برنامه فقط با پخش عکس های خاتمی و عارف و هاشمی اداره میشد. سرم را چرخاندم. هنوز هم کسی نیامده بود البته همان هایی هم که آمده بودند قیافه اشان بیشتر به منتقدین اصلاحات شبیه بود که سمت چپ سالن نشسته بودند.
بعد از تاخیر 2 ساعته برنامه شروع شد نوبت را به نماینده نشریه فلان و حزب فلان دادند و او هم با قرائت بیانیه ای از آزادی دعوت از اساتید اصلاحات در این سال ها توسط دانشگاه آزاد داد و مسئولین را دعوت به انتخاباتی سالم و پرشور کرد.
منتجب نیا با دعوت مجری به سمت جایگاه سخنرانی رفت. ابتدا از تاخیر 2 ساعته عذرخواهی کرد. سخنش را شروع کرد. موضوع بحثش را آزادی احزاب و انتخابات آزاد عنوان کرد.
«غالبا کسانی که متوسل به زور می شوند انسان های بی هنری هستند و انسان های اندیشمند به صورت موارد استثنائی به زور متوسل نمی شوند» سخنرانی با این جملات شروع شد.
«گاهی تلویزیون و تظاهرات دیگر کشورها را میبینیم میگویم آیا مسئولین ما هم اجازه این تظاهرات را می دهند. نص قانون اساسی است که تجمعات قانون و بدون حمل سلاح و بدن خلل نظام اسلامی باید توسط دولت حمایت شود.» البته او نگفت چرا با دیدن راهپیمایی های ۲۲ بهمن، روز قدس و ۹ دی چنین فکری نمی کند؟! شاید این روزها را ندیده یا شاید اصلا تلویزیون نمی بیند!
« آنهایی که مثل دولت گذشته با شعار حزب ستیزی بودند اشتباه کردند و خودشان هم می دانستند و نها های انقلاب را هم برای تشکل ها به کار می بردند و در دانشگاه پادگان به وجود آورده بودند!» احتمالا منظورش بسیج بود. کاش یکی به او یادآوری می کرد که تشکیل بسیج دانشجو و طلبه با فرمان مستقیم امام بوده نه دولت قبل.
«نمایندگانی به مجلس می روند باید نماینده اکثریت مردم باشند و این هم به اعتماد مردم بر میگردد که بدانند انتخابات سالمی برگزار میگردد و رای مردم کارساز است و باید با کمال تاسفد بگویم عده ای می گویند باید به گونه ای برخورد کنیم که مردم به پای صندوق رای نیایند که این خیانت به نظام و مردم است.»
«چه کسی گفته ما قیم مردم هستیم. من و شما قیم مردم نیستیم و مردم باید خودشان انتخاب کنند.»
جملاتش که تمام شد دانشجویان برای پرسش و پاسخ بالا رفتند. اولین دانشجو پرسید: مگر در انتخابات گذشته نبود که شما انتخابات را تحریم کردید و پس از آن خودتان هم حضور پیدا کردید. شما که از آزادی و رای مردم سخن می گویید چه طور در سال 88 به رای مردم و ازادی مردم توهین کردید؟
منتجب نیا گفت: انتخابات 88 از پرشورترین انتخابات بعد از انقلاب اسلامی بود و برخی از شهرها تا صبح از کاندید های خود حمایت می کردند. متاسفانه جهت گیری انتخبات جهت گیری صحیحی نبود!
از جلسه ی بعد از انتخابات 88 با رهبر گفت، که مقام معظم رهبری در آن جلسه بهترین راهکار ارائه شده را راه حل منتجب نیا دانسته اند! جالب تر وقتی شد که یکی از دانشجویان پرسید: خوب راهکارتان چه بود؟ منتجب نیا گفت : چون اجرا نشد نمی توانم بگویم! این را که گفت به بغل دستی ام گفتم: من دیگر حرفی برای گفتن ندارم...
کم کم سخنان عضو حزب اعتماد ملی نیش دار تر شد. «شما میدانید در آن روزها یک عده آمدند و یک عده ای را تحریک کردند تا عکس امام را پاره کنند تا احساسات مذهبی مردم جریحه دار شود و منافع خودشان را به دست آورند.»
کنترل سالن کم کم از دست مجری و سخنران داشت خارج می شد. گفتن تکه کلام های خاص و طعنه زدن شده بود پاسخ سوالات دانشجویان: «خدا به شما صبر دهد» «ما اساتید شما را هم میشناسیم» «حرف هایی را در سر شما کرده اند» «من شیرازی ام می دانم مذاق شما را » «کمی فکر کنید خوب است».
رگبار حرف ها بود و تشنج سالن... جای مجری و منتجب نیا عوض شده بود که با ساکت شدنش سالن هم ساکت شد.
مجری گفت: چند دقیقه به نماز مغرب مانده است و باید برنامه را تعطیل کنیم. چند نفری گفتند نه ادامه دهید. دانشجویان ارزشی بلند شدند و اعتراض کردند و خواستند سالن را ترک کنند که منتجب نیا گفت: صبر کنید تا من سئوالات را جواب بدهم بعد بروید.
دانشجویی با اصرار بالا رفت و گفت: شما از امام حسین گفتید؛ اما نگفتید که امام حسین زیر تیر هم نماز می خواند.
مجلس تمام گشت و به آخر رسید کار!
به سمت نمازخانه که رفتیم آنجا خالی بود و منتجب نیا و سه نفر دیگر که از انتظامات بودند، چند مسئول دانشگاه آزاد و همان دانشجویان منتقد جمع نمازگزاران را تشکیل می دادند. بعد از برنامه برخی دانشجویان می گفتند: آن ها که برایتان کف می زدند یک نفرشان هم پشت سرتان نماز نخواند!
بعد از نماز جلو رفتم بعد از معرفی خودم خواستم تابا منتجب نیا مصاحبه کنم که پاسخ داد دوستان می گویند وقت نداریم. یک ساعتی را پشت درب سالن منتظر ماندم. شامش که تمام شد دیدم با یکی از نشریات مصاحبه می کند.
بیرون که آمد گفتم تنها 3 سئوال کوتاه داشتم ولی شما جواب ندادید. یکی نامزد شدن شما از شیراز بود و دوم آخرین وضعیت رابطه عارف و خرازی و سومی را که داشتم می گفتم یکی از مسئولین برنامه آمد و گفت با خبرنگاران مصاحبه نکنید؛ همان نشریه خودمان کافی بود!
ناخودآگاه گفتم... بیچاره آزادی، بیچاره اصلاحات!
زنده باد آزادگی...