آتش زیر خاکستر یک قیام بزرگ؛
تظاهرات ۱۶ شهریور ۵۷
روز ۱۶ شهریور ۵۷، در پی دعوت روحانیون مبارز، حدود دو میلیون نفر از مردم تهران بهعنوان اعتراض به رژیم پهلوی، در میدان شهیاد سابق تجمع کردند، در این روز، نام میدان شهیاد به میدان آزادی تغییر یافت.
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی پایگاه تحلیلی خبری «شیرازه»، یکی از وقایع مهم و سرنوشتساز در تاریخ انقلاب اسلامی به شهریور خونین و پرحادثه ۵۷ برمیگردد. پیشزمینههای خیزش ۱۷ شهریور چند روز پیش از آن تاریخ یعنی از عید فطر آن سال مهیا شده بود. تظاهرات روز عید فطر، در ۱۳ شهریور سال ۵۷، زمینه را برای تظاهرات ۱۶ شهریور فراهم آورد. در روز ۱۶ شهریور ۵۷، در پی دعوت جامعه روحانیت مبارز، حدود دو میلیون نفر از مردم قهرمان تهران بهعنوان اعتراض به رژیم، در میدان شهیاد تجمع کردند. در این روز، نام میدان شهیاد به میدان آزادی تغییر یافت.
روز ۱۶ شهریور قول و قرارهای مردم برای راهاندازی تظاهرات در میدان ژاله تنظیم شد.
شهید آیتالله مؤیدی از مبارزین انقلابی و شاهدان عینی وقایع شهریورماه ۵۷، روایتی خواندنی از تظاهرات مردم در روز ۱۶ شهریور دارد. او در کتاب خاطرات خود که با عنوان «مهاجر الی الله» توسط مؤسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، منتشر شده است، اینگونه میگوید:
روز عید فطر سال ۵۷ تظاهرات که تمام شد اعلام کردند که سه روز دیگر از همان مکان باز تظاهرات انجام میشود.
دو روز هم روی این قضیه تبلیغ شد.
روز شانزدهم از صبح زود و سحر آن روز قوای نظامی تمام خیابانهای تهران را اشغال کردند.
سحر بود که بعضی از بچهها دم منزل ما آمدند و گفتند حاجآقا پریروز اعلام شده آقای غفاری را میخواهند با تیر بزنند، لذا امروز نمیآید و شما بهجای او بیایید. چون من از قبل تجربه چنین کاری را داشتم، به فکر افتادم که قبول کنم یا نه؛ لذا به قرآن استخاره کردم. آیهای که آمد این بود: «فَأَسْرِ بعبادی لَیلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُون» این استخاره را من سحر گرفتم «فَأَسْرِ بِعِبادی لَیلاً» خطاب شده به حضرت موسی بن عمران (ع) که شبانه جمعیت بنیاسرائیل را بردار و ببر. «إِنَّکُمْ مُتَّبَعُون» و به دنبال تو راه خواهند افتاد.
این آیه به من نیرو داد. چون من در سطح بزرگان نبودم، یک بچه طلبه بودم و نیاز به یک توان و نیرویی داشتم که قرآن این نیرو را به من داد. برای همین قبول کردم و به بچهها گفتم من میآیم.
پیش بهسوی شهادت...
موقعی که از منزل حرکت کردم نیتم این بود که تیری را که میخواهند به فلانی بزنند به من خواهد خورد و نیت شهادت کردم. الان که آن صحنه یادم میآید میدانم که نیت قربت کردم؛ یعنی خالص برایخدا داشتم میرفتم و هیچ شائبه دیگری در آن نبود.
شعارهای مردم در تظاهرات ۱۶ شهریور
با تعدادی از بچههای مسجد و جوانهایی که سرشان برای این کارها درد میکرد با ماشین بهطرف محل تظاهرات یعنی قیطریه حرکت کردیم. وقتی به آن جا رسیدیم، دیدیم نیروی نظامی همه مسیر را پرکرده بهطوریکه مردم قدرت شعاردادن ندارند و همینطور بدون این که کلامی بگویند راه میروند؛ لذا در همان پایین قیطریه که اوائل جمعیت بود، بالای یک ماشین باری رفتم و شعار دادم "اللهاکبر". مردم هم به دنبال من که یک روحانی بودم پاسخ دادند "اللهاکبر" بعد از اللهاکبر "درود بر خمینی" و همینطور ادامه دادیم تا این که جمعیت بیشتر شد و اواسط خیابان که رسیدیم مردم متوجه شدند که شعار فقط باید از این جا بیاید. من هم چندین مرتبه گفته بودم که هیچکس به جز من حق شعاردادن ندارد و شعار باید از همین ماشین بیاید.
