کد خبر: ۹۵۴۸۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۵ - ۱۳ شهريور ۱۳۹۵
لطفا کمی به درد مردم گوش کنید؛

مشکلات اقتصادی مردم به هم گره خورده مسئولان کاری کنند

چیزی که مشخص است همه چیز به هم گره خورده و همه منتظر اتفاقی هستند که مشکلات اقتصادی توسط مسئولان بلند پایه و کوچک و بزرگ بر طرف شود.

به گزارش شیرازه  این روزها در هر جایی سرک میکشی و سوالی از  وضعیت اقتصادی مردم میپرسی جوابش این است"وضع خراب است ".

در این دل نوشته و نه یادداشت، نه می خواهیم سیاسی بنویسیم و نه قصد وغرضی با جناحی یا شخصی داریم، اما چیزی که این روزها محرز است، سختی و ناامیدی در تک تک خانوارها موج می زند؛ البته کاری به متمکنین جامعه نداریم چرا که آنها بارشان بسته شده کاری به این دولت و آن دولت این زمان و آن زمان، تحریم و غیر تحریم ندارد.

روزی که گام اول برجام با موفقیت برداشته شد همه خوشحال بودند چرا که هیچ کس نمی خواهد  و اصلا دوست ندارد فشار اقتصادی را تحمل کند و شرمنده زن وبچه اش باشد.

سال 94 سالی پر از امید بود که همه منتظر خبرهای خوب از نتیجه برجام بودند که  البته خبر خوب هم شنیده شد و همه لحظه شماری کردند تا طبق توافق و مذاکرات برد_ برد، گره  اقتصادی کشور باز شود و رونق در جامعه و به وِیژه سفره های مردم نمایان  شود.

اما تا به این لحظه چیزی که محرز است حاصل نشدن نتایج برجام از سوی کشورهای غربی است و بارها مسئولان محترم دولتی هم به این موضوع اذعان داشتند و تاثیر برجام را تاکنون باید و شاید و در خور ندانسته اند،حداقل با نگاهی به سفره های مردم وخانوارهای ایرانی این موضوع کاملا مشهود است.

در ادامه؛ داستان یک روز از زندگی خبرنگاری را می خوانید که خواندن آن خالی از لطف نیست.

از آنجا که برای گذران زندگی باید تلاش کرد به همین دلیل هر از گاهی برای کمک به پدرم به مزرعه کوچکش می روم تا کمک حالی باشم والبته در کنار این کمک حالی، نانی هم به دست آورم، آخر می دانید که خبرنگاری نانی ندارد، فقط دردسرهای خوبی دارد که البته آن هم عشق است و عشق به کار می خواهد که خدا روشکر آن هم وجود دارد.

بعد از ساعت ها کار در مزرعه در زیر سایه درخت دراز کشیده بودم و چشمانم را بسته بودم اما ذهنم درگیر مسائل روزانه بود، کشاورزی از آن طرف به کنار پدرم امد و با هم گرم صحبت شدند وچای می خوردند.

آن کشاورز که البته دل پر دردی هم داشت رو به من کرد وگفت اقای خبرنگار خوابیدی؟! بلند شو و از بدبختی های کشاورزان گزارش بگیر و برای مسئولان بفرست تا وضعیت مابه گوششان برسد.

دیگر خواب از سرم پرید و بلند شدم وبا او گرم تعریف شدم، او می گفت که سه ماه است گندم خود را درو کرده و پولش را نداده اند و ادامه داد: نه تنها پول گندم من بلکه پول گندم هیچ کشاورزی را ندادند، بعد از انقلاب فکر کنم اولین سالی است که اینچنین پول گندم دیر پرداخت شده است.

این کشاورز مدام خطاب به من که البته شاید فکر کرده بود من یکی از مسئولان هستم، صحبت می کرد وگلایه های خود را انتقال می داد، البته شاید از این راه کمی سبکتر می شد ومن هم به همین خاطر گذاشتم تا خوب صحبت کند.

کشاورز  مدام دست های پینه بسته خود را به هم می مالید و می گفت: وام هایم عقب افتاده و هر روز باید جریمه پرداخت کنم در حالی که این عدالت نیست، از آن طرف پول سم،کود و سایر نهاده های کشاورزی هم بدهکارم و نمی دانم چه باید کرد، چک هایم همه برگشت خورده است.

