درآمدی بر فلسفه تاریخ شیعی
مقدمه
عاشورا، انقلاب اسلامی و ظهور آخرین حجت حق سه نقطه عطف در تاریخ بشری است که هر یک متناسب با ظرفیت ارادههای تاریخساز ظهور و بروز و سهم تأثیری خاص در تکامل جامعه بشری داشته و خواهد داشت. بررسی عمق تأثیر این حوادث در حیات بشری آنگاه امکان پذیر است که تمامی روابط آن حادثهها (روابط تأثیرگذار و تأثیرپذیر) بررسی گردد، مخصوصاً روابط حاکم بر جامعة زمان تحقق آن حادثهها و روابط پیشین و روابط پسینی که روی هم رفته بستر پیدایش آن حادثهها گردیدهاند.
به دیگر سخن در تحلیل یک موضوع اجتماعی باید تمام ارتباطات آن موضوع اجتماعی با سایر موضوعات ملاحظه گردد و الا با ارائه تحلیل انتزاعی از موضوع قطعاً نمیتوان تحلیلی جامع از آن ارائه داد. براین اساس یک موضوع یا حادثه اجتماعی علاوه بر اینکه با دیگر موضوعات اجتماعی در ارتباط میباشد، با حرکت جامعه در بستر تاریخ هم در ارتباط است و براین اساس هر گونه اعتقادی نسبت به نحوه حرکت جامعه در بستر تاریخ، خود منشأ تحلیلی خاص از موضوعات و حوادث اجتماعی میگردد.
اینکه حرکت جوامع در بستر تاریخ را معلول عوامل مادی دانسته ویا حرکت آنها را معلول اختیار انسانها (اختیار دنیاپرستی یا خداپرستی) تأثیر اساسی در تحلیل موضوعات اجتماعی خواهد داشت.
بنابراین جهت تحلیل حوادث بزرگ تاریخی همچون عاشورا، انقلاب اسلامی و ظهور منجی و نحوة ارتباط این حوادث در یکدیگر نیازمند فلسفه تاریخ جامع و دقیقی میباشیم که بالطبع هر فلسفه تاریخی، خود مبتنی بر مبادی و مبانی هستیشناسانه خاصی بوده و در این راستا تدوین فلسفه تاریخ شیعی ضرورتی اجتنابناپذیر میباشد.
این مقاله درصدد آن است که ابتدا به صورت اجمالی نگاهی جامع به موضوعات و مسائل فلسفه تاریخ داشته باشد و سپس مبتنی بر فلسفه تاریخ شیعی، جایگاه، و سهم تأثیر این سه حادثه بزرگ تاریخی در حرکت تکاملی جامعه بشری در بستر تاریخ را بررسی نماید.
فصل اول: فلسفه تاریخ
1 ـ تعریف فلسفه تاریخ
در باب تاریخ و دانشهای مرتبط با آن سه نوع علم و دانش مطرح است، تاریخ نقلی، فلسفه علم تاریخ و فلسفه نظری تاریخ که این سه از لحاظ موضوع، مسائل، روش و غایت تمایز دارند. (میرمحمدی، بهار 84، ص 35) منظور از فلسفه تاریخ، همان فلسفه نظری تاریخ است که به دنبال شناخت علل تحولات و تطورات جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و شناخت قوانین حاکم بر آن تطورات و تحولات است. به دیگر سخن «فلسفه تاریخ، بر خلاف تاریخ علمی، علم به «شدن» جامعههاست نه علم به «بودن» آنها و نیز بر خلاف تاریخ علمی، مقوم تاریخی بودن فلسفه تاریخ، این نیست که به زمان گذشته تعلق دارد، بلکه این است که علم به جریانی است که از گذشته آغاز شده و ادامه دارد و تا آینده کشیده میشود، زمان ظرف این گونه مسائل نیست، بلکه بعدی از ابعاد آنهاست (مطهری، 1378، ص 70 ـ 77) براین اساس فیلسوف تاریخ در فلسفه نظری تاریخ در صدد فهم معنا و هدف تاریخ، محرک و مکانیسم حرکت تاریخ و آغاز و انجام تاریخ است (نوذری، 1379، ص 24 ـ 25)
در تعریف دقیقتر «فلسفه تاریخ علمی نظری است که به تحلیل و تعلیل تاریخ به مثابه کلیتی فراگیر و منسجم و مبتنی بر روابط قاعدهمند میپردازد، به گونهای که نتایج آن معطوف به کارکردهای عینی ات و در آن سؤالاتی همانند علل پیدایش و تکامل تاریخ و مراحل آن، آغاز تاریخ و فرجام آن، نقش خالقیت و ربوبیت الهی و نیز ارادههای انسانی در پیدایش و تحولات تاریخی، جبهه بندی و مرزبندی اصلی و فراگیر درون تاریخ و عوامل و ریشههای آن و ... مورد بحث و بررسی قرار گرفته و پاسخ مییابند.(میرباقری، 1382، ص 10).
مفهوم دیگر فلسفه تاریخ، فلسفه تحلیلی یا انتقالی تاریخ (فلسفه علم تاریخ) است که در آن علم تاریخ [نه خود تاریخ] همچون یک موضوع مورد بحث قرار میگیرد و تواناییها و ناتوانی هایش تشریح و تبیین میشود (نوذری، 1379، ص 24)
2 ـ ضرورت فلسفه تاریخ
تاریخ ازجهات گوناگون همواره مورد توجه افراد و جوامع بشری بوده است چرا که بشر همواره با توشه پربار تاریخ، به حرکت خود ادامه میدهد و همین امر راز سفارش مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) است:
«پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکردهام اما در کردار آنها نظر کردهام و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شدهام، بلکه با مطالعة تاریخ آنان، گویا از اول عمر تا پایان عمرشان با آنان بودهام، پس قسمتهای روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم، پس از هر چیزی مهم و ارزشمند آنان را و از هر حادثهای زیبا و شیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناختههای آنان را دور کردم». (نهج البلاغه، نامه شماره 31)
پرواضح است که تنها نقل تاریخ به تنهایی نمیتواند به بسیاری از سؤالات و نیازهای فردی و اجتماعی یا نیازهای معرفتی پاسخگو باشد. به دیگر سخن اگرچه سطحی از عبرتآموزی از تاریخ در سایه تحلیل حوادث تاریخی و شناخت و تحلیل آنها صورت میگیرد. اما تنها در سایه شناختِ تبیین و قوانین حاکم بر تاریخ، کشف فرآیند حرکت تاریخ و شناخت اهداف و محرکهای تاریخ، یک شخص یا یک جامعه میتواند به موقف تاریخی خود اشراف پیدا کرده و طرحی برای حرکت آینده خود داشته باشد. براین اساس در طراحی استراتژی و اهداف توسعة یک جامعه و در مهندسی ابعاد مختلف توسعه اجتماعی، داشتن فلسفه تاریخ خاص ضرورتی اجتنابناپذیر است. البته علاوه بر این ضرورت اجتماعی، دستیابی به فلسفه تاریخ، ضرورتی معرفتی هم دارد یعنی در باب توسعه و تکامل دیگر معارف اعم از معارف دینی و علوم تخصصی همچون جامعه شناسی، علوم سیاسی و ... فلسفه تاریخ سهم تأثیر بالایی و به طور قطع هر گونه نگاه به فلسفه تاریخ میتواند به عنوان یکی ازمبادی علوم (پیش فرض) در فرضیه سازی علوم مختلف نقش آفرینی داشته باشد.
البته ذکر این نکته در این جا لازم است که متأسفانه با همة اهمیتی که فلسفه تاریخ دارد در این حوزه با فقر منابع شدیدی مواجه میشویم، مخصوصاً منابعی که به زبان فارسی انتشار یافته و بالخصوص منابعی که به تبیین فلسفه تاریخ براساس آموزههای غنی شیعی پرداخته باشند.
3 ـ روششناسی فلسفه تاریخ
تدوین فلسفه تاریخ با دو روش مختلف امکان پذیر است. یک روش، روش عقلی است که تکیه بر خرد و اندیشه دارد و تنها از منطق و استدلال عقلی در فرایند مطالعه و پژوهش بهره میگیرد که نوعاً در کتب فلسفه تاریخ تنها این روش به عنوان روش تحقیق در تدوین فلسفه تاریخ معرفی میشود، اگرچه بعضی دیگر علاوه بر بهره برداری از روش نقلی، امکان استفاده از روش استقرایی و تطبیقی و مطالعة تجربی تمدنها و پدیدههای تاریخی را جهت رسیدن به فلسفه تاریخ پیشنهاد میدهند (میرمحمدی، 1384، ص 42) . اما به نظر میرسد به جهت ویژگی خاص موضوعات و مسائل مطرح در فلسفه تاریخ و عدم احاطه ذهن و وجود انسانی نسبت به وجود گستردة تاریخ تنها کسانی میتوانند نگاهی جامع به کل تاریخ، قوانین و سنن حاکم بر حرکت تاریخ را عرضه کنند که خود حاکم بر تاریخ باشند.
لذا تنها منبع راهگشا در تدوین فلسفه تاریخ، منابع جامع و کامل دینی میباشد و بالطبع روش تحقیق در این منابع، روش فقاهتی است که درحوزههای علمیه مرسوم است. اگرچه در باب تکامل این فقاهت باید بررسی شود که آیا فقاهت موجود که در استنباط احکام تکلیفی به کار میآید، همان را میتوان در استنباط احکام توصیفی ـ که موضوعات و مسائل مطرح در فلسفه تاریخ از این سنخ میباشند ـ استفاده نمود یا باید این فقاهت، توسعه و تکامل پیدا کرده و ظرفیت استنباط این گونه مسائل را داشته باشد؟
براساس این نگاه مشخص میگردد که مقید شدن فلسفه تاریخ به قید شیعی هم از منظر روش و هم از منظر مبانی و مبادی حاکم بر فلسفه تاریخ قابل توجیه میباشد.
4 ـ مبانی حاکم بر فلسفه تاریخ
منظور از مبانی، مهمترین مسائل اساسی در تدوین فلسفه تاریخ میباشد که هرگونه دیدگاهی در این مسائل اصلی، وجود چنین علمی و یا نحوه جهتگیری و ساماندهی و تحلیل مسائل آن را تحت شعاع خود قرار میدهد.
1/4 ـ واقعی (نه اعتباری) بودن تاریخ
سخن از فلسفه تاریخ آنگاه معنا پیدا میکند که برای تاریخ جدای از حقیقت افراد و حقیقت جامعه، حقیقتی مجزا و قابل بررسی قائل شویم.گروهی در اعتبار و اصالت تاریخ دچار تردید و بر آن بدبیناند. لذا برای تاریخ نه قوانین و سنتی قائل هستند و نه آن را قابل سرپرستی و ولایت میدانند و طرح هر گونه هدف و غایتی را برای حرکت تاریخ بی معنا میدانند. به دیگر سخن براساس این اندیشه اگرچه حوادث تاریخی هر یک مسبوق به عللی جزئیه هستند، اما اینکه بتوان قائل به یک ضابطة کلی برای حرکت آن شد، بی معنا میباشد و لذا تاریخ یک سلسله امور تصادفی و اتفاقی است که تحت قاعده و ضابطهای کلی در نمیآید (مطهری، 1369، ص 13 ـ 12) اما در مقابل این نظر، نظریه اصالت تاریخ است که معتقد است همچنانکه جامعه به نوبه خود مستقل از افراد، طبیعت و شخصیت دارد و به اقتضای طبیعت و شخصیت خود عمل میکند و شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست بلکه از ترکیب و فعل و انفعال فرهنگی افراد، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود میآید و این شخصیت حقیقی ضابطه و قوانین خاص خود را دارد، تاریخ و تحولات جوامع در بستر تاریخ هم خود مشمول قوانین و سنن حاکم بر تاریخ میباشند. (مطهری، 1378، ص 9).
بررسی این دو دیدگاه مجال دیگری را میطلبد ولی فی الجمله میتوان با مرور آیات قرآن به راحتی پی برد که قرآن کریم در سایه ذکر حوادث تاریخی، در پی ارائه سنن حاکم بر حرکت جوامع در بستر تاریخ میباشد؛ سننی که ثابت و تغییرناپذیر است. «فهل ینظرون الاسنه الاولین فلن تجد لنسة تبدیلاً ولن تجد لسنة الله تحویلا (فاطر، 43) و لازمة قانون و ضابطه داشتن، قائل شدن به وجود حقیقی تاریخ میباشد.
البته در کنار این مسئله حقیقی یا اعتباری بودن تاریخ، مسئله ارزش تاریخ هم مطرح است که گروهی با نگاه بدبینانه معتقدند که اگرچه در مقام ثبوت بتوانیم قائل به حقیقی بودن تاریخ شویم اما در مقام اثبات ما با تاریخی در ارتباط هستیم که به دلیل اغراض و اهداف شخصی، گروهی؛ نژادی، گرایشات مذهبی، ملی و وابستگیهای اجتماعی و .. اصلاً قابل بررسی نمیباشد.
در مقابل، دیدگاه غالب در مسئله اینست که معتقد به ارزش داری تاریخ میباشد که بررسی این دو دیدگاه خود مجال دیگری را میطلبد (رجوع شود به مطهری، 1369، ص 134 ـ 124)
2/4ـ مسبوق به عوامل بودن حرکت تاریخ
مسئله مهم دیگر در فلسفه تاریخ «محرک تاریخ» است بدین معنا که حرکت تاریخ به کمک نیروی محرک و عوامل خاص صورت میگیرد؛ یعنی علل خاصی جامعهی بشری را به پیش میراند و از مراحل گوناگون عبور میدهد. طرح نظریههایی در زمینه معرفی محرک تاریخ همچون نظریههای نژادی، جغرافیایی، قهرمانان، اقتصادی، مشیت الهی، فطرت و .. در این راستا میباشد.
3/4 ـ تطور تاریخ و غایت مندی آن
مسئله فلسفه تطور تاریخ غیر از مسئله محرک تاریخ است (مطهری، 1369، ص 15). در مسئله تطور تاریخ، فیلسوف تاریخ بدنبال آن است که خط سیر خاصی را برای تحولات تاریخ بشری ترسیم کند. به عبارتی بعضی علاوه بر بررسی محرک تاریخ به دنبال کشف عامل تحول تاریخ میباشند؛ «افرادی مثل مارکس دنبال این میگردند که کاری نظیر کاری که داروین انجام داده، انجام دهند. میدانیم فرق داروین به عنوان یک زیستشناس عادی در این جهت بود که او دنبال تطور میگفت میخواست فلسفه تطور انواع را به دست بیاورد و اینکه اساساً چه قانونی این تطور صورت میگیرد. (مطهری، 138، ص 17).
ارائه تئوریهایی همچون تئوریهای خطی و تکاملی (تئوری اگوست کنت و تئوری تالکوت پارسونز، مارکس، فرانسیس فوکویاما)، تئوریهای ادواری (تئوری ابن خلدون، تئوری توین بی، تئوری سوروکین) در راستای تبیین همین مسئله ارائه شده است.
البته توجه به این نکته لازم است که هنگامی میتوان سخن از فلسفه تطور تاریخ به میان آورد که اولاً: تاریخ به عنوان یک موجود واحد شخصی مدنظر قرار میگیرد و نه تنها به عنوان ظرف تطورات اجزاء و افراد تشکیل دهندهی تاریخ، که در این صورت، سخن از عامل تطور کل تاریخ بی معناست. شاید توجه به همین معنا است که مرزی میان جامعه شناسی تاریخی کلان با فلسفه نظری تاریخ قابل ترسیم میگردد( کافی، 1384، ص 54)
ثانیاً: قائل به«اصل غایت» و معنا داشتن تاریخ شویم. ارائه طرح و الگوی مشخص برای تاریخ و تبیین محرکها و مراحل تطور تاریخ، آن را معنا دار یا «معقول» میگرداند و منظور از معناداری به غایت داشتن است و در سایه همین غایت داری است که تاریخ، آینده معلومی پیدا میکند برخلاف نظریه کسانی همچون کارل پوپر که اعتقاد به آینده معلوم تاریخ را باطل میداند. (کارل پوپر، 1350، ص 11 ـ 10)
4/4ـ تأثیر فلسفه خلقت بر فلسفه تاریخ
مسئله مهم و محوری دیگر در تدوین فلسفه تاریخ توجه به تأثیر مبادی و پیشفرضهای هستیشناسانه در تحلیل و بررسی موضوعات و مسائل مطرح در فلسفه تاریخ میباشد.
«اینکه طبیعت تاریخ چه طبیعتی است، آیا طبیعت اصلی تاریخ، فرهنگی است یا سیاسی است یا اقتصادی است یا مذهبی است یا اخلاقی است و بالاخره آیا طبیعت اصلی تاریخ، مادی است یا معنوی و یا طبیعتی مزدوج است. از مهمترین مسائل مربوط به تاریخ است. تا این مسئله حل نگردد شناخت ما از تاریخ، شناخت صحیح نخواهد بود (مطهری، 1385، ص 84) و حل این مسئله در گرو تبیین هستی شناسانه ما از این عالم دارد به این که آنچه در این عالم واقعیت دارد فقط امور مادی میباشند، اصالت با ماده میباشد، یا اینکه در ماوراء این طبیعت خدا و عوالم دیگری وجود دارد که تدبیر این عالم هم از آن مجرا صورت میگیرد؟ نظریه مادیت تاریخی ریشه در مکتب ماتریالیسم دارد که ماده را اصل و اساس عالم میداند و در مقابل الهیون مبتنی بر مبانی توحیدی خود دیدگاهی دیگری در ارکان و نحوه تطور و تکامل تاریخ دارند.
5 ـ ارکان فلسفه تاریخ
هر گونه نظریه پردازی در باب فلسفه تاریخ، علاوه بر روشمندی و مبتنی بودن آن بر مبانی مطرح شده، میبایست مبتنی بر ارکان خاصی باشد. به دیگر سخن هر دیدگاهی در باب فلسفه تاریخ، میبایست مشتمل بر موضعگیری خاص در باب مسائل زیر باشد:
ـ عوامل حرکت تاریخ
ـ خطوط کلی تاریخ
ـ مراحل تطور یا تکامل تاریخ
ـ پایان حرکت تاریخ
ـ سنن و قوانین حاکم بر حرکت تاریخ
تبیین هر یک از ارکان در ذیل بررسی دیدگاه فلسفه تاریخ شیعی خواهد آمد.
فصل دوم:فلسفه تاریخ شیعی
پرواضح است که ارایه یک نظریه جامع در باب فلسفه تاریخ شیعی خود تحقیقی بنیادی میباشد که بررسی ابعاد آن تنها در صورت یک برنامه پژوهشی مستمر و در سایه انجام تحقیقات ژرف و متعدد «نظری، کتابخانهای و میدانی» همراه با روش خاص امکان پذیر است؛ مخصوصاً که با نبود پیشینة تحقیقاتی در این زمینه با فقر شدید منابع روبرو میباشیم. همچنین تحقق این امر مخصوصاً در این مقطع از تاریخ ضرورتی اجتناب ناپذیر است. چرا که تبیین حرکت، برنامههای توسعه و یا مهندسی تمدن اسلامی تنها در سایه داشتن نظریهای جامع در باب فلسفه تاریخ شیعی امکانپذیر ا ست.
لذا نگارنده با وقوف به عظمت کار، به صورت اجمالی به بعضی از ارکان این نظریه اشاره میکند و شاید این اجمال بتواند بستری مناسب در نظریهپردازی پیرامون این مسئله ایجاد کند.[1]
1 ـ جریان ربوبیت حضرت حق در تکوین، تاریخ، جامعه
مهمترین اصل اساسی در تدوین فلسفه تاریخ شیعی توجه به جریان توحید ربوبی حضرت حق در تمامی هستی است. همانگونه که خدای متعال خالق و قیوم عالم تکوین است (توحید ذاتی) رب و پرورش دهنده عالم است، همه موجودات، موجودات فقری هستند «انتم الفقراء الی الله» (فاطر، 15) و نیازمند به سرپرستی مدام حضرت حق میباشند و تکامل آنها، تابع ربوبیت حضرت حق میباشد. ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (طه، 50) «براین اساس نمیتوان عالم را مکتفی به ذات دانست و از درون جوشش مادی سخن گفت و تکامل عالم را براین اساس تحلیل نمود. اصولاً ماده نمیتواند برای خود کمالی خلق کند چرا که هم اصل ماده و هم کمال آن، مخلوق ذات باری تعالی است و علی الدوام به ربوبیت حضرت حق محتاج است و همین ربوبیت است که عالم را به سمت کمال خویش هدایت میکند (میرباقری، 1381، ص 11)
جریان ربوبیت حضرت تنها به تکوین عالم منحصر نیست بلکه حرکت تاریخ و جامعه انسانی هم تابع ربوبیت اوست و این امداد الهی است که شامل حرکت تمامی جوامع کفر و ایمان میگردد «کلاً نمد هولاء و هولاء و ما کان عطاء ربک محظورا» (اسراء/ 20)
به دیگر سخن براساس تفکر اسلامی و شیعی همانگونه که تمامی گستره هستی جلوه جریان اراده حضرت حق و ظهور اسماء جمال و جلال الهی است، آغاز و انسجام عالم و تمامی حوادث تاریخ سراسر آیات عظمت الهی و مسیر تحقق اراده الهی است.
2 ـ عوامل حرکت تاریخ
در تحلیل عوامل تأثیرگذار بر حرکت تاریخ باید نگاهی جامع به این عوامل داشت و نباید نگاه تک عاملی داشت؛ لذا نظریههای نژادی، جغرافیایی، قهرمانان اقتصادی، وحتی نظریه الهی (به معنای طرح اراده مقدس الهی به عنوان تنها عامل حرکت تاریخ) نظریههای صحیح نمیباشند. بلکه باید نگاه مدلی و سیستمی به عوامل و محرکهای تاریخ داشت که بالطبع تنها براساس این نگاه امکان سخن از سنجش نسبتها و تعیین سهم تأثیر هر عامل در حرکت تاریخ فراهم میگردد. در اینجا تنها به بعضی از عوامل اساسی اشاره میگردد و تنظیم مدل خاص در این حوزه مجال دیگری را میطلبد.
1/2 ـ نظام اراده ها
اگرچه اساس تکامل عالم به اراده الهی بازگشت میکند اما اراده انسان هم دراین تکامل حضور دارد. به دیگر سخن جریان تکامل عالم یک جریان جبری مشحص و تنها متقوم به اراده حضرت حق نمیباشد. بلکه اراده حضرت حق به این تعلق گرفته است که جریان تکامل تاریخ محصول نظام ارادهها باشد و بالطبع در این نظام ارادهها سطوحی از اراده مطرح است که هم عرض هم نیستند وهر یک جایگاه و سهم تأثیر خاصی دارند. «هرچند اراده انسانی خود مخلوق خدای متعال است ولی تعین تصمیم گیری و جریان ارادة تابع فاعلیت انسان است و به همین جهت است که مسئولیت انسان معنی دار میشود. در نظام فاعلیت، سهم اراده به «ولایت، تولی، تصرف» تعریف میشود، یعنی ولایتی از طرف خدای متعال هست و ما تولی به آن ولایت پیدا میکنیم، آنگاه متناسب با این تولی قدرت تصرف پیدا میکنیم. به تعبیر دیگر، وقتی به اراده خدای متعال (اراده ربوبی) تولی پیدا میکنیم، ولایت الهی در ما جاری میشود و ما تصرف و نیابت و خلافت میکنیم. (میرباقری، 1385، ص 21)
در باب نظام اراده توجه به دو نکته اساسی لازم است:
اولاً: در شکل دهی تاریخ، سه نوع اراده، «انسانی، اجتماعی و تاریخی» حضور دارند.
اگرچه ظهور مستقیم و اصلی اراده انسانی در تکامل خود فرد مطرح است و براساس همین جریان اراده است که طاعت و عصیان شکل میگیرد اما همین ارادههای تک تک انسانها، هم در تحقق طاعت و عصیان اجتماعی و هم در طاعت و عصیان تاریخی حضور دارد و دو مسیر بندگی و طغیان را شکل میدهند.
اراده اجتماعی، سطح دیگری از ارادههای انسانی است که از تقوم ارادههای انسانی در یک جامعه شکل میگیرد و اراده بزرگ اجتماعی را درست میکند. در سایه همین اراده اجتماعی است که دو جامعه کفر و ایمان شکل میگیرد.
علاه بر ارادههای فردی و اجتماعی، سطح دیگر اراده، اراده تاریخی است که از تقوم ارادههای اجتماعی در طول تاریخ شکل میگیرند و در سایه این ارادههای تاریخی است که دو جریان تاریخی طاعت و عصیان قابلیت طرح پیدا میکند. البته در این دو جریان تاریخی جریان طاعت بر محور اراده انبیاء و اولیاء الهی(علیهمالسلام) شکل میگیرد و در مقابل محور معصیت و طغیان هم اولیاء طاغوت و نار است. «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» (بقره، 257)
ثانیاً: در جریان هر سطح از ارادهها و در تقوم این سه سطح به یکدیگر باید توجه به نظامندی آنها داشت. در حوزه اراده انسانی، نظام اراده انسانی مطرح است بدین معنا که انسان در وجود خود و در مسیر حرکت خود ظهور و بروز متفاوتی پیدا میکند. اراده انسان هم در در حالات روحی حضور دارد که اخلاقش حول اراده او شکل میگیرد و حساسیتهای روحی و اوصافش به نسبت به اراده اش بر میگردد و همچنین اراده اش در شکل دهی نظام اندیشه ونظام فکری اش تبلور دیگر پیدا میکند و در آخر نظام رفتاری او ظهور دیگری از اراده انسانی است.
در حوزه جامعه هم نظام ارادههای اجتماعی مطرح است، ارادههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، در سه سطح، «خرد، کلان و توسعه» متقوم به یکدیگر منجر به پرستش اجتماعی خاصی میشوند.
ارادههای تاریخی هم متقوم به یکدیگر و نظامند میباشند ارادههای انبیاء الهی متقوم به یکدیگر روی هم جبهه تاریخی حق را شکل میدهند که محور آن اراده نبی اکرم(ص) و ائمه نور علیهم السلام میباشند. «نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر» (کافی، ج 8، ص 242) و در مقابل ارادههای اولیاء نار متقوم به یکدیگر جبهه کفر را شکل میدهند «و عدونا اصل کلّ شر و من فروعهم کل قبیحٍ و فاحشه» (اصول کافی، ج 8، ص 242).
2/2 ـ پرستش
عامل مهم دیگر در حرکت تاریخ، کیف پرستش انسانی در سه حوزه پرستش «فردی، اجتماعی، تاریخی» است. به دیگر سخن نظریههای رایج مادی در فلسفه تاریخ معتقدند که مبدأ پیدایش تحولات اساسی در جامعه بشری و حیات انسانی و تمامی تمدنها جز روابط تولیدی وتغییر آن نمیباشد ـ آنچنانکه در نگاه ماتریالیسم تاریخی مطرح است ـ و یا توسعه رفاه و صنعت محور شکل گیری امواج حیات تاریخی بشر میباشد، امواجی همچون کشاورزی، صنعت و فراصنعتی. (الوین تافلر، موج سوم ) اما براساس نگاه توحیدی انسان نسبت به اصل پرستش و خضوع از هیچ ارادهای برخوردار نیست و انسان فطرتاً پرستشگر آفریده شده است، هیچ مخلوقی نیست که بگوید من حرکت نمیکنم یا حرکتم بدون پرستش و خضوع است. حرکت حتماً تابع تعلق و ارادهای خاص است. به دیگر سخن نمیتوان انسان را خالی از پرستش و حرکت معنا کرد اما در این چارچوب میتواند به انتخاب کیفِ پرستش بپردازد و به بت پرستی یا خداپرستی روی آورد.
از طرفی پرستش جز به تولی و ولایت و تبری و اِعراض معنا نمیشود. پرستش الهی یعنی جریان ولایت حضرت حق در همه شئون حیات و تولی تام در همة حوزههای حیات و اعراض و تبری از داخل شدن در حوزه ولایت غیر خدا و خروج از حوزه ولایت الهیه.
براین اساس عامل محوری در حرکت و شکل گیری هدایت «انسان، جامعه و تاریخ» جریان پرستش است و بر همین اساس است که انسان مؤمن و کافر، جامعه توحیدی و جامعه مادی و دو جبهه تاریخی حق و باطل شکل میگیرد. به دیگر سخن مبدأ پیدایش جامعه بر محور پرستش است و تنها بر این محور است که ارادهها در یکدیگر حضور پیدا میکنند و به یک اراده بزرگ اجتماعی و تاریخی منجر میشوند. جامعهها شکل میگیرند و سپس به صورت حلقات به هم پیوسته در یک زنجیره بزرگ تاریخی، تبلور مییابند و دو زنجیره تاریخی در دو قالب ایمان و کفر شکل میگیرد.
از نگاهی دیگر پرستش گاه به صورت فردی صورت میگیرد بدین معنا که انسان در مقابل حضرت حق خشوع و خضوع کامل پیدا میکند و به دنبال جریان اراده حضرت حق و ولایت او درتمامی حوزههای حیات خود (حالات روحی، ذهنی و رفتارهای عملی) میباشد «حتی تکون اعمالی و اورادی کلهم ورداً واحد و حالی فی خدمتک سرمدا» (مفاتیح الجنان، دعای کمیل).
مرتبه دوم پرستش، پرستش اجتماعی است. در سایه تقوم ارادهها و نفوذ و حضور ارادهها در یکدیگر ارادههای بزرگ جمعی شکل گرفته و فعالیتهای اجتماعی به سرانجام میرسند و در سایه تقوم اراده هاست که علم و صنعت و تمدن شکل میگیرد. محور شکلگیری این نظام ارادهها، تعلق اجتماعی است که این تعلق اجتماعی (و به پذیرش اجتماعی رسیده) همان مفهوم پرستش اجتماعی است. هر جامعهای یک تعلق محوری و پرستش اجتماعی دارد و براساس این تعلق اجتماعی نظام ارادهها و بالطبع ابعاد مختلف اجتماعی سامان مییابد و طرح دو جامعه توحیدی ومادی معنا مییابد.
مرتبه سوم پرستش، پرستش تاریخی است که انسان در این پرستش تاریخی هم میتواند در تاریخ انبیاء حضور پیدا کند و تولی به ولایت آنها داشته باشد و همه را قبول کند و نسبت به همه تعلق داشته باشد «لا نفرق بین احد من رسله» (بقره / 285) و هم میتواند جذب جامعه کفر شده و پیروزیهای کفر را دوست داشته باشد و توسعه تمدن مادی را بخواهد که در این صورت او در اعظم اراده هایش طاغی علی الله است و به نسبت در همه معصیتهای تاریخ شریک است[2].
3/2 ـ درگیری دو جبهه حق و باطل
براساس جهتگیری نظام ارادهها و اختیار کیف پرستش خاص، دو جامعه توحیدی و مادی و دو جبهه تاریخی حق و باطل شکل میگیرد و این دو جریان دایماً در حال اشتداد میباشند. هر نظامی چون هست و میخواهد باشد به دنبال رشد و گسترش خویش است و این رشد خواهی و گسترش طلبی در حدی محدود و در مرزی محصور نمیگردد. نظام الهی این گسترش طلبی را طالب است چرا که حاکمیت حضرت حق را در همه جا و برای همه میخواهد و دستیابی به هر کیفیت زمینه ساز اقامة کلمه حق وپرستش خداوند متعال در زمین را ضروری میداند و گذر از امتحان سخت تر وابتلاء سنگین تر را به دلیل گسترده شدن امکان طاعت و یا طغیان برای وصول به عزت و قرب پروردگار را مغتنم میشمارد و این را نه تنها عقلاً میخواهد که به دلیل نقل آنرا میطلبد که : «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم» (انفال / 60) جبهه کفر نیز خواهان این گسترش است که شدت عشق به دنیا، لذائذ مادی و تداوم آنها و استفراغ دائمی در تمتعات دنیوی جز بدین وسیله ممکن نمیگردد و لذا نظام کفر همواره در طول تاریخ به دنبال مدیریت واحد مادی در سراسر جهان و تاریخ است.
بر این اساس حیات جبهه کفر و جبهه اسلام در طول تاریخ در گرو محو دیگری است و این نقطه درگیری دو نظام کفر و ایمان است و همین درگیری، عامل اساس در شکل گیری تاریخ بشری است.
براین اساس «از نظر قرآن مجید، از آغاز همواره نبردی پیگیر میان گروه اهل حق وگروه اهل باطل.میان گروهی از تراز ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص) پیروان مؤمن آنها و گروهی از تراز نمرد و فرعون و جباران یهود و ابوسفیان وامثالهم برپا بوده است. هر فرعون، موسایی در برابر خود داشته است «لکل فرعون موسی» در این نبردها و ستیزها، گاهی حق و گاهی باطل پیروز بوده است؛ ولی البته این پیروزیها و شکستها بستگی به یک سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی داشته است . در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه «ملاء و مترقین» و «مستکبرین» و نقش حق طلبانة «مستضعفین» تصریح شده است. در عین حال از نظر قرآن، آن جهاد مستمر پیش برندهای که از فجر تاریخ وجود داشته و دارد، ماهیت معنوی و انسانی دارد، نه مادی و طبقاتی» (مطهری، 1378، ص 49)
3 ـ تکامل تاریخ
مهمترین انگاره در فلسفه تاریخ شیعی حرکت تکاملی تاریخ بشری است.
در باب نحوه حرکت تاریخ بشری نوعاً با دو دسته تئوری مختلف روبرو هستیم یک دسته تئوریهای خطی و تکاملی که براساس این نظریهها تاریخ همواره به سوی تکامل در حرکت است و هر چه زمان بگذرد، جامعه انسانی به سعادت و کمال نزدیک تر میشود و در نهایت به جامعه آرمانی میرسد. تئوریهای فیلسوفان تاریخی همچون آگوست کنت، تالکوت پارسونز، هگل، مارکس، فوکویاما و ... با حفظ تعریف خاص هر یک از مراحل تکامل و جامعه آرمانی، مبتنی بر این نگاه میباشند.
در مقابل دسته دیگری ازتئوریها هستند که معتقدند که جوامع در سیر به سوی آینده مسیر دایرهای، موجی یا جریان تکراری دارند، یعنی جامعه بشری در دایرهای از تکامل، پیشرفت و انحطاط سیر میکند، از نقطهای شروع و دوباره به موقعیت اول باز میگردد. فیلسوفانی همچون عبدالرحمن ابن خلدون، توین بی و سوروکین و.. معتقد به دوران یا ادواری بودن حرکت تاریخ هستند.
براساس آموزههای قرآنی و روایی شیعی علاوه بر پایان خوش تاریخ، حرکت کلی جامعه بشری هم حرکتی تکاملی است که تحلیل این تکاملی بودن با تئوریهای تکاملی ارائه شده تفاوت جوهری دارد.
تحلیل تکاملی بودن حرکت تاریخ از دیدگاه فیلسوفان مسلمان با تعابیر متفاوت بیان شده است که نوعاً ناظر به یکدیگر میباشند. از دیدگاه علامه طباطبایی «این حرکت و تکامل براساس قانون هدایت عمومی صورت میگیرد، به موجب قانون هدایت عمومی ـ که در همه انواع آفرینش جاری است. ـ نوع انسان به حکم ضرورت به نیرویی (نیروی وحی و نبوت) مجهز است که او را به سوی کمال انسانیت و سعادت راهنمایی میکند و بدیهی است که اگر این کمال و سعادت برای انسان ـ که زندگی اش زندگی اجتماعی است ـ امکان وقوع نداشته باشد، اصل تجهیز، لغو و باطل خواهد بود و لغو در آفرینش وجود ندارد. این امر نه تنها یک قانون عمومی است، بلکه خواست ونیاز خود انسان نیز میباشد. (علامه طباطبایی، 1374، ص149) از دیدگاه استاد شهید مطهری «در فطرت وگوهر تاریخ، حرکت تکاملی وجود دارد. بر حسب بینش انسانی، تاریخ مانند خود طبیعت به حکم سرشت خود، متحول و متکامل است؛ حرکت به سوی کمال، لازمة ذات اجزای طبیعی و از آن جمله تاریخ است وطبیعت تاریخ، نه یک طبیعت مادی محض، بلکه مانند طبیعت فرد انسان، طبیعتی مزدوج است از ماده و معنی ... تحول و تکامل تاریخ، تنها جنبه فنی و تکنیکی و ابزاری و آنچه بدان تمدن نام میدهد، ندارد؛ گسترده و همه جانبه است، همه شئون معنوی و فرهنگی انسان را در بر میگیرد و در جهت آزادی انسان از وابستگیهای محیطی و اجتماعی است» (مطهری، 1378، ص 36)
شاید بتوان براساس نکات پیشین از زاویه دیگری تکاملی بودن حرکت تاریخ را تبیین نمود.[3] بیان گردید که تاریخ همواره صحنه درگیری جبهه حق و جبهه باطل است که در این درگیری چه در جبهه حق و چه در جبهه باطل همه ارادهها یکسان، یکنواخت وهم عرض نیستند. بلکه در هر دو جبهه بعضی از ارادهها، ارادههای محوری در کل تاریخ هستند و کل تاریخ را تحت تأثیر خود قرار میدهد. در جبهه حق انبیاء و اولیاء الهی را داریم که محور حق در طول تاریخاند و باقی ارادهها به اشتداد و قوت این ارادهها در مسیر بندگی قرار میگیرند. در جبهه مقابل هم ارادههایی وجود دارند که محور جریان کفر در عالم هستند همچنانکه شیاطین به عنون محور استکبار محسوب میشوند وحتی برخی شیاطین انسانی هم محور شرارت در طول تاریخ هستند، چنانکه خدای متعال میفرماید: «و کذلک جعلنا لکل نبی عدواً لشیاطین الانس و الجن» (انعام/ 112)
حال در این درگیری مدام باید به این نکته اساسی توجه نمود که محور کل در دو جبهه حق و باطل یکسان نیستد، بلکه در کل عالم خلقت و تاریخ، حتماً محور کل در جبهه عبودیت و حق بر محور کل در جبهه باطل غلبه دارد و ارادههای منفی در نهایت منحل در ارادههای مثبت میشوند، یعنی حرکتهای منفی آنها خود به اشتداد قرب عالم ختم میشوند.
راز این مطلب هم در این است که اولیاء الهی مخصوصاً ائمه نور علیهم السلام علاوه بر ولایت تکوینی، ولایت تاریخی مطلق دارند و آنان مجاری جریان ربوبیت حضرت حق میباشند و اگر همه عالم مظهر ربوبیت حضرت حق میباشند، همه هستی تحت ولایت ائمه نور علیهم السلام و بر سبیل و مشیت آنان حرکت میکنند و آنان متناسب با ظرفیت تولی، عالم را قدم به قدم به سمت قرب حضرت حق پیش میبرند و اگر شیطنتی هم در سایه امداد تکوینی حضرت حق رخ میدهد (کلاً نمد هولاء و هولاء) منتجه آن اشتداد تکامل جبهه حق میگردد. به عنوان مثال، جبهه باطل در برابر سید الشهداء(ع) صف آرایی کرده و شیطنت و گناه کرده و سیاهی خود را هم به اوج رسانده است ولی آیا این شیطنت که در جبهه باطل صورت گرفته منتهی به ظهور یک عبودیت بالاتر در جبهه حق نشده است؟
البته در تبیین حرکت تکاملی تاریخ نباید نگاهی دنیایی و ظاهری و انتزاعی به حوادث داشته باشیم و نباید با نگاه ظاهری به کمیت زمانی، مکانی مثلاً بعضی از شرور عالم، رأی به حرکت انحطاطی تاریخ در بعضی از مقاطع بدهیم؛ بلکه با نگاه باطنی و کلنگر میتوانیم ادعا کنیم که «حرکت کلی تاریخ مثبت است و حرکت مرحلهای تاریخ را هم به این معنا میتوانیم مثبت بدانیم یعنی بگوییم در مقابل هر شیطنت، عبودیتی در جبهة ولی خدا اتفاق میافتد، مثلاً در همان لحظهای که سقیفه وارد میدان شده و مشغول معصیت عظیم است یک عبودیت و اخلاص و سجودی هم از امیرالمؤمین(ع) در حال انجام است که مبدأ نورانیت همه ملک و ملکوت میباشد. این سجده بر آن معصیت غالب است ولو آنکه در جلوه دنیایی چنین پنداشته شود که آن معصیت غلبه میکند! اگر سجده امیرالمؤمنین در همان لحظه غالب نبود، شکست قطعی حضرت حق روی میداد. اگر ولی خدا را محور کل بدانیم و اساس درگیری را میان ولی خدا و اولیاء طاغوت ببینیم حتماً جبهه حق در همه لحظات پیروز است و درمتن خلقت نیز کمال واقع میشود» (میرباقری، 1382، ص 24)
4 ـ مراحل تکامل تاریخ
به طور یقین یکی از مشکلترین مسائل در تبیین فلسفه تاریخ شیعی تبیین مراحل تکاملی تاریخ بشری است. متأسفانه همچنانکه در باب فلسفه تاریخ شیعی کار تحقیقاتی جدی براساس آموزههای دینی صورت نگرفته است، در این مسئله هم خصوصاً نه تنها تحقیق و تبیین روشنی صورت نگرفته و بلکه در تبیین مراحل تاریخی بشر نوعاً دانشمندان اسلامی و مؤمنین در دام تحلیلها و تئوریهای مادی ارائه شده در موضوع نحوه تکامل هستی یا مراحل تکامل وجودی انسان و جامعه انسانی افتادهاند که به تعبیر سید شهیدان اهل قلم از مشهورترین این تئوری ها، تئوری ترانسفورمیسم در تکامل تدریجی است که مبتنی بر تحلیل داروینیستی از نحوه تکامل زنجیره وراثتی انسان از میمون تاکنون میباشد (آوینی، 1383، ص 182)
مشکل عمده تحلیلهای مادی این است که تنها براساس شاخصهای مادی وظاهری، انسان و جامعه انسانی و تحولات آن را تعریف و تحلیل نمودهاند و لذا میبینیم که در اینگونه تحلیلها نه تنها از حضرت حق و جریان ولایت و ربوبیت او سخن به میان نمیآید بلکه ردپایی از یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر الهی و تأثیر آنها در بلوغ جامعه بشری دیده نمیشود و تنها به چند نفر آنها، آنهم در حد نابغة تاریخی نظر میشود که با گذر تاریخ عمر آنها هم به سرآمده است. براین اساس لازم است که براساس قرآن و منابع ناب شیعی مراحل تکامل تاریخ تبیین گردد. بالطبع تنها از این منظر میتوان ارتباط دقیق و عمیق سه حادثه بزرگ تاریخ بشری، «عاشورا، انقلاب اسلامی، عصر ظهور» را ملاحظه نمود و سهم تأثیر هر یک از آنها را در اشتداد قرب به حضرت حق و ساخت جامعه تاریخی جبهه حق را تبیین و تحلیل نمود.
در این مختصر تنها جهت ایجاد بستری مناسب برای به وجود آمدن فضای گمانه زنی، مطلبی در سه محور بیان میگردد. ابتدا نکاتی در باب نحوة تبیین مراحل تکامل جامعه بشری بیان میگردد، سپس گمانهای در باب مراحل تکامل جامعه بشری عرضه میگردد و در فصل بعد تحلیل مختصری در زمینه تأثیر «عاشورا، انقلاب اسلامی و ظهور» در ساخت تمدن تاریخی اسلام بیان میگردد.
1/4 ـ تکامل جامعه بشری بر مدار جریان ولایت ائمه نور علیهم السلام
براساس معارف ناب شیعی نه تنها تمامی هستی تکویناً به واسطه جریان اراده تکوینی ائمه نور علیهم السلام سرپرستی میشوند[4] بلکه تکامل تاریخی انسان و جامعه انسانی و رسیدن به مقام توحید و قرب الهی تنها در سایه جریان ولایت ائمه نور علیهم السلام و تولی تام به ولایت آنان میباشد. در تبیین این معنا باید به چند نکته توجه نمود:
الف) غایت و مقصدی که انسان باید به آن راه پیدا کند و به آن مقام برسد، جز مقام توحید نیست و لذا دعوت همه انبیاء به توحید بود و عالی ترین مرتبة توحید، توحید عبادی و افعالی است. بدین معنا که انسان در همه شئون فقط حضرت حق را ببیند و ولایت او را بپذیرد و لذا خشوع وبندگی تام، همان مقام توحید است وکمترین استکبار موجب خروج از مقام توحید است. (العبودیه کنهها الربوبیه)
ب) رسیدن به مقام توحید و تولی تام به ولایت حضرت حق در همه شئون حیات و مسیر بندگی جز از طریق تولی تام به ولایت ائمه نور علیهم السلام امکان پذیر نمیباشد چرا که آنان «ارکان توحیدک» و «دعائم دینک» «محال معرفه الله» و «مساکن برکه الله» و «معادن حکمه الله» ... و «المخلصین فی توحید الله» (زیارت جامعه) هستند. لذا جز از طریق این انوار مقدسه عبادتی و معرفتی و رسیدن به مقام توحید امکان پذیر نمیباشد. «بنا عبد الله و بنا عرف الله» (اصول کافی، ج 1، ص 145) اما در اینکه چرا این مقام به انوار مقدسه چهارده معصوم(ع) توسط حضرت حق تفویض شده است اسراری نهان نهفته است که طبق بعضی از روایات سر این برتری، سبقت گرفتن ایشان در امر توحید و معرفه الله و تنزیه و تقدیس خداوند است. ولی با این حال تبیین علت این برتری و پی بردن به منزلت و مقامات معصومین (علیهمالسلام) از فق فهم ما خارج است. و به تعبیر امام رضا(ع) «چشمها هم نمیتواند امام را شکار کند تا چه برسد دست شما به امام برسد» (اصول کافی، کتاب الحجه)
ج) آنچنانکه از روایات استفاده میشود، باطن وحقیقت ائمه(ع) حقیقت نورانی است که خدای متعال در آغاز خلقت آفریده وخلقت با آنها آغاز شده است و آنگاه این حقیقت نورانی را در عوالم مختلف تنزل داده و لذا در عوالم مختلف حضور داشتهاند. این حقیقت نورانی در عالم دنیا هم تنزل پیدا کرده است «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» (نور/ 36) و در این دار دنیا هر مقام و منزلتی و هر سلوکی تنها از طریق این انوار مقدسه امکان پذیر است «من اراد الله بدا بکم مَن وحده قَبِل عنکم و من قصده توجَّه بکم» (زیارت جامعه). از این حکم کلی انبیاء الهی. (ع) هم مستثنی نیستند؛ چرا که هر هدایتی، در هر سطحی جز از طریق هدایت در شعاع نور امام امکان پذیر نمیباشد. «و الله یا ابا خالد لنور الامام فی قلوب المؤمنین انور من الشمس المضیئه بالنهار» (اصول کافی، کتاب الحجه) بنابراین انبیاء الهی، هم خود از مجرای تولی تام به ولایت ائمه نور (علیهمالسلام) سلوک معنوی داشته و به مقام نوبت رسیده اند و هم از طریق جریان نورانیت این انوار مقدسه به هدایت امم خود پرداختهاند.[5]
2/4 ـ مراحل تکامل تاریخ
براساس نکات پیشین شاید بتوان در باب مراحل تکامل تاریخ بشری در این دنیا مراحل زیر را به صورت یک گمانه مطرح نمود، هر چند باز هم تأکید میکنم که تبیین این مطلب نیازمند به تحقیقاتی عمیق و مجتهدانه در منابع شیعی است.
البته در باب ذکر این مراحل گاه میتوان از قبل از خلقت ابدان مادی انسانها آغاز نمود مثلاً از عصر بهشت و عالم ذر و میثاق الهی آغاز نمود و تا زمان برزخ و بازگشت به بهشت خدا «وادخلی جنتی» (فجر / 4) مرحله بندی کرد.
ولی در این گمانة اولیه تنها نظر به حیات خاکی انسان و تاریخ زندگی او از هبوط حضرت آدم(ع) تا پایان تاریخ و عصر ظهور و رجعت شده است. براین اساس میتوان مراحل تکامل جامعه بشری را بر مدار جریان ولایت ائمه نور(علیهم السلام) اینگونه مرحله بندی کرد:
مرحله اول: جریان ولایت باطنی انوار مقدسه علیهم السلام از طریق انبیاء الهی(ع)
ـ از زمان هبوط حضرت آدم(ع) تا بعثت خاتمالانبیاء حضرت محمد (صلیالله علیه و آله و سلم)
مرحله دوم: ظهور ولایت کاملة ائمه نور(علیهمالسلام)
ـ از زمان بعثت تا غیبت امام زمان(عج)
مرحله سوم: ابتلاء مؤمنان به غیبت ظاهری ولی الله اعظم
ـ از زمان غیبت تا ظهور
مرحله چهارم: ظهور آخرین حجت حق و برپایی حکومت جهانی
مرحله پنجم: رجعت انوار مقدسه علیهم السلام
واضح است که مرحله دوم بر مدار حضور سیزه نور مقدس به سیزده مرحله تکاملی تعریف میگردد که در این میان دوره امامت امام حسین(ع) و حادثه عاشورا پس از رسالت خاتم الانبیاء(ص) از جایگاه ویژهای برخوردار است. همچنین مرحله سوم که دوران غیبت ظاهری آخرین حجت حق است و ولایت ولی خدا از طرق نواب خاصه و عامه (فقیهان) ظهور و بروز پیدا میکند خود دارای مراحل تکامل مختلفی است که به طور قطع میتوان انقلاب اسلامی ایران را از درخشنده ترین مقاطع تکاملی این مرحله دانست.
در ادامه به جهت اختصار تنها به سه حادثه بزرگ مراحل تکاملی جامعه شیعی که بر ـ مدار تکامل جامعه شیعی جامعه بشری هم تکامل پیدا میکند ـ اشاره و نقش هر یک در ساخت تمدن تاریخی اسلام (به تعبیری دقیقتر بیت النبوه) اجمالاً تبیین میگردد.
فصل سوّم: نقش عاشورا، انقلاب اسلامی و ظهور در تحقق تمدن تاریخی اسلام
1 ـ عاشورا کانون جوشش عاطفه شیعه
حادثه عاشورا پس از حادثه رسالت نبی خاتم (ص) بزرگترین حادثه تاریخ بشری است که نه تنها عالم دنیا بلکه تمامی عوالم هستی را تحت الشعاع خود قرار داده است و همة بهرهمند از این حادثه گردیده¬اند. بررسی تمام ابعاد و لایه های باطنی این بزرگترین بلاء و ابتلاء تاریخی بشر و تأثیر آن بر سلوک و تکامل تمامی عوالم واز جمله عالم دنیا برای انسان غیر معصوم(ع) جز از طریق پیوند و توسل به جریان ولایت ائمه نور ـ که همانا جریان ولایت الهیه است ـ و کلام نورانی آنان امکانپذیر نمیباشد و لذا تحقق فقاهتی کارآمد در این حوزه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. اما آنچه این حادثه را از دیگر حوادث متمایز کرده است، ماهیت این حادثه و نوع سلوکی است که از طریق پیوند با همه عوالم با آن حاصل میشود. عاشورا ضیافت بزرگترین بلاء الهی است که در اثر پیوند با این مصیبت عظمی است که تهذیب کل عالم و تاریخ بشری صورت گرفته است.
عاشورا بزرگترین صحنه درگیری جبهه حق و باطل است، تمامی مکارم اخلاقی در مقابل تمامی مکاید شیطانی روبروی هم صف¬آرایی کردهاند، در دوره غربت اسلام و در شرایطی که جبهه باطل احساس پیروزی میکرد و در کنار سر بریدة سید الشهداء(ع) ندا برمیداشت: «لعبت هاشم بالمُلک فلا خبر جاء و لا وحیّ نزل» انسان غریب و مظلوم کار را تمام کرد و تاریخ بشری را نجات داد. در جریان کربلا جبهه باطل با نقشهای عظیم آمده بود تا به اسلام تاریخی و خط همه انبیاءالهی از آدم تا خاتم (ص) تیر خلاص بزند، ولی نبی اکرم(ص) برای چنین روزی سید الشهداء(ع) را تربیت کرده بودند و با تحقق عظیمترین مصیبت عالم، تمامی تلاش جبهه باطل و مکاید شیطان نه تنها برای آن مقطع از تاریخ بلکه برای تمام تاریخ،نقش برآب شد و به تعبیر امام راحل (ره) عاشورا اسلام را بیمه کرد.
اما اینکه چگونه عاشورا توانست در طول تاریخ، حادثهساز شود و موجب تقویت مدام جبهه حق و تضعیف جبهه باطل شود؟ سر این مطلب در درایت و بصیرت بالای نبی اکرم(ص) و سید الشهدا(ع) است که با شکل دهی بزرگترین بلاء و ابتلاء، بزرگترین مصیبت و حادثه جانسوز، عاطفه جامعه شیعه را هدف قرار داده و حرارتی در آن جامعه (و حتی تمامی انسانهای آزاده) ایجاد کردند که با این حرارت دائمی عاطفه وتمایلات جامعه شیعه مدام در غلیان و جوشش است. «ان للحسین حراره فی قلوب لا تبرد ابدا» (مستدرک، ج10، ص 318) در توضیح این مطلب باید توجه داشت که ساختِ هر تمدنی وحکومتی و ادامه حیات آن بر پایه سه عنصر اساسی «نظام تمایلات و گرایشها، نظام بینشها و دانشها و نظام محصولات و صنایع» است که تغییر تمایلات و گرایش ها سهم تأثیر اساسی در شکلدهی یک تمدن و حکومت را دارد. شکلگیری تجدد و تمدن مادی امروز مغرب زمین بر پایه تغییر تمایلات انسانهای آن دیار صورت گرفته است و باتوسعه تمایلات مادی و با هدف حرص به دنیا و توسعه تمتَّعِ متنوّع ومتلَّون از بهرههای دنیوی، حرکت آغاز میشود و تمامی علوم و دانشها و تولید محصولات وتکنولوژی و صنعت در این راستا تولید میگردند.
همچنین در باب انقلاب اسلامی ایران میبینیم که امام راحل ابتدا با تغییر تمایلات و عاطفه های جامعه و انقلاب سیاسی، حرکت خود را آغاز میکند و سپس در سایه آن به ساخت ابعاد مختلف انقلاب فرهنگی و انقلاب اقتصادی میپردازند.
با این توجه تحقق تمدن تاریخی اسلام که معمار اصلی آن نبی اکرم (ص) است نیازمند حفظ تمایل فطری خداپرستی انسانها وتوسعه و تشدید آن است چرا که تنها در سایه جوشش این عاطفه های الهی است که بستر فرهنگ سازی در جامعه ایجاد میگردد و لذا میبینیم حادثه عاشورا نه تنها حافظ دین اسلام میگردد (حسین منی و انا من حسین) بلکه پس از این حادثه است که زمینه فرهنگ سازی توسط حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ایجاد میگردد و معارف ناب اسلامی و شیعی به جامعه عرضه میشود.
با توجه به همین مطلب اساسی است که راز تأکید بر دو نکته در حادثه عاشورا مشخص میگردد از یک طرف حسین(ع) خود را «قتیل العبره» مینامید (کامل الزیارات) و از طرف دیگر. حکمت ثواب عظیم گریه بر مصیبات حضرت سید الشهدا(ع) مشخص میشود که در این راستا نه گریه بلکه تباکی (حالت گریه) بر مصیبات هم نردبان سلوک میگردد. «فبکی او تباکی علی الحسین فله الجنه) (کامل الزیارات، ص 342 ـ 1417 ق) اینکه میبینیم همه انبیا الهی (علیهم السلام) و همه مخلوقات، اعمّ از ملائک و اجنه حتی حیوانات آسمان و زمین و جماد و نبادات بر مصیبات حضرت سید الشهدا(ع) گریان هستند.[6] ریشه در همین نکته اساسی دارد که گریه معبر پیوند با جریان ولایت الهیه است.
2 ـ انقلاب اسلامی زمینهساز حکومت جهانی
اگرچه حادثه عاشورا توانست جوهره تمدن عظیم اسلامی را بیمه کند اما باید به تدریج جامعه شیعه به بلوغ معرفتی خود نسبت به اصل امر ولایت الهیه و مجارای جریان این ولایت الهیه ـ که همان ولایت انوار مقدسه (علیهم السلام) است ـ و مناسبات جریان ولایت الهیه تا تحقق حکومت و تمدن جهانی اسلام برسد.
و لذا میبینیم که پس از حادثه عاشورا بستر بلوغ معرفتی شیعه مهیا میشود و معارف ناب شیعی توسط امامان معصوم(ع) مخصوصاً امام محمدباقر(ع) و امام صادق(ع) عرضه میشود. اما هنوز تا بلوغ کامل جامعه شیعه فاصله زیاد است و قدم به قدم باید این جامعه به قرب ظهور آخرین حجّت حق واصل شود. جامعهای که با حضور ولی خدایی همچون امیرالمؤمنین (ع) و سید الشهداء(ع) هنوز در باب ولایت دارای شک و شبهه بودند و یا به عظمت و جایگاه آن پی نبرده بودند، کم¬کم پله های بلوغ معرفتی را طی میکنند و با پرورش شیعیان کم کم امر ولایت و عظمت جلوه های مختلف این معنا برای شیعیان روشن میشود تا اینکه ظرفیت معرفتی آنقدر رشد میکند که فضای ارایه معانی عمیق در باب ولایت در زمان حضرت امام رضا (ع) ایجاد میشود و معارف عمیقی همچون حدیث سلسله الذهب، «ولایةلاالهالاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشروطها و انامن شروطها (عیون اخبار الرضا، باب 27، ح 4) به جامعه شیعه عرضه میگردد.
لذا میبینیم که پس از امام رضا (ع) انشعابی در جامعه شیعی صورت نمیگیرد. شاید بتوان تغییر جغرافیای زیست شیعی و پایه گذاری و شکل دهی کشوری شیعی در ایران، در سایه بصیرت و ولایت تاریخی امام رضا (ع) و شکلگیری جوامع کوچک شیعی بر حول امام¬زاده¬ها در ایرن را در راستای این بلوغ معرفتی تبیین نمود چرا که در آینده قرار است حکومتی در این خطه از جهان شکل بگیرد که زمینه¬ساز ظهور آخرین حجّت حق شود.
با بلوغ معرفتی شیعه به اصل معنای ولایت کم کم پلههای دیگر معرفتی آغاز میگردد. ابتدا شیعه آزمایش به قبول امامت امامان خردسال امام جواد(ع) (امام 8 ساله) و امام هادی(ع) (امام 9 ساله) میگردد و سپس کم کم زمینه ابتلا به امام غایب با امامت امام حسن (ع) عسگری (ع) و سخت بودن دسترسی شیعه به امام فراهم میشود.
از همین دوره است که مرحله ای دیگر از تکامل تاریخ بشری آغاز می¬گردد و آن دوره غیبت ظاهری امام(ع) است و شیعه باید سربلند از این آزمایش بزرگ بیرون آید و به حق این شیعه است که با بلوغ معرفتی خود کم کم به آنجا میرسد که نه تنها ولایت امام غایب را با جان و دل میپذیرد، بلکه ولایت نائبان عامّ امام(ع) یعنی فقیهان شیعه را هم با سرانگشت اشارت وجود مقدّس امام زمان(ع) با جان و دل پذیرا میشود «اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیئنا»
البته شیعه در این دوره غیبت سه دوره تاریخی را تاکنون پشت سر گذاشته است.
الف: دوره مهجوریت و محدودیت شیعه: در این دوره شیعه یک اقلیت در حال مبارزه سیاسی و فرهنگی است. حکومت دست مخالفان شیعه است که کمتر با شیعه مماشات میکنند و در این میان هجمههای فرهنگی هم از بیرون (از طرف فرهنگ یونان و فرهنگ های ملل دیگر) و هم از دل دنیای اسلام متوجه شیعه میشود وشیعه با هدایت نواب عامه امام(ع) همچون شیخ مفید و شیخ طوسی و امثال این بزرگواران حرکت خود را ادامه میدهد که تحلیل صورت مسأله¬ها و نحوه موضعگیری فعّال علمای شیعه در این مقطع در جای خود قابل بررسی است.
ب) دوره شکلگیری سلطنت های شیعی: آغاز دوره دوم تاریخی جامعه شیعی با حکومت صفویه است که با تمام بی مهری هایی که نسبت به آن شده است، مرحلهای ازمراحل تکامل فرهنگ شیعه به هر دلیلی رقم خورده است. در این دوره هنوز حکومتها، حکومتهای دینی نیستند اما سلطنت ها شیعی شکل میگیرد و شیعه به یک قدرت سیاسی رسیده است. البته حاکمان آن حاکمانی نیستند که دنبال ساختن جامعه برمبنای دین باشند ولی شیعه هستند و معتقدات شیعه را قبول دارند. در این دوره رسالت علمای شیعه در عین حفظ فرهنگ تشیع، راه دادن فرهنگ شیعه به زوایای حکومتی به میزان ممکن است. باید دقت کرد که هنوز فقهای شیعه مبسوط الید نیستند تا بتوانند خود پرچمداری کنند و تشکیل حکومت دهند چرا که در این صورت آنها را تحمل نمیکردند و لذا علماء توانستند در این دوره از کلیت مکتب پاسداری کنند و حدّ و ثغور مذهب را حفظ کنند. (العلماء حصون الاسلام)
ج) دورة حکومت اسلامی: در این دوره کم کم شیعه به افق شکل¬دهی حکومت اسلامی نزدیک میشود. حکومتی که تاب تحمل آن، حتی با وجود امام معصوم(ع) هم مهیا نبود.
در این ایام مواجهه با تمدن مغرب زمین صورت میگیرد و اولین مواجهه ها در نهضت مشروطه است که اولین تجربه جامعه پردازی مکتب شیعی است. بررسی نقاط قوت و ضعف این دوره، مجال دیگری را میطلبد ولی در عین حال در مجموع در سایه این تجربه تاریخی کم کم بستر تحقق مهمترین حکم از احکام اسلامی، یعنی تحقق حکومت اسلامی بر محور ولایت (آنهم ولایت فقیه) فراهم میآید و انقلاب اسلامی به رهبری فقیهی با بصیرت از سلسله فقیهان شیعی رخ میدهد، آن هم در مقطعی از تاریخ که جبهه باطل وکفر به گمان خود به تمدنی دستیافته که تمام «علوم، ساختار و محصولات» تمدنی آن را بر پایه اصولی همچون اومانیسم، سکولاریسم، ماتریالیسم، روش-شناختی و ... تولید کرده و میتواند به آن شکل جهانی بدهد.[7] لذا در ناباوری همه تئوریسین¬های مادی این انقلاب پا به عرصه وجود گذاشت و نه تنها توانست تبدیل به مانعی اساسی برسد راه جهانیسازی مادی شود، بلکه خود داعیه جهانی سازی را در دنیای امروز مطرح کرده است.
البته انقلاب اسلامی مراحل تکاملی خاصّ خود را دارا میباشد که به تعبیر مقام معظم رهبری این مراحل عبارتند از:
انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، کشور اسلامی، جهان اسلامی
که در مرحله انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ادبیات سیاسی جامعه تغییر میکند و فلسفه سیاسی و چهارچوب نظام اسلامی براساس مبانی، آموزه¬ها و اهداف دینی طراحی می¬گردد.
در مرحله بعد ـ که به تعبیر مقام معظم رهبری مرحله کنونی حرکت تکاملی انقلاب است ـ دولت اسلامی با تغییر منش و روش مدیران نظام اسلامی تحقق پیدا میکند منظور از منش، اخلاق ولایت مدار مسئولین و منظور از روش، ساختارها و مدل های اداره نظام اسلامی است که میبایست براساس فقه حکومتی و علوم کاربردی اسلامی طراحی گردد. لذا میبینیم در همین راستا نهضت نرمافزاری و مهندسی تمدن اسلامی از سوی مقام معظم رهبری مطرح میگردد و رسالتی جدید برای حوزه های علمیه و دانشگاهها رقم میخورد.
بالطبع با شکلگیری دولت اسلامی زمینه ایجاد کشور اسلامی و جهان اسلامی به معنای واقعی پدید می¬آید.[8]
3 ـ عصر ظهور و تحقق مناسبات جریان ولایت الهیه
در دورن غیبت همواره دو مانع اساسی در تحقق حکومت عدل جهانی مطرح است. نبود وجود امام معصوم مبسوطالید و وجود جبهه باطلی که همواره با جبهه حق در ستیز است. اما در پایان تاریخ دنیای بشری با رفع این دو مانع عصر ظهور و عصر رجعت رقم میخورد. عصری که در آن تجلی همهجانبه ولایت الهیه است.
«پدیده ظهور در در روایات به پدیده آخر الزمان تفسیر شده است. در روایات دو نوع آخر الزمان مطرح است یکی آخر الزمانی که دوره ظهور باطل در کره زمین است به طوری که ظلم و جور تا آخرین مرحله ظرفیت ابلیس همه عالم را پر میکند. که این نقطه آغاز سقوط ظاهری آن در عالم دنیا است.[9] بعد از مرحله ظهور اتفاق میافتد و ولایت الهیه در عالم دنیا هم به منصه ظهور و غلبه میرسد». (میرباقری، 1382، ص 25) و این مرحله آغاز پایان دنیا است و با تحقق عصر رجعت، دنیا به قیامت منتهی میگردد.
در عصر ظهور تمامی مناسبات انسانی اعمّ از مناسبات فردی و اجتماعی بر محور ولایت شکل میگیرد و حکومتی جهانی بر محور اخلاق حمیده و معارف ناب شیعی ایجاد میشود که در آیات و روایات خصوصیات و ویژگی های این حکومت جهانی مطالب فراوانی طرح شده است. در حوزه مباحث مهدویت اگرچه تحقیقات سودمندی تاکنون صورت گرفته است ولی هنوز متأسفانه تمامی ابعاداین حکومت و تمدن جهانی در قالب یک نظریه جامع بررسی نشده است و به یقین یکی از رسالت های حوزه های علمیه در این مقطع کنونی ارائه تصویری جامع و کامل از ابعاد مختلف این حکومت جهانی است چرا که تنها در سایه داشتن این الگوی مطلوب است که میتوان به آسیبشناسی وضعیت موجود بپردازیم و مراحل رسیدن به قرب ظهور را طراحی کنیم. بالطبع دستیابی به این سطح از معارف در حوزه مباحث مهدویت خود فقاهتی متناسب با خود را میطلبد.
با این حال در باب طراحی دکترین مهدویت براساس معارف شیعی توجه به چند نکته اساسی لازم است:
الف) انسان وجامعه عصر ظهور تمامی ویژگی های انسان مطلوب و جامعه مطلوب را دارا میباشند و اینگونه نیست که انسانها فقط در جلوه باطنی عبد باشند، اما در امور دنیایی و در مناسک معیشت به دنبال مطامع خود باشند. در این عصر همة شئون حیات بشر اعم شئون فردی و اجتماعی آهنگ عبودیت پیدا میکند ومصداق کامل این دعای امیرالمؤمنین (ع) تحقق پیدا میکند. «حتی تکون اعمالی و اورادی کلها ورداً واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا» (دعای کمیل) در این عصر ولایت ولی خدا در همه شئون جاری میشود و حیات فردی و اجتماعی انسان شعاع اراده ولی خدا میگردد.
ب) اگر چه بر طبق بعضی از روایات نعمتهای مادی در دار دنیا گسترش پیدا میکند اما مفهوم نیاز و ارضاء (حتی در حوزه نیازهای مادی ونحوه جریان آن) تفسیر دیگری پیدا میکند و دیگر جریان نیاز و ارضاء به بهرهمند شدن از ابتهاجات مادی ختم نمی گردد، آنچنانکه در تمدن مادی امروز مشهود است. بلکه جریان نیاز و ارضا به ابتهاجات ملکوتی ختم میشود و بالطبع سازوکارهای متناسب با تحقق چنین جریانی از نیاز و ارضاء تفاوتی جوهری با سازوکارهای تمدن مادی موجود دنیا میباشد.
ج) در عصر ظهور همه مناسبات و روابط اجتماعی تهذیب میشود و همه مناسبات وساختارهای حکومتی بر محور تقوا و در بستر رشد و تقرب قرار میگیرد. و بالطبع با توسعه عقلانیّت بشری بر محور تکامل ایمان، علوم متناسب در همه حوزه های مورد نیاز شکل میگیرد.
د) نکته آخر اینکه در عصر ظهور متناسب با گرایش فطری بشر به عدالت تمامی مناسبات اجتماعی به صورت عادلانه شکل میگیرد و لذا وعده به این حکومت عادلانه در همه ملل و نحل بشری قابل مشهود است. اما باید توجه داشت «عدلی که در فطرت انسانها قرار داده شده است چیزی جز تناسبات ولایت الهیه نیست» (میرباقری، 1382، ص 45) و لذا آنچه که از عدل در ظهور فهمیده میشود، مفهوم مادی عدل نیست که تناسبات ولایت کفر است بلکه در این زمان تناسبات عادلانه اقتصادی، تناسباتی است که براساس آن همه تمتعات و بهرهمندی بشر در عرصه حیات اقتصادی بر محور ولایت ولی خدا شکل میگیرد.
«به امید تحقق ظهور آخرین حجّت حق»
پی نوشت:
[1] ـ البته در این مقاله به جهت اختصار به سنن حاکم بر حرکت تاریخ از نگاه شیعی پرداخته نمیشود و اگرچه این مبحث در طرح فلسفه تاریخ شیعی از جایگاه ویژهای برخوردار است.
[2] ـ توفیر در نیت با این توجه معنا پیدا میکند که انسان میتواند با نیت و عمل، در صحنه عاشورا حضور پیدا کند (کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا)
[3] ـ این تبیین برگرفته شده از مباحث حضرت استاد حجت الاسلام والمسلمین میرباقری در این موضوع میباشد، مخصوصاً در مبحث ایشان با موضوع ارکان فلسفه تاریخ شیعی و جایگاه ظهور در آن.
[4] ـ بکم فتحالله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقطع علی الارض الا باذنه (زیارت جامعه کبیره)
[5] ـ در این زمینه مراجعه شود به بحار الانوار، ج 26، تفصیل الائمه علی الانبیاء.
[6] ـ در این زمینه روایات کتاب کامل الزیارات، ابن قولویه قمی ملاحظه گردد.
[7] ـ در این زمینه رجوع شود به کتاب «دین، مدرنیته، اصلاحات» از نگارنده، چاپ معاونت پژوهش صدا و سیما ـ قم ـ 1384.
[8] ـ در این زمینه رجوع شود به کتاب دولت اسلامی و نهضت نرمافزاری از نگارنده ـ چاپ مؤسسه فرهنگی فجر ولایت، قم ، 1384.
[9] ـ شاید بتوان تمدن مادی و جریان تجدد را مصداق بارز این ظلم و جور دانست که در حال فروپاشی است.
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی جمالی
منبع : دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم -www.foeac.ir