شعاری که داده میشد باید تا آخر جمعیت میرفت. یعنی این طور نبود که من شعار بدهم و همان لحظه همه جواب بدهند. بلکه من که شعار میدادم قسمت به قسمت جواب میدادند تا این که شعار از اول جمعیت تا آخر جمعیت میرفت؛ و با این کیفیت دادن یک شعار چند دقیقه طول میکشید. وقتی شعار قبلی تمام میشد، من شعار را عوض میکردم. البته من خودم شعار نداشتم و شعارها را به من میدادند.
شعارهایی از قبیل "بگو مرگ بر شاه"، "ما میگوییم شاه نمیخواهیم، نخستوزیر عوض میشود" و "ما میگوییم خر نمیخواهیم پالان خر عوض میشود. " با این شعارها، قدرت نیروی انتظامی با آن کثرت، دیگر تمام شد. یعنی این را ما حس میکردیم. ما دیدیم این جاها قدرت نظامی دیگر کاری نمیتواند بکند. این شعار "بگو مرگ بر شاه" تا آن موقع گفته نمیشد و اگر هم گفته میشد رژیم شاه را میگفتند؛ لذا آن موقع وقتی که گفتند "مرگ بر شاه" یک عده برای گفتن مرگ بر شاه میترسیدند و احتیاط میکردند. اما بالاخره این قضیه جا افتاد مثل همین "مرگ بر آمریکا" که الان شما راحت میگویید. ولی در آن زمان کسی جرئت نداشت علیه آمریکا حرفی بزند.
این نکته که من اهل علم و روحانی بودم و تمام جمعیت در اختیار من بود، خیلی مهم بود؛ لذا امکان داشت از من عکس و فیلم بگیرند و بعداً مرا دستگیر کنند؛ لذا تحت الحنک عمامهام را باز کردم و مانند موقع نماز دور گردنم انداختم بهطوریکه روی صورتم را هم میگرفت، تا اگر مثلاً عکس گرفتند چهرهام در عکس مشخص نباشد.
تظاهرات ۱۶ شهریور ۵۷ پذیرایی از مردم در طول مسیر تظاهرات
آیتالله مؤیدی میگوید: من از صبح تا غروب در آن جا بودم. مردم هم خدا خیرشان بدهد، ماشین میوهای که باید به در مغازه میرفت یا نانی که در نانواییها پخت میشد به آن جا میآوردند و مردم صبحانه و نهارشان را در طول مسیر تظاهرات میخوردند.
برپایی نماز جماعت در تظاهرات
شهید مؤیدی ادامه میدهد: در تظاهرات روز شانزدهم از صبح آن قدر راهرفته بودیم که نزدیکیهای پیچشمیران ظهر شد. حالا خوشبختانه قبله همان طرفی بود که مردم داشتند میرفتند این طور نبود که مثلاً بخواهند بهطرف دیگر روبهقبله بایستند.
وقتی ظهر شد، آمدند و گفتند که وقت اذان است. من هم گفتم اذان بگویید. تمام جمعیت بنا کردند اذان بگویند و با این ترفند، تبلیغات سویی که رژیم کرده بود که اینها گروههای تودهای و مارکسیستی و مائویستی هستند، از بین میرفت. بعد گفتم بگویید هر کسی از آقایان جلو هست برای خواندن نماز جماعت جلو بایستد و اعلام نماز جماعت کردیم. گفتند آقا سیدی برای اقامه نماز جماعت ایستاده. البته آن موقع نمیدانستم که آن سید کیست، ولی بعداً معلوم شد مرحوم بهشتی بودند. تمام این جمعیت سرتاسر خیابان که چندین میلیون نفر میشدند برای نماز ایستادند،از خانههای اطراف آب میآوردند تا مردم وضو بگیرند.