وی می گفت: قبض های برق،گاز ،آب همه اش روی سرهم تلنبار شده و گازمان را دیشب قطع کردند و حالا زن وبچه ام باید روی اتش غذا درست کنند و زندگی ام فلج شده است.

این کشاورز ادامه داد: بقیه محصولات هم همین طور بوده و هنوز هیچ چیز به ما نداه اند، حداقل دلمان خوش بود به گندم که خرید تضمینی است  و به موقع پولش را می دادند که از آن هم هیچ خبری نیست.

من سکوت کرده بودم، آخر از این صحبت ها با من خبرنگار در طول روز زیاد رد و بدل می شود و تنها کاری که از دست من بر می آید این است که این حرفها و مشکلات را بازتاب بدهم که البته این کار را کرده ام و  بارها از رسانه های مختلف گفته شده است.

همین طور که پیرمرد کشاورز با من صحبت می کرد من به فکر فرو رفتم  که یکی از گازبان ها را شب قبل به طور اتفاقی در خیابان دیدم و با او از وضعیت کاریش صحبت کردم  .

او می گفت قبض های پرداخت نشده به حد اعلا رسیده و مجبور هستیم همه را قطع کنیم؛ همین طور که گرم صحبت بودیم با بغضی خاص حرفی را زد که بابت آن می گفت ده روز است سر درد شدیدی گرفته و زندگیش تحت الشعاع قرار داده است.

گازبانی که گاز مردم را قطع می کند حالا خودش به دیوار تکیه می دهد و درد دل می کند

 او می گوید حقوقمان نصف شده  و تقریبا ماهی پانصد هزار تومان به ما می دهند کار ی که باید مدام در منطقه باشی و حتی مرخصی هم ندارد.

این گازبان ادامه می دهد: با تغییر در روش کاری ما؛ حقوقمان از هشتصد هزار تومان ناگهان به پانصد هزار تومان تنزل پیدا کرده وحالا مانده ام با زن وبچه ام چطور امورات را بگذرانیم.

وی می گوید: همین دیروز یکی از نزدیکان خودم که گازش را مجبور شدم به علت پرداخت نکردن بهای گاز، قطع کنم در خیابان به من فحاشی کرده که چرا گاز خانه من راقطع کرده ای.

این واقعیت زندگی همان گازبانی که گاز خانه آن کشاورز راقطع می کند.

در همین احوالات یادم به صحبت های سجاد قنبری بخشدار پاسارگاد افتاد که در جلسه کار گروه آب وکشاورزی شهرستان پاسارگاد گفت: در بخش پاسارگاد اب نیست و وقتی آب کشاورزی نباشد یعنی زمینی نیست تا کشت شود و مردم زندگی کنند.

قنبری گفت: همه در روستاهای بخش پاسارگاد بیکار شده اند و فقر در سایه میراث تاریخی پاسارگاد بیداد می کند، مردم بخش پاسارگاد پول نان را ندارند چه برسد به قاتق نان.

وی می گوید: قبض های مردم تلنبار شده و اگر این یارانه هم نبود فاجعه انسانی رخ می داد، مردم حتی نمی توانند برای پیگیری های مشکلاتشان به مرکز شهرستان بیایند چون که پول ندارند، نانوایی ها دفتر حساب باز کردند وبعضا میلیونی هم از خانواده ها طلبکارند.

راستی یک چیز دیگر؛ چند شب پیش در اخبار سراسری نشان می داد که شرکت ملی گاز برای پرداخت حقوق کارمندانش در سراسر کشور مجبور شده است از بانک وام بگیرد چرا که دخلش کفاف خرجش را نمی دهد.

و اما چیزی که مشخص است همه چیز به هم گره خورده و همه منتظر اتفاقی هستند که این مشکلات توسط مسئولان بلند پایه و کوچک و بزرگ بر طرف شود.

لطفا مشکلات را حل کنید؛ اینجا واین روزها اوضاع قمر در عقرب است.

منبع :طنین پاسارگاد

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
شنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۵
0
کو گوش شنوا