برای حاجی شدن کافیست دل نیازمندی را شاد کرد
به گزارش شیرازه
آمدن ماه ذی الحجه یادآور اتفاقات تلخ برای ایران و تعدادی از کشورهای
اسلامی است که از بی کفایتی رژیم کودک کُش آل سعود لطمه های جبران ناپذیر
دیده اند.
از قتل عام حجاج در سال 1366 گرفته، تا فاجعه منا یادآور همین خاطرات تلخ برای ما ایرانی هاست.
امّا
اتفاق ویژه ای که امسال رُخ داده این است که بدلیل عدم کفایت رژیم آل سعود
در برقراری امنیت حجاج و نپذیرفتن مسئولیت فاجعه منا، امسال در مناسک حج
جای حجاج ایرانی خالیست و از ایران قرار نیست کسی برای این فریضه عازم مکه
شود.
لذا ما برای آن دست از حاجیانی که امسال نتوانسته اند در کنار خانه خدا لبیک بگویند پیشنهاد ویژه ای داریم.
همه
می دانید که در آئین اسلام آبروی مؤمن از کعبه بالاتر است، و هیچ چیز برای
ما مسلمان ها دردآورتر و به نوعی شیرین تر از این نیست که مرد یا زنی با
وجود تنگدستی بخواهد آبروداری کند و از گدایی پرهیز کند، اما عقل و آئین ما
میگوید رسم انسانیت و مسلمانی این است که با کمک به موقع، باعث جلوگیری از
ابراز نیاز فقرا شویم تا آبرو و کرامت انسانی آنها نیز حفظ شود.
با این تفاسیر شما را به دیدن تصاویر زیر دعوت می کنیم:
با تعدادی از برادران مؤسسه خیریه ولیعصر (عج) قیروکارزین به سراغ مددجویان این مؤسسه و کمیته امداد رفتیم. اولین گزینه مادری بود که با نوه اش زندگی می کرد.
با
دیدن ظاهر اتاقی که به آن خانه می گفتند حیرت کردیم اما این تازه آغاز
ماجرا بود، وقتی وارد کاخ آرزوهای نوه و مادربزرگ شدیم چیزهایی را دیدیم که
دیگر نتوانستیم جلوی اشکهایمان را بگیریم.
حتی
سقف این اتاق هم نتوانسته بود مانع ورود نور امید در دلهای این دو نفر
شود، هرچه داخل و اطراف اتاق را با چشمانم جستجو کردم حمام و سرویس بهداشتی
خانه آنها را نیافتم، وقتی از حمام پرسیدم، مادربزرگ گفت: برای حمام در
اتاق را می بندم و همین پشت در که کمی گود بود و اندکی با سیمان مسطح شده
بود با آب هایی که در ظرف دارم حمام می کنم.
خجالت تمام صورت ما
را پر کرده بود، دیگه رویی نداشتیم تا از سرویس بهداشتی آنها بپرسیم، به
یکی از همراهان رو کردم و آرام در گوشش پرسیدم «پس سرویس بهداشتی آنها
کجاست؟» او جوابی نداشت، و تنها با دست به درّه ای که در کنار اتاق بود
اشاره کرد و رفت.
با حیرت فراوان از این مادربزرگ و نوه اش فاصله گرفتیم و به سراغ پریا رفتیم، دختر 11 ساله ای که با درد دست و پنجه نرم می کرد و تمام خانه آنها یک اتاق طویل بود.
آنقدر
بغض گلویمان را گرفته بود که نتوانستیم با پریا هم کلام شویم، به سراغ
پدرش رفتیم و از وضعیت شغلی او پرسیدیم، او میگفت کار نیست و مجبورم برای
امرار معاش در زباله ها بگردم و قوطی های فلزی، بطری های پلاستیکی را از
زباله ها جمع کنم و بفروشم.
با شنیدن حرفهای بابای پریا چشمم به دخترک افتاد که با نگاهی معصومانه به ما می نگریست و آرام روسری اش را مرتب میکرد، انگار تصوّر کرده بود که قرار است ما برایشان کاری بکنیم، اماّ ...
از حق که نگذریم وضع بابای پریا بهتر از آن مادر بزرگ بود، چراکه توانسته بود حداقل یک سرویس بهداشتی برای زن و بچه اش فراهم کند و حمام آنها از خانه شان جدا بود.
آری، این تصویر حمام خانه بابای پریاست که در سرما و گرما ...
بگذریم،
فقط نمیدانم پریا باید غصه نداشتن اسباب بازی و اتاق مخصوص خودش را بخورد،
یا غصه پولی که بابا باید برای خرید داروهای دخترش از میان زباله های
دیگران تهیه کند .
خانه بعدی مربوط به مادری بود که دو فرزندش برای آغاز مدارس آماده می شدند، آنها حمام داشتند، سرویس بهداشتی داشتند، اتاقشان هرچند وصله خورده بود امّا بازهم سقف داشت.
مادر
میگفت که از پس خرج مدرسه و وسایل مورد نیاز فرزندانش به سختی بر می آید،
خدا را شاکر بود و از کسی گلایه نداشت، نمیگفت چرا عده ای ماهانه باید 57
میلیون حقوق بگیرند در حالی که سنگین ترین شیء که جابجا می کنند خودکاریست
که برای امضا کردن برگه ها به دست می گیرند.
اینها از کسی توقعی
نداشتند، امّا یک روز خودتان را جای مادربزرگ و نوه اش بگذارید و ببینید
چند ساعت با چنین وضعی می توانید زندگی کنید؟
خودتان را جای پریا بگذارید و ببینید آیا می توانید آرزوهایتان را بر روی غرور شکسته شده بابایتان میان زباله دان های شهر بنا کنید؟
خودتان را جای مادری بگذارید که با زحمت فراوان برای فرزندانش مداد و دفتری تهیه می کند تا آنها یاد بگیرند که «بابا آب داد»
آری، حاجی شدن آنقدرها هم سخت نیست
کافیست دلی را خوشحال کنید و سپس زیر لب بگویید:
لبیک اللهم لبیک
لبیک لا شریک لک لبیک
إن الحمد و النعمة لک و الملک
لا شریک لک لبیک ...
منبع: پرگون