بعدازاین که نماز تمام شد، باز شروع کردم به گفتن "اللهاکبر"، "درود بر خمینی"، "حکومت اسلامی"، "نه شرقی، نه غربی" و به مسیر ادامه دادیم...
آقای داریوش فروهر که از اعضای جبهه ملی بود وقتی دید که این قضیه با آن جمعیت دارد شکل میگیرد داخل ماشین ما آمد و دستانش را طوری به هم فشرد که مثلاً بگوید ما همه یکی هستیم و خودش را نشان بدهد که بگویند جبهه ملی هم این جا بوده است. به یک نفر هم گفت که فیلم و عکس بگیرد. افرادی هم از کشورهای خارجی در حال گرفتن فیلم و تهیه گزارش بودند.
من که دیدم وی میخواهد خودش را مطرح کند تا بتواند فردا از آن بهرهبرداری بکند. گفتم این فردا برای ما دردسر میشود؛ لذا گفتم ایشان را پیاده کنند. مردم هم ایشان را از ماشین پیاده کردند. بعد همان جا جمعیت را نگه داشتم و گفتم من به تمام خبرنگارها و به تمام عکاسها و فیلمبردارها اخطار میکنم که بدانند این نهضتی که امروز برپاشده است مربوط به هیچ حزب و دسته و گروه و شخص نمیباشد. این فقط ملت ایران است که به رهبری روحانیت و در رأسشان حضرت امام قیام کرده است و به این وسیله توانستم کار ایشان را مضمحل کنم.
ندای حضور در تظاهرات ۱۷ شهریور
آیتالله مویدی میگوید: مسیر تظاهرات از قیطریه بهطرف پیچشمیران (اول خیابان شریعتی فعلی) و از آن جا هم بهطرف خیابان ۲۴ اسفند (خیابان انقلاب و میدان انقلاب فعلی) بود و بنا بود که در آن جا راهپیمایی خاتمه پیدا کند. وقتی که ما به آن جا رسیدیم در حدود دو ساعت به غروب مانده بود. آقای ناطق نوری آمد و گفت که برنامه عوض شده است. ابتدا بنا بود که این جا راهپیمایی تمام شود، ولی هنوز دو ساعت به غروب مانده و اگر ما جمعیت را رها کنیم ممکن است یک عده از احزاب و گروهها از آنها به نفع خودشان استفاده کنند و من هم هر چه در جلوی جمعیت میگویم و التماس میکنم که بهطرف میدان آزادی (شهیاد سابق) حرکت کنند، ایستادهاند و من حریف مردم نمیشوم.
وقتی ایشان این را گفت من باز یک شعاری دادم و به مردم اشاره کردم که بهطرف میدان آزادی حرکت کنید. همین که من اشاره کردم جمعیت حرکت کرد. نزدیکیهای آن جا که رسیدیم یک ساعت یا یک ساعت و نیم دیگر به غروب مانده بود، ازیکطرف من نمازنخوانده بودم و از آن طرف هم میخواستند در آن جا قطعنامه بخوانند بهطوریکه وقتی که قطعنامه تمام شد و مردم را رها کردند شب شده باشد تا دیگران نتوانند از مردم استفاده کنند.
قطعنامه را دکتر بهشتی خواندند. در پایان هم مردم شعار میدادند "فردا صبح، هشت صبح، میدان ژاله" و تظاهرات فردا (۱۷ شهریور) را اعلام میکردند. اما این شعار از طرف چه کسی بود معلوم نشد، چون اگر از طرف روحانیت مبارز بود ما حتماً در جریان قرار میگرفتیم.
در این قطعنامه، آزادی و استقلال، حکومت اسلامی با رهبری امام خمینی (ره)، آزادی زندانیان سیاسی، انحلال ساواک و برچیدهشدن رژیم شاه مطرح شده بود.
به دنبال تظاهرات مفصل و همهجانبه امروز در تهران و شهرستانها، هیئت دولت تصویبنامهای صادر و بهموجب آن مقرر شد از بامداد روز هفدهم شهریور، در تهران و یازده شهر قم، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، آبادان، اهواز، کرج، قزوین، کازرون و جهرم حکومتنظامی به مدت شش ماه برقرار شود.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان